۵۰ – از شیخ رحمه الله سوال شد: آیا آن چیزی که در برخی کشورهای اسلامی در مدارس به دانش آموزان آموخته میشود که مذهب اهل سنت: «ایمان به اسماء الله تعالی و صفات او بدون تحریف و تعطیل، و بدون بیان کیفیت و بدون تمثیل آن است»، صحیح است؟ و آیا تقسیم اهل سنت به دو گروه: مدرسهی ابن تیمیه و شاگردانش، و مدرسهی اشاعره و ماتریدیه، تقسیم صحیحی است؟ همچنین، موضع شخص مسلمان در قبال علمایی که دچار تاویل شدهاند، چیست؟
جواب دادند: شکی نیست که آنچه دانش آموزان در مدارس میآموزند که مذهب اهل سنت: «ایمان به اسماء الله تعالی و صفات او بدون تحریف و تعطیل، و بدون بیان کیفیت و بدون تمثیل آن است»، مطابق با واقعیت مذهب اهل سنت است؛ چنان که کتابهای مطوّل و مختصرشان بر آن گواهی میدهند، و این حقی است که موافق با چیزهایی است که در قرآن و سنت و اقوال سلف آمده، و نیز، این مقتضای نظر صحیح و عقل صریح است. الان به دنبال این نیستیم که دلایل آن را یک به یک بیان کنیم، به خاطر اینکه در سوال، چنین درخواستی نشده است، و بلکه به چیزی که درخواست کرده است، یعنی تقسیم اهل سنت به دو گروه در دو مدرسه جواب میدهیم:
اول: مدرسهی ابن تیمیه رحمه الله و شاگردانش، که از خارج کردن نصوص از معنای ظاهریشان ممانعت میکنند.
دوم: مدرسهی اشاعره و ماتریدیه، که خارج کردن نصوص از معنای ظاهریشان را در باب أسماء و صفات الله واجب میدانند.
میگوییم: واضح است که بین این دو مدرسه اختلاف آشکاری در منهج، در مسائلی که مربوط به أسماء و صفات الله میشود، وجود دارد. معلمان مدرسهی اولی چنین مقرر کردهاند که در نصوصی که متعلق به أسماء و صفات الله است، ابقای آنها بر ظاهرشان واجب است و همراه با آن، آنچه از تمثیل یا بیان چگونگی را که واجب است از الله تعالی نفی شود، نفی میکنند. اما معلمان مدرسهی دومی واجب میدانند که باید در نصوصی که به أسماء و صفات الله تعلق دارند، از معنای ظاهری خارج شد.
این دو منهج کاملا با یکدیگر تغایر دارند، و تغایرشان با مثالی که میآید واضح میشود:
الله تعالی میفرماید: {بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ}[۱]، یعنی: {بلکه دو دست او گشاده است، هر گونه که بخواهد میبخشد}، و آنجا که ابلیس را به خاطر سرپیچی از دستورش مبنی بر سجده برای آدم مورد عتاب قرار میدهد، میفرماید: {يَاإِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ}[۲]، یعنی: {ای ابلیس، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی برای آنچه که با دو دست خود خلق نموده بودم؟}. معلمان این دو مدرسه، در این زمینه که منظور از دو دست که الله آن را برای خود اثبات کرده است، دچار اختلاف هستند.
اهل مدرسهی اولی میگویند: واجب است دو دست را بر همان معنای ظاهریشان ابقاء کرد، و دو دست حقیقی را بر وجهی که لایق الله سبحانه و تعالی است، برای او اثبات نمود.
اما اهل مدرسهی دوم گفتهاند: باید معنایشان را از ظاهر خارج کرد و اثبات دو دست حقیقی برای الله، حرام است. سپس خودشان در اینکه منظور از دو دست چیست، اختلاف کردهاند که آیا به معنی قوّت است یا به معنی نعمت؟
با این مثال آشکار شد که منهج این مدرسه کاملا با یکدیگر مختلف و متغایر است، و امکان ندارد بعد از چنین مغایرتی، در یک صف که همان «اهل سنت» است، قرار گیرند.
بنا بر این باید وصف اهل سنت فقط به یکی از این دو تعلق گیرد. پس بیایید بین آنها با عدالت حکم کنیم و هر دو را بر میزان عدل که کتاب الله و سنت پیامبرش صلی الله علیه وسلم و کلام صحابه و پیروان راستین آنها از سلف امت و ائمهی آنهاست، عرضه کنیم. در این میزان هیچ وجهی از وجوه دلالت، شامل دلالت مطابقت یا تضمن یا دلالت التزامِ صریح یا اشاری است، وجود ندارد که بر صحت آنچه اهل مدرسهی دوم میگویند، دلالت کند. بلکه در این میزان، دلایل صریح یا ظاهر یا دلایل اشاری بر صحت آنچه اهل مدرسهی اول میگویند، وجود دارد، و بر این اساس، معلوم میشود وصف اهل سنت خاص مدرسهی اول است و اهل مدرسهی دوم با آنها در این وصف شراکت ندارند، چون حکم به مشارکت مدرسهی دوم با مدرسهی اهل سنت در وصف شدن به اهل سنت، ظلم و جمع بین دو متضاد است، و ظلم شرعا ممتنع و جمع بین دو متضاد نیز عقلا ممتنع است.
اما این سخن اهل مدرسهی دوم (تاویل کنندگان) که میگویند: هیچ مانعی برای تاویل أسماء و صفات الهی وجود ندارد تا مادامی که این کار با یک نص شرعی تضادی نداشته باشد.
میگوییم: مجرد خارج کردن لفظ از معنای ظاهری خود بدون وجود دلیل شرعی، مخالف با دلیل، و نسبت دادن چیزی بدون علم به الله است، و الله تعالی این کار را حرام اعلام کرده است: {قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ}[۳]، یعنی: {بگو همانا پروردگارم کارهای زشت را، چه آشکار باشد و چه پنهان، و گناه و سرکشی به ناحق را حرام کرده است، و این که چیزی را شریک الله قرار دهید که الله دلیلی برای آن نازل نکرده است، و چیزی را که نمیدانید، به الله نسبت دهید}، و فرموده است: {وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا}[۴]، یعنی: {و از آنچه به آن علم نداری، پیروی نکن، بدون شک گوش و چشم و دل، هر یک از اینها از آن بازخواست خواهند شد}، و این کسانی که أسماء و صفات الله را تاویل میکنند، برای تاویلشان نه علم مأثوری[۵] برای تاویلشان دارند و نه دیدگاهی که عقل بر آن دلالت کند و جز شبهاتی که یکدیگر را نقض میکنند چیز دیگری ندارند که بر اساس همان شبهات، نقصی که متوجه ذات الله و صفات او تعالی میشود بيشتر از اثبات همان صفات به وسیلهی اجرای آنها بر ظاهر نصوص است که اینجا محل بسط آن نیست.
بلکه مقصود، بیان این مساله است که ممکن نیست وصل اهل سنت به دو گروهی تعلق گیرد که منهجش با هم متغایر است، و فقط کسی مستحق این وصف است که سخنش موافق با سنت باشد، و برای کسی که در منهج این دو مدرسه با دیدهی علم و انصاف بنگرد، شکی نیست که اهل مدرسهی اول (غیر متاولین) به وصف مذکور مستحقتر از اهل مدرسهی دوم (متاولین) هستند. پس تقسیم اهل سنت به دو گروه، صحیح نیست. بلکه اهل سنت فقط یک گروه واحد است.
اما در مورد احتجاج آنها در این باب به سخن ابن جوزی، میگوییم: به سخنان علما احتجاج نمیشود، بلکه برای آن استدلال آورده میشود. بنا بر این قول هیچ یک از اهل علم بر دیگر اهل علم حجت نیست.
اما اینکه میگویند: امام احمد حدیث: «قلبهای بندگان بین دو انگشت از انگشتهای الله است»، و حدیث: «حجر الأسود، دست راست الله در زمین است»، و این فرمودهی الله تعالی: {وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ}[۶]، یعنی: {و او با شماست، هر جا که باشید}.
در جواب میگوییم: صحت این قضیه از امام احمد رحمه الله درست نیست که ایشان دو حدیث مذکور را تاویل کردهاند. شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در مجموع الفتاوا که ابن قاسم جمع آوری کردهاند (ج۵ ص۳۹۸) میگوید: «اما آنچه که ابوحامد غزالی روایت کرده که احمد در هیج جا به جز سه جا تاویل نکرده است: «حجر الاسود دست راست الله در زمین است»، و حدیث «قلبهای بندگان بین دو انگشت از انگشتان الله است»، و حدیث «من نفس الله را از جانب یمن حس میکنم»، این حکایت، دروغ بر احمد رحمه الله است، و هیچ کس این سخن را با سند از او نقل نکرده و از هیچ یک از شاگردانش نیز معروف نیست که چنین چیزی را از او نقل کرده باشد». پایان نقل از ابن تیمیه.
اما این فرمودهی الله تعالی: {وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ}، یعنی: {و او با شماست، هر جا که باشید}. امام احمد این آیه را تاویل نکرده، بلکه آن را با برخی از لوازم آن که همان علم است، تفسیر نموده که برای رد بر جهمیه بوده است که آن را بر خلاف معنای مرادش تفسیر کردهاند. چنان که گفتهاند اقتضای این آیه، وجود الله در هر مکانی است – الله از این سخنشان منزه است – ، و امام احمد رحمه الله توضیح داده که منظور از همراهی در این آیه، احاطه بر مخلوقات است که یکی از صورتهای آن، همراهی به وسیلهی علمش است. این به خاطر آن است که همراهی، اقتضای حلول و اختلاط نمیکند. بلکه در هر موضعی بر حسب آن موضع است. به همین خاطر گفته میشود: به من شیری نوشاند به همراه آب. و گفته میشود: همراه با جماعت نماز خواندم. و گفته میشود: فلانی، همسرش با اوست.
در مثال اول: مقتضای معیّت و همراهی، به معنی افزوده شدن و اختلاط است. در مثال دومی، مقتضایش مشارکت در مکان و عمل بدون اختلاط است. در مثال سومی، مقتضایش همراهی است و اگر چه اشتراکی در مکان یا عمل با آن نباشد. وقتی مشخص شد معنای معیّت و همراهی، به حسب چیزی که به آن اضافه میشود، مختلف است، پس معیّت الله تعالی با مخلوقاتش، با معیّت مخلوقات با همدیگر تفاوت میکند و امکان ندارد به معنی افزوده شدن و اختلاط یا مشارکت در مکان باشد؛ زیرا این به خاطر ثبوت جدایی الله تعالی از مخلوقاتش و علوّ بر عرش، در حق او تعالی ممتنع است. بر این اساس، او با ماست و در عین حال بر عرشش بر بالای آسمانها است. زیرا او با علم و قدرت و و سلطان و سمع و بصر و تدبیر و دیگر اموری که مقتضای ربوبیت اوست، بر ما احاطه دارد. بنا بر این وقتی مفسری آن را به علم تفسیر نمود، از مقتضایش خارج نشده است و متاول به حساب نمیآید، مگر نزد کسی که معیّت را در هر حال، مشارکت در مکان یا اضافه شدن و اختلاط میفهمد، و قبلا ذکر شد که همیشه معنای معیّت چنین نیست.
اینها به نسبت قولی بود که از امام احمد رحمه الله در تاویل این نصوص سه گانه نقل شده است.
اما به نسبت اینکه اینها دلایلی برای اهل تاویل هستند، قبلا ذکر شد که اگر مفسری این آیه را به علم تفسیر کرد، هیچ تاویلی صورت نگرفته است. زیرا به یکی از مقتضیات خود تفسیر شده که آن را از معنای اصلی که آن را اقتضا میکند، خارج نشده است.
اما حدیث: «قلبهای بنی آدم همه مثل یک قلب بین دو انگشت از انگشتان رحمان هستند، که هر گونه بخواهد آن را میچرخاند»؛ این را مسلم در صحیح خود در باب سوم از کتاب القَدَر، شماره ۱۷ ص ۲۰۴۵ ذکر کرده و نزد اهل سنت و جماعت هیچ تاویلی در مورد آن وجود ندارد. چون به اثبات انگشتان برای الله تعالی که حدیث بر آن دلالت دارد، بر وجهی که لایق اوست، ایمان میآورند. همچنین لازمهی اینکه قلبهای ما بین دو انگشت او قرار دارند، این نیست که باید حتما قلب را لمس کنند؛ زیرا ابرهایی که بین آسمان و زمین مسخر شدهاند، نه آسمان را لمس میکنند و نه زمین را، و قلبهای بنی آدم نیز همین گونه بین دو انگشت از انگشتان الله هستند و این مستلزم لمس شدن قلبها توسط آنها نیست.
اما حدیث: «حجر الأسود دست راست الله در زمین است»؛ شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در مجموع الفتاوی ص۳۹۷ ج ۶ که ابن قاسم آن را جمع آوری کرده است، میگوید: «از رسول الله صلی الله علیه وسلم با اسنادی که ثابت نیست، روایت شده و مشهور این است که این سخن ابن عباس است. میگوید: حجر الاسود، دست راست الله در زمین است. هر کس به آن دست بکشد و آن را ببوسد ، مانند این است که با الله دست داده و دست راست او را بوسیده است». همچنین در ص ۴۴ از جلد ۳ همان مجموع الفتاوی میگوید: «صریح این است که حجر الاسود نه صفت الله و نه واقعا دست راست اوست. زیرا فرمود: «دست راست الله در زمین است». پس آن را در زمین مقید کرده و به صورت مطلق نگفته، و بلکه گفته است: دست راست الله، و حکم لفظ مقید، مخالف مطلق است. همچنین گفته: «هر کس به آن دست بکشد و آن را ببوسد، مانند این است که با الله دست داده و دست راست او را بوسیده است»، و معلوم است که مشبَّه چیزی غیر از مشبّه بِهِ است». پایان سخن ابن تیمیه رحمه الله.
اما اینکه میگویند: دو مدرسه وجود دارد که یکی از آنها مدرسهی ابن تیمیه است: در جواب گفته میشود: نسبت دادن این مدرسه به ابن تیمیه این وهم را به وجود میآورد که کسی قبل از او چنین نگفته است. چنین چیزی غلط است. زیرا هر آنچه ابن تیمیه گفته است همان چیزی است که سلف صالح و امامان امت بر آن بودهاند. بنا بر این چنان که سخن این گوینده، به شنونده القا میکند و میخواهد از شأن آن بکاهد، کسی که این مدرسه را به وجود آورده است، ابن تیمیه نیست. والله المستعان.
اما موضع ما در قبال علمایی که تاویل کردهاند این است که میگوییم: هر کدام از آنها که معروف به حسن نیّت بوده و دارای منزلت بزرگی در دین و در پیروی از سنت هستند، در تاویل مجازش، معذور است. ولی معذور دانستن او مانع از خطا دانستن روش او که مخالف با طریق سلف صالح است، نمیشود. زیرا سلف صالح، نصوص را بر معانی ظاهریشان حمل کرده و هر آنچه را که ظاهر نصوص بر آن دلالت دارد، بدون تعیین چگونگی و تمثیل، به آن معتقد هستند. پس واجب است بین حکم قول و حکم گویندهی آن، و حکم فعل و حکم فاعل آن فرق قائل شد. سخن خطا وقتی که از روی اجتهاد و حسن نیت صادر شده باشد، گویندهاش به خاطر آن مورد سرزنش قرار نمیگیرد، بلکه به خاطر اجتهادی که کرده، اجر دارد؛ به این دلیل که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «وقتی که حکم کننده از روی اجتهاد، حکم کرد و حکمش درست بود، دو اجر دارد، و هنگامی که از روی اجتهاد، حکم کرد و حکمش خطا بود، یک اجر دارد». متفق علیه. اما اینکه چنین شخصی گمراه توصیف شود؛ اگر منظور از گمراهی، گمراهیِ مطلق است که هر کس به آن موصوف باشد، مورد مذمت و سرزنش قرار گرفته و با او دشمنی میشود، این در مورد مجتهدی که معروف به حسن نیّت بوده و دارای منزلت بزرگی در دین و پیروی از سنت است، درست نیست، و اگر منظور از گمراهی، مخالفت سخن آن عالم با صواب است، بدون اینکه حسی از سرزنش کردن گوینده در آن باشد، اشکالی ندارد. زیرا مثل چنین سخنی، گمراهی مطلق نیست، چون از حیث به کارگیری وسیله، درست است؛ زیرا هر چه در توان داشته را برای رسیده به حق به کار گرفته است، اما از حیث نتیجه، گمراهی است، زیرا خلاف حق است.
با تفصیلی که بیان شد، مشکلی که در این مورد مطرح شد، حل میشود. والله المستعان.
[۱] – سوره مائده، آیه «۶۴».
[۲] – سوره ص، آیه «۷۵».
[۳] – سوره أعراف، آیه «۳۳».
[۴] – سوره اسراء، آیه «۳۶».
[۵] – ماثور یعنی اثری از قرآن یا سنت و کلام صحابه بر آن دلالت نمیکند.
[۶] – سوره حدید، آیه «۴».