چهارشنبه 16 ربیع‌الثانی 1447
۱۶ مهر ۱۴۰۴
8 اکتبر 2025

(۴۲۰۰) آیا چیدن ناخن در حال احرام موجب بطلان آن می‌شود؟

(۴۲۰۰) سوال: در روز هشتم در منی در حالی که مُحرم بودم ناخن­های خود را چیدم زیرا تصور داشتم که فقط چیدن مو ممنوع است و در اثنای چیدن ناخن­ها یکی از کسانی که همراه من در چادر نشسته بود گفت: این کار حرام است و احرام تو باطل شد و بر تو واجب است به مکه برگردی و دوباره نیت احرام کنی و هنگامی که دانستم احرام من باطل شده چیدن ناخن­ها را کامل کردم سپس از شخصی پرسیدم به من گفت: احرام تو باطل نشده است و بر تو نسک واجب است و من نمی­دانم نسک چیست و خجالت کشیدم از او بپرسم لذا نپرسیدم لطفا در مورد این سؤالات پاسخ دهید: اول: حکم چیدن ناخن چیست؟ دوم: حکم تکمیل کردن چیدن ناخن؟ سوم: چه چیزی بر من لازم است؟

جواب:

اهل علم ذکر نموده که چیدن ناخن در حال احرام به تراشیدن سر ملحق شده لذا جایز نیست از این جهت که در هر دو راحتی و از بین بردن اذیت وجود دارد.

به نسبت آن چه برای تو اتفاق افتاده چیزی بر تو لازم نیست و احرام تو درست است چیزی بر لازم نیست زیرا جاهل بودی و نمی­دانستی که چیدن ناخن در حالت احرام حرام است و هر کسی که محرمات احرام را انجام دهد در حالی که جاهل است نمی­داند یا فراموش کند و به یاد نیاورد چیزی بر او لازم نیست نه نسک، نه صدقه و نه روزه به دلیل فرموده­ی الله À: {رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ}[بقره: ۲۸۶](پروردگارا! اگر فراموش یا خطا کردیم ما را مؤاخذه نکن) همچنین فرموده­ی الله À: {وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَٰكِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ}[احزاب: ۵](و در آن چه که (قبلاً) اشتباه کرده­اید گناهی بر شما نیست اما آن چه را که دل­های شما از روی عمد می­خواهد (و می­گویید گناه است)) هچنین فرموده­ی الله À در خصوص صید: {وَمَن قَتَلَهُ مِنكُم مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ}[مائده: ۹۵](و هر کس از شما به عمد آن را بکشد باید کفاره­ای همانند آن از چهارپایان بدهد) لذا از روی عمد دلالت می­دهد بر این که غیر عمد مجازاتی برای او نیست.

به نسبت کسی که به تو فتوا داد احرام تو باطل است و بر تو واجب است برگردی و دوباره نیت احرام کنی این فتوا اشتباه است و من این شخص و امثال او که این­گونه با جرئت و بدون علم به مردم فتوا می­دهند را نصیحت می­کنم که از الله À بترسند و از عذابش بر حذر باشند زیرا الله À در قرآن می­فرماید: {قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ}[اعراف: ۳۳](بگو: «الله کارهای زشت را چه آشکارا وچه پنهان باشد، (نيز) گناه، سرکشی به نا حق، اين که چيزی را شريک الله قرار دهيد که الله دليلی بر (حقانيت) آن نازل نکرده است و چيزی را که نمی­دانيد به الله نسبت دهيد را حرام کرده است) منظور از قول بر الله À بدون علم سخن در شریعت او بدون آگاهی است برای هیچ کسی جایز نیست به کسی در چیزی فتوا دهد مگر این از روی علم باشد که این چیز حکمش این  و آن می­شود اما این که از روی جهل فتوای دهد حرام است بنابراین این جاهلانی که به مردم بدون علم فتوا می­دهند تقوای الله À را پیشه نموده که خود گمراه و دیگران را گمراه می­کنند.

بنابراین بر هر مسلمانی واجب است هرگاه در چیزی دچار مشکل شد از اهل علمی که به علم، ورع و استقامت مشهور هستند بپرسد زیرا این­گونه نیست که هرکسی که به علم شناخته شود اهلیت فتوا را دارد زیرا بسیاری از عوام را می­بینیم که در عبادات خود به کسانی اعتماد می­کنند که علم ندارند و مثلا فقط یک امام مسجد یا شبیه این بیش نیستند لذا گمان می­کنند که علم دارند و از آن­ها طلب فتوا می­کنند و این افراد نیز به خاطر این که در چنین جایگاهی هستند حیا می­کنند که بگویند: نمی­دانم و این بدون شک از جهل آن­ها است زیرا بر کسی که در مورد علمی سؤال می­شود در حالی که آن را نمی­داند واجب است که بگوید: نمی­دانم.

برخی از کسانی که زندگانی امام مالک بن انس O امام دار الهجرة را نقل نموده ذکر نموده­اند که مردی از جای دوری به نزد امام مالک آمد تا در مورد مسئله­ای از او بپرسد و اهل آن سرزمین او را به نزد امام مالک فرستادند تا این که از او بپرسد لذا مقداری نزد امام مالک ماند سپس در مورد آن مسئله پرسید امام مالک به او گفت: نمی­دانم آن مرد گفت: اهالی سرزمین من مرا به نزد تو فرستادند چگونه به آن­ها بگویم: مالک گفته نمی­دانم در حالی که تو امام دار الهجره هستی گفت: به نزد آن­ها برو و بگو من از مالک پرسیدم و گفت: نمی­دانم.

این با این وجود بود که الله À به او علم و امامت در دین داده بود پس چگونه است کسی که پایین­تر از او است.

پیامبر ﷺ برخی اوقات از چیزی سؤال می­شد اما پاسخ نیم­داد و الله À پاسخ آن سؤال را می­داد و نگاه کنید که در قرآن چقدر ذکر شده: از تو در مورد فلان چیز سؤال می­کنند و الله À به آن جواب می­دهد: {يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ ۖ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ}[بقره: ۱۸۹](درباره­ی هلال­های (ماه) از تو سؤال می­کنند بگو آن­ها بیان اوقات برای مردم و (تعیین وقت) حج است) و {وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ ۖ قُلْ هُوَ أَذًى}[بقره: ۲۲۲](واز تو درباره­ی حیض(عادت ماهانه­ی زنان) می­پرسند بگو: آن زیان و اذیت است) و{يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ ۖ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ}[مائده: ۴](از تو می­پرسند چه چیز برای آن­ها حلال شده است؟ بگو: پاکیزه­ها برای شما حلال گردیده است) بنابراین اگر پیامبر ﷺ در مورد جواب دادن به آن چه حکم الله À را در مورد آن نمی­داند متوقف می­شدند پس حال دیگر مردم چگونه است؟

در هر حال نصیحت من به برادران مسلمانم این است که تقوای الله À را پیشه نموده و بر فتوای بدون علم جرئت پیدا نکنند زیرا این گمراهی و گمراه نمودن است و از الله À خواستاریم که به همه­ی ما ثبات و استقامت روز کند و ما را هدایت شده و هدایت­گر قرار دهد.

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

يقول السائل: قمت بِتَقْلِيم أَظْفَارِي في اليوم الثامن، وأنا في مِنّي وعَلَيَّ إحرامي، لأني كنت أعتقد أن المحلوق هو قص الشعر فقط، وأثناء تقليمي لها قال لي أحد الجالسين معي في الخيمة: إن هذا حرام، وقد بطل إحرامك، وعليك أن تعود إلى مكانك في مَكَّةَ، وتحرم من جديد، ولما عرفت منه أن إحرامي بطل أكملت تقليم الأظفار، ثم سألت شخصًا فقال لي: لم يفسد إحرامك، وإنما عليك نُسُلٌ، وأنا لا أعرف النُّسُكَ ، وخَجِلْتُ أن أسأله فلم أسأله، أرجو إفادتي عن الآتي، أولا: حكم تقليم الأظفار. ثانيًا: حكم الْمُضِيّ وتكميل تقليم الأظفار. ثالثا: ما الذي يلزمني؟

فأجاب رحمه الله تعالى : تَقْلِيمُ الأَظْفَارِ حال الْإِحْرَام ذكر أهل العلم أنه لا يجوز إلحاقا بِحَلْقِ الرأس، لما في الجميع من التَّرَفُّه وإزالة الأذى.

وأما بالنسبة لما جرى عليك فإنه لا شيء عليك، وإحْرَامُكَ صحيح، لا شيء عليك لأنك جاهل لا تدري أن التقليم في هذه الحالة حَرَامٌ، وكل إنسان يفعل شيئًا من تَحْظُورَاتِ الْإِحْرَامِ وهو جاهل لا يدري أو نَاسِ لا يَذْكُرُ فإنه لا شيء عليه، لا نُسُك، ولا صدقة، ولا صيام؛ لقوله تعالى: ﴿ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأنا ﴾ [البقرة: ٢٨٦]، وقوله تعالى: ﴿ وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُم بِهِ، وَلَكِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ ﴾ [الأحزاب: 5]، وقوله تعالى في خصوص الصيد: ﴿ ومَن قَتَلَهُ مِنكُم مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاء مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ ﴾ [المائدة: ٩٥]، فقوله: ﴿ مُتَعَمِّدًا يدل على أن غَيْرَ الْمُتْعَمِّدِ لا جزاء عليه.

وأما بالنسبة للذي أفتاك بأن إحرامك فاسد، ويجب عليك أن ترجع فتُحْرِمَ من موضعك، فهذه الفتوى خطأ، وإنني أوجه إلى هذا المفتي الْمُتَجَرِّى وإلى أمثاله ممن يتجرؤون علي الحكم والإفتاء للناس بغير علم إنني أوجه لهم النصيحة: أن يخافوا الله -عز وجل-، ويَحْذَرُوا عقابه، فإن الله تعالى يقول في كتابه الكريم: ﴿ قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِلْ بِهِ سُلْطَنَا وَ أَن تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴾ [الأعراف: ٣٣]، فالقول على الله بلا عِلم منه القول في شريعته بلا عِلْمٍ، لا يحل لأحد أن يُفْتِيَ أحدًا في شيء إلا عن علم بأن هذا الشيء حكمه كذا وكذا، وأما أن يفتيه بجهل فإن ذلك حرام عليه، فليتق الله هؤلاء الجاهلون الذين يُفْتُونَ الناس بغير علم فَيَضِلُّوا ويُضِلُّوا. فالواجب على المسلم إذا أشكل عليه شيء فليسأل أهل العلم الذين عُرِفُوا بالعلم والورع والاستقامة، فإنه ليس كل من عُرِفَ بأنه مفت يكون أهلا للفتوى، فإننا نرى كثيرًا من العوام يعتمدون في عبادتهم على من ليس عندهم علم، وإنما تقدموا مثلا في إمامة مسجد، أو ما أشبه ذلك، فظنوا أن عندهم . علما فصاروا يستفتونهم، وهؤلاء بحكم منصبهم وإمامتهم صار الواحد منهم يستحي أن يقول: لا أعلم. وهذا لا شك أنه من جهلهم أيضًا، فإن الواجب على من سُئِلَ عن علم وهو لا يعلمه أن يقول: لا أعلم.

وقد ذكر بعض من تكلموا عن حياة الإمام مالك بن أنس رحمه الله إمام دار الهجرة أن رجلا أتاه من بلد بعيد في مسألة، أرسله أهل البلد بها إلى الإمام مالك، ليسأله فأقام عند مالك ما شاء الله، ثم سأله عن هذه المسألة، فقال له مالك: لا أعلم. فقال إن أهل بلدي أرسلوني إليك، كيف أقول لهم قال مالك: لا أعلم وأنت إمام دار الهجرة. قال اذهب إليهم وقل إني سألت مالكا فقال: لا أعلم. هذا مع ما أعطاه الله من العلم والإمامة في الدين، فكيف لمن دونه.

إن النبي – عليه الصلاة والسلام- أحيانًا يسأل عن الشيء فلا يجيب عليه، ويجيب الله عنه، وانظروا إلى ما في القرآن كثيرًا من قوله: يسألونك عن كذا، فيجيب الله عنه: ﴿ يَسْئلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَج [البقرة: ۱۸۹]، و: ﴿ وَيَسْئلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى ﴾ [البقرة: ۲۲۲] ﴿ يَسْئلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَتُ ﴾ [المائدة: 4]، فإذا كان النبي -عليه الصلاة والسلام- يتوقف عن الإجابة فيما لا يعلم فيه حكم الله، فكيف بغيره من الناس.

على كل حال نصيحتي لإخواني المسلمين أن يتقوا الله -سبحانه وتعالى- وأن لا يتجرؤوا على الفتوى بلا علم، فإن ذلك ضلال وإضلال، وأسال الله تعالى أن يرزقنا جميعا الثبات والاستقامة، وأن يجعلنا هداة مهتدين.

مطالب مرتبط:

(۴۲۱۱) حکم پوشیدن لباس سیاه برای زن در حال احرام حج

زن در حالت احرام مانند مرد که دو لنگ می­پوشد لباس خاصی ندارد بلکه زن می­تواند هر لباسی را که الله پوشیدن آن را در قبل از احرام مباح نموده بپوشد لذا می­تواند لباس سیاه، قرمز، زرد، سبز و هر چه می­خواهد بپوشد...

ادامه مطلب …

(۴۲۱۷) حکم جماع در احرام از روی جهل

در صورتی که این شخص جاهل بوده بدین معنا که ندانسته این کار حرام است چیزی بر او نیست چه قبل از خروج ابتدایی از احرام باشد و چه بعد از آن...

ادامه مطلب …

(۴۲۰۳) حکم کوتاه کردن ناخن‌ها در حج در حالی که شخص لباس احرام پوشیده

قول جمهور اهل علم بر شخص واجب است از چیدن ناخن­های دست و پا در حال احرام دوری کند....

ادامه مطلب …

(۴۲۲۴) حکم استفاده دستکش برای زنان در حالت احرام

از او سؤال کند و به او بگوید: آیا مُحرم هستی؟ اگر گفت: بله، به او بگو: دستکش­ها را بیرون بیاور زیرا پیامبر ﷺ در مورد زن مُحرم فرموده: «لا تلبس القفازین» : (زن محرم دستکش نپوشد)...

ادامه مطلب …

(۴۲۴۰) حکم خارج نمودن خاک مکه و آب زمزم به خارج از حرم

خارج ساختن خاک مکه و آب زمزم به خارج از حرم اشکالی ندارد....

ادامه مطلب …

(۴۲۲۶) حکم پوشاندن صورت با نقاب در احرام عمره به دلیل نبود پارچه جایگزین

عمره­‌ی او درست است و چیزی بر او لازم نیست او او اجتهاد نموده است در صورت درست بودن آن دو پاداش و در صورت اشتباه بودن یک پاداش به او می­رسد ....

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه