دوشنبه 22 جمادی‌الثانی 1446
۳ دی ۱۴۰۳
23 دسامبر 2024

(۱۱۰۰) داستان جذامی و کور و کچل در حدیث

(۱۱۰۰) سوال: جناب شیخ لطفا قصه جذامی‌و کچل و کور را برای ما بازگو کنید و بفرمایید که آیا این قصه، ربطی به توحید و فقه دارد؟

جواب : قصه‌ی کچل این است: «الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ اراده کرده که او و دو رفیق دیگرش یعنی جذامی‌و کور را مورد امتحان و آزمایش قرار دهد. بنا بر این ملَکی را به سوی آنها فرستاد و فرشته از آنها پرسید: چه می‌خواهید؟ کچل گفت: می‌خواهم الله به من موی زیبا بدهد. سپس فرشته از او پرسید که چه مالی را دوست دارد؟ ‌گفت: شتر! پس شتری حامله به او داد. الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ در این شتر برکت انداخت و شترهای زیادی از آن به وجود آمد. تا جایی که تبدیل به صحرایی از شتر شد.

سپس فرشته از کسی که جذام داشت، پرسید: چه می‌خواهی؟ گفت: از الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ می‌خواهم که پوستی زیبا به من بدهد و این بیماری را که مرا زشت کرده از من دور کند. پس به او چیزی را که درخواست داشت، داد. سپس فرشته از او پرسید: از مال، چه می‌خواهد؟ گفت: گاو می‌خواهم. پس گاو حامله‌ای به او داد. الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ در آن گاو برکت انداخت تا اینکه صاحب صحرایی پر از گاو شد.

سپس فرشته به نزد شخص کور آمد و از او پرسید: چه می‌خواهی؟ گفت: از الله می‌خواهم که بینایی‌ام را به من بازگرداند تا بتوانم به وسیله‌ی آن، مردم را ببینم. اما بر خلاف دو رفیقش، درخواست نکرد که بینایی قوی به او داده شود. چون اولی که کچل بود، درخواست موی زیبا کرد. دومی‌که جذام داشت، درخواست پوست زیبا نمود. البته هر درخواستی که کرده بودند، به آنها داده شد. اما درخواست شخص کور، در حد کفایت بود؛ گفت بینایی می‌خواهم که بتوانم مردم را ببینم. بدین ترتیب این شخص از دو نفر قبلش با برکت‌تر بود. همچنین فرشته از او پرسید که چه مالی می‌خواهد؟ این بار نیز مال گرانقیمتی را طلب نکرد. بلکه گوسفندی طلب کرد. به او گوسفندی داده شد. الله در آن برکت انداخت تا اینکه صاحب صحرایی از گوسفند شد.

سپس الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ اراده کرد که این امتحان و آزمایش را تکمیل کند. پس فرشته به صورت انسانی کچل نزد شخص کچل رفت و از او درخواست کرد که مالی به او بدهد. سپس او را به نعمتی که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ به او داده بود یادآوری کرد و به یادش آورد که قبلا کچل بوده و الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ به او موی زیبا داده است. نیز، فقیر بود و الله به او مال داد. اما این شخص نعمتی را که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ به او داده بود انکار نمود و گفت: مالی که من دارم از طریق میراث به من رسیده و چیزی از مالش را به او نداد. فرشته سپس نزد جذامی رفت و او نیز مانند کچل به او جواب داد.

بعد از آن به شکل انسانی کور نزد کور رفت و گفت: من فقیر و در راه مانده هستم و داراییم را در سفر از دست داده‌ام. سپس از او درخواست کرد که به او گوسفندی بدهد. شخص کور به او هر چه می‌خواست داد و به او گفت: من کور بودم و الله بینایی مرا به من برگرداند و فقیر بودم و الله این مال را به من داد. پس هر چه خواستی بردار و هر چه خواستی رها کن. قسم به الله که هر چه برداری، مانع تو نمی‌شوم. این کور شکر نعمت بینایی را به جای آورد و با صدقه دادن به آن شخص، شکر گذاری کرد. آن مرد یعنی فرشته نیز به آن دو نفر گفته بود: اگر دروغ گفتی الله تو را به حالت قبلت برگرداند. آنها را نفرین کرد که اگر دروغگو باشند، الله آنها را به حالت قبلشان برگرداند.

شکی نیست که آن دو دروغ می‌گفتند. ظاهر قضیه این است که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ آن دو را به حالت قبلشان برگردانده، شخص کچل مال و دارایی‌اش را از دست داد. شخص جذامی‌نیز همچنین. اما به شخص کور گفت: مالت را نگهدار. یعنی چیزی از تو نمی‌خواهم؛ بلکه این آزمایش و امتحان بود. الله از تو راضی شد و بر دو دوستت خشم گرفت».[۱]

داستان این است و عبرت‌های زیادی در آن وجود دارد. همچنین مسائلی منافی توحید در آن وجود دارد. مسائلی مثل کفر نعمت که کچل و جذامی‌مرتکب شدند. دیگر اینکه این داستان نشانگر قدرت الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ است. زیرا کچلی و جذام و کوری را در یک لحظه از این سه نفر رفع کرد. یکی از مسائل فقهی که در این داستان وجود دارد این است که نیکوست هر کسی از نعمت‌هایی که الله به او عطا فرموده، صدقه دهد. یکی از مسائل منهجی در این داستان، این است که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ بنده را با نعمت دادن می‌آزماید همچنان که او را به وسیله‌ی سختی‌ها و نقمت‌ها می‌آزماید.

در اینجا اهل سلوک – یعنی کسانی که اهل عبادت بوده و دل‌هایشان نازک است – به اختلاف رفته‌اند که کدام یکی بهتر است و آزمایش بیشتری در آن وجود دارد؟ فقر و مرض یا ثروت و سلامتی؟ بعضی از علما گفته‌اند: در فقر و مرض، ابتلا و آزمایش بزرگ‌تری نسبت به ثروت و سلامتی وجود دارد. زیرا اشخاص کمی‌هستند که بتواند بر آن صبر کنند. دیگران گفته‌اند: خیر، بلکه در سلامتی و ثروت، آزمایش بزرگ‌تری وجود دارد. زیرا کمتر کسی است که به خاطر آنها شکر گزاری کند. اما حقیقت این است که هر دوی اینها ابتلا و آزمایشی از جانب الله تَعَالَىٰ هستند.

الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ گاهی به انسان دارایی و سلامت و فرزند و دیگر نعمت‌های دنیوی می‌دهد تا او را بیازماید که آیا شکرگزار است یا کفر می‌ورزد؟ نیز گاهی اوقات این نعمت‌ها را از انسان می‌گیرد تا شخص را مورد آزمایش قرار دهد که ببیند آیا این شخص صبر می‌کند یا خسته می‌شود؟ پس انسان باید به این مسائل توجه کند و نعمت‌هایی را که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ به او می‌دهد، وسیله‌ی شرارت و سر کشی قرار ندهد. زیرا الله عَزَّوَجَلَّ می‌فرماید: {وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ} [آل عمران: ۱۷۸]: (و گمان نبرند کافران که مهلتی که ما به آنها می‌دهیم برایشان خیر است؛ بلکه به آنها مهلت می‌دهیم که گناهان بیشتری مرتکب شوند و آنها را عذابی خوار کننده است).

***


[۱]  صحیح بخاری: کتاب الأنبیاء، باب ما ذکر عن بنی إسرائیل، حدیث شماره (۳۲۷۷). همچنین صحیح مسلم: کتاب الزهد و الرقائق، حدیث شماره (۲۹۶۴).

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

يقول السائل : فضيلة الشيخ نسمع عن قصة الأبرص والأقرع والأعمى، فما هي قصتهم؟ وهل لها علاقة بالتوحيد والفقه؟

فأجاب -رحمه الله تعالى -: قصة الأقرع وهو الذي ليس في رأسه شعر أن الله تعالى أراد أن يمتحنه وصاحبيه وهما الأبرص، والأعمى فأرسل إليهم مَلَكًا وسألهم ماذا يريدون؟ فأما الأقرع فأخبر أنه يريد أن يذهب الله عنه القرع، ويرزقه شعرًا حسنًا. وسأله ماذا يحب من المال؟ فقال: الإبل. فأعطاه ناقة عُشَرَاء، وبارك الله في هذه الناقة، ونتجت إبلا كثيرة، حتى صار له وادٍ من الإبل وأما الأبرص فسأله الملك: ماذا يريد؟ فقال: أريد أن يرزقني الله تعالى جلدًا حسنًا، ويذهب عني هذا الذي قذرني الناس به. فأعطي هذا. وسأله ماذا يريد من المال؟ فقال: البقر. فأعطاه بقرة حاملا، وبارك الله فيها، حتى صار له وادٍ من البقر. وأما الأعمى فأتاه الملك وسأله: ماذا يريد؟ فقال: أريد أن يرد الله إلي بصري فأبصر به الناس ولم يسأل بصرا قويا كما سأل صاحباه، الأول الأقرع طلب شعرًا حسنًا، والثاني طلب جلدا حسنًا، فأُعطيا ما سألا، الثالث الأعمى إنها طلب ما تحصل به الكفاية: بصرا يبصر به الناس، وصار هذا أبرك الثلاثة. وسأله عن المال فلم يطلب أيضًا أعلى المال، بل طلب شاة، فأعطي الشاة وبارك الله له فيها، فصار له وادٍ من الغنم. ثم أراد الله -عز وجل- أن يُكْمِل الابتلاء فأتى الملك إلى الأقرع بصورته وهيئته – يعني أتاه بصورة إنسان أقرع- وسأله أن يعطيه من المال، وذكره بنعمة الله عليه، وأنه كان أقرع فأعطاه الله تعالى شعرًا حسنًا، وكان فقيرا فأعطاه الله المال، ولكنه – والعياذ بالله – أنكر نعمة الله وقال: إنها أوتيت هذا المال كابرا عن كابر -يعني: ورثته من أب عن جد- وأبى أن يعطيه. وأتى الأبرص، فأجابه بمثل ما أجابه به الأقرع. وأتى الأعمى بصورته وهيئته وقال: إنه فقير وابن سبيل، وقد انقطعت به الحبال في سفره، فسأله أن يعطيه شاة، فأعطاه، فقال له: قد كنتُ أعمى فرد الله علي بصري، وكنت فقيرًا فأعطاني الله المال، فخذ ما شئت منه ودع ما شئت، فوالله لا أجهدك اليوم بشيء أخذته الله -يعني: ما أمنعك، خذ ما شئت. هذا الأعمى شكر نعمة الله عليه بِرَدّ البصر، وشكر نعمة الله عليه بالصدقة بما أراد السائل من المال. وكان هذا الرجل – أعني: الملك – يقول لكل واحد من الاثنين إن كنت كاذبًا فَصَيَّرَك الله إلى ما كنت. فدعا عليهما أن يردهما الله إلى حالهما إن كانا كاذبين وهما لا شك أنهما كاذبان، والظاهر أن الله تعالى ردهما إلى حالهما الأولى، فسلب الأقرع شعره وماله، وكذلك الأبرص. أما الأعمى فقال له الملك : أمسك عليك مالك – يعني: لا أريد شيئًا – إنما ابْتُلِيتُم، فقد رضي الله عنك، وسخط على صاحبيك» .

هذه هي القصة، وفيها من العبر شيء كثير، وفيها ما ينافي التوحيد، وذلك بكفر النعمة بالنسبة للأقرع والأبرص، وفيها أيضًا ما يؤكد قدرة الله -عز وجل-، حيث إن الله – تعالى – أزال القرع والْبَرَص والعَمَى من هؤلاء في لحظة واحدة، وفيها أيضًا من الفقه أنه ينبغي للإنسان أن يتصدق مما أعطاه الله -عز وجل-، وفيها أيضًا من السلوك والمنهج أن الله -سبحانه وتعالى- قد يبتلي العبد بالنعم كما يبتليه بالنقم.

واختلف أرباب السُّلُوك -يعني: أصحاب العبادات- ورقة القلوب أيهما أفضل وأشد بلاءً؟ فقال بعض العلماء: الفقر والمرض أشد بلاء من الغِنَى والصحة؛ لأنه قَلَّ مَنْ يصبر. وقال الآخرون بل الصحة والغنى أشد؛ لأنه قل مَنْ يشكر. والحقيقة أن كلا منهما ابتلاء وامتحان من الله -عز وجل-، فالله تعالى قد يعطي المال والصحة والبنين وغير ذلك من حسنات الدنيا ليبتلي من أعطاه أيشكر أم يكفر، وقد يسلب الله هذه النعم ليبتلي من سلبها عنه أيصبر أم يتضجر، فعلى الإنسان أن ينتبه في مثل هذه الأمور، وأن لا يتخذ من نعم الله -سبحانه وتعالى- وسيلة إلى البطر والأشر، فإن الله قال: ﴿ وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي هُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ ﴾[آل عمران: ۱۷۸].

مطالب مرتبط:

(۱۰۷۲) منظور از زیور آلات مومن در بهشت چیست؟

«زینت مومن – در بهشت – تا جایی است که آب وضو بدان می‌رسد». معنایش این است که اهل بهشت وقتی وارد آن شدند، با زیور آلاتی زینت داده می‌شوند

ادامه مطلب …

(۱۱۴۳) سفر قطعه‌ای از عذاب است

سفر قطعه‌ای از عذاب است؛ چون مسافر در فکر و بدنش اذیت می‌شود. او را می‌بینید که نگران است کی به مقصد برسد. نگران است مبادا اتفاقی بیفتد.

ادامه مطلب …

(۱۱۶۱) نظر پیرامون دو حدیث موضوع

این دو حدیث باطل و موضوع هستند و کسی حق روایت آن را ندارد مگر برای اینکه به مردم نشان دهد این دو حدیث موضوع هستند. در این صورت اشکالی ندارد

ادامه مطلب …

(۱۲۳۰) نظر شرع در مورد ازدواج شغار

ازدواج شغار این است که مردی دخترش را به عقد مرد دیگری در آورد به این شرط که آن مرد نیز دختر خود را به عقد او در آورد و مهریه‌ای در کار نباشد

ادامه مطلب …

(۱۱۵۶) نظر شیخ در مورد برخی اصطلاحات

(۱۱۵۶) سوال: این سخنان را گاهی از مردم می‌شنوم: «طلبکاری، مثل گمشده است؛ مگر اینکه الله آن را برگرداند»، یا «به خیاط و خطاط بیشتر بدهید؛ زیرا آنها از پاره‌ی چشمشان رزق خود را به دست می‌آورند»، یا «در آخر غذا خوردن، آب ننوشید».[۱] آیا آینها احادیث نبوی هستند؟ اگر بله، در کجا آمده‌اند؟ جواب: […]

ادامه مطلب …

(۱۱۳۷) شرح حدیث و بیان درجه‌ی صحت آن

معنای جمله این است که او را به زور به حق باز می‌گردانید. در مورد صحت حدیث نیز برخی محدثین آن را مرسل و برخی دیگر آن را منقطع می‌دانند

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه