(۴۳۰) سوال: بدعت چیست؟
بدعت در اصطلاح شرعی بدین معناست که: شخص، الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ را با اعتقاد، قول یا فعلی که الله تشریع نکرده است، عبادت کند؛ زیرا پیامبر ﷺ در خطبهی جمعه به مردم فرمود: «أَمَّا بَعدُ، فَإِنَّ خَیرَ الحَدِيثِ كِتَابُ اللهِ، وَخَيرَ الهُدی هُدی مُحمَّدٍ، وَشَرَّ الأُمُورِ مُحدَثَاتُهَا، وَكُلَّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ»۱ : (اما بعد؛ همانا بهترین سخن، کتاب الله است و بهترین هدایت، هدایت و منش محمد است و بدترین عمل، نوآوری است و هر بدعتی، گمراهی است) این حدیث دلالت میدهد که بدعت و نوآوری، هر چیزی است که با سنت و روش پیامبر ﷺ در مخالفت داشته باشد. بنابراین بدعت یعنی: شخص، الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ را با اعتقاد، قول یا فعلی که الله تشریع نکرده است، عبادت کند.
مثال بدعت در عقیده: چیزی که اهل تعطیل، مرتکب آن شدند که بسیاری از صفات الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ که خود را با آن صفات، وصف نموده است را انکار کردند.
برای مثال: الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ میفرماید: «وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفّاً صَفّاً} [الفجر: ۲۲]: (پروردگارت میآید و فرشتگان صفی پس از صف دیگر میآیند) اهل تعطیل میگویند: ما الله را چنین عبادت نمیکنیم و عقیده نداریم که الله با ذات خویش بیاید بلکه چنین اعتقاد داریم که امر و فرمان وی میآید؛ یعنی فرمودهی الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ {وَجَاءَ رَبُّكَ} را اینگونه تفسیر میکنند که منظور: (امر پروردگارت میآید) است و اعتقاد دارند که فرمان و امر الله میآید نه ذات الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ که این، بدعت است؛ زیرا قرآن به زبان عربی آشکار و واضح، نازل شده است و الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ ما را خطاب قرار داد و فرمود: {وَجَاءَ رَبُّكَ} که مقتضای این سخن، این است که کسی که میآید خودِ الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ است، نه هیچ کس دیگر. بنابراین مشروع است که ایمان داشته باشیم که خودِ الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ میآید. اگر اعتقاد داشته باشیم که امر او میآید و معنای {وَجَاءَ رَبُّكَ} چنین است که: (امر پروردگارت میآید) بدون شک، این بدعت است و هر بدعتی، گمراهی است.
همچنین الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ میفرماید: {الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى} [طه: ۵]: (الله بخشنده، بر عرش مستقر شد) معنای این آیه چنین است که: الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ چنان که شایستهی عظمت و جلال او است بر عرش بالا رفت؛ فعل «استوى» هرگاه با «على» بیاید و متعدی شود، معنای بالا رفتن و علوّ بر آن چیز را میدهد همان طور که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ به نوح ﷺ فرمود: {فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ} [المؤمنون: ۲۸]: (هرگاه تو و همراهانت بر کشتی بالا رفتید و مستقر شدید، بگو: همهی حمد و ستایشها مخصوص الله است که ما را از مردمان ظالم و ستمکار نجات داد) یعنی وقتی بر کشتی سوار شدی. همچنین میفرماید: {وَجَعَلَ لَكُمْ مِنِ الْفُلْكِ وَالأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ * لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ} [الزخرف: ۱۲-۱۳]: (کشتی و چارپایانی برایتان قرار داد که بر آن سوار میشوید؛ تا بر پشتشان بالا روید و هنگامی که بر آن سوار شدید و قرار گرفتید، نعمت الله را یادآور شوید) همچنین میفرماید: {وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ} [هود: ۴۴]: (بر کوه جودیّ بالا رفت) یعنی وقتی کشتی نوح بر کوهی که به اسم (جودیّ) شناخته میشود، مستقر شد. این معنای این کلمه (استوی علی) در زبان عربی است که قرآن نیز به زبان عربی واضح، نازل شده است چنان که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ میفرماید: {إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ} [الزخرف: ۳]: (ما آن را به زبان عربی واضح قرار دادیم تا در آن بیاندیشید) اگر الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ عربها را در قرآن با زبان فارسی مورد خطاب قرار میداد با روشنگری و بیان، تناقض داشت زیرا الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ میفرماید: {َمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ} [ابراهیم: ۴]: (هر پیامبری را فقط با زبان قوم خودش فرستادیم تا برایشان بیان و روشنگری نماید) بنابراین میگوییم: {الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ استوىً} بدین معنا است که: بر عرش بالا رفت و استقرار یافت؛ اما مانند مستقر شدن و بالا رفتن ما بر پشت چارپایان و کشتی یا بالا رفتن کشتی بر کوه جودیّ نیست، خیر، زیرا این استواء و بالا رفتن به الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ نسبت داده شده که شایستهی جلال و عظمت او است و همانند استواء و بالا رفتن مخلوقی بر مخلوق دیگر نیست زیرا الله میفرماید: {لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ} [الشوری: ۱۱]: (هیچ چیز مانند او نیست و او شنوا و بینا است).
شاید کسی بگوید: من اعتقاد ندارم که استوای الله بر عرش، به معنای استقرار و بالا رفتن او بر عرش است بلکه میگویم: (استواء بر عرش) به معنای چیره شدن و استیلاء بر آن است نه استقرار و بالا رفتن بر آن؛ در جواب میگوییم: این تفسیر، بدعت است زیرا الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ فرمان نداده که ایمان داشته باشی که او بر عرش چیره شده و استیلاء یافته است، بلکه به تو فرمان داده که ایمان داشته باشی که او بر عرش استواء نموده و مستقر شده است. بنابراین الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ را با چیزی عبادت کردهای که مشروع ننموده است و در مورد او چیزی معتقد شدهای که منظورش از این آیه نیست. این فقط دو مثال برای بدعت است و مثال های زیادی وجود دارد؛ هر کس بدون دلیل شرعی با ظاهر قرآن و سنت که دربارهی صفات الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ یا امور غیبی باشد مخالفت کند، مبتدع و از اهل بدعت است.
بدعت در اقوال و گفتار: این نوع از بدعت، بسیار زیاد است؛ بسیاری از مردم، سخنانی را بدعتگذاری و نوآوری میکنند که مشروع نیست که این نوآوری، در مقدار عمل، جنس عمل، وقت عمل و سبب عمل اتفاق میافتد زیرا عمل، عبادت محسوب نمیشود تا این که در شش چیز با شرع موافقت داشته باشد: در جنس، مقدار و اندازه، کیفیت، سبب، زمان و مكان؛ اگر کسی الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ را در جایی که مشروع نیست ذکر و یاد کند، مبتدع است.
اگر هنگام خوردن چیزی بگوید: (لا إله إلا الله) تا الله را عبادت کند همان طور که شخصی که میخواهد غذا بخورد با گفتن (بسم الله) الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ را عبادت میکند، مبتدع است. اگر بگوید: من که الله را ذکر و یاد نمودم، چگونه مبتدع میشوم در حالی که (لا إله إلا الله) كلمهی اخلاص است. میگوییم: بله اما جایگاهش اینجا نیست و چون در مکان این عبادت با شرع موافقت نکردهای مبتدع میشوی.
اگر شخصی بداند که مشروع چنین است که قربانی را پس از نماز عید أضحی انجام دهد اما قربانی خود را قبل از نماز و با نیت عبادت برای الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ ذبح کند، میگوییم: این شخص، مبتدع است؛ زیرا عبادت را در وقتی غیر از وقت مشروع آن انجام داده است. اگر شخصی در روزی غیر از روز عرفه به نیت عبادت برای الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ در عرفه بایستد و وقوف نماید، میگوییم: این شخص، مبتدع است زیرا عبادت وقوف در عرفه را غیر از زمان خودش انجام داده است. اگر شخصی خود را در اتاق خانهاش حبس کند و به عبادت الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ بپردازد و نیت وی اعتکاف باشد، میگوییم: این شخص، مبتدع است زیرا اعتکاف فقط در مسجد مشروع است به دلیل فرمودهی الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ: {وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ} [البقره: ۱۸۷]: (در حالی که شما در مسجدها اعتکاف نمودهاید).
بدعت در اعمال: این نوع از بدعت نیز بسیار زیاد است لذا میگوییم: ضابطهی کلی بدعت این است: این که شخص الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ را با چیزی در اعتقاد، قول یا عمل عبادت کند که خودِ الله تشریع ننموده است.
اگر کسی بپرسد: آیا تمام بدعتها زشت و ناپسند هستند؟ میگوییم: بله، بدعتها زشت و ناپسند هستند به دلیل سخن داناترین، راستگوترین و خیرخواهترین فرد که همان محمد ﷺ است که فرمود: «كُلُّ بّدعَةٍ ضَلالَةٌ»: (هر بدعتی، گمراهی است) این عبارت«كُلُّ بّدعَةٍ»: هر بدعتی از جمله الفاظی است که عموم را میرساند که از قویتری صیغهها است و بر زبان کسی جاری شده که داناترین مخلوقات نسبت به دین الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ، راستگوترین شخص، خیرخواهترین مخلوقات برای بندگان الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ و فصیحترین مخلوقات در سخن گفتن است. ایشان ﷺ بدعت را به بدعت خوب و بدعت بد تقسیم نکرد بلکه فرمود: (هر بدعتی، گمراهی است) و تردیدی نیست که گمراهی، بد است. به نظرم اگر این جمله در یک كتاب نوشته شود و در کتاب دیگری نوشته شود: (بدعت دو یا سه نوع است) کسی که قصد نقل این اقوال را دارد، خواهد گفت: فلانی گفته است: (هر بدعتی، گمراهی است) و فلانی آن را به چند نوع تقسیم کرده است؛ یعنی قول اول را در مقابل قول دوم قرار میدهد و قول دوم را تقسیم قول اول، قرار نمیدهد.
در سخن و گفت و گوی علما با یکدیگر چنین است که عبارت (هر بدعتی، گمراهی است) با عبارت (بدعت به چند نوع تقسیم میشود) تفاوت دارد بلکه قول دوم، خلاف قول اول است. حال، پیامبر ﷺ که بر سخن تمام بشر حکم میکند بدون هیچ تقسیم و تفصیلی فرمود: «كُلُّ بِدعَةٍ ضَلاَلَةٌ»: (هر بدعتی، گمراهی است) لذا میگوییم: تقسیم بدعت به بدعت حسنه و بدعت سيئه، نادرست و اشتباه است زیرا با نص شرعی تناقض دارد و هر چیزی با نص شرعی تناقض داشته باشد، فاسد و مردود است لذا علما گفتهاند: اگر قياس با نص شرعی در تناقض و مخالفت داشته باشد، فاسد و بیاعتبار است.
همچنین به شخصی که بدعت را به دو یا چند نوع، تقسیم کرده است، میگوییم: تقسیمی که ذکر کردی از دو حالت خارج نیست: حالت اول: این که بدعت نباشد که بدعت بودن از آن منتفی میشود و همچنین شاید این بدعت خوب و شاید بد باشد. حالت دوم: این که بدعت باشد ولی خوب نباشد و گمان خوب بودن آن اشتباه است زیرا با نص شرعی مخالفت دارد.
شاید کسی بگوید: مگر چنین نیست که از عمر رَضِيَاللهُعَنْهُ روایت شده که مردم را در قیام رمضان، پشت سر یک امام، جمع کرد سپس شبی آن جا حاضر شد و گفت: «نِعمَ البِدعَةُ هذه»۲ : (چه بدعت خوبی است!)؟ میگوییم: بله، این روایت از عمر رَضِيَاللهُعَنْهُ ثابت است اما عمر رَضِيَاللهُعَنْهُ آن را به اعتبار پراکندگی مردم در گذشته، بدعت نامید اما در اصل، سنت است زیرا از رسول الله ﷺ ثابت است که سه شب از رمضان را با اصحابش، جماعت خواند سپس آن را ترک نمود و فرمود: «خَشيتُ أَن تُفرَضُ عَلَيكُم، فتعجزوا عنها»۳ : (ترسیدم که بر شما فرض گردد و از ادای آن عاجز و ناتوان بمانید) وقتی این ترس برطرف شد، انجام آن سنت گردید؛ این کار در واقع، تجدید و زنده کردن یک سنت استو نوآوری و ایجاد یک سنت نیست. بنابراین بدین اعتبار، بدعت است که مردم پیش از آن، گروه گروه و دسته و دسته نماز میخواندند.
اگر کسی بپرسد: چرا ابو بكر رَضِيَاللهُعَنْهُ در زمان خلافتش و عمر رَضِيَاللهُعَنْهُ در ابتدای خلافت خویش، این کار را انجام ندادند؟ میگوییم: جای تعجب نیست زیرا مدت خلافت ابوبكر رَضِيَاللهُعَنْهُ کوتاه بود و فقط دو سال و چهار ماه و چند روز به طول انجامید. وی در این مدت مشغول دیگر امور مسلمانان بود که بزرگتر از این مسئله بود؛ بزرگتر از این که پشت سر یک امام در نماز قیام، جمع شوند زیرا اصل نماز قیام در رمضان، سنت است و جماعت خواندن آن نیز سنت است، یعنی سنتی که شامل سنت دیگری بود. ابوبكر رَضِيَاللهُعَنْهُ مشغول قضایای اصلی مسلمانان در داخل و بیرون از مدینه بود. بنابراین جای تعجب نیست که این کار در زمان خلافت وی و اوایل خلافت عمر رَضِيَاللهُعَنْهُمَا به ذهنشان نرسیده باشد؛ بدین صورت، بطلان تقسيم بدعت به بدعت حسنه و بدعت سیئه آشکار شد.
اگر کسی پرسید: استدلال به این فرمودهی پیامبر ﷺ را چگونه میتوان پاسخ داد که فرمود: «مَنْ سَنَّ فِي الْإِسْلَامِ سُنَّةٌ حَسَنَةٌ فَلَهُ أَجْرُهَا، وَأَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا بَعْدَهُ، مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ، وَمَنْ سَنَّ فِي الْإِسْلَامِ سُنَّةٌ سَيِّئَةٌ كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ، مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْءٌ»: (هر کس سنت نیکی را در اسلام، احیا کند اجر و ثواب آن سنت را دارد و از اجر کسانی که پس از او بدان عمل نمایند برخوردار میشود بدون این که از پاداش آنها کاسته شود و هر کس عمل و روش بدی را در اسلام، ایجاد و نوآوری کند گناه آن را دارد و بار گناه کسانی که پس از او بدان عمل نمایند را نیز به دوش میکشد بدون این که چیزی از بار گناه آنان کاسته شود)؛ در پاسخ میگوییم: از بدعت در این عبارت از حدیث: «وَمَنْ سَنَّ فِي الْإِسْلَامِ سُنَّةٌ سَيِّئَةٌ»: (هر کس عمل و روش بدی را در اسلام، ایجاد و نوآوری کند) یاد شد زیرا رسول ﷺ فرمود: «كُلُّ بِدعَةٍ ضَلاَلَةٌ»: (هر بدعتی، گمراهی است) بنابراین هر کس چیزی را در دین نوآوری کند، مرتکب گناه و کار بدی شده است که در نتیجه در جملهی دوم وارد میشود: «وَمَنْ سَنَّ فِي الْإِسْلَامِ سُنَّةٌ سَيِّئَةٌ كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ، مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْءٌ»: (هر کس عمل و روش بدی را در اسلام، ایجاد و نوآوری کند، گناه آن را به دوش میکشد و بار گناه کسانی که پس از او بدان عمل نمایند را نیز به دوش میکشد بدون این که چیزی از بار گناه آنان کاسته شود) اما جملهی اول: «مَن سَنَّ فِي الإِسلامِ سُنَّةً حَسَنَةً» همچنین میتواند بدین معنا باشد که: هر کس که در انجام آن شتاب کند؛ بنابراین (سَنَّ) به معنای فرمانبرداری و اطاعت است زیرا انسان اگر فرمانبردار باشد، راه را برای مردم میگشاید. زیرا پیامبر ﷺ این عبارت را برای تشویق نمودن مسلمانان به صدقه دادن بیان نمود که مردی از انصار بقچهی سنگینی آورد که آن را به سختی حمل میکرد و آن را نزد پیامبر ﷺ گذاشت؛ این جا بود که ایشان ﷺ فرمود: «مَن سَنَّ فِي الإِسلاَمِ سُنَّةً حَسَنَةً».
روشن است که وقتی کسی عمل مشروعی را آغاز کند، او را آغازگر آن عمل میدانند؛ یعنی راهی را برای مردم قرار داده تا به او اقتدا کنند و از او الگو بگیرند که البته این مسئله را از طریق فطرت و عُرف، میدانیم که انسان از دیگری الگو میگیرد و اگر دید شخصی عمل را انجام میدهد او نیز آن را انجام میدهد لذا «مَن سَنَّ فِي الإِسلاَمِ سُنَّةً حَسَنَةً» یعنی: هر کس آغازگر عملی باشد که مصلحتهای شرعی را محقق سازد، بدون شک این عمل، سنت است.
برای مثال: تألیف کتاب در زمان رسول الله ﷺ وجود نداشته است و خود قرآن نیز در زمان رسول الله ﷺ مانند امروز نوشته نشده بود لذا قرآن از قلبهای مردم و آن چه از قرآن که روی شاخههای پهن خرما، سنگ سبک و… نوشته شده بود گرفته شد و در زمان خلافت عثمان رَضِيَاللهُعَنْهُ به صورت یک جلد در مصحف، جمع آوری شد و این کار، یک سنت حسنه است زیرا موجب جمع شدن مردم بر امری مشروع است. همچنین ساخت مدارس در زمان رسول الله ﷺ وجود نداشته است، هر چند که صفّة برای افراد فقیر مهاجرین بود اما به شکل مدرسه نبود که این نیز یک سنت حسنه است زیرا ابزاری برای تحقق یافتن امری مشروع است. چنین مثالهایی مشمول فرمودهی رسول الله ﷺ میگردد که فرمود: «مَنْ سَنَّ فِي الْإِسْلَامِ سُنَّةٌ حَسَنَةٌ فَلَهُ أَجْرُهَا، وَأَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا بَعْدَهُ».
امکان ندارد معنای حدیث چنین باشد که: هر کس عبادت و شریعتی را تشریع کند که الله و رسولش ﷺ تشریع نکردهاند؛ زیرا اگر منظور ایشان چنین بود، با این فرمودهاش تناقض داشت که فرمود: «كُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ»: (هر بدعتی، گمراهی است) حال آن که كلام رسول الله ﷺ کلام دیگرش را تفسیر میکند.
فقط به خاطر اهمیت این موضوع است که جواب این سؤال، طولانی شد؛ همچنین بسیاری از مردم در فهم برخی از نصوص شرعی و چگونگی جمعبندی بین آنها دچار اشتباه میشوند لذا باید روشنگری صورت گیرد.
در پایان این جواب به تمام برادرانم، خصوصا طلاب علم شرعی میگویم: اگر با نصوص شرعی از قرآن یا سنت مواجه شدید که ممکن است چندین معنا از آن برداشت شود، واجب است آن را بر معنای محکم و واضح حمل نمود که شبههای در آن نیست؛ پس بر معنایی حمل و تفسیر میشود که با حکم محکم موافقت داشته باشد و تفسیرهای دیگر ملغی خواهند شد حتی اگر احتمال صحت این تفسیر مشتبه همانند دیگر تفاسیر باشد زیرا نصوص محکم فقط معنایی را ترجیح میدهد که با نصوص محکم موافقت داشته باشد.
رجوع به نصوص محکم در فهم و تفسیر نصوص متشابه، طریقه و منهج راسخان در علم است که به الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ و کتابهایش ایمان دارند؛ الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ میفرماید: {هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ} [آل عمران: ۷]: (او ذاتی است که قرآن را بر تو نازل نمود؛ برخی آیاتش محکم و روشن است که آنها أم الکتاب هستند).
{مِنْهُ} یعنی: (برخی از آن) زیرا «مِن» در این جا تبعیضیه است. {آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ} یعنی واضح است و محل اشکالی در آن وجود ندارد. {هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ} یعنی واجب است در فهم و تفسیر آیاتی که در فهم آن دچار اشکال شدید به این آیات بازگردید.
{وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ} [آل عمران: ۷]: (برخی آیات دیگر، متشابه هستند) که در تفسیر آن چند احتمال وجود دارد. {فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ} [آل عمران: ۷]: (کسانی که در قلبهایشان گمراهی از حق وجود دارد، از آیات متشابه پیروی میکنند) آیات متشابه را به کار میبرند تا قرآن را متناقض جلوه دهند اما: {وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا}: (راسخان در علم میگویند: بدان ایمان آوردیم؛ همگی از جانب پروردگارمان است) ایمانشان اقتضا میکند که به آیات محکم و واضح برگردند تا محکم و قاطع بودن آن آیات نیز آشکار شود. {كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا} يعني هیچ تناقضی در آن وجود ندارد. {ومَا يذكرُ إلا أولوا الألباب}: (فقط خردمندان پند میپذیرند).
آيات متشابهی وجود دارد که خواننده در فهم آن دچار اشکال و اشتباه میشود و گاهی طالب علمی که معنای آن را درک نکرده نیز دچار اشکال میشود؛ اما واجب این است که در فهم آیات متشابه به آیات محكم و قاطع رجوع شود تا معنای این آیات نیز واضح و محکم شود. نیازی به ذکر مثال برای این مسئله وجود ندارد زیرا میترسم که جواب طولانی شود و شنوندهی این برنامهی خسته شود. از الله میخواهم که ما را بر پیرو از سنت رسول الله ﷺ از دنیا ببرد.
***
- صحیح مسلم: كتاب صلاة المسافرين وقصرها، باب تخفيف الصلاة والخطبة، شماره (٨٦٧). ↩︎
- صحیح بخاری: كتاب صلاة التروايح، باب فضل من قام رمضان، شماره (۲۰۱۰). ↩︎
- صحیح بخاری: كتاب الجمعة، باب من قال في الخطبة بعد الثناء أما بعد، شماره (٩٢٤) / صحیح مسلم: کتاب صلاة المسافرين وقصرها، باب الترغيب في قيام رمضان وهو التراوايح، شماره (٧٦١). ↩︎