چهارشنبه 23 ربیع‌الثانی 1447
۲۳ مهر ۱۴۰۴
15 اکتبر 2025

۵۸ – شخصی که می‌گوید: الله تعالی بر عرشش به روشی رمزی استوا کرده

۵۸ – از شیخ رحمه الله در مورد سخن کسی سوال شد که می‌گوید: الله تعالی بر عرشش به روشی رمزی استوا کرده، همان طور که بسیاری از نعمت‌های بهشتی طوری برای بشر در زبانشان بیان شده‌اند که آن را فهمیده و معانیش را درک کنند؟

جواب دادند: اگر چنین شخصی در این سخن به خوبی تامل کند در می‌یابد که در قرآنِ مبین چیزی که دارای معانی رمزی باشد، وجود ندارد. زیرا رموز مخالف با روشن بودن قرآن کریم و از دلالت‌های آن به دور است. چگونه می‌شود قرآن، رمزی باشد در حالی که الله تعالی می‌فرماید: {وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى}[۱]، یعنی: {و قرآن را بر تو نازل کردیم که بیان کننده‌ی همه چیز، و هدایت است}، و می‌فرماید: {كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}[۲]، یعنی: {کتابی که آیاتش به روشنی بیان شده است، در حالی که عربی است، برای گروهی که می‌دانند}، و در وصف آن می‌رماید: {حم . وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ . إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}[۳]، یعنی: {حا.میم. قسم به کتاب روشنگر. بی گمان ما این کتاب را قرآنی عربی قرار دادیم، شاید که شما آن را دریابید}، و می‌فرماید: {إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ}[۴]، یعنی: {آن کتاب چیزی جز ذکر و قرآنی روشنگر نیست}. پس چگونه این قرآن عظیمی که برای بیان همه چیز نازل شده و آیاتش به روشنی بیان شده، و کسی که آن را نازل کرده، آن را روشنگر توصیف کرده و آن را کتابی عربی قرار داده که در آن تعقل شده و فهمیده شود. با وجود همه‌ی اینها می‌پرسم: چطور کتابی که چنین شان و وصفی دارد، در بزرگ‌ترین مطالب که صفات الله عز و جل هستند، رمزی سخن می‌گوید؟

وقتی که ما از دلالت‌های رمزی در احکام تکلیفی که مربوط به اعمال بندگان است که گاهاً اجتهاد در آنها بر حسب اقتضای شریعت جایز است، به صورت قطعی منع می‌کنیم، پس چطور به خود اجازه می‌دهیم که به دلالت‌های رمزی در مورد اخبار محضی که مطلقا هیچ محلی برای رأی و نظر در آن وجود ندارد عمل کنیم؟ به خصوص وقتی که این اخبار متعلق به أسماء و صفات الله باشد؟

اگر ما چنین چیزی را برای خود جایز بدانیم، مردم با کلام الله و رسولش بازی کرده و هر کسی یا هر گروهی ادعا می‌کنند که این آیه یا حدیث، به صورت رمزی به فلان چیز اشاره دارد، و به این صورت، شریعت هم از لحاظ عقیده و هم منهج، باطل می‌شود.

نمی‌دانم آیا امکان دارد که مومنی در دنیا ثابت قدم شود، یا در قیامت ثابت قدم شود، آن هنگام پروردگارش را ملاقات کرد، در حالی که مدعی بود در کلام الله تعالی چیزهایی وجود دارد که به صورت رمزی، بر چیزهایی دلالت می‌دهند، در حالی که الله تعالی خبر داده که قرآن را کتابی عربی قرار داده تا در آن تعقل کرده و آن را بر اساس زبان عربی که قرآن را بدان نازل کرده، بفهمیم؟

بنا بر این واجب است که کلام الله تعالی را به مقتضای زبان عربی بفهمیم، و از زبان عربی فهمیده می‌شود که استواء هنگامی که با کلمه‌ی «علی» متعدی شود، معنای علوّ و ارتفاع می‌دهد. اما باید در ارتباط با هر آنچه که به استوای الله بر عرشش تعلق دارد، دو چیز را بدانیم:

اول اینکه: قرار گرفتن الله بر عرشش مانند قرار گرفتن انسان بر کشتی و حیوان و تخت نیست. به دلیل این فرموده‌ی الله تعالی: {لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ}[۵]، یعنی: {همانند او چیزی نیست}، و به خاطر اینکه ممکن نیست صفات خالق مثل صفات مخلوق باشد، و این به خاطر فرقی است که بین خالق و مخلوق وجود دارد.

دوم اینکه: کیفیت استوای او تعالی را نمی‌دانیم؛ به دلیل این فرموده‌ی او تعالی: {وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا}[۶]، یعنی: {و علم آنها بر او هیچ احاطه­ای ندارد}، و نیز به خاطر اینکه الله تعالی ما را از قرار گرفتن خود بر عرشش با خبر ساخته، ولی به ما کیفیت آن را نگفته است و کیفیت چیز غائبی که در مورد آن خبر داده می‌شود جز با مشاهده‌ی آن یا مشاهده‌ی نظیر آن، و یا خبر شخصی راستگو در مورد آن، دانسته نمی‌شود. به همین خاطر وقتی شخصی از امام مالک در مورد این فرموده‌ی الله تعالی: {الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى}[۷]، یعنی: {رحمان – الله – بر عرشش قرار گرفت}، سوال کرد، در جواب گفت: «استواء، مجهول نیست، و کیفیت آن با عقل فهمیده نمی‌شود، و ایمان به آن واجب است، و سوال در مورد آن، بدعت است». او رحمه الله در این جواب بیان کرد که استواء، معلوم است که یعنی همان علوّ و ارتفاع، و مجهول بودن آن را نفی کرد، و کیفیت آن با عقل فهمیده نمی‌شود، بلکه باید دلیل نقلی در موردش وجود داشته باشد و در اخبار و احادیث هم چیزی در این مورد نیامده و بنا بر این، مجهول باقی می‌ماند، و اینکه ایمان به استواء بر حسب مراد الله تعالی، واجب است؛ چه کیفیت آن را بدانیم یا خیر، و اینکه سوال در مورد آن، یعنی در مورد کیفیت استواء، بدعت است؛ زیرا این از صفات اهل بدعت است، و به این خاطر که صحابه در مورد آن سوالی نپرسیده‌اند در حالی که آنها حریص‌ترین مردمان بر سلامت عقیده و تصحیح آن و فهم کلام الله و رسولش بوده‌اند.

این سخن حق و صحیح در مورد استوای الله تعالی بر عرشش و نیز در باقی صفات او است که باید بر همان معنای ظاهر و مفهومی که مقتضی زبان عربی است، تنفیذ شود؛ اما با رعایت این نکته که نباید همراه با تعیین چگونگی و نیز تمثیل برای آنها باشد.

اگر کسی گفت: شما که استواء الله بر عرشش را به قرار گرفتن او بر بالای آن همراه با ارتفاع، تفسیر می‌کنید، پس باید بگویید او بر همه چیز استواء کرده هم چنان که بالای همه چیز است.

جواب آن چنین است که این اعتقاد برای ما لازم نیست. زیرا استواء بر چیزی، از علوّ مطلق بر آن چیز، خاص‌تر است. پس این علوّ، علوّی خاص است که استواء نیز یکی از ملزومات آن است و به همین خاطر برخی از سلف آن را به استقرار تفسیر کرده‌اند.

و این سخنش: «همان طور که بسیاری از نعمت‌های بهشتی طوری برای بشر در زبانشان بیان شده‌اند که آن را فهمیده و معانیش را درک کنند»، درست است. ولی آیا کسی می‌گوید که این فرموده‌ی الله تعالی: {فِيهِمَا فَاكِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ}[۸]، یعنی: {در آن دو جنّت، میوه و نخل و انار است}، دال بر این نیست که در آن دو جنّت، میوه و نخل و انار وجود دارد، و فقط دال بر این است که در آنها چیزهایی وجود دارد که به صورت رمزی از آنها به میوه و نخل و انار اسم برده شده؟ یا اینکه بگوید: در آن دو جنّت، میوه و نخل و انار حقیقی وجود دارند و مثل میوه و نخل و انار دنیا نیستند؟

اگر قائل به قول اولی باشد، هیچ فایده‌ای در ذکر کردن میوه و نخل و انار وجود ندارد. چون نام بردن اینها به عنوان رمز، با نام بردن هر چیز دیگری، هیچ تفاوتی ندارد.

اگر قائل به سخن دومی باشد، این حق است. زیرا در بهشت، میوه و نخل و انار وجود دارد. اما مثل آنچه که در دنیاست، نیست. زیرا او تعالی در حدیث قدسی می‌فرماید: «برای بندگان صالحم چیزهایی آماده کرده‌ام که هیچ چشمی تا بحال ندیده، و هیچ گوشی نشنیده، و به قلب بشر خطور نکرده است».

مثل همین را در مورد استوای الله بر عرشش می‌گوییم که به اقتضای معنایی که در زبان عربی دارد، حق است. اما به خاطر اینکه تماثل بین خالق و مخلوق امکان ندارد و دلایل سمعی و عقلی را نیز قبلا در موردش ذکر کردیم، مثل استوای مخلوقات نیست.


[۱] – سوره نحل، آیه «۸۹».

[۲] – سوره فصّلت، آیه «۳».

[۳] – سوره زخرف، آیات «۱تا۳».

[۴] – سوره یس، آیه «۶۹».

[۵] – سوره شوری، آیه «۱۱».

[۶] – سوره طه، آیه «۱۱۰».

[۷] – سوره طه، آیه «۵».

[۸] – سوره الرحمن، آیه «۶۸».

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

(58) سئل فضيلته: عن قول من يقول : إن الله مستو على عرشه بطريقة رمزية كما بٌيِّن كثير من أشياء الجنة للبشر في لغتهم كي يفهموا ويدركوا معانيها؟

فأجاب حَفِظَهُ‌الله تعالى بقوله: لو تأمل المتكلم الكلام وأعطاه حقه من التأمل لعلم أن القرآن المبين ليس فيه شيء تكون معانيه رمزية، فإن الرموز مخالفة لبيان القرآن الكريم، بعيدة عن دلالاته كيف وقد قال الله عنه:( ونزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء وهدى) (النحل ، الآية ” 89 “). وقال تعالى : (كتاب فصلت آياته قرآنا عربياً لقوم يعلمون) (فصلت ، الآية ” 3 “). وقال في وصفه: (حم .والكتاب المبين.إنا جعلناه قرآناً عربياً لعلكم تعقلون) (الزخرف ، الآية ” 1- 3 “). وقال: (إن هو إلا ذكر وقرآن مبين) (يس ، الآية ” 69 “). فكيف يكون هذا القرآن العظيم الذي نزل تبياناً لكل شيء، وفصلت آياته، ووصفه من أنزله بأنه مبين، وأنه جعله قرآناً عربياً من أجل عقله وفهمه أقول : كيف يكون ما هذا شأنه ووصفه رموزاً في أعظم المطالب وهي صفات الله عَزَّوَجَلَّ؟!

إذا كنا نمنع منعاً باتاً الدلالات الرمزية في الأحكام التكليفية التي متعلقها أعمال العباد التي قد يسوغ الاجتهاد في بعضها حسبما تقتضيه الشريعة، فكيف نسوغ لأنفسنا أن نعمل بالدلالات الرمزية في الأخبار المحضة التي لا مجال للرأي فيها بوجه من الوجوه، لا سيما ما يتعلق بأسماء الله وصفاته؟

إننا لو سوغنا ذلك لأنفسنا لتلاعب الناس في كلام الله، وكلام رسوله وصار كل واحد من الناس، أو كل طائفة من الناس تدعي أن هذه الآية أو هذا الحديث رمز لكذا وكذا، فتبطل الشريعة بهذا المعيار عقيدة ومنهجاً.

ولا أدري هل يمكن لقدم مؤمن أن تثبت في الدنيا، أو إذا لاقى ربه يوم القيامة على دعوى أن في كلام الله تعالى ما دلالته رمزية وقد أخبر الله تعالى عنه أنه جعله قرآناً عربياً لنعقله ونفهمه على مقتضى اللسان العربي الذي نزل به؟

إذن يجب علينا أن نفهم كلام الله تعالى على مقتضى اللسان العربي وقد علم من ذلك اللسان العربي أن الاستواء إذا تعدى بـ ( على ) كان معناه العلو والارتفاع، لكن يجب أن نفهم فيما يتعلق باستواء الله تعالى على عرشه أمرين:

أحدهما: أن استواءه على عرشه ليس كاستواء الإنسان على الفلك والأنعام والسرر لقوله تعالى: (ليس كمثله شيء) ( الشورى ، الآية ” 11 “) ولأنه لا يمكن أن تكون صفات الخالق كصفات خلقه لتباين ما بين الخالق والمخلوق.

ثانيهما: أنا لا نعلم كيفية استوائه لقوله تعالى:( ولا يحيطون به علماً) (طه ،الآية ” 110 “) ولأن الله تعالى أخبرنا عن استوائه ولم يخبرنا عن كيفيته، والغائب المخبر عنه لا تعلم كيفيته إلا بمشاهدته، أو مشاهدة نظيره، أو الخبر الصادق عنه . ولهذا لمّا سئل مالك إمام دار الهجرة عن قوله تعالى : (الرحمن على العرش استوى) (طه ،الآية ” 5 “) قال: “الاستواء غير مجهول، والكيف غير معقول، والإيمان به واجب، والسؤال عنه بدعة “. فبين رَحِمَهُ‌الله أن الاستواء معلوم حيث نفى جهله وهو العلو والارتفاع. وأن الكيف لا يدرك بالعقل وإنما يدرك بالسمع، ولم يرد به فيبقى مجهولاً، وأن الإيمان بالاستواء واجب على حسب مراد الله تعالى سواء فهمنا كيفيته أم لم نفهمها، وأن السؤال عنه أي عن الكيف بدعة، لأنه من سمات أهل البدع، ولأنه لم يسبق السؤال عنه من الصحابة الذين هم أحرص الناس على سلامة العقيدة وتصحيحها وفهم كلام الله ورسوله.

وهذا هو القول الحق الصحيح في استواء الله تعالى على عرشه وفي بقية صفاته أن تجري على ظاهر الخطاب المفهوم بمقتضى اللسان العربي لكن بدون تكييف ولا تمثيل.

فإن قال قائل: إذا فسرتم استواء الله على عرشه بعلوه عليه وارتفاعه لزمكم أن تقولوا : إنه مستو على كل شيء كما أنه عال على كل شيء.

فالجواب على ذلك أن هذا ليس بلازم لنا، لأن الاستواء على الشيء أخص من مطلق العلو عليه، فهو علو خاص بما يكون عليه الاستواء ولهذا فسره بعض السلف بالاستقرار.

وقوله: “كما بين كثير من أشياء الجنة للبشر في لغتهم كي يفهموا ويدركوا معانيها”. فهذا حق ولكن هل يقول : أحد إن قوله تعالى: (فيهما فاكهة ونخل ورمان) (الرحمن ، الآية ” 68 “) لا يدل على أن في الجنتين فاكهة ونخلاً، ورماناً، وإنما يدل على أن فيهما شيئاً رمز إليه بفاكهة، ونخل، ورمان . أو يقول : إن في الجنتين فاكهة، ونخلاً، ورماناً على وجه الحقيقة ولكن لا تماثل ما في الدنيا من النخل، والرمان، والفاكهة.

فإن قال بالأول لم يكن للتعبير بالفاكهة، والنخل، والرمان فائدة أصلاً إذ الرمز إلى المراد بهذه الثلاثة أو غيرها سواء. وإن قال بالثاني فهو حق لأن في الجنة فاكهة، ونخلاً، ورماناً، لكن لا يماثل ما في الدنيا لقوله تعالى في الحديث القدسي:”أعددت لعبادي الصالحين ما لا عين رأت، ولا أذن سمعت، ولا خطر على قلب بشر”.

وهكذا نقول في استواء الله على عرشه : إنه حق على ما تقتضيه اللغة العربية لكن لا يماثل استواء المخلوقين لما سبق من انتفاء التماثل بينهما سمعاً وعقلاً.

مطالب مرتبط:

۷۱ – آیا «حنّان» از اسم‌های الله است؟

در هیچ کدام از منابع ذکر شده اسم «حنّان» را نیافتم، به جز یک حدیث نزد امام احمد که در آن لفظ حنّان و منّان آمده است "الترغیب" آمده در آن فقط لفظ منّان آمده است. همچنین شیخ الاسلام ابن تیمیه نمی‌پذیرد که حنّان از اسم‌های الله تعالی باشد. وقتی که چنین است و اکثر روایت‌ها دال بر عدم اثبات آن است، نظرم بر توقف است.

ادامه مطلب …

۸۷ – حکم کسی که چیزی از اسماء یا صفات الله تعالی را انکار کند

انکار اسما و صفات الله ﷻ دو نوع است: (۱) انکاری که به معنای تکذیب باشد. که بدون شک کفر است. (۲) انکار به معنی تاویل، که به معنای تکذیب کردن نیست، اما آن را تاویل می‌کند...

ادامه مطلب …

۹۵ – حکم گفتن عباراتی چون: «زمانه تاریک است»، یا «زمانه غدار است»، یا «افسوس از زمانی که تو را در آن دیدم»

این عباراتی که در سوال ذکر شد، بر دو وجه اتفاق می‌افتند (۱) سبّ و قدح در زمانه باشد، که این حرام است و جایز نیست. (۲) به عنوان خبر دادن از چیزی بر زبان آورده شود، که این اشکالی ندارد.

ادامه مطلب …

۸۴ – آیا صفت «ملالت» برای الله ﷻ از حدیث، ثابت است؟

قاعده‌ای که نزد اهل سنت وجود دارد این است که ما الله ﷻ را با اوصافی که او خود را بدانها وصف کرده بدون تمثیل و بیان کیفیت، وصف می‌کنیم. وقتی که حدیث دال بر این است که الله دارای ملالت است، پس ملالت او همانند ملالت ما نیست. بلکه ملالتی است که هیچ نوع نقصی در آن راه ندارد.

ادامه مطلب …

۵۴ – علوّ الله تعالی. و کسی که می‌گوید: او سبحانه و تعالی در هیچ یک از جهت‌های ششگانه نیست بلکه در قلب بنده‌ی مومن است.

مذهب سلف رضوان الله علیهم این است که او تعالی با ذات خود، در جهت بالای بندگانش است، و او تعالی فرموده است: «فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا» (یعنی: پس اگر در چیزی اختلاف نمودید، آن را به الله و رسولش ارجاع دهید، اگر که به الله و روز آخرت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجام‌تر است).

ادامه مطلب …

۸۰ – آیا الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ به «مکر» توصیف می‌شود؟

الله تعالی به مکر توصیف نمی‌شود مگر به صورت مقیّد. بنا بر این به صورت مطلق به مکر توصیف نمی‌شود. از آیه‌ی مورد بحث، استدلال می‌شود که الله متعال دارای مکر است، و مکر یعنی رسیدن به حیله‌ی بزرگ‌تری برای غلبه بر خصم، طوری که احساس نکند. این صفت فقط در جایگاهی برای الله به کار می‌رود که مدح باشد.

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه