چهارشنبه 23 ربیع‌الثانی 1447
۲۳ مهر ۱۴۰۴
15 اکتبر 2025

(۳۱۳) توضیحاتی در مورد موضوع “عذر به جهل”

(۳۱۳) سوال: بسیاری از جوانان در مسئله‌ی “عذر به جهل” دچار اشتباه و سردرگمی شده‌اند. شخص جاهل و ناآگاه، چه زمانی معذور است؟ ما را در مورد این مسئله به مراجعی راهنمایی کنید. آیا این اختلاف ‌نظر از قدیم نزد سلف صالح، وجود داشته است؟ آیا این اختلاف نظر، اعتبار دارد؟

جواب:

عذر به جهل، با نصوص قرآن و سنت به ثبوت رسیده است که البته مقتضای  حکمت و رحمت الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ است؛ الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ می‌فرماید: {وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولاً يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ} [القصص: ۵۹]: (پروردگارت سرزمین‌ها را نابود نمی‌کند تا این‌ که در میان مردم آن‌ها پیامبری را برانگیزد که آیات ما را بر آنان بخواند. قطعا سرزمین‌ها را نابود نمی‌کنیم مگر این ‌که اهالی آن، ظالم و ستم کار باشند) همچنین می‌فرماید: {إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ} [النساء: ۱۶۳]: (ما بر تو وحی را نازل نمودیم همان‌ گونه که بر نوح و پیامبران پس از او وحی کرده‌ایم) تا این که فرمود: {رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ} [النساء: ۱۶۵]: (پیامبرانی بشارت ‌دهنده و هشدار دهنده برانگیختیم تا مردم بعد از آن پیامبران در برابر الله، بهانه‌ای نداشته باشند) همچنین می‌فرماید: {وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً} [الاسراء: ۱۵]: (ما مجازات‌ نمی‌کنیم تا این ‌که پیامبر را برانگیزیم) همچنین می‌فرماید: {وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ} [التوبه: ۱۱۵]: (الله چنین نیست که قومی را بعد از آن که آنان را هدایت نمود، گمراه گرداند تا این که آن چه باید از آن بپرهیزند را برایشان تبیین نماید. قطعاً الله به هر چیزی دانا است).

آیات زیادی در این مورد، وجود دارد که همه‌ی آن‌ها دلالت می‌دهد فقط زمانی که حکم به کفر یک شخص داده می‌شود که علم داشته باشد که البته این مقتضای حکمت و رحمت الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ است زیرا فرد جاهل، معذور است؛ چگونه الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ که ارحم الراحمين و مهربان‌ترین مهربانان است و نسبت به بنده‌اش مهربان‌تر از مادرش است چگونه بنده‌اش را به خاطر چیزی بازخواست نماید که آن را نمی‌دانسته است؟ بنابراین از جمله شروط تکفیر با رفتارهای کفری از جمله قولی و عملی این است که شخص، علم و آگاهی داشته باشد و  با قصد و هدف از وی سر زده باشد. اگر از روی قصد و نیت کفر نبود بلکه در اثر شدت خشم، شادی زیاد یا برداشتی نادرست، زبانش لغزید نزد الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ کافر نمی‌شود. این فرموده‌ی پیامبر ﷺ نیز دلیل بر همین قضیه است: «كَانَ عَلَى رَاحِلَتِهِ بِأَرْضِ فَلاَةٍ فَانْفَلَتَتْ مِنْهُ وَعَلَيْهَا طَعَامُهُ وَشَرَابُهُ فَأَيِسَ مِنْهَا فَأَتَى شَجَرَةً فَاضْطَجَعَ فِي ظِلِّهَا قَدْ أَيِسَ مِنْ رَاحِلَتِهِ فَبَيْنَا هُوَ كَذَلِكَ إِذَا هُوَ بِهَا قَائِمَةً عِنْدَهُ فَأَخَذَ بِخِطَامِهَا ثُمَّ قَالَ مِنْ شِدَّةِ الْفَرَحِ اللَّهُمَّ أَنْتَ عَبْدِي وَأَنَا رَبُّكَ، أَخْطَأَ مِنْ شِدَّةِ الْفَرَحِ»: (مردی با شترش در بیابانی بی‌آب و علف بود. شتر از او فرار کرد در حالی که خوراك و آشاميدنی او بر آن شتر بود. از شتر ناامید شد. کنار درختی آمد و در سايه‌اش ‌خوابید در حالی که از پیدا کردن شتر خود مأيوس شده بود که ناگهان، شتر را مي‌بيند كه در برابر او ايستاده است. بند بینی شتر را گرفت سپس از شادی و خوشحالی بسیار زیاد گفت: پروردگارا! تو بنده من هستی و من پروردگار تو هستم. او از شدت خوشحالی، چنین اشتباه گفت) این یک اشتباه بزرگ است که خود به تنهایی کفر است اما این فرد، قصد کفر نداشت بلکه به خاطر خوشحالی زیاد، زبانش چنین لغزید لذا با این سخن، کافر نشد زیرا آن چه گفت از روی قصد و نیت نبود. همچنین پیامبر ﷺ فرمود: «كَانَ رَجُلٌ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ يُسِيءُ الظَّنَّ بِعَمَلِهِ، فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ قَالَ لِأَهْلِهِ: إِذَا أَنَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِ، ثُمَّ الْحَنُونِي ثُمَّ اذْرُونِ فِي الْبَحْرِ، فَإِنَّ اللَّهَ إِنْ يَقْدِرْ عَلَيَّ لَمْ يَغْفِرْ لِي، قَالَ: فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْمَلَائِكَةَ فَتَلَقَّتْ رُوحَهُ، قَالَ لَهُ: مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا فَعَلْتَ؟ قَالَ: يَا رَبِّ، مَا فَعَلْتُ إِلَّا مِنْ تَخَافَتِكَ، فَغَفَرَ اللَّهُ لَهُ»۱ : (در امت‌های پیشین مردی بود که می‌دانست اعمال و کردارش بد بوده است؛ وقتی در حال از دنیا رفتن بود به خانواده‌اش گفت: (هرگاه از دنیا رفتم مرا بسوزانید سپس پودر و خاکستر کنید سپس این خاکستر را به دریا بریزید زیرا اگر الله توانایی و قدرت عذاب دادن من را داشته باشد مرا نخواهد بخشید) الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ به ملائکه دستور داد روحش را بگیرند سپس به او فرمود: چه چیز تو را به این کار وادار کرد؟ گفت: (پروردگارا! این کار را فقط از روی ترس از تو انجام دادم) لذا الله او را بخشید). با وجود این که در قدرت الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ شک داشت و شک در قدرت الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ کفر است اما به خاطر جهل و فهم اشتباه وی، الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ او را بخشید.

باید دانست که مسأله‌ی تکفیر، اصول و شروطی دارد که انسان نمی‌تواند این اصول و شروط را از عقل، فکر و سلیقه‌ی خود بگیرد و هر کسی را خواست تکفیر کند یا در امان بدارد؛ بلکه تکفیر یا عدم تکفیر یک فرد به حکم الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ است همان طور که حکم وجوب، حلال یا حرام بودن هر چیزی فقط در اختیار الله است؛ چنان که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ می‌فرماید: {وَلا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ} [النحل: ۱۱۶]: (برای دروغی که زبان‌هایتان توصیف می‌کند، نگویید: این حلال است و این حرام است تا که به الله دروغ نسبت دهید). بنابراین تکفیر یا در معصوم بودن و در امان دانستن شخصی (منظور از معصوم بودن همان اسلام و مسلمان بودن است که خون و مال انسان را در امان می‌دارد) فقط به حکم الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ است لذا جایز نیست کسی که شروط تکفیر در حق وی به ثبوت نرسیده است کافر دانسته شود و به کفر، وصف شود. از پیامبر ﷺ نیز ثابت است که فرمود: «مَنْ دَعَا رَجُلًا بِالْكُفْرِ، أَوْ قَالَ: عَدُوُّ اللَّهِ وَلَيْسَ كَذَلِكَ إِلَّا حَارَ عَلَيْهِ»۲ : (هر کس شخصی کافر بخواند یا به او بگوید: ‌ای دشمن الله! اما آن شخص چنین نباشد، این سخن به خودش بازمی‌گردد) یعنی شخص گوینده، کافر و دشمن الله می‌شود. بنابراین انسان باید از تکفیر کردن کسی‌ که الله و پیامبرش ﷺ او را تکفیر نکرده‌اند خودداری کند. همچنین از این که شخصی که دشمن الله و پیامبرش نیست را دشمن الله بخواند خودداری کرده و زبانش را از چنین سخنانی حبس کند زیرا زبان، منشأ بسیاری از آفت‌ها است؛ به همین خاطر وقتی پیامبر ﷺ به معاذ بن جبل رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُ سخنانی درباره‌ی اسلام بازگو کرد، فرمود: «أَلَا أُخْبِرُكَ بِمِلَاكِ ذَلِكَ كُلِّهِ؟ فَقُلْتُ لَهُ: بَلَى يَا نَبِيَّ اللهِ، فَأَخَذَ بِلِسَانِهِ، فَقَالَ: كُفَّ عَلَيْكَ هَذَا»: (آیا تو را از معیار اسلام، آگاه نکنم؟ گفت: آری‌ای پیامبر الله! پیامبر ﷺ زبان خود را گرفت و فرمود: این را نگه دار!) يعني آن ‌را آزاد و بی‌بند رها نکن بلکه آن را حبس و کنترل کن. «فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَإِنَّا لمؤَاخَذُونَ بِمَا نَتَكَلَّمُ بِهِ؟ »: (گفت: ‌ای رسول الله! آیا به خاطر آن چه می‌گوییم بازخواست می‌شویم؟) پیامبر ﷺ فرمود: «ثَكَلَتكَ أُمُّكَ يَا مَعاذُ! وَهَل يَكُبُّ النَّاسُ فِي النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِم -أَو قَالَ: عَلَى مَنَاخِرِهِم- إلاّ حَصَائِدُ أَلسِنَتِهِم»۳ : (دقت کن‌ای معاذ! مگر غیر از این است که مردم به خاطر ثمره‌ی زبان‌هایشان با صورت‌هایشان (یا بینی‌هایشان) به آتش انداخته می‌شوند؟). لذا بر انسان واجب است زبانش را از گفتن آن‌ چه الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ حرام نموده باز دارد و فقط سخن خوب و نیک بر زبانش جاری کند زیرا پیامبر ﷺ  می‌فرماید: «مَن كَانَ يُؤمِنُ بِاللهِ وَاليَومُ الآخِرِ فَليَقُل خَيراً أو لِيَصمُت»۴ : (هر کس به الله و روز آخرت ایمان دارد، سخن نیک بگوید یا سکوت کند).

خلاصه: مسأله‌ی تکفیر و عدم تکفیر در اختیار ما نیست بلکه فقط به حکم الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ و پیامبرش ﷺ است؛ لذا هر کسی ‌را که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ و پیامبرش ﷺ تکفیر نموده‌اند كافر است و کسی ‌را که تکفیر نکرده‌اند کافر نیست حتی اگر گناهانش در مفهموم و سلیقه‌ی ما بزرگ باشد. حکم به اختیار ما نیست بلکه حکم فقط برای الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ و پیامبرش ﷺ است. نزد اهل علم برای تکفیر کردن یک شخص باید شروط معینی وجود داشته باشد که از بهترین کتاب‌هایی که در این مسئله خوانده‌ام نوشته‌های شیخ الاسلام ابن تیمیه رَحِمَهُ‌الله در فتاوا و کتاب‌های مستقل ایشان است؛ لذا سؤال کننده و دیگران را سفارش می‌کنم که به سخن شيخ الاسلام ابن تيميه رَحِمَهُ‌الله مراجعه نمایند زیرا سخن ایشان در این مسئله‌ی بزرگ، بهترین و کامل‌ترین سخنی است که مطالعه نموده‌ام و الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ را بر این سخنم شاهد و گواه می‌گیرم.

***


  1. مسند احمد (٤۰۸/۱۳، شماره ٨٠٤٠) / سنن نسائی: كتاب الجنائز، باب أرواح المؤمنين، شماره (۲۰۸۰). ↩︎
  2. صحیح مسلم: كتاب الإيمان، باب حال إيمان من رغب عن أبيه وهو يعلم، شماره (٦١). ↩︎
  3. مسند احمد (٣٤٥/٣٦، شماره ٢٢٠١٦) / سنن ترمذی: أبواب الإيمان، باب ما جاء في حرمة الصلاة، شماره (٢٦١٦) / ابن ماجه: كتاب الفتن باب كف اللسان في الفتنة، شماره (۳۹۷۳). ↩︎
  4. صحیح بخاری: كتاب الرقاق، باب حفظ اللسان، شماره (٦٤٧٥) / صحیح مسلم: كتاب الإيمان، باب الحث على إكرام الجار والضيف ولزوم الصمت إلا عن الخير وكون ذلك كله من الإيمان، شماره (٤٧). ↩︎

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

يقول السائل: لقد خاب وتاه الكثير من الشباب في مسألة العذر بالجهل، فمتى يعذر الجاهل بجهله؟ ودلونا على مراجع في هذه المسألة أثيرت، وهل وقع خلاف قديم بين السلف؟ وهل هو معتبر أم لا؟

فأجاب رحمه الله تعالى: العذر للجهل ثابت بالقرآن، وثابت بالسنة أيضًا، وهو مقتضى حكمة الله -عز وجل – ورحمته، يقول الله -تبارك وتعالى-: ﴿ وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمَهَا رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْهِمْ وَايَتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَلِمُونَ ﴾ [القصص: ٥٩]. ويقول الله تعالى: ﴿ إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّنَ مِنْ بَعْدِهِ ﴾ [النساء: ١٦٣]. إِلَى قوله: ﴿ رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةُ بَعْدَ الرُّسُلِ ﴾ [النساء: ١٦٥]. ويقول الله -تبارك وتعالى-: ﴿ وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثُ رَسُولًا ﴾ [الإسراء: ١٥]. ويقول الله تعالى: ﴿ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَنْهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُم مَا يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴾ [التوبة: ١١٥].

والآيات في هذا عديدة كلها تدل على أنه لا كفر إلا بعد علم، وهذا مقتضى حكمة الله ورحمته؛ إذ إن الجاهل معذور، وكيف يؤاخذه الله -عز وجل – وهو أرحم الراحمين وهو أرحم بالعبد من الوالدة بولدها على شيء لم يعلمه؟ فمن شرط التكفير بما يكفر من قول أو عمل أن يكون عن علم، وأن يكون عن قصد أيضًا، فلو لم يقصده الإنسان، بل سبق لسانه إليه لشدة غضب، أو لشدة فرح، أو لتأويل تأوله، فإنه لا يكون كافرًا عند الله -عز وجل-.

و يدل لهذا أن النبي صلى الله عليه وسلم قال: «كَانَ عَلَى رَاحِلَتِهِ بِأَرْضِ فَلَاةٍ، فَانْفَلَتَتْ مِنْهُ وَعَلَيْهَا طَعَامُهُ وَشَرَابُهُ، فَأَيْسَ مِنْهَا، فَأَتَى شَجَرَةً، فَاضْطَجَعَ فِي ظِلُّهَا، قَدْ أَبِسَ مِنْ رَاحِلَتِهِ، فَبَيْنَا هُوَ كَذَلِكَ إِذَا هُوَ بِهَا، قَائِمَةٌ عِنْدَهُ، فَأَخَذَ بِخِطَامِهَا، ثُمَّ قَالَ مِنْ شِدَّةِ الْفَرَحِ: اللهُمَّ أَنْتَ عَبْدِي وَأَنَا رَبُّكَ، أَخْطَأَ مِنْ شِدَّةِ الْفَرَحِ». وهذا خطأ عظيم، هو في نفسه كفر، لكن الرجل ما قصده لكن لشدة الفرح سبق لسانه إلى هذا، ولم يكن بذلك كافرا؛ لأنه لم يقصد ما يقول.

و قال النبي عليه الصلاة والسلام «كَانَ رَجُلٌ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ يُسِيءُ الظَّنَّ بِعَمَلِهِ، فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ قَالَ لِأَهْلِهِ: إِذَا أَنَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِي، ثُمَّ الْحَنُونِ ثُمَّ اذْرُونِي فِي الْبَحْرِ، فَإِنَّ اللَّهَ إِنْ يَقْدِرْ عَلَيَّ لَمْ يَغْفِرْ لِي، قَالَ: فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْمَلَائِكَةَ فَتَلَقَّتْ رُوحَهُ، قَالَ لَهُ: مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا فَعَلْتَ؟ قَالَ: يَا رَبِّ، مَا فَعَلْتُ إِلَّا مِنْ تَخَافَتِكَ، فَغَفَرَ اللَّهُ لَهُ». مع أنه كان شاكا في قدرة الله، والشك في قدرة الله كفر، لكنه متأول وجاهل فعفا الله عنه.

و ليعلم أن مسألة التكفير لها أصلها، وشروطها، ولا يأخذها الإنسان من عقله وفكره وذوقه، فيكفر من شاء، ويعصم من شاء، فالأمر في التكفير وعدم التكفير إلى الله عز وجل، كما أن الحكم بالوجوب، أو التحريم، أو التحليل، إلى الله وحده، كما قال تعالى: ﴿ وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الكَذِبَ هَذَا حَلَلٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبُ ﴾ [النحل: ١١٦].

فالأمر في التكفير والعصمة إلى الله تبارك وتعالى، وأعني بالعصمة: الإسلام الذي يعصم الإنسان به دمه وماله هو إلى الله، إلى الله وحده، فلا يجوز إطلاق الكفر على شخص لم تثبت في حقه شروط التكفير. وقد ثبت عن النبي عليه الصلاة والسلام مَنْ دَعَا رَجُلًا بِالْكُفْرِ، أَوْ قَالَ: عَدُوٌّ اللَّهِ وَلَيْسَ كَذَلِكَ إِلَّا حَارَ عَلَيْهِ». يكون هو الكافر، وهو عدو الله.

فليحذر الإنسان من إطلاق التكفير على من لم يكفره الله ورسوله وليحذر من إطلاق عداوة الله على من لم يكن عدوا الله ورسوله، وليحبس لسانه فإن اللسان آفة الآفات. ولهذا لما حدث النبي صلى الله عليه وسلم معاذ بن جبل بما حدثه به عن الإسلام قال له عليه الصلاة والسلام: «أَلَا أُخْبِرُكَ بِمِلَاكِ ذَلِكَ كُلِّهِ؟» فَقُلْتُ لَهُ: بَلَى يَا نَبِيَّ اللَّهِ. فَأَخَذَ بِلِسَانِهِ، فَقَالَ: «كُفَّ عَلَيْكَ هَذَا».

يعني: لا تطلقه احبسه وقيده. فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَإِنَّا مُؤَاخَذُونَ بِمَا نَتَكَلَّمُ بِهِ؟ يعني: هل نحن مؤاخذون بما نتكلم به؟ فَقَالَ: «تَكِلَتْكَ أُمُّكَ يَا مُعَاذُ، وَهَلْ يَكُبُّ النَّاسَ فِي النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ أَوْ قَالَ: عَلَى مَنَاخِرِهِمْ إِلَّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ؟».

ولهذا يجب على الإنسان أن يكف لسانه عن ما حرم الله، وألا يقول إلا خيرا؛ لقول النبي صلى الله عليه وسلم: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ».

والخلاصة أن مسألة التكفير والعصمة ليست إلينا، بل هي إلى الله ورسوله، فمن كفره الله ورسوله فهو كافر، ومن لم يكفره الله ورسوله فليس بكافر، حتى وإن عظمت ذنوبه في مفهومنا وفي أذواقنا، الأمر ليس إلينا، الأمر في هذه الأمور إلى الله ورسوله ولا بد للتكفير من شروط معلومة عند أهل العلم، ومن أوسع ما قرأت في هذا ما كتبه شيخ الإسلام الله في فتاويه وفي كتبه المستقلة.

فأنصح السائل وغيره أن يرجع إلى كلام شيخ الإسلام ابن تيمية رحمه الله؛ لأنه – وأقولها شهادة عند الله – أوفى ما رأيتُ كلاما في هذه المسألة العظيمة.

مطالب مرتبط:

(۲۸۷) حکم کسی که معراج را انکار کند

بر کسی که معراج را انکار کرده چنین حکم می‌کنیم که اگر حق برایش آشکار گشته و نصوص شرعی از سنت صریح و ظاهر آیات قرآن که وارد شده را می‌داند، با این انکار، کافر است...

ادامه مطلب …

(۳۰۹) حکم گفتن “کافر” به شخصی که نماز نمی‌خواند

تارك نماز، کافر است و مرتکب کفری شده که او را از دین خارج می‌کند؛ اما شایسته نیست که هنگام درگیری، او را "کافر" خطاب کنیم بلکه در صحبت‌های عادی برایش توضیح می‌دهیم که ترك کردن نماز، كفر است و اگر بر ترک آن اصرار ورزد، كافر است...

ادامه مطلب …

(۲۹۴) توهین به دین اسلام در حالت عصبانیت

اگر این گوینده سخن کفری را در حالت عصبانیت شدید گفت، متوجه سخنانش نبود و نمی‌دانست که چه از او خارج می‌شود، سخنش حکمی ندارد و در این حالت، حکم ارتداد وی صادر نمی‌شود...

ادامه مطلب …

(۳۰۴) تعریف فاسق

فاسق کسی است که مرتکب گناه کبیره شود و توبه نکند یا بر انجام گناه صغیره اصرار ورزد...

ادامه مطلب …

(۲۸۴) حکم تکذیب زنده شدن بعد از مرگ

اگر کسی زنده شدن بعد از مرگ را تکذیب کند کافر است و از دین اسلام خارج شده است...

ادامه مطلب …

(۳۰۶) توضیحاتی درباره قصیده‌ی “البُردة”

تمام این موارد، کفر است که موجب خروج از دین می‌شود؛ هر چند که در مورد شاعر این قصیده "بوصیری" به طور خاص نمی‌گوییم كافر است؛ زیرا نمی‌دانیم چه چیزی او را به سرودن چنین چیزهایی واداشته است اما به طور عام می‌گوییم: این سخنان، کفر است و کسی ‌که بدان معتقد باشد، کافر است....

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه