(۱۱۰۰) سوال: جناب شیخ لطفا قصه جذامیو کچل و کور را برای ما بازگو کنید و بفرمایید که آیا این قصه، ربطی به توحید و فقه دارد؟
جواب : قصهی کچل این است: «الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ اراده کرده که او و دو رفیق دیگرش یعنی جذامیو کور را مورد امتحان و آزمایش قرار دهد. بنا بر این ملَکی را به سوی آنها فرستاد و فرشته از آنها پرسید: چه میخواهید؟ کچل گفت: میخواهم الله به من موی زیبا بدهد. سپس فرشته از او پرسید که چه مالی را دوست دارد؟ گفت: شتر! پس شتری حامله به او داد. الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ در این شتر برکت انداخت و شترهای زیادی از آن به وجود آمد. تا جایی که تبدیل به صحرایی از شتر شد.
سپس فرشته از کسی که جذام داشت، پرسید: چه میخواهی؟ گفت: از الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ میخواهم که پوستی زیبا به من بدهد و این بیماری را که مرا زشت کرده از من دور کند. پس به او چیزی را که درخواست داشت، داد. سپس فرشته از او پرسید: از مال، چه میخواهد؟ گفت: گاو میخواهم. پس گاو حاملهای به او داد. الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ در آن گاو برکت انداخت تا اینکه صاحب صحرایی پر از گاو شد.
سپس فرشته به نزد شخص کور آمد و از او پرسید: چه میخواهی؟ گفت: از الله میخواهم که بیناییام را به من بازگرداند تا بتوانم به وسیلهی آن، مردم را ببینم. اما بر خلاف دو رفیقش، درخواست نکرد که بینایی قوی به او داده شود. چون اولی که کچل بود، درخواست موی زیبا کرد. دومیکه جذام داشت، درخواست پوست زیبا نمود. البته هر درخواستی که کرده بودند، به آنها داده شد. اما درخواست شخص کور، در حد کفایت بود؛ گفت بینایی میخواهم که بتوانم مردم را ببینم. بدین ترتیب این شخص از دو نفر قبلش با برکتتر بود. همچنین فرشته از او پرسید که چه مالی میخواهد؟ این بار نیز مال گرانقیمتی را طلب نکرد. بلکه گوسفندی طلب کرد. به او گوسفندی داده شد. الله در آن برکت انداخت تا اینکه صاحب صحرایی از گوسفند شد.
سپس الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ اراده کرد که این امتحان و آزمایش را تکمیل کند. پس فرشته به صورت انسانی کچل نزد شخص کچل رفت و از او درخواست کرد که مالی به او بدهد. سپس او را به نعمتی که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ به او داده بود یادآوری کرد و به یادش آورد که قبلا کچل بوده و الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ به او موی زیبا داده است. نیز، فقیر بود و الله به او مال داد. اما این شخص نعمتی را که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ به او داده بود انکار نمود و گفت: مالی که من دارم از طریق میراث به من رسیده و چیزی از مالش را به او نداد. فرشته سپس نزد جذامی رفت و او نیز مانند کچل به او جواب داد.
بعد از آن به شکل انسانی کور نزد کور رفت و گفت: من فقیر و در راه مانده هستم و داراییم را در سفر از دست دادهام. سپس از او درخواست کرد که به او گوسفندی بدهد. شخص کور به او هر چه میخواست داد و به او گفت: من کور بودم و الله بینایی مرا به من برگرداند و فقیر بودم و الله این مال را به من داد. پس هر چه خواستی بردار و هر چه خواستی رها کن. قسم به الله که هر چه برداری، مانع تو نمیشوم. این کور شکر نعمت بینایی را به جای آورد و با صدقه دادن به آن شخص، شکر گذاری کرد. آن مرد یعنی فرشته نیز به آن دو نفر گفته بود: اگر دروغ گفتی الله تو را به حالت قبلت برگرداند. آنها را نفرین کرد که اگر دروغگو باشند، الله آنها را به حالت قبلشان برگرداند.
شکی نیست که آن دو دروغ میگفتند. ظاهر قضیه این است که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ آن دو را به حالت قبلشان برگردانده، شخص کچل مال و داراییاش را از دست داد. شخص جذامینیز همچنین. اما به شخص کور گفت: مالت را نگهدار. یعنی چیزی از تو نمیخواهم؛ بلکه این آزمایش و امتحان بود. الله از تو راضی شد و بر دو دوستت خشم گرفت».[۱]
داستان این است و عبرتهای زیادی در آن وجود دارد. همچنین مسائلی منافی توحید در آن وجود دارد. مسائلی مثل کفر نعمت که کچل و جذامیمرتکب شدند. دیگر اینکه این داستان نشانگر قدرت الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ است. زیرا کچلی و جذام و کوری را در یک لحظه از این سه نفر رفع کرد. یکی از مسائل فقهی که در این داستان وجود دارد این است که نیکوست هر کسی از نعمتهایی که الله به او عطا فرموده، صدقه دهد. یکی از مسائل منهجی در این داستان، این است که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ بنده را با نعمت دادن میآزماید همچنان که او را به وسیلهی سختیها و نقمتها میآزماید.
در اینجا اهل سلوک – یعنی کسانی که اهل عبادت بوده و دلهایشان نازک است – به اختلاف رفتهاند که کدام یکی بهتر است و آزمایش بیشتری در آن وجود دارد؟ فقر و مرض یا ثروت و سلامتی؟ بعضی از علما گفتهاند: در فقر و مرض، ابتلا و آزمایش بزرگتری نسبت به ثروت و سلامتی وجود دارد. زیرا اشخاص کمیهستند که بتواند بر آن صبر کنند. دیگران گفتهاند: خیر، بلکه در سلامتی و ثروت، آزمایش بزرگتری وجود دارد. زیرا کمتر کسی است که به خاطر آنها شکر گزاری کند. اما حقیقت این است که هر دوی اینها ابتلا و آزمایشی از جانب الله تَعَالَىٰ هستند.
الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ گاهی به انسان دارایی و سلامت و فرزند و دیگر نعمتهای دنیوی میدهد تا او را بیازماید که آیا شکرگزار است یا کفر میورزد؟ نیز گاهی اوقات این نعمتها را از انسان میگیرد تا شخص را مورد آزمایش قرار دهد که ببیند آیا این شخص صبر میکند یا خسته میشود؟ پس انسان باید به این مسائل توجه کند و نعمتهایی را که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ به او میدهد، وسیلهی شرارت و سر کشی قرار ندهد. زیرا الله عَزَّوَجَلَّ میفرماید: {وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ} [آل عمران: ۱۷۸]: (و گمان نبرند کافران که مهلتی که ما به آنها میدهیم برایشان خیر است؛ بلکه به آنها مهلت میدهیم که گناهان بیشتری مرتکب شوند و آنها را عذابی خوار کننده است).
***
[۱] صحیح بخاری: کتاب الأنبیاء، باب ما ذکر عن بنی إسرائیل، حدیث شماره (۳۲۷۷). همچنین صحیح مسلم: کتاب الزهد و الرقائق، حدیث شماره (۲۹۶۴).