(۴۹۵۰) سوال: جناب شیخ من کارگر هستم و فردی که کفیل من است نمازهای واجب را به جای نمیآورد و من خود الحمدلله ملتزم به نماز و روزههایم هستم که این خود از فضل الله بر من است. حال سوال من این است که آیا مجاز است که با او بر سر یک سفره بنشینم و غذا بخورم؟ آیا حقوقی که از او میگیرم حلال است؟ لطفا پاسخ مرا بدهید خداوند به شمااجر عنایت بفرماید.
جواب:
پیش از آنکه به این سوال پاسخ بگوییم، باید این کفیل را که این فرد اشاره کرد نماز نمیخواند مقداری نصیحت کنیم و به او بگوییم: از الله بترس و خداوند را به خاطر این نعمتی که به تو داده شاکر باش و آنچه بر تو واجب شده را به نشانه شکرگزاری به انجام برسان که ارتکاب گناه و معصیت از جانب فردی که از منعم و برخوردار است، از لحاظ شرعی و فطری و عقلی بسیار قبیح و ناپسند است.
تقوای خدا را پیشه کن و نمازهای خود را به پادار زیرا شان نماز بسیار عظیم است و ثواب آن بسیار جلیل است و ترک کردن آن خطری عظیم در پی دارد و قول اصح در میان علما این است که هر کس که نماز را ترک کند از دین اسلام خارج شده و کافر میگردد، زیرا الله متعال در کتابش درباره مشرکین میفرماید:{ فَإِن تَابُوا۟ وَأَقَامُوا۟ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُا۟ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخْوَٰنُكُمْ فِى ٱلدِّينِ ۗ}{پس اگر توبه کنند، و نماز را بر پا دارند، و زکات را بدهند، برادران دینی شما هستند}(توبه ١١) و این بدین معنا است که اگر آنها نماز نخوانند، برادر دینی ما نخواهند بود و لغو برادری در دین قطعا به معنای از بین رفتن ایمان و کافر شدن انسان است. اگر انسان مومن حتی در صورت ضعف در ایمان، به حد کفر نرسیده باشد برادر ما محسوب میگردد و او را به خاطر آنچه از ایمان دارد دوست میداریم و برای آنچه از معاصی که مرتکب میشود دوست نمیداریم و پیامبر ما ﷺ درباره کسی که نماز را ترک بگوید فرموده است: «إن بين الرجل وبين الكفر والشرك ترك الصلاة»«مرز بین مرد و کفر و شرک، ترک نماز است» أخرجه مسلم من حدیث جابر.
پیامبر ﷺ همچنین فرموده است: «إن العهد الذي بيننا وبينهم الصلاة، فمن تركها فقد كفر»«عهد بین ما و ایشان نماز است، هرکس آن را ترک کند کافر شده است. »
و نقل شده که اجماع صحابه رسول خدا ﷺ بر این بوده است که تارک نماز کافر است. عبدالله بن شقیق، تابعی معروف میگوید: اصحاب رسول الله ﷺ ترک هیچ عملی به جز نماز را باعث خروج مسلمان از دین و کافر شدن وی نمیدانستند.
امام مشهور اسحاق بن راهویه نیز از جمله کسانی است که این اجماع را روایت کرده است.
عقل سلیم هم حکم میکند که ترک صلاه موجب کفر باشد. زیرا هر مومنی به این ایمان دارد که نماز جایگاه بسیار عظیمی نزد خداوند سبحان و رسولش ﷺ دارد و مومن نباید آن را ترک کند.
پس خداوند شان این نمازها را بسیار رفیع قرار داده است و آن را بر پیامبر ﷺ به صورت مستقیم و بدون واسطه و در اعلیترین مکانی که انسان میتواند به آنجا راه یابد و همچنین در بهترین شبها، فرض نموده است.
خداوند سبحان نماز را در شب معراج و هنگامی که پیامبر به آسمان هفتم عروج کرده بودند بر ایشان فرض کرده بودند که این خود نشان از محبت و عنایت پروردگار سبحان به آن حضرت است.
و دلیل دیگر عنایت خداوند بر پیامبر اکرم ﷺ این است که خداوند تعالی ابتدا پنجاه نماز را فرض قرار دادند و پیامبر نیز به آن رضایت دادند، اما پس از آن پروردگار سبحان برای بندگان تخفیف قایل شدند و پنج نماز را در فعل فرض نموده و قرار کردند که آن را برای بندگان پنجاه نماز محاسبه کنند.
پس بنا به ادلهای که ذکر آنها رفت، هر کس نماز را کاملا ترک کند و ابدا نماز نخواند، کافر است و از دین اسلام خارج شده است.
آشکار است که اگر کسی این کفیل را کافر خطاب کند قطعا ناراحت خواهد شد و ممکن است بین او و کسی که او را کافر خطاب کرده خصومت شکل گیرد. حال که راضی نیست مردم او را کافر خطاب کنند، چگونه راضی میشود که پیامبر خدا ﷺ او را کافر خطاب نماید چنانکه در حدیث صحیح میفرماید:«إن بين الرجل وبين الكفر والشرك ترك الصلاة»«مرز بین مرد و کفر و شرک، ترک نماز است»
پس بر این کفیل و بر سایر کسانی که در نماز سهل انگاری پیشه میکنند واجب است که از خدا بترسند و به پیروی از پیامبر ﷺ و با اخلاص کامل نماز بخوانند و نماز را تبدیل به عادت کنند، زیرا هنگامی که دو یا سه بار نماز بخوانند، بدون شک به نماز خواندن راغب خواهند شد و نماز تبدیل به نور چشم آنها خواهد شد و با آن مانوس میگردند. اما اگر شیطان بر او مسلط و چیره گردد و ذکر خدا را از یاد او ببرد و نماز را از یاد او ببرد، نماز را در نظر آنها بسیار سنگین جلوه میکند و العیاذبالله آنقدر در نماز کاهلی پیشه میکنند که آن را کاملا ترک میکنند و کافر میشوند.
اما درباره این کارگر و ماندن او نزد این کفیل، این امر کاملا بلااشکال است، اما باید دایما او را نصیحت کند و خود را کوچک نشمرد و به خود نگوید که من کارگری ساده هستم چگونه میتوانم کفیلم را نصیحت کنم، در حالی که او در دید مردم مقام و مرتبهی بالاتری نسبت به من دارد. ابدا اشکالی ندارد که او را نصیحت کند و لو اینکه در نظر مردم از او کمتر باشد، زیرا اگر او را به خاطر خدا نصیحت کند در پیشگاه خدا از او بزرگتر نیز خواهد شد.
بعضی از علما میگویند که ترک نماز شرط کافی برای کفر نیست و باید تارک صلات منکر وجوب آن نیز باشد. استدلال آنان این است که منظور از تارک نماز در نصوص شرعی کسی است که منکر وجوب آن باشد و ترک کردن آن را از روی این انجام داده باشد که به وجوب آن ایمان ندارد. اما در حقیقت این علما دچار تحریف در تفسیر شدهاند و نصوص شرعی را به طریق غلط تفسیر کردهاند و دچار دو اشتباه آشکار شدهاند:
اول: از آنچه ظاهر متن به آن اشاره دارد فاصله گرفته و آن را نادیده گرفتهاند.
دوم: معنایی به آن نسبت دادهاند که ابدا مراد آن متن نیست.
پس میگوییم: کسی که منکر وجوب نماز است، اگر در میان مسلمانان زندگی میکند، چه نماز بخواند و چه نخواند کافر محسوب میگردد. یعنی اگر تمام نمازهای خود را به جای آورد اما نافی وجوب آن باشد قطعا کافر است.
من ادله کسانی که چنین ادعا و استدلالی را مطرح کردهاند دنبال کرده و مورد مطالعه قرار دادم و به این نتیجه رسیدم که تمامی انواع استدلالهای آنها از پنج نوع استدلال خارج نیست: نوع اولی که اساسا آن را نمیتوان استدلال خواند، نوع دومی که اساسا ترک نماز در چهارچوب آن غیرممکن است، نوع سومی که بر اساس احادیث ضعیف بنا شده است و برهان و حجت قانع کنندهای برای آن نیاوردهاند و نوع چهارمی که جهل آنها را بر قوانین اسلام آشکار میکند و نوع پنجمی که استدلالی مشابه استدلال کفار در باب ترک نماز است. همانطور که در نزد اهل علم رایج است، وقتی متنی عام و متنی خاص به مسالهای وارد شوند، متن عام به متن خاص مختص میشود.
علاوه بر این خداوند متعال آگاه است که هدف ما از این حکم این نیست که بر بندگان خدا سخت بگیریم و آنها را از دین اسلام خارج کنیم. بلکه ما آنچه را که کلام خداوند و رسولش ﷺ به آن دلالت دارد بیان میکنیم و میدانیم که تکفیر و تفسیق و تبدیع و تضلیل و ترشید و وارد شدن به اسلام یا ایمان به تمامی در دست ما نیست و همه به تمامی در دست خداوند منان است و حکم و ملکوت همه چیز در دست او است و اگر حکم کند که کسی کافر است، بدون شک کافر است و باکی از این نداریم و اگر حکم کند که کسی مسلمان است میگوییم که مسلمان است و باکی نداریم و …
همانطور که تحلیل و تحریم و تصدیق همگی در دست خداوند منان است پس: حکم اسلام و ایمان و کفر و عصیان همگی در اختیار خداوند عزوجل است. پس اگر ما آنچه را عقل منطقی و استدلال ایجاب میکند انجام میدهیم، هم معذوریم و هم مشکور و هم ثواب و اجر اخروی از آن میبریم و ابدا قصد ما این نیست که حقوق مردم را ضایع کنیم یا بدون برهانی روشن و قاطع آنها را از دین خارج کنیم.
نصیحت ما به ضامنها و کفیلها این است که تقوای الهی را در مورد کارکنان تحت کفالت خود در نظر داشته باشند و حق آنها را تمام و کمال به آنها بپردازند. امروزه شاهد هستیم که بسیاری از کفیلها (از خداوند میخواهیم آنان و ما را هدایت کند) کارکنان تحت کفالت خود را که انسانهای فقیر و مسکینی هستند که برای به دست آوردن یک لقمه نان برای خود و خانوادههایشان به آنها مراجعه کردهاند، مورد ظلم قرار داده و حقوق آنها را تضییع میکنند. گاهی در پرداخت دستمزد آنها درنگ کرده و حقوق آنها را سه یا چهار ماه به تعویق میاندازند و یا اینکه به مفاد قراردشان پایبند نمیمانند. اگر کارگر بیچاره هم بخواهد شکایت کند، او را تهدید به لغو قرارداد و بازگرداندن وی به کشورش میکنند یا اینکه مالیات بر وی تحمیل کرده به او میگویند “باید ماهانه دویست یا سیصد ریال به من درصد بدهی” و او را در شهر رها میکند که این بدون شک حرام است و جایز نیست.
اولا این مساله با قوانین حکومت منافات دارد و ثانیا ظلم به این کارگر بیچاره است که قطعا آماده کردن این مبلغ از پول که کفیل برای او تعیین کرده برایش مقدور نخواهد بود.
لازم است که به این کفیلها یادآوری کنم که ممکن است روزی بیاید که شما فقیر شوید و به این مردم احتیاج پیدا کنید یا حتی ناچار شوید برای کار به کشور آنها بروید و آنها با شما چنان کنند که شما با آنها کردهاید و در دنیا عقوبت ببینید. یا حتی اگر در دنیا عقوبت نبینید در آخرت هرگز نخواهید توانست از چنگال عقوبت اخروی نجات پیدا کنید و حقی را که از اینان تضییع کردهاید به ایشان بازپس خواهید داد.
همچنین شنیدهام که برخی از این کفیلها هنگامی که این کارگرها در زادگاه خود هستند و هنوز به کشور ما نیامدهاند، بر سر مبلغ مشخصی حقوق با آنها توافق میکنند، اما هنگامی که به اینجا میرسند به آنها میگویند که به جز فلان مبلغ چیزی به شما نمیدهیم و اگر راضی نیستی به کشور خود بازگردید. مثلا توافق میکنند که ماهانه پانصد ریال به کارگر پرداخت شود، اما وقتی آن کارگر به کشور ما میرسد به او میگویند تنها سیصد ریال به تو پرداخت خواهیم کرد، اگر نمیخواهی میتوانی به کشور خود بازگردی.
شکی در این نیست که این نوع قرارداد حرام است و خلف وعده محسوب میگردد و الله سبحان فرموده است:{ وَأَوْفُوا۟ بِٱلْعَهْدِ ۖ إِنَّ ٱلْعَهْدَ كَانَ مَسْـُٔولًۭا}{و به عهد (خویش) وفا کنید، بیگمان از عهد سؤال میشود.}(الاسرا: ٣٤)، { يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَوْفُوا۟ بِٱلْعُقُودِ}{ای کسانیکه ایمان آوردهاید! به پیمانها (و قرار دادهای خود) وفا کنید}(المائده: ١)، { وَلَا تَكُونُوا۟ كَٱلَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنۢ بَعْدِ قُوَّةٍ }{ و مانند آن زن نباشید که پشمهای تابیدۀ خود را پس از محکم شدن وا میتابد.}(نحل: ٩٢)
پس بر مومن واجب است که تقوای خدای عزوجل را پیشه کرده و دنیا را در نظر نگیرد. او اکنون ممکن است در دنیا ثروتمند و صاحب مال و اولاد و دوست و مرافق فراوان باشد، اما بالاخره روزی خواهد رسید که در قبر خود تنها خواهد بود و روز قیامت انتظار وی را خواهد کشید و اگر به اندازه یک کوه هم حسنات و کار نیک انجام داده باشد، باید تقاص ظلمی که کرده را پس دهد. پیامبر ﷺ میفرماید: »ويأْتِي وقَدْ شَتَمَ هذا، وقذَف هذَا وَأَكَلَ مالَ هَذَا، وسفَكَ دَم هذَا، وَضَرَبَ هذا، فيُعْطَى هذَا مِنْ حسَنَاتِه، وهَذا مِن حسَنَاتِه، فَإِنْ فَنِيَتْ حسناتُهُ قَبْلَ أَنْ يُقْضِيَ مَا عَلَيْه، أُخِذَ مِنْ خَطَايَاهُمْ فَطُرِحَتْ علَيْه، ثُمَّ طُرِح في النَّارِ««ولی فلانی را دشنام داده و به آن يکی تهمت زده و مالِ اين را خورده و خونِ آن يکی را ريخته و فلانی را زده است. لذا از نيکی هايش به هريک از اينها داده می شود و اگر نيکی هايش پيش از ادای بدهی هایش تمام شد، از بدی های آنان کسر می گردد و به حسابِ او منظور می شود و سپس او را در آتشِ دوزخ می اندازند «
پس بر مومن واجب است که تقوای خدا را در مورد این افراد تنگدستی که به دنبال لقمهای نان به اینجا آمدهاند رعایت کند و از خداوند منان میخواهیم به ما و شما برکت سلامتی عنایت بفرماید.