(۱۷۶۱) سوال: شخصی که تارک نماز است و میداند که خواندن آن واجب است و شهادتین را میگوید و به خطاکار بودنش معترف است ولی نماز نمیخواند و از برخی عوام شنیدهام که او کافر است و برخی دیگر گفتهاند که او مومن گناه کار است؟
جواب:
این از مسائلی است که عنایت و توجه به آن واجب است و آن مردی که نماز را ترک میکند و معترف به وجوب آن هست و اذان را میشنود و نماز نمیخواند همانگونه که در سوال آمده است اگر نماز جماعت را ترک میکند او کافر نیست و با معتقد بودن به وجوب آن و ترک کردن نماز جماعت او فاسق و معصیت کار میشود چون که وجوب نماز جماعت در کتاب الله و سنت رسولش ظاهر است ولی با ترک آن کافر نمیشود.
اما اگر نماز را به صورت کلی ترک کند و هیچ نمازی را نمیخواند نه انفرادی و نه جماعتی این مسئلهای است که اهل علم در مورد آن اختلاف کردهاند و قول درست از بین اقوالشان کافر بودن آن است از آنجایی که قرآن و سنت دلالت بر کفر آن میدهد.
و ما الان بعضی از دلیلها را ذکر میکنیم اما تمام آنها در این قسمت امکان ندارد پس دلالت قرآن بر کفر ایشان این آیه است که اللهÀ میفرماید: {فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُوا۟ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُوا۟ ٱلشَّهَوَ ٰتِۖ فَسَوۡفَ یَلۡقَوۡنَ غَیًّا* إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ} [سوره مريم: ۵۹-۶۰] (آنگاه پس از آنان (فرزندان) ناخلفانی جانشین شدند که نماز را (ضایع و) ترک کردند و از شهوات پیروی کردند، پس بهزودی (کیفر) گمراهی (خود) را خواهند یافت.* مگر آن که توبه کرد و ایمان آورد) پس این قول الله که ایشان ایمان آورند بر این دلالت دارد که قبل از آن وقتی که نماز را ضایع میکردند مومن نبودند و کسی که مومن نباشد، کافر است و بین مومن بودن و کافر بودن چیزی نیست همانگونه که اللهÀ میفرماید: {هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَكُمۡ فَمِنكُمۡ كَافِرࣱ وَمِنكُم مُّؤۡمِنࣱۚ} [سوره التغابن: ۲] (او کسی است که شما را آفرید، پس (گروهی) از شما کافرند و (گروهی) از شما مؤمن هستند) و همچنین قول اللهÀ که میفرماید: {فَإِن تَابُوا۟ وَأَقَامُوا۟ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُا۟ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَ ٰنُكُمۡ فِی ٱلدِّینِ} [سوره التوبة: ۱۱] (پس اگر توبه کنند، و نماز را بر پا دارند، و زکات را بدهند، برادران دینی شما هستند) و این آیه بر این دلالت میدهد که مشرکین هنگامی که توبه کردند و شهادتین گفتند و نماز خوانند و زکات را پرداخت کردند در دین برادران ما میشوند زیرا که مومن گشتهاند و مومنین برادران یکدیگر هستند و مفهوم این آیه این است که هنگامی که ایشان از شرک توبه نکردند یا نماز نخواندند یا زکات پرداخت نکردند، برادران ما در دین نیستند که یعنی کفار هستند پس کسانی که از شرک توبه نکنند بدون شک کافر هستند و هنگامی که از شرک توبه کردند و نماز را اقامه نکردند مفهموم آیه بر این دلالت میدهد که ایشان همانطور که گفتیم کافر هستند و اگر از شرک توبه کردند و نماز هم خوانند ولی زکات را نپرداختند باز مفهموم آیه بر کفر ایشان دلالت میدهد و بعضی از اهل علم و روایتی از امام احمدË نیز همین را میگویند یعنی گفتهاند کسانی با وجود این که به واجب بودن زکات اقرار دارند ولی آن را پرداخت نمیکنند کافر هستند ولی صحیح این است که ایشان کافر نیستند اما معصیت کار و فاسق هستند که مستحق عذاب شدیدی که در قرآن و سنت صحیح برای کسی که زکات را پرداخت نمیکنند، هستند و حدیث صحیحی از ابو هریرةJ ثابت است که رسول اللهﷺ در حین ذکر عقوبت کسی که زکات را پرداخت نمیکند، میفرماید: «ثُمَّ يَرَى سَبِيلَهُ ؛ إِمَّا إِلَى الْجَنَّةِ، وَإِمَّا إِلَى النَّارِ»[۱] (سپس هر یک راه خود را به سوی جهنم یا بهشت پیش میگیرد) و هنگامی که امکان بهشت رفتن او باشد پس او کافر نیست چون که کافر امکان رفتنش به بهشت نمیباشد برای همین این حدیث که منطوق است بر مفهوم آیه مقدم است همانگونه که نزد اهل این منطوق(آن چیزی که در نص مستقیم آمده است) بر مفهوم(آنچه برداشت از نص است) مقدم است.
این دو آیه بر کفر تارک نماز دلالت میکنند.
و اما در سنت که در صحیح مسلم از جابرJ روایت است که رسول اللهﷺ فرموده است: «إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ»[۲] (فاصلهی انسان با شرک و کفر ترک نماز است) و در حدیث بُرَیْدَةJ که در سنن است که یا صحیح است یا حسن (هر دو مقبول است) که رسول اللهﷺ میفرماید: «إِنَّ الْعَهْدَ الَّذِي بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمُ الصَّلَاةُ، فَمَنْ تَرَكَهَا فَقَدْ كَفَرَ»[۳] ( عهد بین ما و ایشان نماز است پس کسی آن را ترک کند حقیقتا کافر گشته است) پس این دو حدیث نیز دلالت بر کفر تارک نماز میدهد و شیخ الإسلام در کتاب (إقتضاء الصراط المستقیم) ذکر میکند: که فرق است بین شارع که در قولش بگوید این {کفر} است و یا بگوید {الکفر} با معرفه بودن (قاعدهی نحوی) ذکر کند پس میگوید که {الکفر} یعنی با ال تعریف دلالت میدهد که مراد از کفر، کفری است که انسان را از دایرهی اسلام خارج میکند و این همان تعبیری است که در حدیث جابرJ آمده است:«إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ»[۴] (فاصلهی انسان با شرک و کفر ترک نماز است) واگر کسی بگوید چرا امکان ندارد که کفر مذکور در حدیث را مثل کفری بگیریم که رسول اللهﷺ در این قولش ذکر میکند:«سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتَالُهُ كُفْرٌ»[۵] (دشنام دادن مسلمان فسق و کشتن او کفر است)؟ پس قول رسول اللهﷺ که میفرماید: {وقتاله کفر} منظور از کفر، کفری نیست که او را از دایرهی اسلام خارج کند به دلالت که قرآن هنگامی که اللهÀ میفرماید: {وَإِن طَاۤىِٕفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُوا۟ فَأَصۡلِحُوا۟ بَیۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَـٰتِلُوا۟ ٱلَّتِی تَبۡغِی حَتَّىٰ تَفِیۤءَ إِلَىٰۤ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَاۤءَتۡ فَأَصۡلِحُوا۟ بَیۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوۤا۟ۖ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ* إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةࣱ فَأَصۡلِحُوا۟ بَیۡنَ أَخَوَیۡكُمۡ} [سوره الحجرات: ۹-۱۰] (و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر به جنگ بر خاستند، میانشان آشتی بر قرار کنید، پس اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کرد، با گروه متجاوز بجنگید تا به فرمان الله باز گردد، پس اگر بازگشت، میان آنها به عدالت صلح بر قرار کنید، و عدالت پیشه کنید، بیگمان الله عادلان را دوست میدارد.* یقیناً مؤمنان برادرند، پس میان برادرانتان صلح (و آشتی) بر قرار کنید) پس قتال مومن با مومن همانطور که در حدیث آمده است کفر است ولی او را از دایرهی اسلام خارج نمیکند به خاطر این قول اللهÀ که میفرماید: {فَأَصۡلِحُوا۟ بَیۡنَ أَخَوَیۡكُمۡ} (پس میان برادرانتان صلح (و آشتی) بر قرار کنید) پس جواب آن این است که رسول اللهﷺ گفته است: {قتاله کفر} که به صورت نکره آورده است و نه به صورت معرفه به خلاف آن چیزی که در تعبیر تارک نماز به کار برد که در مورد او میگوید: «إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ»[۶] (فاصلهی انسان با شرک و کفر ترک نماز است) و کلام شیخ الإسلامË را چندی قبل در این مورد ذکر کردیم که معنی قتاله کفر میباشد که یعنی نفس قتال کفر است زیرا که با ایمان منافات دارد وقتی کسی که مومن حقیقی باشد نمیآید برادر مومن خود را بکشد بنابراین کتاب و سنت بر کافر بودن تارک نماز دلالت دارند و همچنین از صحابه نیز همین روایت شده است، همانگونه که عمرJ گفته است: (لاحظَّ في الإسلام لمن ترك الصلاة)[۷] (کسی که نماز را ترک کند بهرهای از اسلام ندارد) و بعضی از علما، اجماع صحابه یا جمهورشان را بر کافر دانستن تارک نماز حکایت میکنند.
بر همین منوال هنگامی که گفتیم او کافر است- که إن شاء الله قول حق است- به ردّتش حکم میشود و در حق او آنچه در حق مرتدین اثبات میشود،ثابت میگردد از فسخ ازدواجش اگر ازدواج کرده است چون که به نص قرآن برای زن مسلمان حلال نیست که کافری شوهرش باشد و همچنین اگر مُرد غسل و کفن نمیشود و در قبرستان مسلمانان دفن نمیشود چون که از ایشان نیست و بر اهلش واجب است که اگر میدانستند که تارک نماز هست و بر آن اصرار میورزیده تا این که مرده است، باید او را دور از قبرستان مسلمین دفن کنند و برایشان حرام است که او را غسل و کفن کنند یا آن را به مسلمین دهند تا بر آن نماز بخوانند چون که این فریب مسلمین میباشد پس قطعا بر مسلمان جایز نیست که بر کافر نماز بخواند زیرا که اللهÀ میفرماید: {وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰۤ أَحَدࣲ مِّنۡهُم مَّاتَ أَبَدࣰا وَلَا تَقُمۡ عَلَىٰ قَبۡرِهِۦۤۖ إِنَّهُمۡ كَفَرُوا۟ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ} [سوره التوبة: ۸۴] (و هرگز بر هیچ یک از آنها که مرده است، نماز نخوان، و بر (کنار) قبرش نایست، بیگمان آنها به الله و رسولش کافر شدند) پس علت آن کفر است برای همین بر روی هیچ کافری نماز خوانده نمیشود و تفاوتی بین این ندارد که از اصل کافر بوده یا مثل تارک نماز مرتد گشته است.
و مبنی بر آن همچنین هنگامی که بر این حالش مرد نزدیکان مسلمانش از او ارث نمیبرند به خاطر این قول رسول اللهﷺ که میفرماید: «لَا يَرِثُ الْمُسْلِمُ الْكَافِرَ، وَلَا الْكَافِرُ الْمُسْلِمَ»[۸] (مسلمان از کافر ارث نمیبرد و کافر نیز از مسلمان ارث نمیبرد) و همچنین اگر یکی از نزدیکان مسلمانش وفات کرد از او ارث نمیبرد اگر او در حال ترک نماز باشد.
و همچنین اگر حج کند حجش صحیح نمیباشد.
و مبنی بر آن دخول به مکه و حرمش برای او حلال نمیباشد به خاطر این قول اللهÀ که میفرماید:{یَـٰۤأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوۤا۟ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسࣱ فَلَا یَقۡرَبُوا۟ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَـٰذَاۚ} [سوره التوبة: ۲۸] (ای کسانیکه ایمان آوردهاید! بیگمان مشرکان پلیدند، پس نباید بعد از اِمسال، به مسجد الحرام نزدیک شوند)
و این مسئلهی مهمی است که باید به آن توجه داشت و برای کسی که از حال این شخص میداند ابتدا واجب است که او را نصیحت کند و به سوی حق راهنماییاش کند و از عذاب الله او را بترساند و اگر نماز را به پا داشت پس این از نعمت الله بر او و بر نصیحتکنندهی او میباشد و اگر نماز نخواند پس واجب است که به ولاة امور سپرده شود تا این که هر چه در مورد این شخص و امثالش واجب است با آنها تعامل کنند و از الله برای همه توفیق و هدایت را میخواهیم که او قطعا بخشندهی کریم است.
[۱] [تخریج آن گذشت]
[۲] [تخریج آن گذشت]
[۳] [تخریج آن گذشت]
[۴] [تخریج آن گذشت]
[۵] [رواه البخاری (۴۸) و مسلم (۶۴)]
[۶] [تخریج آن گذشت]
[۷] [ تخریج آن گذشت]
[۸] [ رواه البخاری (۶۷۶۴) و مسلم (۱۶۱۴)]