(۶۱۴) سوال: جناب شیخ از شما تقاضا دارم که روش صحیح طلب علم برای مبتدی را بیان کنید. هم چنین کتابهایی که باید از آنها شروع کند را معرفی نمایید.
جواب:
منهج صحیح برای طالب علم، چه در اول راه باشد و چه در میانه راه طلب علم و چه در پایان آن، این است که در عقیده و گفتار و کردار و اخلاقش چنان باشد که از قرآن و سنت پیامبرﷺ آموخته است. چون میوهی علم، عمل به آن است. کسی که الله تعالی به او علمی عطا فرموده، اما به آن عمل نمیکند، علمش وبال او خواهد شد. زیرا به وسیلهی علم، حجت بر او تمام گشته و راه برایش روشن شده است. اگر عناد ورزید و مخالفت کرد، آن علم وبال و حجتی بر علیه او خواهد شد. پیامبرﷺ میفرمایند: «قرآن حجت است برای تو یا بر علیه تو».[۱] هم چنین بر طالب علم واجب است به وسیلهی وقار و سیمای نیک و اخلاق زیبا، اثر علمش را بر خود نمایان کند تا بین مردم انسانی محترم و بزرگ باشد. زیرا ارزش سخنی که از شخص محترم وبزرگ صادر شود، از سخن صدها انسان که محترم و بزرگ نیستند، بیشتر است.
نیز واجب است که طالب علم هر آنچه از شریعت را فرا گرفت، به دیگران برساند. به دلیل اینکه پیامبرﷺ فرمودند: «از من – دین – را برسانید، هر چند که يک آيه باشد».[۲] علما وارثان پیامبرانند و بر وارث واجب است همانند کسی که از او ارث برده، عمل نماید. زیرا وارث در جایگاه کسی قرار گرفته که از او ارث برده است؛ پس باید همان طور که مال بعد از وفات صاحب، به وارثان میرسد، علم پیامبران که میراث آنهاست نیز به کسانی میرسد که پس از آنها میآیند و هر کس که سهمی از این میراث ببرد، نصیب زیادی برده است. ما نیز – به عنوان کسانی که وارث پیامبران شدهایم – باید در زمینهی هدایت خلق و دعوت آنها به سوی به حق، همان راهی را بپیماییم که پیامبران پیمودهاند.
وظیفهی طالب علم، در هر درجهای که باشد، نشر علم و دعوت خلق به سوی حق است.
طالب علم نباید در قلبش نسبت به کسی حسادت داشته باشد. چرا حسد، اخلاق یهود بوده و ناپسند است و اول از همه، خود حسود است که ضرر میبیند. زیرا هر گاه نعمت الله سبحانه و تعالی را بر کسی ببیند قلبش آتش میگیرد و نفسش به شماره میافتد و نعمتهایی را که از الله تعالی گرفته، نمی بیند. بلکه چه بسا حسادت کارش را به جایی بکشاند که احساس کند الله تعالی به او ظلم کرده که به فلانی نعمتی داده که او ندارد.
الله تعالی حسودان را توبیخ کرده، فرموده: {أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا} [نساء: ۵۴]: (آيا آنان به خاطر چیزی به مردم حسادت میکنند كه الله از روی فضل و رحمت خود به آنها داده است؟ ما به آل ابراهيم كتاب و پيغمبری و مُلکی عظيم داديم).
دیگر اینکه شخص حسود – چه طالب علم باشد یا طالب مال و فرزند – باید بداند که حسادتش مانع از رسیدن فضل الله تعالی به محسود نمیشود و باید به جای حسادت، کاری را انجام دهد که الله سبحانه و تعالی فرموده است. الله سبحانه و تعالی میفرماید: {وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ} [نساء: ۳۲]: (آرزوی چيزی كه الله به وسیلهی آن برخی از شما را با آن بر برخی ديگر برتری داده نکنید. مردان نصيبی دارند از آنچه کسب کنند و زنان نصيبی دارند از آنچه به دست میآورند و از الله، فضلش را طلب كنيد). اگر کسی را ببیند که علم و دین و فرزند و مال بیشتری دارد، باید بداند که این از فضل الله است. پس باید از الله طلب فضل کند. کسی که به آن دیگری عطا فرموده، به تو نیز عطا خواهد کرد. اما حسادت بردن به کسی به خاطر اینکه الله به او نعمتهایی عطا فرموده و بد دانستن آن، تصور اشتباهی بوده و نشان از کم عقلی و گمراهی در دین است.
اما کتابهایی که طالب علم را به آن نصیحت میکنم: اولین کتاب، قرآن است که هيچ گونه باطلى در آن راه ندارد و از جانب الله سبحانه و تعالی نازل گشته و الله تعالی تأکید کرده که آن را برای ذکر آسان نموده است. میفرماید: {وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ} [قمر: ۱۷]: (هرآينه قرآن را برای پند گرفتن آسان ساختهايم). بر این اساس، طالب علم باید به قرآن توجه ویژهای نموده، به تلاوت و حفظ و تدبر و فهم و عمل به آن مشغول گردد تا سعادت دنیا و آخرت نصیبش شود. همچنین برای تفسیر باید حریص باشد که به تفاسیر کسانی مراجعه کند که در علم و امانتشان مورد اعتمادند. چون رویکرد مفسران در تفسیر قرآن کریم، متفاوت است و برخی تفاسیر، گمراه کننده هستند. صاحبان این گونه تفاسیر میخواهند نصوص قرآن را به سمت چیزی که خود به آن اعتقاد دارند، منحرف نمایند. به عنوان مثال: الله سبحانه و تعالی در قرآن میفرماید: {الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى} [طه: ۵]: (الله بر عرش استقرار یافت). الله عزوجل مسالهی استواء بر عرش را در هفت جای قرآن ذکر فرموده که همهی آنها با لفظ (استوی علی العرش) است. استواء بر یک چیز در لغت عربی که زبان قرآن است، معلوم و مشخص میباشد. الله تعالی میفرماید: {وَإِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ * بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ} [شعراء: ۱۹۵-۱۹۲]: (و همانا (قرآن) نازل شده از جانب پروردگار جهانيان است * جبرئيل آن را فرو آورده است * بر قلب تو، تا از زمرهی بيم دهندگان باشی * به زبان عربی روشن).
نیز میفرماید: {إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ} [یوسف: ۲]: (همانا ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم تا شما آن را بفهمید).
همچنین میفرماید: {وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ} [نحل: ۱۰۳]: (ما میدانيم که ايشان خواهند گفت آن را انسانی به او میآموزد. زبان کسی که به او نسبت میدهند غير عربی است و اين به زبان عربیِ روشن است).
دیگر اینکه در زبان عربی: استواء هر گاه متعدی به «علی» باشد، معنایش علو بر چیزی است. چنان که الله تعالی میفرماید: {وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ} [زخرف: ۱۳-۱۲]: (و برای شما از كشتيها و چهارپايان مركبهایی تهيّه ديده كه بر آنها سوار میگرديد. تا اين كه بر پشت آنها قرار بگيريد، و هنگامی كه بر آنها استقرار یافتید نعمت پروردگار خود را ياد كنيد و بگوئيد: پاك و منزّه است الله كه اينها را به زير فرمان ما درآورد و گرنه ما بر آنها توانایی نداشتيم).
پس استواء الله تعالی بر عرش، به معنای علوّ و بالا بودن بر عرش به صورتی است که لایق و مختص الله عزوجل است و ما کیفیت آن را نمیدانیم. چون الله سبحانه و تعالی به ما گفته که بر عرش است، اما کیفیت آن را به ما نگفته است. به همین خاطر نیز وقتی یک نفر از امام مالک پرسید: ای ابوعبدالله، (الرحمن علی العرش استوی)، این بالا بودن چگونه است؟ امام مالک سرش را پایین انداخته و از شدت عصبانیت از این سؤال عرق او را فرا گرفت. سپس گفت: معنای استواء معلوم است، ولی کیفیت آن را با عقل نمیتوان درک نمود. ایمان به آن واجب و سؤال در مورد آن، بدعت است. بعد گفت: تو را انسانی مبتدع میبینم. سپس دستور داد که او را از مسجد پیامبرﷺ بیرون کنند. چرا که او از چیزی که نباید، سؤال کرد. چون اصحاب رضی الله عنهم در مورد آن از رسول اللهﷺ سؤال نکردهاند، در حالی که آنان نسبت به شناخت صفات الله سبحانه و تعالی از ما حریصتر و بیشتر از ما تعظیم الله را در قلب خود داشتند و بیشتر از ما به دنبال علم بودند و کسی را داشتند که اگر از او سؤال میشد، آگاهترین شخص به جواب بود و او کسی جز رسول اللهﷺ نیست. اما اصحاب چنین سوالی از ایشان نکردند.
همچنین در میان مفسرین کسانی وجود دارند که (استوی علی العرش) را به استیلا و مالک شدن و قاهر شدن بر آن تفسیر میکنند. شکی نیست که این تفسیر باطل بوده و با آنچه دلالت قرآن اقتضا میکند، مخالف است. همچنین مخالف با چیزی است که سلف صالح و ائمه مسلمین بر آن بودهاند. پس واجب است انسان از چنین تفسیری بر حذر بوده و فریب آن را نخورد. زیرا این تفسیر چه بسا با اسلوبی بیان شود که احساسات انسان را برانگیزد و در نتیجه آن را تصدیق کند در حالی که این همان تحریف قرآن است.
مثالهای زیادی برای این موارد وجود دارد: گروهی تلاش میکنند که آیات را طبق عقیدهشان و برخی دیگر طبق مذهب فقهیشان تفسیر کرده و برخی هم طبق مذهب نحوی خود آن را تفسیر کرده، میگویند: فلان آیه این شاذ و فلان آیه غیر قیاسی است و غیره.
خلاصه میگویم که: مهمترین کتابی که طالب علم باید به آن اهتمام ورزد، قرآن است. اما باید معانی آن را از کتابهای مورد اعتماد تفسیر بگیرد که افراد مورد اعتماد در علم و دین و امانتدار آنها را نوشتهاند.
پس از قرآن، سراغ احادیث صحیح رسول اللهﷺ رفته و از متون مختصر مانند کتاب (عمدة الأحکام) تألیف حافظ عبدالغنی مقدسی شروع کند. سپس به (بلوغ المرام) تالیف حافظ ابن حجر عسقلانی و بعد کتاب (المنتقی من اخبار المصطفی) تألیف مجد بن تیمیه جد شیخ الإسلام ابن تیمیه رحمه الله بپردازد. بعد از آن مختصرات فقهی مانند (زاد المستقنع) در فقه حنبلی و دیگر مختصرات فقهی در مذاهب دیگر را بخواند. اما باید حواسمان باشد که کتابهای فقهی تالیف شده توسط علما را به عنوان دلیلی و حجت خود قرار ندهیم. زیرا علما هر چقدر از نظر علمی بالا باشند، باز هم باید برای سخنشان دلیل آورده شود و حرف آنها دلیل نیست که به عنوان حجت مورد استفاده قرار گیرد. اما بدون شک کلام علما برای استئناس و استشهاد مورد استفاده قرار میگیرند. پس اگر برای انسان مقدور شد که به کتابهای فقهی دسترسی پیدا کرده و الله تعالی نیز استادی را نصیبش کند که معانی آنها را برایش توضیح داده و راجح و مرجوح را برایش مشخص نماید، خیر زیادی به دست میآورد.
همچنین طلاب علم را تشویق میکنم که به اصول وقواعد توجه داشته باشند. چون در حقیقت اینها علم هستند. اما شاخهها و فروع مسائل هر چند که علم هستند، اما به انسان ملکه و قدرتی نمیدهند که بتواند به وسیلهی آنها راجح را از مرجوح و صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. از الله عزوجل خواهانم که امثال این سؤال کننده را در دانشگاههایمان زیاد گرداند.
***
[۱] صحیح مسلم: کتاب الطهارة، باب فضل الوضوء، حدیث شماره (۲۲۳)، از ابومالک اشعری رضی الله عنه با این لفظ: «الْقُرْآنُ حُجَّةُ لَكَ أَوْ عَلَيْك».
[۲] صحیح بخاری: کتاب أحادیث الأنبیاء، باب ما ذکر عن بنی إسرائیل، حدیث شماره (۳۴۶۱). از عبدالله بن عمرو بن العاص رضی الله عنهما با این لفظ: «بلِّغُوا عَنِّي ولَوْ آيَة».