(۶۱۲) سؤال: برای ما از اهمیت علم شرعی برای طالب علم سخن بگویید و بفرمایید که بهترین راه برای طالب علم چیست؟ در مورد حفظ قرآن کریم، چه چیزی بر او واجب است؟ چگونه میتوانیم عقیدهی اسلامی را بفهمیم، خصوصا اگر شخص تنهاست و به چیزی که او را در فهم اسماء وصفات الله یاری دهد، دسترسی نداشته باشد؟
جواب:
کسب علم شرعی بر هر مسلمانی فرض است. اما این فرضیت، دو نوع است: فرض عین و فرض کفایت.
فرض عین: بر هر مسلمانی واجب است آن مقداری از شرع که به آن احتیاج دارد را یاد بگیرد. مثلا اگر پولدار باشد، باید بداند زکات در چه اموالی واجب است؟ مقدار زکات واجب چقدر است؟ چه شروطی دارد؟ چه کسانی مستحق گرفتن آن هستند؟ تا بدین وسیله بتواند الله را از روی علم وبصیرت عبادت کند.
اگر تاجر باشد، بر او واجب است احکام تجارت را بیاموزد تا بتواند تجارتش را بر اساس قواعد شرعی انجام دهد.
اگر ناظر بر اوقاف باشد، بر او واجب است احکام وقف را بیاموزد تا از آن برای ادای وظیفهاش استفاده نماید.
اما فرض کفایت: شامل دیگر علوم شرعی غیر از اینهایی که مثال زدیم، میشود.
بر مسلمان واجب است دین خود را با یادگیری احکام آن حفظ نماید. بر این اساس هر طلبهای باید خودش را کسی حساب کند که مشغول یک فرض کفایی است که به خاطر آن، اجر و پاداش یک فریضه برایش نوشته میشود. این بشارتی است برای طالب علم که در حال طلب علم، مشغول انجام یکی از فرایض میباشد و چنان که میدانیم، انجام فرایض نزد الله تعالی از انجام نوافل وسنتها محبوبتر است. در حدیث صحیح قدسی آمده که الله تعالی فرمودند: «و بندهام با هيچ چيزی محبوبتر از آنچه که بر او فرض کردهام، به من نزديك نمیشود».[۱]
اما کیفیت طلب علم: انسان باید از آنچه مهمتر است شروع کند و مهمتر از همه، علم به قرآن و فهم آن است. الله تعالی فرموده: {أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ يَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِينَ} [مؤمنون: ۶۸]: (آيا آنان سخنان را نمی سنجند، يا اين كه مطالبی برای آنان آمده كه برای نياكانشان نيامده است).
یعنی: الله سبحانه و تعالی آنها را به خاطر عدم تدبر در قرآن توبیخ کرده است.
نیز میفرماید: {أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا} [محمد: ۲۴]: (آيا در قرآن نمیانديشند يا اين كه بر دلها قفل زدهاند).
همچنین میفرماید: {كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ} [ص: ۲۹]: ((کتاب پر خير و برکتی است و آن را برای تو فرو فرستادهايم تا در آيههايش بينديشند و خردمندان پند گيرند).
تدبر یعنی: فهم تدریجی معنای آن.
به همین خاطر اصحاب رضی الله عنهم ده آیه را انتخاب میکردند و تا زمانی که آن را خوب بفهمند و به آن عمل کنند، از آن رد نمیشدند.
قدم بعدی در طلب علم، فرا گرفتن اقوال و اعمال وتقریرات صحیح پیامبرﷺ است.
پس از آن، برداشتها و استنباطات اهل علم از قرآن و سنت پیامبرﷺ است که در رأس و مقدمهی آنها اصحاب پیامبرﷺ قرار دارند. زیرا آنها به نص حدیث، بهترین مردمان بوده و بهتر از دیگران، قرآن و سنت رسول اللهﷺ را میفهمند.
برای پرداختن به متون علمی، باید اول از متنهای مختصر شروع کند. چرا که طلب علم مانند نردبان است که انسان از پلهی اول شروع میکند، سپس پله پله بالا میرود تا زمانی که به هدف برسد. منظور از رسیدن به هدف این نیست که انسان میتواند به تمام علوم احاطه داشته باشد که این غیر ممکن است: {وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ} [یوسف: ۷۶]: (بالاتر از هر دانایی، داناتری وجود دارد) تا اینکه به الله عزوجل منتهی شود. اما طالب علم باید از مهمتر آغاز کند و پله پله جلو برود. از متون مختصر شروع کند تا به متون طولانی برسد.
در میان متون مختصر در باب اسماء و صفات، بهترین کتابی که سراغ داریم، کتاب «عقیدهی واسطیه» تألیف شیخ الاسلام ابن تیمیه است. این کتاب در باب عقیده، کتابی مختصر و آسان و جامع و سودمند است و بیشتر به صفاتی پرداخته که در قرآن ذکر شدهاند.
حال چگونه باید دلایل را استعمال نمود؟ بهترین روش این است که انسان آنها را همان طور که ظاهرشان دلالت میدهد، پذیرفته و از تمثیل و چگونگی آنها خودداری کند. مثلا وقتی این فرمودهی الله تعالی را بخواند که ابلیس را مورد خطاب قرار میدهد: {مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ} [ص: ۷۵]: (چه چيز تو را بازداشت از اين كه سجده ببری برای چيزی كه من آن را با دستان خود آفريدهام؟ آيا تكبّر ورزيدهای يا اصلاً از متكبّران بودهای)، ایمان میآورد که الله تعالی دارای دو دست حقیقی است. اما جایز نیست بگوید: کیفیت این دو دست، چنین و چنان است. نیز نباید بگوید: این دو دست مانند دستهای مخلوقاتند. یعنی نه برای آنها مثال میآورد و نه کیفیتی برایشان بیان میکند.
همچنین اگر حدیث پیامبرﷺ را خواند که میفرماید: «قلب بندگان همه میان دو انگشت از انگشتان الله است».[۲] با این حدیث، وجود انگشتان حقیقی را برای الله اثبات میکند، بدون اینکه برای آن مثالی زده یا کیفیتی را بیان کند؛ نمیگوید انگشتان الله مانند انگشتان فلان مخلوق است و هیچ صفت معینی را در ذهنش برای این انگشتان تصور نمیکند.
دلیل حرفمان این است که الله تعالی ما را در قرآن با زبان عربی مورد خطاب قرار داده و هر دلالتی که به مقتضای زبان عربی از لفظ برداشت شود، همان دلالت درست است. زیرا الله تعالی فرموده است: {إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ} [زخرف: ۳]: (ما قرآن را به زبان عربی قرار دادیم که تعقل کنید).
نیز فرموده است: {نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ. عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ. بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ} [شعراء: ۱۹۵-۱۹۳]: (جبرئيل آن را فرود آورده است. بر قلب تو، تا از زمرهی بيم دهندگان باشی. با زبان عربی روشن). در این آیات، الله تعالی فرموده که قرآن را به زبان عربی نازل کرده تا در آن تفکر نموده و آن را بفهمیم. همین قاعده در مورد همهی پیامبران صادق است که الله عزوجل آنها را با زبان قومشان به سوی آنها میفرستد تا آیات الهی را برای آنها بیان نمایند. الله تعالی میفرماید: {وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لهم} [ابراهیم: ۴]: (ما هر پيامبری را به زبان قومش فرستاديم تا – آیات الله را – برايشان بيان نمايد). با توضیحاتی که داده شد، ما آیات صفات را آن گونه که مقتضای زبان عربیست، میپذیریم بدون اینکه برای آنها مثال زده و یا کیفتیشان را بیان کنیم.
اما اینکه نباید برای الله سبحانه و تعالی مثال آورد، به خاطر این است که الله تعالی از مثال زدن برای خود نهی کرده: {فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ} [نحل: ۷۴]: (پس برای الله مثال نیاورید، زيرا الله ميداند و شما نميدانيد).
همچنین الله تعالی به ما خبر داده که مانندی ندارد: {لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ} [شوری: ۱۱]: (هيچ چيزي همانند او نيست و او شنوای بينا است).
نیز فرموده: {رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا} [مریم: ۶۵]: (پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو است. پس تنها او را پرستش كن و بر عبادت او بر دوام و شكيبا باش. مگر شبيه و همانندی برای الله خواهی یافت؟).
با توجه به این آیات معلوم میشود که جایز نیست برای صفات الله مثال بزنیم.
اما امتناع از بیان کیفیت این است که مثلا بگوییم: کیفیت دستش چنین، یا کیفیت انگشتانش چنان است. دلیل آن نیز فرمودهی الله تعالی است که میفرماید: {وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا} [اسراء: ۳۶]: (از چيزی که از آن آگاهی نداری پيروی مکن، چرا که بيگمان چشم و گوش و دل همه مورد پرس و جو از آنچه میکنند قرار میگيرند).
نیز به دلیل این فرمودهی الله تعالی: {قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ} [اعراف: ۳۳]: (بگو الله حرام كرده است كارهای نابهنجار را، خواه آن چيزی كه آشكارا انجام پذيرد و ظاهر گردد، و خواه آن چيزی كه پوشيده انجام گيرد و پنهان ماند، و بزهكاری را و ستمگری را كه به هيچ وجه درست نيست، و اين كه چيزی را شريك الله كنيد بدون این که دليل و برهانی از سوی الله مبنی بر حقّانيّت آن خبر در دست باشد، و اين كه به دروغ به الله چيزی را نسبت دهید كه نمیدانيد).
این واضح است که الله تعالی ما را از صفات خود با خبر ساخته، اما به کیفیت آنها اشاره نفرموده است و اگر ما بخواهیم از نزد خود کیفیتی برای آنها بیان کنیم، در زمرهی کسانی قرار میگیریم که بر الله تعالی دروغ بستهاند. چیزی که ذکر شد، یک قاعده در باب اسماء و صفات الله تعالی است.
پس اگر کسی به تو گفت: منظور از دو دست که در آیه ذکر شد، نعمت یا قدرت است، به او بگو این حرف باطل است. زیرا خلاف مدلول این دو در لغت عرب است. قرآن به زبان عربی نازل شده و ما نمیتوانیم چنین تحریفی را بپذیریم مگر این که دلیلی از قرآن یا سنت رسول اللهﷺ یا اقوال سلف داشته باشیم.
همچنین اگر کسی به تو گفت: منظور از استواء الله بر عرش، استیلاء و چیره شدن او بر آن است، بگو: این حرفت باطل است. چرا که در زبان عربی، استواء بر چیزی به معنی استیلا و چیره شدن بر آن نیست. زیرا قرآن به زبان عربی نازل شده و در زبان عربی، استواء یافتن بر چیزی به معنی علو بر آن به صورتی خاص است، نه علو مطلق که عام و شامل است.
نیز اگر کسی به تو گفت: {وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ} [رحمن: ۲۷]: (و وجه پر از جلال و اکرام پروردگارت باقی میماند ) و او وجه را به ثواب تاویل نمود، به او بگو: سخنت باطل است. زیرا الله تعالی، به وجه و صورت، صفت جلال و اکرام داده و فرموده: {وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ}، و (ذو) صفت وجه است و همه میدانند که کسی لفظ ذو الجلال و الاکرام را در مورد ثواب به کار نمیبرد. پس بر همین منهج حرکت کن تا از بدعتهای گمراه کننده در امان باشی. زیرا پیامبرﷺ از بدعتها بر حذر داشته و فرموده: «و بر حذر باشید از امور نو پیدا در دین. چرا که هر امر نو پیدایی در دین، بدعت است و هر بدعتی، گمراهی است».[۳]
عجیب اینکه تحریف کنندگان معانی قرآن که میگویند: منظور از ید، نعمت یا قدرت، و منظور از وجه، ثواب و منظور از استواء، استیلاء وچیرگی است، ادعا میکنند دلیل این کارشان این است که الله تعالی را از آنچه شایستهی او نیست منزه بدارند. اما در حقیقت آنها با این کار الله تعالی را به طرز ناشایستی توصیف کردهاند و در واقع میگویند: آنچه الله تعالی در مورد خود گفته، درست نیست. نتیجه اینکه یا در کلام الله دروغ وجود دارد و یا تلبیس و پنهان کاری بر خلق. در حالی که الله تعالی میفرماید: {يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ} [نساء: ۲۶]: (الله میخواهد براي شما تبیین كند و شما را به راه كسانی رهنمود كند كه پيش از شما بودهاند و توبهی شما را بپذيرد و الله علیم و حكيم است). الله سبحانه و تعالی در قرآن همه چیز را برای ما بیان نموده، خصوصا مسائل متعلق به اسماء وصفات را به صورت کافی و شافی بیان نموده که دیگر نیازی به قیاس این اشخاص که آن را قیاس عقلی نامیدهاند؛ اما در واقع چیزی جز توهم و خیالات نیست، وجود ندارد.
در آخر، نصیحتم به کسی که میخواهد طلب علم کند این است که شیخ قابل اعتمادی در دین و علم انتخاب کند که عقیده و منهج سالمی داشته و بر صراط مستقیم باشد. زیرا شاگرد نسخهای از استاد خود خواهد بود. اگر الله تعالی استادی خوب وسالم نصیبش کرد، بر منهج او حرکت خواهد کرد و در غیر این صورت منحرف خواهد شد، چنان که استادش منحرف شده است.
اما اگر دسترسی به چنین استادی برایش میسر نبود، با پیشرفتی که الحمدلله در این اواخر حاصل شده و صدای علما از طریق نوار – و فایلهای صوتی – به دورترین نقاط جهان میرسد، میتواند از گوش دادن به نوارهای شیخ، از او علم بیاموزد و هر مسالهای را که برایش قابل فهم نبود، یادداشت کرده و از طریق تلفن یا فاکس یا نامه، از استاد بپرسد تا مشکلش حل شود.
بدیهی است که فرا گرفتن علم از شیخ، کمک میکند که آن علم را زودتر و بهتر یاد بگیرد و کمتر دچار لغزش شود. دلیل اینکه میبینیم از کسانی که تنها به خواندن کتاب بسنده میکنند، اشتباهات زیادی سر میزند و مدت زیادی طول میکشد تا به هدفی که از کسب علم دارند، برسند این است که استاد ندارند. اما اشکالی ندارد که انسان در هنگام ضرورت به مطالعهی کتاب یا گوش دادن به نوار و امثال اینها تکیه کند. به شرطی که نوارها وکتابهای کسی باشند که علم و دین و منهجش سالم است.
***
[۱] صحیح بخاری: کتاب الرقاق، باب التواضع، حدیث شماره (۶۵۰۲)، از ابوهریره رضی الله عنه با این لفظ: «وما تقرَّبَ إِلَيَّ عبْدِي بِشْيءٍ أَحبَّ إِلَيَ مِمَّا افْتَرَضْتُ عليْهِ».
[۲] صحیح مسلم: کتاب القدر، باب تصریف الله سبحانه و تعالی القلوب کیف یشاء، حدیث شماره (۲۶۵۴)، از عبدالله بن عمرو بن العاص رضی الله عنهما با این لفظ: «إِنَّ قُلُوبَ بَنِي آدَمَ كُلَّهَا بَيْنَ إِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَنِ، كَقَلْبٍ وَاحِدٍ يُصَرِّفُهُ حَيْثُ يَشَاءُ»
[۳] صحیح مسلم: کتاب الجمعة، باب تخفیف الصلاة و الخطبة، حدیث شماره (۸۶۷). سنن أبوداود: کتاب السنة، باب فی لزوم السنة، حدیث شماره (۴۶۰۷). سنن ترمذی: أبواب العلم عن رسول اللهﷺ، باب الأخذ بالسنة و اجتناب البدع، حدیث شماره (۲۶۷۶)، از عرباض بن ساریه رضی الله عنه با این لفظ: «وَإِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الْأُمُورِ، فَإِنَّ كُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ، وَكُلَّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ».