(۴۳۳) سوال: دیدگاه فقهاء دربارهی بدعت چیست؟ آیا بدعت حسنه و بدعت سیئه وجود دارد؟
جواب:
بدعت این است که انسان، الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ را با چیزی از اعتقاد، قول یا عمل عبادت کند که خود آن را تشریع نکرده است.
بدعت در اعتقاد: مخالفت با سلف صالح رَضِيَاللهُعَنْهُم در اعتقاد (در ذات، صفات و افعال الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ) است؛ لذا هر کس بگوید: (الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ به طور حقیقی دست ندارد بلکه دستش به معنای قوّت، قدرت یا نعمت او است) این شخص، مبتدع است؛ یعنی سخن و اعتقاد جدیدی آورده است زیرا سلف صالح رَضِيَاللهُعَنْهُم هرگز دستی که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ آن را به خود نسبت داده است را چنین تفسیر نکردهاند و حتی یک نقل قول صحیح یا حتی ضعیف نیز از آنان روایت نشده است که دست را به چیزی غیر از ظاهر آن تفسیر کرده باشند. بنابراین سلف صالح رَضِيَاللهُعَنْهُم اجماع و اتفاق دارند که منظور از دست، دست حقیقی است زیرا آنان قرآن را تلاوت مینمایند و احادیث وارد شده در سنت در این مورد را میخوانند اما حتی یک حرف از آنان نقل نشده که ظاهر نص شرعی را رها کرده و آن را تأویل نمایند که این خودش اجماع آنان بر این است که منظور از ظاهر نص همان حقیقتی است که بر آن دلالت میدهد.
همچنین فرمودهی الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ: {الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى} [طه: ۵]: (الله رحمان بر عرش بالا رفت و استقرار یافت)؛ فعل (استوی) هرگاه با حرف (على) متعدی شود، به معنای بالا رفتن از چیزی و استقرار بر آن به طور خاص خواهد بود. بنابراین استواء الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ بر عرشش به معنای بالا رفتن بر آن به طور خاص است که شایستهی جلال و عظمت او است اما ما کیفیت و چگونگی آن را نمیدانیم.
بنابراین هر کس بگوید: {اسْتَوَى} به معنای چیره شدن و مالک بودن است، مرتکب بدعت و نورآوری شده است؛ زیرا قولی آورده که سلف صالح رَضِيَاللهُعَنْهُم بر آن نبودهاند. ما نیز میدانیم که سلف صالح اتفاق نظر دارند که {اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ} [الاعراف: ۵۴] به معنای بالا رفتن و استقرار بر عرش به شیوهای خاص است که شایستهی جلال الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ میباشد که ما کیفیت و چگونگی آن را نمیدانیم و مثال و مانندی نیز ندارد؛ زیرا از سلف صالح حتی یک حرف نیز نقل نشده که این لفظ را از ظاهرش خارج سازد و معنای آیه چنان که یاد کردیم همان ظاهر آن است زیرا این همان معنایش به زبان عربی است که قرآن با آن نازل شده است. همان طور که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ میفرماید: {إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ} [الزخرف: ۳]: (آن را قرآن عربی قرار دادهایم تا بیاندیشید) همچنین میفرماید: {إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ} [یوسف: ۲]: (آن را قرآن عربی نازل کردهایم تا بیاندیشید) همچنین میفرماید: {نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنْ الْمُنذِرِينَ * بلسانٍ عربي مبين} [الشعراء: ۱۹۳-۱۹۴]: (آن را جبرئیل با زبان عربی واضح بر قلبت نازل کرد تا از هشدار دهندگان باشی) بنابراین هر اعتقادی که مخالف اعتقاد سلف صالح باشد، بدعت است.
بدعت در اقوال: برای مثال، اذکار و دعاهایی وجود دارد که در سنت رسول الله ﷺ وارد نشده است و برخی افراد آن را نوآوری کردهاند که اینها بدعت و تفاوتی ندارد که بدعت در صیغه و لفظ، شکل و حالت، حالت ذکر کننده هنگام ذکر کردن یا غیره باشد.
بدعت در اعمال: اعمالی وجود دارد که توسط برخی مردم نوآوری و بدعت گذاری شده است و اعمالی انجام میدهند که پیامبر ﷺ و اصحابش رَضِيَاللهُعَنْهُم انجام ندادهاند که این بدعت است؛ بدون شک ضابطهی بدعت این است که: انسان، الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ را با چیزی از اعتقاد، قول و فعل عبادت کند که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ مشروع نگردانیده است. تقسیم بدعت به حسنه و سيئه هرگز امکان پذیر نیست زیرا پیامبر ﷺ فرمود: «كُلُّ بِدعَةٍ ضَلاَلَةٌ»: (هر بدعتی، گمراهی است) و بر هیچ کس پوشیده نیست که پیامبر ﷺ خیرخواهترین شخص، سخنش شیوا ترین سخن و داناترین فرد به معناس سخنش است و امکان ندارد بگوید «همهی بدعتها گمراهی است» اما منظورش این باشد که برخی بدعتها را نیک و برخی دیگر گمراهی است! هرگز! زیرا اگر چنین باشد مردم را به اشتباه افکنده و برایشان تبیین نکرده بود در حالی که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ به پیامبرش ﷺ فرمود: {يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ} [المائده: ۶۷]: (ای پیامبر! هر آن چه از نزد پروردگارت بر تو نازل شده را تبلیغ کن) همچنین میفرماید: {فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ} [التغابن: ۱۲]: (اگر سرپیچی کنید، پیامبر ما فقط وظیفهی ابلاغ آشکار را دارد).
هیچ تبلیغی شیواتر و رساتر از تبلیغ رسول الله ﷺ وجود ندارد و با این وجود، ایشان بدعت را به چند نوع، تقسیم نکرده است بلکه آن را با ذکر قاعدهی کلی، یک نوع معرفی کرد: «كُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ»: (هر بدعتی، گمراهی است) آن چه خوب و نیک است و مردم آن را بدعت میپندارند، قطعا بدعت نیست و آن چه را که خوب و نیک میدانند اما بدعت است، چیز خوبی نیست. بنابراین یکی از خوب بودن یا بدعت بودن باید منتفی شود اما این که چیزی بدعت باشد و خوب و نیک نیز باشد اصلا امکان ندارد زیرا رسول الله ﷺ فرمود: «كُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ»: (هر بدعتی، گمراهی است).
اگر کسی بپرسد: مگر چنین نیست که عمر بن الخطاب رَضِيَاللهُعَنْهُ وقتی به أبيّ بن كعب رَضِيَاللهُعَنْهُ و تميم الداري رَضِيَاللهُعَنْهُ فرمان داد تا نماز تراویح را یازده رکعت برای مردم امامت دهند سپس شبی آن جا حاضر شد و وقتی مردم را پشت سر امام با جماعت دید، با این سخنش: «نِعمَ البِدعَةٌ هذه»: (این، چه بدعت خوبی است) از بدعت، تعریف و تمجید کرد؟ میگوییم: بله، اما آیا عمر بن الخطاب رَضِيَاللهُعَنْهُ با این کارش، مخالف سنت رسول الله ﷺ عمل کرد؟ خیر، مخالفت نکرد بلکه سنتی که ترک شده بود را زنده کرد؛ چون پیامبر ﷺ سه یا چهار شب را در رمضان برای اصحابش امامت داد سپس آن را ترک نمود زیرا ترس داشت که بر مسلمانان فرض شود اما با وفات رسول الله ﷺ این ترس از بین رفت زیرا بعد از وفات ایشان وحی وجود ندارد اما در دوران خلافت ابوبكر صديق رَضِيَاللهُعَنْهُ نیز مردم به صورت جماعتهای دو نفری، سه نفری یا به تنهایی نماز میخواندند زیرا ابوبكر رَضِيَاللهُعَنْهُ مشغول نبرد با مرتدین و… بود و مدت خلافتش نیز کم بود و فقط حدود دو سال و چهار ماه طول کشید.
اما عمر رَضِيَاللهُعَنْهُ مدت بیشتری خلافت نمود و توانست به مسائل کوچک و بزرگ رسیدگی کند و دستاوردهایی داشت که در مقابل آن از او تشکر میشود که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ به او برای رسیدگیاش به امت محمد ﷺ پاداش نیک عطا نماید؛ از جمله دستاوردهایش این بود که سنتی که پیامبر ﷺ برای امتش تشریع کرده بود اما چون بیم فرض شدن آن را داشت رهایش کرد را زنده کرد لذا این یک بدعت نسبی است، یعنی: به نسبت ترک آن از ترک رسول الله ﷺ تا احیای آن توسط عمر رَضِيَاللهُعَنْهُ بدعت است.
چیزی وجود دارد که برخی مردم آن را بدعت میپندارند در حالی که بدعت نیست که همان ابزار و وسیلههایی است که برای دستیابی به یک مقصود شرعی از آن استفاده میشود؛ درست است که شاید این ابزار بعد از وفات رسول ﷺ به وجود آمده باشد اما در واقع، بدعت نیست زیرا هدف و مقصود، امری مشروع است و هر آن چه وسيله و ابزاری برای یک امر مشروع باشد، آن نیز مشروع است و الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ و پیامبرش ﷺ از ما خواستهاند چیزی که مشروع است را با هر وسیلهای که در ذات خودش حرام نباشد، انجام دهیم.
بنابراین تألیف و تدوین کتابها و باببندی و ترتیب آن بر اساس فصلها، سخن در مورد رجال و راویان احادیث، نوشتن فقه و باببندی مسائل فقهی، استفاده از بلندگو که اخیرا به وجود آمده است، استفاده از دستگاههای برقی و… در زمان رسول الله ﷺ وجود نداشته است اما ابزار و وسیلهای است که از آن برای تحقق چیزهایی که مقصود شرع هستند، استفاده میشود.
برای مثال: گوش فرا دادن به خطبهی جمعه، امری است که بدان امر شدهایم تا جایی که رسول الله ﷺ فرمود: «مَن قَال يومَ الجمعةِ والإمامُ يَخْطُبُ: أَنصِت. فَقَد لَغَا»۱ : (هر کس در روز جمعه در حالی که امام خطبه میخواند، بگوید: ساکت باش؛ مرتکب کار باطل و نکوهیدهای شده است) آیا اگر از بلندگو استفاده شود تا تعداد بیشتری صدا را بشنوند، این بدعتی حرام یا مکروه است؟ چنین نمیگوییم بلکه اصلا درست نیست آن را بدعت نامید زیرا ابزار و وسيلهای برای انجام یک سنت است و از جمله قواعدی که نزد علما معروف است این است که ابزار و وسایل، حکم اهداف و مقاصد را دارد.
خلاصه: بدعت بدین معنا است که انسان، الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ را با چیزی از اعتقاد، قول و عمل عبادت کند که خود الله تشریع نکرده باشد و طبق فرمایش پیامبر ﷺ (هر بدعتی، گمراهی است). همچنین بدعت به بدعت خوب و بد تقسیم نمیشود. همچنین ابزار و وسایلی که برای تحقق امور مشروع به کار گرفته میشود، بدعت نیستند.
***
- سنن ترمذی: أبواب الجمعة، باب كراهية الكلام والإمام يخطب، شماره (٥١٢). ↩︎