دوشنبه 22 جمادی‌الثانی 1446
۳ دی ۱۴۰۳
23 دسامبر 2024

(۱۲۹) دیدگاه اهل سنت در مورد اثبات صفات الله جَلَّ‌جَلَالُهُ

(۱۲۹) سوال: در دیدگاه اهل سنت و جماعت تمام صفاتی را که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ برای خود اثبات نموده، بدون تأویل و تعطیل و همچنین بدون تشبیه و تمثیل، اثبات می‌نماییم. چگونه این آیات را تفسیر کنیم؛ آیه‌ی اول: «يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ» [نساء: ۱۴۲] : «الله را فریب می‌دهند در حالی ‌که او آن‌ها را فریب می‌دهد» آیه‌ی دوم: «إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْدًا وَأَكِيدُ كَيْدًا» [طارق: ۱۵-۱۶] : «بی‌گمان آن‌ها پیوسته حیله و نیرنگ می‌کنند و من حیله می‌کنم» آیه‌ی سوم: «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» [بقره: ۱۵] : «الله آنان‌ را مسخره می‌کند».

جواب:

دیدگاه سلف صالح که صحابه، تابعین و ائمه‌ی مسلمانان بعد از آن‌ها بر آن هستند چنین است که: هر آن چه الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ در کتابش خود را بدان وصف نموده یا رسول الله ﷺ او را بدان وصف نموده را بدون هیچ ‌گونه تحریف و تعطیل یا تکییف و تمثیل، اثبات می‌کنند. این همان دیدگاه حقّ است که شرع و عقل بر آن دلالت دارد زیرا صفات الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ به نسبت ما، مجهول است و در مورد آن فقط چیزهایی را می‌دانیم که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ از خودش به ما خبر داده است که همان، حق و حقیقت است زیرا خبری صادق از جانب کسی است که از دیگران به خودش آگاه‌تر است. همچنین چون توانایی درک تفصیلی آن چه برای ذات الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ واجب است و آن چه بر وی جایز و محال است را نداریم مگر این که از طریق قرآن و سنت بدان آگاه شویم.
بنابراین هر آن چه الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ خود را به آن وصف نموده بر ما واجب است که آن را بپذیریم و به آن ایمان آوریم ولی نمی‌توانیم به حقیقت آن آگاه شویم بدین معنی که نمی‌توانیم کیفیت و چگونگی آن را درک نماییم؛ به عنوان مثال: استواء الله بر عرش، در هفت موضع از قرآن کریم ثابت شده است. می‌دانیم که استواء بر چیزی به‌ معنای علوّ بر آن است همان طور که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ می‌فرماید: «وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ» [زخرف:۱۲-۱۳] : «برای شما از کشتی و چهارپایان، مرکب‌هایی قرار داد که بر آنان سوار شوید تا بر پشتشان قرار گیرید و آن گاه که بر آن‌ها قرار گرفتید، نعمت پروردگارتان‌ را یاد کنید» ولی ما نمی‌دانیم که کیفیت استواء الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ بر عرشش چگونه است یعنی نمی‌دانیم به چه شکل و حالتی است. مردی از امام مالک رَحِمَهُ‌الله پرسید: ای ابوعبدالله! «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» [طه:۵] : «الله رحمان بر عرش قرار گرفت». چگونه؟ امام مالک رَحِمَهُ‌الله سرش را پایین انداخت؛ چنان ‌که از شدت سؤال و از هیبت و تعظیم الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ عرق نمود سپس گفت: «الاستواء غیر مجهول والکیف غیر معقول و الایمان به واجب و السوال عنه بدعة» : (استواء نامعلوم نیست، کیفیت آن معقول نیست، ایمان به آن واجب است و سوال نمودن از آن بدعت است» یعنی: معنای استواء در زبان عربی معلوم است. استواء بر چیزی به معنای علوّ و ارتفاع بر آن است و قرآن هم به زبان عربی نازل شده است که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ می‌فرماید: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ» [شعراء:۱۹۳-۱۹۵] : «روح الأمین آن را بر قلب تو فرود آورده است تا از هشدار دهندگان باشی؛ آن را به زبان عربی واضح و آشکار نازل کرد» همچنین الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ فرمود: «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قرآنا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» [زخرف:۳] : «بی‌گمان ما این را قرآنی عربی قرار دادیم تا شما دریابید» یعنی: آن را به زبان عربی قرار دادیم تا در آن تعقل نمایید و آن را بفهمید.
امام مالک رَحِمَهُ‌الله گفت: استواء غیرمجهول است؛ یعنی: معنایش معلوم و واضح است. کیفیت آن غیر معقول است؛ یعنی: عقل‌های ما قاصرتر و حقیرتر از آن است که کیفیت استواء الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ بر عرشش را درک نماید، بقیه صفات نیز همین‌ گونه است که برای عقل‌های قاصر ما امکان پی بردن به کیفیت آن وجود ندارد. ایمان به آن واجب است؛ یعنی: ایمان به استواء بر اساس زبان عربی، واجب است چون الله چنین از خودش خبر داده است پس بر ما واجب است آن را بپذیریم و به آن ایمان بیاوریم. سؤال نمودن از آن بدعت است؛ یعنی: سؤال نمودن از کیفیتش، بدعت و از روش اهل بدعت است زیرا صحابه این را از رسول اللهﷺ نپرسیده‌اند.
بنابراین قاعده‌ی عام نزد سلف صالح و ائمه‌ی مسلمانان این است: ایمان داشتن به تمامی آن چه الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ خود را به آن وصف نموده یا آن چه رسولشﷺ او را بدان وصف نموده بدون تحریف و تعطیل و بدون تکییف و تمثیل.
صفات الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ دو گونه است: قسمتی که در تمام حالات، کمال مطلق است؛ پس الله به صورت مطلق در تمام حالات بدان وصف می‌شود. مانند: سمع، بصر، علم، قدرت، کلام و …
قسمت دیگر در تمام حالات، کمال نیست؛ ولی هرگاه به حق باشد و در جای خود به کار رود کمال است؛ همانند آیاتی که در سؤال مطرح شد. لذا الله به ‌صورت مطلق بدان وصف نمی‌شود بلکه وقتی کمال باشد بدان وصف می‌گردد همان طور که هنگام بررسی هر آیه به ‌صورت جداگانه واضح می‌شود.
الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ فرمود: «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» [بقره: ۱۵] : «الله آنان‌ (منافقان) را مسخره می‌کند» چون منافقین «وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ» [بقره:۱۴] : «هنگامی ‌که افراد با ایمان‌ را ملاقات می‌کنند، می‌گویند: ما ایمان آورده‌ایم و هنگامی‌ که با شیطان‌های خود خلوت می‌کنند، می‌گویند: ما با شما هستیم، ما فقط (مؤمنان را) مسخره می‌کنیم» یعنی: وقتی به مؤمنان می‌گوییم: ما ایمان آورده‌ایم – در حالی که ایمان نیاورده‌اند – در حقیقت ما آنان را مسخره می‌کنیم. همچنین الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ فرمود: «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ» [بقره:۱۵] : «الله آنان‌ را مسخره می‌کند و آن‌ها را در طغیانشان نگه می‌دارد تا سرگردان شوند» آنان ‌که مؤمنان را مسخره می‌کنند، در مقابل نیز الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ آنان را به سخره می‌گیرد بدین صورت که به آنها تمکین و مهلت داد و به تدریج آن‌ها را از جایی که گمان نمی‌بردند، گرفتار ساخت. این، استهزاء در مقابل استهزاء است که البته استهزاء الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ بزرگ‌تر از استهزاء آن‌ها به مؤمنان است.
آیه‎‌ی دوم: «يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ» [نساء: ۱۴۲] : «الله را فریب می‌دهند، در حالی ‌که او آن‌ها را فریب می‌دهد» این نیز در مورد منافقان است: «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ» [نساء: ۱۴۲] : «بی شک منافقان الله را فریب می‌دهند، در حالی‌ که او آن‌ها را فریب می‌دهد» همچنین: «يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ» [بقره: ۹] «آنان الله و مؤمنان‌ را فریب می‌دهند در حالی ‌که فقط خودشان‌ را فریب می‌دهند» فریب دادن، زمانی وصف پسندیده‌ای است که در جای خودش به کار رود و بدین خاطر است که گفته شده: جنگ، فریب است. منافقان الله و مؤمنان را فریب می‌دهند و مؤمنان آن‌ها را از روی مکر و فریبشان، اهل ایمان می‌پندارند در حالی ‌که مؤمن نیستند لذا الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ می‌فرماید: همانا الله آن‌ها را فریب می‌دهد؛ از این جهت که به آنها مهلت می‌دهد و به تدریج آن‌ها را گرفتار می‌سازد. خونشان در امان است و همانند یک مسلمان با آن‌ها تعامل و رفتار می‌شود ولی زمانی که از دنیا به آخرت می‌روند، عذاب دردناکی در پیش دارند که بدون شک این فریب دادن آن‌ها است بدین صورت که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ با آنان برخورد رضایت‌مندی دارد در حالی‌ که وضعیت آنان بر عکس است.
آیه‌ی سوم: «إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْدًا وَأَكِيدُ كَيْدًا» [طارق: ۱۵-۱۶] : «بی‌گمان آن‌ها پیوسته حیله و نیرنگ می‌کنند و من حیله می‌کنم» آن‌ها (تکذیب ‌کنندگان رسول اللهﷺ) نسبت به پیامبرﷺ کید و نیرنگ بزرگی می‌کنند ولی الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ نسبت به آنها کید بزرگ‌تری می‌نماید.
عبارت «یکیدون» به صورت جمع و «أکید» به صورت مفرد آمده است زیرا کید الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ از کید همه‌ی آن‌ها (هر قدر هم باشد) بزرگ‌تر است. کید و مکر به هم نزدیک هستند و به معنای ضربه زدن به دشمن از جایی که گمان نکند است. همان گونه که از خواندن سیرت پیامبر ﷺ آشکار است الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ برای یاری پیامبرشﷺ در مقابل مشرکانی که او را تکذیب می‌کردند کید بزرگی به کار برد.
آیه‌ی آخر: «وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ» [انفال:۳۰] : «مکر می‌کنند و الله مکر می‌کند و الله بهترین مکر کنندگان است» این آیه نیز مانند آیه‌ی: «إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْدًا وَأَكِيدُ كَيْدًا» [طارق: ۱۵-۱۶] است؛ یعنی: کفار نسبت به دوستان و اولیاء الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ مکر می‌کنند ولی الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ نیز بر علیه آن‌ها مکر می‌نماید و با مکری بزرگ‌تر و شدیدتر از مکر خودشان با آن‌ها رفتار نمود؛ به همین دلیل فرمود: «وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ» [عمران: ۵۴] : «الله بهترین مکر کنندگان است» یعنی: او بزرگ‌ترین و شدیدترین آنان است. همان طور که قبلا بیان شد مکر به معنای ضربه زدن به دشمن از جایی که گمان نکند است که البته این دلیلی بر علم و قدرت است و برای فاعلش صفت مدح و کمال به شمار می‌رود؛ ولی الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ به طور مطلق و بدون قید به ماکر، خادع، کائد و مستهزئ وصف نمی‌شود بلکه می‌گوییم: الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ نسبت به کسی که با او مکر ‌کند ماکر است و نسبت به کسی که او را استهزاء می‌کند مستهزئ است.

***


این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

يقول السائل: مذهب أهل السُّنَّة والجماعة أن كل صفة من صفات الله التي أثبتها لنفسه نثبتها له من غير تأويل ولا تعطيل، ولا تشبيه ولا تمثيل، فكيف نفسر الآيات الكريمات الآية الأولى: ﴿يُخَدِعُونَ اللَّهَ وَهُوَخَدِعُهُمْ﴾ [النساء: ١٤٢]، ﴿إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْدًا وَأَكِيدُ كَيْدًا﴾ [الطارق: ١٥-١٦]، ﴿اللهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ﴾ [البقرة: ١٥]؟

فأجاب رحمه الله تعالى: مذهب السلف الصالح الذي عليه الصحابة والتابعون وأئمة المسلمين من بعدهم هو أن الله -تعالى- يوصف بما وصف به نفسه في كتابه، أو وصفه به رسوله -صلى الله عليه وعلى آله وأصحابه وسلم-، من غير تحريف ولا تعطيل، ولا تكييف، ولا تمثيل. وهذا هو المذهب الحق الذي دل عليه السمع والعقل، أي دل عليه الشرع والعقل، وذلك لأن صفات الله -سبحانه وتعالى – مجهولة لنا لا نعلم منها إلا ما أخبرنا الله به عن نفسه، وما أخبرنا به عن نفسه فهو حق، لأنه خبر صادق ممن هو أعلم بنفسه من غيره، ولأننا لا ندرك ما يجب الله -تعالى- وما يجوز وما يستحيل عليه على وجه التفصيل إلا عن طريق الكتاب والسُّنَّة، وعلى هذا فما وصف الله به نفسه وجب علينا قبوله والإيمان به لكننا لا نحيط به على وجه الحقيقة، بمعنى: أننا لا ندرك كيفيته، فمثلا: استواء الله على عرشه أثبته الله – تعالى – لنفسه في سبعة مواضع من كتابه العزيز، فنحن نعلم عن الاستواء على الشيء أنه العلو عليه، كما قال الله -تبارك وتعالى -: ﴿وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَمِ مَا تَرَكَبُونَ لِتَسْتَوُا عَلَى ظهوره، ثُمَّ تَذكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ﴾ [الزخرف: ۱۲-۱۳]، ولكننا لا نعلم كيفية استواء الله -تعالى- على عرشه، يعني: لا نعلم على أي صفة هو، ولهذا لما سئل الإمام مالك رحمه الله عليه عن ذلك، فقال له رجل: يا أبا عبد الله الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى ﴾ [طه: ٥] كيف استوى؟ فأطرق مالك برأسه حتى جعل يتصبب عرقاً من شدة ما سمع من السؤال وهيبته وتعظيمه الله – عز وجل-، ثم قال: «الاستواء غير مجهول، والكيف غير معقول، والإيمان به واجب، والسؤال عنه بدعة يعني أن الاستواء غير مجهول في اللغة العربية، بل هو معلوم، فإن اللغة العربية تدل على أن استوى على الشيء بمعنى علا عليه، والقرآن نزل باللغة العربية، كما قال الله -تبارك وتعالى-: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ بِلِسَانٍ عربي مبين﴾ [الشعراء: ۱۹۳ – ١٩٥] وقال تعالى: ﴿إِنَّا جَعَلْنَهُ قُرْءَنَا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾ [الزخرف: ٣] أي: صيرناه باللسان العربي من أجل أن تَعْقِلُوه وتفهموه.

فقوله رحمه الله: الاستواء غير مجهول، أي: معلوم المعنى واضح المعنى.

والكيف غير معقول أي: إن عقولنا أقصر وأحقر من أن تدرك كيفية استواء الله على عرشه وهكذا بقية الصفات لا يمكن لعقولنا القاصرة أن تدرك كيفيتها.

والإيمان به واجب، أي الإيمان بالاستواء على ما تقتضيه اللغة العربية واجب، لأن الله أخبر به عن نفسه، فوجب علينا قبوله والإيمان به. والسؤال عنه أي عن كيفيته بدعة، أي: إنه من دَيْدَنِ أهل البدع، أيضًا بدعة لكون الصحابة لم يسألوا عنه رسول -صلى الله عليه وعلى آله وسلم-.

فالقاعدة العريضة للسلف الصالح وأئمة المسلمين هي: الإيمان بكل ما وصف الله به نفسه، أو وصفه به رسوله و من غير تحريف ولا تعطيل، ولا تكييف ولا تمثيل.

واعلم أن صفات الله -تعالى- تنقسم إلى قسمين: قسم كمال مطلق بكل حال، فهو يوصف الله به وصفًا مطلقا على كل حال، كالسمع، والبصر، والعلم، والقدرة، والكلام، وما أشبهها.

وقسم آخر لا يكون كمالًا على كل حال، لكنه كمال في موضعه، كالآيات التي ذكرها السائل، فإن الله لا يوصف بها مطلقا، أي: على سبيل الإطلاق، وإنما يوصف بها حيث تكون كمالا، كما سيتبين إن شاء الله من الكلام على كل آية وحدها.

فقوله تعالى في الآية الأولى: ﴿اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بهم﴾ [البقرة: ١٥] أي: المنافقين، لأن المنافقين ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ ءَامَنُوا قَالُوا ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ﴾ [البقرة: ١٤] أي: مستهزئون بالمؤمنين حيث نقول لهم: إننا آمنا، وهم لم يؤمنوا، فقال الله -تعالى -: ﴿اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَنِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾ [البقرة: ١٥]، فقابل استهزاءهم بالمؤمنين باستهزائه -تبارك وتعالى- بهم، وذلك حيث مَكَّن لهم وأمهلهم واستدرجهم من حيث لا يعلمون، فهذا استهزاء في مقابلة استهزاء، واستهزاء الله -تعالى- أعظم وأكبر من استهزائهم بالمؤمنين.

والآية الثانية: ﴿يُخَدِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَدِعُهُمْ﴾ [النساء: ١٤٢] وهذه أيضًا في المنافقين: ﴿إِنَّ الْمُنَفِقِينَ يُخَدِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَدِعُهُمْ﴾ [النساء: ١٤٢]، وفي آية أخرى: ﴿يُخَدِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ﴾ [البقرة: ٩] والمخادعة وصف محمود إذا وقع في محله، ولهذا قيل: الحرب خدعة، فهؤلاء المنافقون يخادعون الله والذين آمنوا ويَغُرُّونَهُم، ويرونهم أنهم مؤمنون -وهم غير مؤمنين خداعًا ومكرًا وكيدًا، فيقول الله -عز وجل-: إن الله خادعهم، وذلك بإمهاله لهم واستدراجه لهم وحقن دمائهم ومعاملتهم معاملة المسلمين، لكنه – عز وجل – سيريهم العذاب الأليم حين ينتقلون من الدنيا إلى الآخرة، وهذا لا شك خداع بهم، حيث يعاملهم – سبحانه وتعالى – معاملة الرضا وهم على العكس من ذلك.

الآية الثالثة : ﴿إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْدًا وَأَكِيدُ كَيْدًا﴾ [الطارق: ١٥-١٦] إنهم يعني: المكذبين للرسول – صلى الله عليه وعلى آله وسلم-، يكيدون للنبي صلى الله عليه وسلم كيدا عظيما، ولكن الله تعالى يكيد بهم كيدا أعظم.

وتأمل قوله: ﴿يَكِيدُونَ﴾ حيث أتى بصيغة الجمع ﴿وأكيد﴾ حيث أتى بصيغة الإفراد، فإن كيد الله -تعالى- أعظم من كيدهم جميعا مهما بلغت.

والكيد والمكر متقاربان، ومعناهما : الإيقاع بالخصم من حيث لا يشعر، يعني أن يوقع الإنسان بخصمه من حيث لا يشعر به، وقد كاد الله تعالى لنبيه – صلى الله عليه وعلى آله وسلم- هؤلاء المشركين المكذبين به كيدا عظيما، كما هو معلوم من قراءة سيرة مع النبي – صلى الله عليه وعلى آله وأصحابه وسلم-.

وفي الآية الأخيرة: ﴿وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَكِرِينَ﴾ [الأنفال: ٣٠] هذه أيضًا كقوله : ﴿إنهُمْ يَكِيدُونَ كَيدا وَأَكِيدُ كَيْدًا﴾ [الطارق: ١٦] يعني: أن الكفار يمكرون بأولياء الله عز وجل، ولكن الله تعالى يمكر بهم، فيقابلهم بما هو أعظم وأشد من مكرهم، ولهذا قال: ﴿وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَنكِرِينَ﴾ [آل عمران: ٥٤] أي: أعظمهم .وأشدهم. والمكر كما قلت آنفا هو الإيقاع بالخصم من حيث لا يشعر، فهو دليل على القوة والعلم والقدرة، فيكون في مقابلة الفاعل صفة مدح وكمال لكن لا يوصف الله -تعالى- بأنه ماكر على سبيل الإطلاق، أو بأنه خادع، أو بأنه كائد، أو بأنه مستهزئ على وجه الإطلاق، بل يقال: إنه سبحانه وتعالى ماكر بمن يمكر به، ومستهزئ بمن يستهزئ به، وهكذا.

مطالب مرتبط:

(۱۱۳) آیا «الحق» از اسماء الله است؟

بله، یکی از اسامی الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ، الحق است.

ادامه مطلب …

(۱۲۴) بیان مکان الله عَزَّوَجَلَّ

ادله‌ی قرآن، سنت، اجماع، عقل و فطرت، اتفاق دارند که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ در آسمان است و با ذات و صفاتش در علو قرار دارد؛ اما باید دانست که وجود الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ در آسمان، به این معنا نیست که آسمان بر او سایه افکنده و احاطه دارد...

ادامه مطلب …

(۱۱۹) دیدگاه اهل سنت درباره‌ی رؤیت الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ در روز قیامت

الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ در روز قیامت به طور حقیقی با چشم دیده می‌شود هر چند با وجود این رؤیت، امکان ادراک الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ  ممکن نیست. چون او بزرگ‌تر از آن است که حواس، فهم‌ها و افکار او را ادراک نمایند.

ادامه مطلب …

(۱۲۸) تصحیح بعضی شبهات در فهم آیات قرآن

مذهب اهل سنت و جماعت بر این است که الله را همان‌ گونه که خودش یا رسول اللهﷺ توصیف نموده بدون تحریف، وصف می‌نمایند بلکه کلام بر معنای ظاهری آن فهم و تفسیر می‌شود چون کسی که آن کلام را بیان نموده (الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ) به ذات خودش آگاه‌تر از دیگران است.

ادامه مطلب …

(۱۲۶) شرح ابیاتی در خصوص علم الله عَزَّوَجَلَّ

این دو بیت صحیح هستند؛ زمانی که انسان تنها شد، نگوید: تنها شدم. چون از جانب الله، مراقبی دارد. علم و آگاهی الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ بر همه چیز احاطه دارد؛ هر آنچه را اتفاق افتاده و می‌افتد، می‌داند؛ از چگونگی هر اتفاقی در گذشته و آینده با خبر است و از ظاهر و باطن آگاه است.

ادامه مطلب …

(۱۱۴) آیا «حنّان، منّان و محسن» از اسماء الله هستند؟

ثابت نشده که حنّان از اسماء الله باشد؛ ولی منّان و محسن هر دو از اسماء الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ هستند.

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه