۱۴۵ – از شیخ رحمه الله در مورد مدت بقای دجال در زمین سوال شد.
جواب دادند: مقدار بقای او در زمین، فقط چهل روز است. اما یک روز آن مانند سال، و یک روز دیگرش مانند ماه، و یک روز دیگر، مانند هفته، و بقیهی روزهایش مانند روزهای عادی است. رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین فرمودهاند. صحابه رضی الله عنهم سوال کردند: یا رسول الله، این روزی که مانند سال است، آیا کافی است که در آن فقط نماز یک روز را بخوانیم؟ فرمود: «خیر، بلکه آن را اندازه بگیرید». به این مثال نگاه کنید تا از آن درس بگیریم که تصدیق اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم برای رسول الله صلی الله علیه وسلم چگونه بود. سخنش را تحریف یا تاویل نکردند، یا نگفتند امکان ندارد یک روز این اندازه طول بکشد؛ چون خورشید در مسیر خود حرکت میکند و حرکتش تغییری نمیکند، و منظور از طولانی بودن این روز، به خاطر کثرت و بزرگی مشقتهاست. این روز طولانیست، چون خسته کننده است. اصحاب این چنین نگفتند، چنان که برخی گزافه گویان میگویند. بلکه تصدیق کردند که این روز، دوازده ماه حقیقی است، بدون اینکه آن را تحریف یا تاویل کنند. مومن حقیقی این چنین است. به اخبار غیبی که از جانب الله و رسولش بیان میشوند، گردن مینهند، حتی اگر عقلشان در آن حیران باشد. اما باید توجه داشت خبری که الله و رسولش میدهند، در اموری نیست که عقلا محال هستند. بلکه در بعضی موارد، اموری هستند که عقل در آنها حیران میشود چون قدرت درک آن را ندارد. رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر داد که اولین روزی که دجال ظهور میکند، مانند یک سال است. اگر این حدیث بر متاخرینی که مدعی عقلانیت هستند، گذشته بود، میگفتند طولانی بودن این روز، کنایه از خستگی و مشقتی است که در این روز وجود دارد. چون روزهای شادی، کوتاه و روزهای سخت، طولانی هستند. اما صحابه رضی الله عنهم به خاطر صفای قلبشان و مقبولیّت پیامبر در نزد آنها، در همان لحظه تسلیم شده و با زبان حال خود گفتند: آن کسی که خورشید را خلق کرده و آن را طوری قرار داده که در بیست و چهار ساعت و یک شبانه روز، بچرخد، قادر است آن را در دوازده ماه بچرخاند؛ زیرا خالق، یکی است و او هم قادر است. به همین خاطر، تسلیم شده، و گفتند: چطور نماز بخوانیم؟ آنها در مورد یک امر کَونی سوال نکردند، چون میدانستند که قدرت الله بالاتر از فهم آنهاست. بلکه در مورد یک امر شرعی که به آن مکلف بودند، یعنی نماز، سوال کردند، و قسم به الله که این همان حقیقت انقیاد و قبول است. گفتند: یا رسول الله، آن روزی که مانند یک سال است، آیا نماز یک روزمان در آن کفایت میکند؟ فرمود: «خیر، آن را اندازه بگیرید»، و سبحان الله؛ وقتی تامل کنی، معلوم میشود که این دین تام و کامل بوده و امکان ندارد تا روز قیامت مسالهای وجود داشته باشد که مردم به آن محتاج باشند، مگر اینکه اصل آن در دین یافت میشود. الله چگونه صحابه را به سخن آورد که چنین سوالی بپرسند؟ آنها را به سخن آورد تا اینکه دین کامل بوده و نیازی به تکمیل نداشته باشد. الان مردم در مناطق قطبی که شش ماه از سال، روز و شش ماه دیگر شب است، به همین مساله احتیاج دارند، که به همین حدیث احتیاج پیدا میکنیم. بنگرید چطور رسول الله صلی الله علیه وسلم این فتوا را قبل از آنکه این مشکل وجود داشته باشد، بیان فرموده است. برای اینکه الله تعالی در کتاب خود میفرماید: {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي}[۱]، یعنی: {امروز دینتان را برایتان کامل و نعمتم را بر شما اتمام نمودم}. والله اگر در این کلمه دقت کنیم که فرمود: {أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ: دینتان را برایتان کامل کردم}، خواهیم فهمید که ابدا هیچ چیز ناقصی در دین وجود ندارد. بلکه این دین از همه لحاظ کامل است و نقص در خودِ ماست؛ یا به خاطر قصور در عقلهایمان و یا در فهمیدنمان یا در خواستههایی است که منضبط نیستند. انسان میخواهد نظر خود را به کرسی بنشاند و این گونه، چشمانش به روی حق بسته میشوند – نسال الله العافیة – . اگر با علم و فهم و حُسن نیت نگاه کنیم، در مییابیم که الحمدلله دین نیازمند هیچ مکمّلی نیست، و هر مسالهی کوچک و بزرگی که اتفاق بیفتد، راه حل آن در قرآن و سنت یافت میشود. اما وقتی اهواء کثرت یافته و بر مردم غالب شد، برخی مردم از دیدن حق، نابینا شده و حق بر آنها مخفی میماند. مردم را میبینی که وقتی چیزی اتفاق میافتد که ذاتا معروف نبوده، و اگر چه جنس آن مساله معروف بوده، در آن مساله به تعداد بیشتر از انگشتان تقسیم شده و دچار اختلاف میشوند. اگر آن مساله محتمل دو قول باشد، میبینی ده نظریه در آن مورد دارند. همهی اینها بدین خاطر است که الان هوی و هوس بر مردم غلبه کرده، و در غیر این صورت، اگر هدف، سلیم و فهم، صاف و بدون شائبه بود و علم وجود داشت، حق آشکار میگشت.
در هر حال، میگویم: رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر داده که دجال چهل روز میماند و بعد از چهل روز، عیسی علیه السلام که الله او را به سوی خود بالا برده، نزول میکند، و در احادیث صحیح آمده که «او نزد منارهی بیضاء در شرق دمشق در حالی که دستانش را بر بالهای دو فرشته گذاشته، نزول میکند، و وقتی سرش را پایین میآورد، آب از آن میچکد و وقتی آن را بالا میبرد، قطرات آب همچون دانههای مروارید از آن پایین میلغزند. هر کافر بوی او را بشنود، میمیرد»، و این یکی از نشانههای الهی است. سپس عیسی علیه السلام، دجال را کنار باب لُدّ در فلسطین یافته و او را همانجا میکشد و نهایت دجال در آنجاست. عیسی علیه السلام جز اسلام، دینی را قبول نکرده و جزیه نمیپذیرد. صلیب را میشکند و خوک را میکشد. پس چیزی جز الله را نمیپرستد. بر این اساس، جزیهای که اسلام آن را فرض کرده، برای آن تاریخ انقضایی نیز قرار داده که هنگام نزول عیسی است، و گفته نمیشود این چیزی است که عیسی علیه السلام آن را تشریع کرده، زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم از آن خبر داده و به آن اقرار نموده. پس کنار گذاشتن جزیه بعد از نزول عیسی علیه السلام، سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم است. زیرا سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم شامل قول و فعل و اقرار ایشان است، و اینکه ایشان در مورد عیسی بن مریم سخن گفته و به آن اقرار مینماید، از سنت ایشان است. چه اینکه نه عیسی و نه هیچ کس دیگری، با شریعت جدیدی نمیآید، و هیچ شریعتی جز شریعت محمد صلی الله علیه وسلم تا روز قیامت نخواهد بود. این مسائلی بود که متعلق به قضیهی دجال بود. از الله میخواهم که ما و شما را از فتنهی دجال در امان نگهدارد.
[۱] – سوره مائده، آیه «۳».