دوشنبه 22 جمادی‌الثانی 1446
۳ دی ۱۴۰۳
23 دسامبر 2024

(۶۱۲) بهترین روش طلب علم چگونه است

(۶۱۲) سؤال: برای ما از اهمیت علم شرعی برای طالب علم سخن بگویید و بفرمایید که بهترین راه برای طالب علم چیست؟ در مورد حفظ قرآن کریم، چه چیزی بر او واجب است؟ چگونه می‌توانیم عقیده‌ی اسلامی را بفهمیم، خصوصا اگر شخص تنهاست و به چیزی که او را در فهم اسماء وصفات الله یاری دهد، دسترسی نداشته باشد؟

جواب:

کسب علم شرعی بر هر مسلمانی فرض است. اما این فرضیت، دو نوع است: فرض عین و فرض کفایت.

فرض عین: بر هر مسلمانی واجب است آن مقداری از شرع که به آن احتیاج دارد را یاد بگیرد. مثلا اگر پولدار باشد، باید بداند زکات در چه اموالی واجب است؟ مقدار زکات واجب چقدر است؟ چه شروطی دارد؟ چه کسانی مستحق گرفتن آن هستند؟ تا بدین وسیله بتواند الله را از روی علم وبصیرت عبادت کند.

اگر تاجر باشد، بر او واجب است احکام تجارت را بیاموزد تا بتواند تجارتش را بر اساس قواعد شرعی انجام دهد.

اگر ناظر بر اوقاف باشد، بر او واجب است احکام وقف را بیاموزد تا از آن برای ادای وظیفه‌اش استفاده نماید.

اما فرض کفایت: شامل دیگر علوم شرعی غیر از اینهایی که مثال زدیم، می‌شود.

بر مسلمان واجب است دین خود را با یادگیری احکام آن حفظ نماید. بر این اساس هر طلبه‌ای باید خودش را کسی حساب کند که مشغول یک فرض کفایی است که به خاطر آن، اجر و پاداش یک فریضه برایش نوشته می‌شود. این بشارتی است برای طالب علم که در حال طلب علم، مشغول انجام یکی از فرایض می‌باشد و چنان که می‌دانیم، انجام فرایض نزد الله تعالی از انجام نوافل وسنت‌ها محبوب‌تر است. در حدیث صحیح قدسی آمده که الله تعالی فرمودند: «و بنده‌ام با هيچ چيزی محبوب‌تر از آنچه که بر او فرض کرده‌ام، به من نزديك نمی‌شود».[۱]

اما کیفیت طلب علم: انسان باید از آنچه مهمتر است شروع کند و مهم‌تر از همه، علم به قرآن و فهم آن است. الله تعالی فرموده: {أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ يَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِينَ} [مؤمنون: ۶۸]: (آيا آنان سخنان را نمی سنجند، يا اين كه مطالبی برای آنان آمده كه برای نياكانشان نيامده است).

یعنی: الله سبحانه و تعالی آنها را به خاطر عدم تدبر در قرآن توبیخ کرده است.

نیز می‌فرماید: {أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا} [محمد: ۲۴]: (آيا در قرآن نمی‌انديشند يا اين كه بر دل‌ها قفل زده‌اند).

همچنین می‌فرماید: {كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ} [ص: ۲۹]: ((کتاب پر خير و برکتی است و آن را برای تو فرو فرستاده‌ايم تا در آيه‌هايش بينديشند و خردمندان پند گيرند).

تدبر یعنی: فهم تدریجی معنای آن.

به همین خاطر اصحاب رضی الله عنهم ده آیه را انتخاب می‌کردند و تا زمانی که آن را خوب بفهمند و به آن عمل کنند، از آن رد نمی‌شدند.

قدم بعدی در طلب علم، فرا گرفتن اقوال و اعمال وتقریرات صحیح پیامبرﷺ است.

پس از آن، برداشت‌ها و استنباطات اهل علم از قرآن و سنت پیامبرﷺ است که در رأس و مقدمه‌ی آنها اصحاب پیامبرﷺ قرار دارند. زیرا آنها به نص حدیث، بهترین مردمان بوده و بهتر از دیگران، قرآن و سنت رسول اللهﷺ را می‌فهمند.

برای پرداختن به متون علمی، باید اول از متن‌های مختصر شروع کند. چرا که طلب علم مانند نردبان است که انسان از پله‌ی اول شروع می‌کند، سپس پله پله بالا می‌رود تا زمانی که به هدف برسد. منظور از رسیدن به هدف این نیست که انسان می‌تواند به تمام علوم احاطه داشته باشد که این غیر ممکن است: {وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ} [یوسف: ۷۶]: (بالاتر از هر دانایی، دانا‌تری وجود دارد) تا اینکه به الله عزوجل منتهی شود. اما طالب علم باید از مهم‌تر آغاز کند و پله پله جلو برود. از متون مختصر شروع کند تا به متون طولانی برسد.

در میان متون مختصر در باب اسماء و صفات، بهترین کتابی که سراغ داریم، کتاب «عقیده‌ی واسطیه» تألیف شیخ الاسلام ابن تیمیه است. این کتاب در باب عقیده، کتابی مختصر و آسان و جامع و سودمند است و بیشتر به صفاتی پرداخته که در قرآن ذکر شده‌اند.

حال چگونه باید دلایل را استعمال نمود؟ بهترین روش این است که انسان آنها را همان طور که ظاهرشان دلالت می‌دهد، پذیرفته و از تمثیل و چگونگی آنها خودداری کند. مثلا وقتی این فرموده‌ی الله تعالی را بخواند که ابلیس را مورد خطاب قرار می‌دهد: {مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ} [ص: ۷۵]: (چه چيز تو را بازداشت از اين كه سجده ببری برای چيزی كه من آن را با دستان خود آفريده‌ام؟ آيا تكبّر ورزيده‌ای يا اصلاً از متكبّران بوده‌ای)، ایمان می‌آورد که الله تعالی دارای دو دست حقیقی است. اما جایز نیست بگوید: کیفیت این دو دست، چنین و چنان است. نیز نباید بگوید: این دو دست مانند دست‌های مخلوقاتند. یعنی نه برای آنها مثال می‌آورد و نه کیفیتی برایشان بیان می‌کند.

همچنین اگر حدیث پیامبرﷺ را خواند که می‌فرماید: «قلب بندگان همه میان دو انگشت از انگشتان الله است».[۲] با این حدیث، وجود انگشتان حقیقی را برای الله اثبات می‌کند، بدون اینکه برای آن مثالی زده یا کیفیتی را بیان کند؛ نمی‌گوید انگشتان الله مانند انگشتان فلان مخلوق است و هیچ صفت معینی را در ذهنش برای این انگشتان تصور نمی‌کند.

دلیل حرفمان این است که الله تعالی ما را در قرآن با زبان عربی مورد خطاب قرار داده و هر دلالتی که به مقتضای زبان عربی از لفظ برداشت شود، همان دلالت درست است. زیرا الله تعالی فرموده است: {إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ} [زخرف: ۳]: (ما قرآن را به زبان عربی قرار دادیم که تعقل کنید).

نیز فرموده است: {نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ. عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ. بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ} [شعراء: ۱۹۵-۱۹۳]: (جبرئيل آن را فرود آورده است. بر قلب تو، تا از زمره‌ی بيم دهندگان باشی. با زبان عربی روشن). در این آیات، الله تعالی فرموده که قرآن را به زبان عربی نازل کرده تا در آن تفکر نموده و آن را بفهمیم. همین قاعده در مورد همه‌ی پیامبران صادق است که الله عزوجل آنها را با زبان قومشان به سوی آنها می‌فرستد تا آیات الهی را برای آنها بیان نمایند. الله تعالی می‌فرماید: {وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لهم} [ابراهیم: ۴]: (ما هر پيامبری را به زبان قومش فرستاديم تا – آیات الله را – برايشان بيان نمايد). با توضیحاتی که داده شد، ما آیات صفات را آن گونه که مقتضای زبان عربیست، می‌پذیریم بدون اینکه برای آنها مثال زده و یا کیفتیشان را بیان کنیم.

اما اینکه نباید برای الله سبحانه و تعالی مثال آورد، به خاطر این است که الله تعالی از مثال زدن برای خود نهی کرده: {فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ} [نحل: ۷۴]: (پس برای الله مثال نیاورید، زيرا الله مي‌داند و شما نمي‌دانيد).

همچنین الله تعالی به ما خبر داده که مانندی ندارد: {لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ} [شوری: ۱۱]: (هيچ چيزي همانند او نيست و او شنوای بينا است).

نیز فرموده: {رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا} [مریم: ۶۵]: (پروردگار آسمان‌ها و زمين و آنچه در ميان اين دو است. پس تنها او را پرستش كن و بر عبادت او بر دوام و شكيبا باش. مگر شبيه و همانندی برای الله خواهی یافت؟).

با توجه به این آیات معلوم می‌شود که جایز نیست برای صفات الله مثال بزنیم.

اما امتناع از بیان کیفیت این است که مثلا بگوییم: کیفیت دستش چنین، یا کیفیت انگشتانش چنان است. دلیل آن نیز فرموده‌ی الله تعالی است که می‌فرماید: {وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا} [اسراء: ۳۶]: (از چيزی که از آن آگاهی نداری پيروی مکن، چرا که بيگمان چشم و گوش و دل همه مورد پرس و جو از آنچه می‌کنند قرار می‌گيرند).

نیز به دلیل این فرموده‌ی الله تعالی: {قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ} [اعراف: ۳۳]: (بگو الله حرام كرده است كارهای نابهنجار را، خواه آن چيزی كه آشكارا انجام پذيرد و ظاهر گردد، و خواه آن چيزی كه پوشيده انجام گيرد و پنهان ماند، و بزهكاری را و ستمگری را كه به هيچ وجه درست نيست، و اين كه چيزی را شريك الله كنيد بدون این که دليل و برهانی از سوی الله مبنی بر حقّانيّت آن خبر در دست باشد، و اين كه به دروغ به الله چيزی را نسبت دهید كه نمی‌دانيد).

این واضح است که الله تعالی ما را از صفات خود با خبر ساخته، اما به کیفیت آنها اشاره نفرموده است و اگر ما بخواهیم از نزد خود کیفیتی برای آنها بیان کنیم، در زمره‌ی کسانی قرار می‌گیریم که بر الله تعالی دروغ بسته‌اند. چیزی که ذکر شد، یک قاعده در باب اسماء و صفات الله تعالی است.

پس اگر کسی به تو گفت: منظور از دو دست که در آیه ذکر شد، نعمت یا قدرت است، به او بگو این حرف باطل است. زیرا خلاف مدلول این دو در لغت عرب است. قرآن به زبان عربی نازل شده و ما نمی‌توانیم چنین تحریفی را بپذیریم مگر این که دلیلی از قرآن یا سنت رسول اللهﷺ  یا اقوال سلف داشته باشیم.

همچنین اگر کسی به تو گفت: منظور از استواء الله بر عرش، استیلاء و چیره شدن او بر آن است، بگو: این حرفت باطل است. چرا که در زبان عربی، استواء بر چیزی به معنی استیلا و چیره شدن بر آن نیست. زیرا قرآن به زبان عربی نازل شده و در زبان عربی، استواء یافتن بر چیزی به معنی علو بر آن به صورتی خاص است، نه علو مطلق که عام و شامل است.

نیز اگر کسی به تو گفت: {وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ} [رحمن: ۲۷]: (و وجه پر از جلال و اکرام پروردگارت باقی می‌ماند ) و او وجه را به ثواب تاویل نمود، به او بگو: سخنت باطل است. زیرا الله تعالی، به وجه و صورت، صفت جلال و اکرام داده و فرموده: {وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ}، و (ذو) صفت وجه است و همه می‌دانند که کسی لفظ ذو الجلال و الاکرام را در مورد ثواب به کار نمی‌برد. پس بر همین منهج حرکت کن تا از بدعت‌های گمراه کننده در امان باشی. زیرا پیامبرﷺ از بدعت‌ها بر حذر داشته و فرموده: «و بر حذر باشید از امور نو پیدا در دین. چرا که هر امر نو پیدایی در دین، بدعت است و هر بدعتی، گمراهی است».[۳]

عجیب اینکه تحریف کنندگان معانی قرآن که می‌گویند: منظور از ید، نعمت یا قدرت، و منظور از وجه، ثواب و منظور از استواء، استیلاء وچیرگی است، ادعا می‌کنند دلیل این کارشان این است که الله تعالی را از آنچه شایسته‌ی او نیست منزه بدارند. اما در حقیقت آنها با این کار الله تعالی را به طرز ناشایستی توصیف کرده‌اند و در واقع می‌گویند: آنچه الله تعالی در مورد خود گفته، درست نیست. نتیجه اینکه یا در کلام الله دروغ وجود دارد و یا تلبیس و پنهان کاری بر خلق. در حالی که الله تعالی می‌فرماید: {يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ} [نساء: ۲۶]: (الله می‌خواهد براي شما تبیین كند و شما را به راه كسانی رهنمود كند كه پيش از شما بوده‌اند و توبه‌ی شما را بپذيرد و الله علیم و حكيم است). الله سبحانه و تعالی در قرآن همه چیز را برای ما بیان نموده، خصوصا مسائل متعلق به اسماء وصفات را به صورت کافی و شافی بیان نموده که دیگر نیازی به قیاس این اشخاص که آن را قیاس عقلی نامیده‌اند؛ اما در واقع چیزی جز توهم و خیالات نیست، وجود ندارد.

در آخر، نصیحتم به کسی که می‌خواهد طلب علم کند این است که شیخ قابل اعتمادی در دین و علم انتخاب کند که عقیده و منهج سالمی داشته و بر صراط مستقیم باشد. زیرا شاگرد نسخه‌ای از استاد خود خواهد بود. اگر الله تعالی استادی خوب وسالم نصیبش کرد، بر منهج او حرکت خواهد کرد و در غیر این صورت منحرف خواهد شد، چنان که استادش منحرف شده است.

اما اگر دسترسی به چنین استادی برایش میسر نبود، با پیشرفتی که الحمدلله در این اواخر حاصل شده و صدای علما از طریق نوار – و فایل‌های صوتی – به دورترین نقاط جهان می‌رسد، می‌تواند از گوش دادن به نوارهای شیخ، از او علم بیاموزد و هر مساله‌ای را که برایش قابل فهم نبود، یادداشت کرده و از طریق تلفن یا فاکس یا نامه، از استاد بپرسد تا مشکلش حل شود.

بدیهی است که فرا گرفتن علم از شیخ، کمک می‌کند که آن علم را زودتر و بهتر یاد بگیرد و کمتر دچار لغزش شود. دلیل اینکه می‌بینیم از کسانی که تنها به خواندن کتاب بسنده می‌کنند، اشتباهات زیادی سر می‌زند و مدت زیادی طول می‌کشد تا به هدفی که از کسب علم دارند، برسند این است که استاد ندارند. اما اشکالی ندارد که انسان در هنگام ضرورت به مطالعه‌ی کتاب یا گوش دادن به نوار و امثال این‌ها تکیه کند. به شرطی که نوارها وکتاب‌های کسی باشند که علم و دین و منهجش سالم است.

***

[۱] صحیح بخاری: کتاب الرقاق، باب التواضع، حدیث شماره (۶۵۰۲)، از ابوهریره رضی الله عنه با این لفظ: «وما تقرَّبَ إِلَيَّ عبْدِي بِشْيءٍ أَحبَّ إِلَيَ مِمَّا افْتَرَضْتُ عليْهِ».

[۲] صحیح مسلم: کتاب القدر، باب تصریف الله سبحانه و تعالی القلوب کیف یشاء، حدیث شماره (۲۶۵۴)، از عبدالله بن عمرو بن العاص رضی الله عنهما با این لفظ: «إِنَّ قُلُوبَ بَنِي آدَمَ كُلَّهَا بَيْنَ إِصْبَعَيْنِ مِنْ ‌أَصَابِعِ ‌الرَّحْمَنِ، كَقَلْبٍ وَاحِدٍ يُصَرِّفُهُ حَيْثُ يَشَاءُ»

[۳] صحیح مسلم: کتاب الجمعة، باب تخفیف الصلاة و الخطبة، حدیث شماره (۸۶۷). سنن أبوداود: کتاب السنة، باب فی لزوم السنة، حدیث شماره (۴۶۰۷). سنن ترمذی: أبواب العلم عن رسول اللهﷺ، باب الأخذ بالسنة و اجتناب البدع، حدیث شماره (۲۶۷۶)، از عرباض بن ساریه رضی الله عنه با این لفظ: «وَإِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الْأُمُورِ، فَإِنَّ كُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ، وَكُلَّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ».

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

يقول السائل: حدثونا عن أهمية العلم الشرعي بالنسبة لطالب العلم، وما هي الطريقة المثلى لطالب العلم الشرعي؟ وماذا يجب عليه في حفظ القرآن الكريم؟ وكيف نستطيع أن نفهم العقيدة الإسلامية خاصة إذا كان الشخص وحيدا، وليس لديه ما يساعده على ذلك في مسألة الصفات والأسماء الله -عز وجل-؟

فأجاب رحمه الله تعالى: طلب العلم الشرعي فرض على كل مسلم، لكنه على قسمين الأول فرض عين، والثاني: فرض كفاية. أما فرض العين فيجب على كل مسلم أن يتعلم من شرع الله ما يحتاج إلى فهمه، فمثلاً إذا كان عنده مال يجب عليه أن يتعلم ما هي الأموال التي تجب فيها الزكاة؟ وما مقدار الزكاة الواجبة ؟ وما شروطها؟ ومن المستحقون لها؟ ليعبد الله – تعالى على علم وبصيرة. وإذا كان تاجرا فعليه أن يتعلم من أحكام تجارته ما يستعين به على تطبيق التجارة على القواعد الشرعية، وإذا كان ناظرا على الأوقاف فيجب عليه أن يتعلم من أحكام الأوقاف ما يستعين به على أداء مهمته، وهلم جرا.

أما فرض الكفاية فهو ما عدا ذلك من العلوم الشرعية.

إن على الأمة الإسلامية أن تحفظ دينها بتعلم أحكامه، وعلى هذا فكل طالب علم يعتبر نفسه قائما بفرض كفاية يثاب على طلبه ثواب الفريضة، وهذه بشرى سارة لطلاب العلم أن يكونوا حال طلبهم قائمين بفريضة من فرائض الله عز وجل، ومن المعلوم أن القيام بالفرائض أحب إلى الله -تعالى- من القيام بالنوافل، كما ثبت في الحديث الصحيح القدسي أن الله -تبارك وتعالى -قال: «ما تَقرَّب إليَّ عبدي بشيء أحب إلي مما افترَضْتُ عليه».

وأما كيفية الطلب فيبدأ الإنسان بما هو أهم، وأهم شيء هو علم كتاب الله -عز وجل- وفهمه، لقول الله -تبارك وتعالى -: ﴿أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَ هُم مَّا لَوَيَأْتِ ابَاءَ هُمُ الْأَوَّلِينَ ﴾ [المؤمنون: ٦٨] أي: أنه وبخهم -عز وجل- لعدم تدبرهم كلام الله عز وجل، وقال -تعالى-: ﴿ أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَان أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا ﴾ [محمد: ٢٤] ، وقال الله تبارك وتعالى-: ﴿ كِتَبُ أَنزَلْتَهُ إلَيْكَ مُبَرَك لِيَدَّبَّرُوا ءَابَتِهِ، وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبَبِ ﴾ [ص: ٢٩]، والتدبر يعني: تفهم المعنى.

ولهذا كان الصحابة رضي الله عنهم لا يتجاوزون عشر آيات حتى يتعلموها وما فيها من العلم والعمل.

ثم بعد ذلك ما صح عن النبي صلى الله عليه وعلى آله وسلم من أقواله وأفعاله وتقريراته، ثم ما كتبه أهل العلم مما استنبطوه من كتاب الله وسنة رسوله -صلى الله عليه وعلى آله وسلم-، وعلى رأسهم وفي مقدمتهم الصحابة رضي الله عنهم، فإنهم خير القرون بنص الحديث عن النبي – صلى الله عليه وعلى آله وسلم-، وهم أقرب الناس إلى فهم كتاب الله وفهم سنة رسول الله -صلى الله عليه وعلى آله وسلم-.

وليبدأ في المتون بالمختصرات قبل المطولات، لأن طلب العلم كالسُّلَّم إلى السقف، يبدأ فيه الإنسان من أول درجة، ثم يصعد درجة درجة حتى يبلغ الغاية، وقولي: حتى يبلغ الغاية، ليس معناه أن الإنسان يمكن أن يحيط بكل شيء علما، هذا لا يمكن: ﴿وَفَوْقَ كُلِ ذِى عِلْمٍ عَلِيمٌ ﴾ [يوسف: ٧٦] حتى ينتهي العلم إلى الله عز وجل، ولكن يبدأ بالأهم فالأهم، ويبدأ بالمختصرات قبل المطولات.

وخير ما نراه في باب الأسماء والصفات من الكتب المختصرة: العقيدة الواسطية لشيخ الإسلام ابن تيمية الله ، لأنها عقيدة مختصرة سهلة جامعة نافعة، أكثر ما جاء به في صفات الله من القرآن الكريم.

وأما كيف تستعمل هذه الأدلة؟ فإن الطريق الصحيح والمنهج السليم فيها أن يجريها الإنسان على ظاهرها اللائق بالله عز وجل، لكن من غير تمثيل ولا تكييف، فإذا قرأ قول الله -تعالى- يخاطب إبليس: ﴿ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَى اسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ ﴾ [ص: ٧٥]، آمن بأن الله يدين اثنتين حقيقة لا مجازا، لكن لا يجوز أن يقول: كيفيتهما كذا وكذا، ولا أن يقول: إنهما مثل أيدي المخلوقين، يعني: لا يمثل ولا يكيف. وكذلك إذا قرأ قول النبي صلى الله عليه وسلم: «ما من قلب مِن قُلوب بني آدمَ إِلا وَهو بين إصبعيْنِ مِن أصابع الرحمن»، فيثبت الله -عز وجل- أصابع حقيقية، ولكن لا يمثل ولا يكيف، فلا يقول: إن أصابع الله – عز وجل – كأصابع المخلوق، ولا يكيف صفة معينة يقدرها في ذهنه لهذه الأصابع.

ودليل هذا أن الله – سبحانه وتعالى- خاطبنا في القرآن باللغة العربية، فما دل عليه اللفظ بمقتضى اللغة العربية فهو ثابت لقوله تعالى-: ﴿ إِنَّا جَعَلْتَهُ قُرْءَنَا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴾ [الزخرف: 3] ، وقوله -تعالى-: ﴿ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ ) بِلِسَانٍ عَرَبيّ مُّبِينٍ ﴾ [الشعراء: ۱۹۳ – ١٩٥]، فبَيَّنَ الله -تعالى- أنه أنزل القرآن وصَيَّرَهُ باللغة العربية من أجل أن نعقله ونفهمه، وهذه هي القاعدة في إرسال الله -تعالى- الرسل يرسلهم -تعالى- بلغة أقوامهم ليبينوا لهم ، قال الله – تعالى -: ﴿ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ ﴾ [إبراهيم: ٤]، فنجري آيات الصفات على ما تقتضيه اللغة العربية، لكننا لا نمثل ولا نكيف.

أما عدم التمثيل فلأن الله -تعالى- نهانا أن نضرب له المثل، فقال: ﴿ فَلَا تَضْرِبُو اللَّهِ الْأَمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴾ [النحل: ٧٤]، وأخبرنا -عز وجل- أنه لا مثل له، فقال -تعالى-: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ﴾ [الشورى: ١١]، وقال تعالى -: ﴿ رَبُّ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَأَعْبُدُهُ وَأَصْطَبِرْ لِعِبَدَتِهِ ، هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيا ﴾ [مريم: ٦٥] ، وبهذه الآيات يتبين أنه لا يحل لنا أن نمثل بصفات الله -عز وجل-.

وأما امتناع التكييف بأن نقول: كيفية يده كذا، كيفية أصابعه كذا، فلقول الله – تعالى -: ﴿ وَلَا نَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمُ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَيْكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا ﴾ [الإسراء: ٣٦]، ولقوله -تعالى-: ﴿ قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَنَا وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴾ [الأعراف: ٣٣].

ومن المعلوم أن الله -تعالى- أخبرنا عن صفاته ولم يخبرنا عن كيفيتها، فإذا حاولنا أن نكيف صرنا ممن افترى على الله كذبا، هذه هي القاعدة في باب أسماء الله وصفاته. فلو قال لك قائل: المراد باليدين النعمة أو القدرة، فقل أنت: هذا باطل، لأن هذا خلاف مدلولهما في اللغة العربية والقرآن نزل باللغة العربية، ولا نقبل هذا التحريف إلا بدليل من كتاب الله، أو سنة رسوله، أو أقوال السلف. وإذا قال لك قائل: المراد باستواء الله على العرش استيلاؤه عليه. فقل: هذا باطل، لأن الاستواء على الشيء لا يعني الاستيلاء عليه في اللغة العربية، | والقرآن نزل باللغة العربية، ومعنى الاستواء على الشيء في اللغة: العلو عليه علوا خاصا، ليس العلو المطلق العام الشامل.

وإذا قال لك قائل: ﴿ وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ ﴾ [الرحمن: ۲۷] أي: يبقى ثواب الله. فقل: هذا باطل، لأن الله وصف الوجه بالجلال والإكرام فقال: ﴿ وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَلِ وَالْإِكْرَامِ ﴾ [الرحمن: ٢٧]، وذو صفة الوجه، ومعلوم أن الثواب لا يوصف بأنه ذو الجلال والإكرام، وسر على هذا المنهج تسلم من البدع الضالة، فإن النبي صلى الله عليه وسلم حَذَّر من البدع، قال: «إيَّاكُمْ ومحدثاتِ الأمور، فإنَّ كُلَّ محدثة بدعة، وكل بدعة ضلالة».

والعجب أن هؤلاء المُحَرِّفِينَ الذين يقولون: المراد باليد النعمة أو القدرة، والمراد بالوجه الثواب، والمراد بالاستواء الاستيلاء، يَدَّعُونَ أَنهم فعلوا ذلك تنزيها الله عما لا يليق به وفي الحقيقة أنهم بفعلهم هذا وصفوا الله بما لا يليق به، فقد أخبر عن شيء هو في نظرهم غير صحيح، فيكون في كلام الله: إما الكذب، وإما التلبيسُ والتَّعْمِيَةُ على الخلق، يقول الله -عز وجل-: ﴿ يُريدُ اللهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِ يَكُمُ سُنَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ ﴾ [النساء: ٢٦]، ويقول عز وجل: ﴿ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عليم ﴾ [النساء: ١٧٦]، فالله عز وجل قد بَيَّنَ لنا في القرآن كل شيء، ولا سيما ما يتعلق بأسمائه وصفاته ، فقد بَيَّنَهُ الله – تعالى – بيانًا كافيًا شافيا لا يحتاج إلى أقيسة هؤلاء التي يدعونها عقلية وهي خيالات وهمية.

ثم إني أنصح من أراد طلب العلم أن يختار شيخًا له موثوقا في علمه وفي دينه، سليم العقيدة، سليم المنهج، مستقيم الاتجاه، لأن التلميذ سيكون نسخة من أستاذه، فإن وَفَّقَ الله له أستاذًا سليما مستقيما صار على نهجه، وإن كانت الأخرى فسينحرف كما انحرف أستاذه.

فإذا قدر أنه لا يستطيع الوصول إلى مثل هذا الأستاذ الموصوف بما ذكرنا، فقد اتسع الأمر والله الحمد في الآونة الأخيرة، وصارت أصوات العلماء تصل إلى أقصى الدنيا عبر الشريط، فيمكنه أن يقرأ على الأستاذ بما يسمعه من الشريط، ويُقَيِّدُ ما يُشْكِلُ عليه من الكلام ويراجع الأستاذ المتكلم، إما عن طريق الهاتف، أو عن طريق الفاكس أو عن طريق المكاتبة، كل شيء متيسر ولله الحمد.

ومعلوم أن تلقي العلم عن الشيخ أقرب إلى التحصيل، وأسرع وأسلم من الزلل، ولهذا نجد الذين يعتمدون على مجرد قراءة الكتب يحصل منهم الخطأ الكثير، ولا يصلون إلى الغاية من العلم إلا بعد زمن طويل، لكن عند الضرورة لا بأس أن تستند إلى الكتب، وإلى الأشرطة، وما أشبه ذلك، بشرط أن تكون هذه الأشرطة والكتب عن مأمون في علمه، ودينه، ومنهجه.

مطالب مرتبط:

(۶۴۰) سوال: بهترین روش برای حفظ قرآن

(۶۴۰) سوال: به نظر شما بهترین روش برای حفظ قرآن کریم چیست؟ سوال دیگر اینکه آیا جایز است تنها جزء معینی از قرآن مثل جزء ۲۶ را بخوانم و حفظ کنم و بقیه‌ی قرآن را رها کنم؟ جواب: بهترین راه برای حفظ قرآن زمانی است که سن انسان کم باشد؛ چرا که حفظ برای شخص […]

ادامه مطلب …

(۶۲۱) آموزش توحید توسط پدر به فرزندان.

(۶۲۱) سوال: چگونه یک پدر، توحید را به فرزندانش بیاموزد؟ جواب: همانگونه که دیگر مسائل دینی را به آنها می‌آموزد، توحید را نیز به آنها بیاموزد. یکی از بهترین کتاب‌ها در این زمینه کتاب (ثلاثة الأصول) تألیف شیخ الإسلام محمد بن عبد الوهاب است. اگر آن را کامل حفظ کنند و به اندازه‌ی عقل و […]

ادامه مطلب …

(۶۱۴) روش صحیح طلب علم در ابتدای آموختن

(۶۱۴) سوال: جناب شیخ از شما تقاضا دارم که روش صحیح طلب علم برای مبتدی را بیان کنید. هم چنین کتاب‌هایی که باید از آنها شروع کند را معرفی نمایید. جواب: منهج صحیح برای طالب علم، چه در اول راه باشد و چه در میانه راه طلب علم و چه در پایان آن، این است […]

ادامه مطلب …

(۶۵۶) سوال: کدام یک از کتب تفسیر را بخوانم؟

(۶۵۶) سوال: از میان کتاب‌های تفسیر، کدام کتاب‌ها را مطالعه کنیم؟ جواب: کتاب‌های تفسیر زیادند و علما هر کدام قرآن را از جانبی تفسیر کرده‌اند؛ برخی به جنبه‌ی معانی قرآن پرداخته و کاری به إعراب و بلاغت و امثال آن ندارند. برخی دیگر جنبه‌ی مسائل إعرابی و بلاغت و امثال آنها بر تفسیرشان غالب است. […]

ادامه مطلب …

(۷۱۷) حکم سخنی که در پایان سخنرانی گفته می‌شود

(۷۱۷) سوال: بعضی سخنرانان وقتی در مسجد برای جماعت سخنرانی می‌کنند، یا از روی کتاب می‌خوانند، در پایان قرائت می‌گویند: والله أعلم، و صلی الله علی نبینا محمد و علی آله و صحبه و سلم، یا می‌گویند: و بالله التوفیق، یا می‌گویند: صدق الرسول الکریم. حکم این سخن چیست؟ همچنین حکم گفتن صدق الله العظیم […]

ادامه مطلب …

(۷۱۱) رفتن زن برای شرکت در درس و سخنرانی

(۷۱۱) سوال: حکم خروج مکرر زن از خانه برای شرکت در سخنرانی‌ها و دروس چیست؟ مثلا عصر برای حضور در حلقه‌های حفظ قرآن و بعد از عشا برای حضور در سخنرانی علما حاضر شود. آیا در صورتی که این کار با اجازه‌ی ولی باشد، جایز است؟ آیا این کار، یعنی خروج زیاد از خانه، تشابه […]

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه