(۵۲۴۰) سوال: با دختری ازدواج کردم که او را ندیدم مگر بعد از نوشتن عقد و من به سبب این که خانوادهی او بسیار به تعالیم دین حنیفمان اهمیت میدادند و در قول و عمل مقید به شریعت بودند، رغبت بسیاری در او داشتم و بعد از گذشت یک سال کامل از عقد ازدواج با او جماع شرعی نمودم و از لحظهی اول زندگیمان بر ما مشکل عارض گردید و آن بود که من در او شک کردم چون ندیدم که او بکر یا از مانند این قبیل باشد و به خود گفتم: شاید این چیز طبیعی است اما بعد از آن چیزهای بسیاری را درک کردم که موقف را تغییر داد:
اول: بعد از آن او محجبه بود و لباس شرعی میپوشید، بعد از ازدواج بدون آن بیرون میرفت و هنگامی که آن را به والدینش عرض کردم، موقفشان تغییر کرد و گفتند: او آزاد است.
دوم: رمضان آمد و من دیدم که او برای سحر بلند میشود و چندین بار در منزل مصادف شدم که در روز میخورد و مینوشد و دخانیات مصرف میکند و هنگامی که در مورد آن از او سوال کردم، میگوید: من مریض هستم ولی این گونه نیست.
سوم: در روزهای خواستگاری ملاحظه مینمودم که والدینش همهی افراد خانواده را به نماز امر مینمودند اما هنگامی که او را به نماز امر کردم میگوید: تو برای خودت نماز بخوان و چکار به دیگران داری.
چهارم: و ملاحظه نمودم که او میل دارد که در زندگی روزمرگی بسیار با مردان صحبت کند و بعضی اوقات جلوی با ایشان میخندد و هنگامی تلاش کردم که آنچه انجام میدهد را اصلاح کند، از من اطاعت نمیکند و به یاد میآورم که در یکی از دفعات مرا مورد شتم قرار داد و همهی اینها را به مدت پنجاه روز تحمل کردم و بعد از آن اینها را به ولی او گفتم تا شاید مرا در اصلاح وضع کمک کند و او جانب درست را گرفت از جهتی که جوابی نداشت و امر را زنش سپرد یعنی مادر همسرم و او همهی حرف را رد کرد بر این اساس که دختر او شریف است و من دروغ میگویم و به دادگاه رفتم از این قبیل ولی دوست داشتم که بدانم در اینباره چه میگویید.
جواب:
من این برادر سوال کننده و کسی مانند او میباشد را نصیحت میکنم که این سوالهای دقیق را در معرض گوش همه نگذارد مانند برنامهی نور علی الدرب یا مانند آن بلکه نزد عالم موثق در بلد خود و یا غیر بلد خودشان بروند و به صورت خاص از آنها در این امر مشورت بطلبند و آن نیز هرآنچه بهتر و درستتر میبیند را بگوید.
مسئلهی اول: توجیه عام است که متعلق به این سوال نیست و آن در مورد مردی است که برای اولین بار با زن خود جماع میکند و بعضی اوقات آنچه در زنان بکاره میبینند را نمیبینند که در جواب این سوال میگوییم: شایسته نیست که این موجب شک در آن زن گردد و آن چندین سبب میتواند داشته باشد:
اول: شاید جماع به با رفق و سهولت انجام گرفته است لذا آنگونه که در زنان بکاره دیده میشود دیده نشود.
دوم: از بین رفتن بکارت زن دلالت بر فاسد بودن آن زن نمیدهد شاید از بین رفتن آن به سبب غیر از جماع بوده است مانند عادت آن زن یا افتادن او یا جست و خیز کردن او یا مانند آنها و این گونه نیست با این وجود مجالی را برای دختران به عبث باز کرده باشم ولی میخواهم که این شبههای که برای این شوهر در مثل این حالت پیش آمده است رفع کنم.
بسیاری از مردم این حدیث صحیح به آنها رسیده است: «أَنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ : يَا رَسُولَ اللَّهِ، وُلِدَ لِي غُلَامٌ أَسْوَدُ. فَقَالَ : ” هَلْ لَكَ مِنْ إِبِلٍ ؟ “. قَالَ : نَعَمْ. قَالَ : ” مَا أَلْوَانُهَا ؟ “. قَالَ : حُمْرٌ. قَالَ : ” هَلْ فِيهَا مِنْ أَوْرَقَ ؟ “. قَالَ : نَعَمْ. قَالَ : ” فَأَنَّى ذَلِكَ ؟ “. قَالَ : لَعَلَّهُ نَزَعَهُ عِرْقٌ . قَالَ : ” فَلَعَلَّ ابْنَكَ هَذَا نَزَعَهُ»[۱]: (مردی نزد رسول الله ﷺ آمد و گفت: ای رسول الله، برای من پسر بچه ای سياه پوست به دنيا آمده است. رسول الله ﷺ به او فرمود: آيا شتر داری؟ گفت: بله. فرمود: چه رنگی دارند؟ گفت: قرمز هستند. فرمود: آيا در ميان آنها شتر خاکستری هم وجود دارد؟ گفت: بله. فرمود: اين شتر خاکستری از کجا آمده است؟ گفت: شايد به يکی از اجدادش شباهت پيدا کرده است. فرمود: شايد اين فرزند هم به يکی از اجدادش شباهت پيدا کرده است): لذا دلالت میدهد که شایسته نیست که انسان اجازه دهد در مورد خانوادهاش شبهای وجود داشته باشد مگر این که قرائن قوی و اضحی وجود داشته باشد که حکم دیگری دارد.
مسئلهی دوم: اگر مرد برای اصلاح همسرش تلاش نموده مخصوصا آنچه متعلق به نماز میباشد اما موفق نشده است و انواع روشها را به کار برده باز هم نتوانسته است پس اللهÀ برای او راه بیرون رفتی از این را که طلاق است را برایش قرار داده است و اگر به این خاطر او را طلاق دهد، اللهÀ بهتر از آن را نصیبش میکند زیرا اگر کسی چیزی را به خاطر اللهÀ ترک کند، اللهÀ بهترش را برای او جایگزین میکند اما کسی نماز را ترک کرده و نماز را به جا نمیآورد پس جدا شدن برای او واجب میگردد زیرا که با آن کافر میگردد و برای مؤمن جایز نیست که با کافر در حالت ازدواج باقی بماند.
[۱] تخریج آن گذشت.