(۴۲۵۶) سوال: در حرم مکی میبینیم که برخی از مردم خود را به پرده و دیوار کعبه آویزان میکنند و مدتی بر این حالت باقی میمانند؛ حکم این کار چیست؟ و حکم کسی که دراهمی را میگیرد و با آنها حجرالاسود را لمس میکند چیست؟ لطفا پاسخ دهید، الله شما را بهرهمند سازد.
جواب:
آویزان شدن به پردهی کعبه یا چسباندن سینه به آن یا شبیه اینها بدعت است و اصلی ندارد و پیامبر ﷺ و اصحابش چنین کاری را انجام ندادهاند و نهایت آن چه وارد شده التزام (یعنی دعا کننده سینه، صورت و دو دستش را به کعبه بچسباند و دعا کند) بین درب کعبه و حجرالاسود است اما بقیهی گوشههای کعبه از پیامبر ﷺ و اصحابش وارد نشده که به آن ملتزم باشند یا سینههای خود را به آن بچسبانند.
آن چه سؤال کننده ذکر نمود که برخی از حاجیان با درهمهایی حجر الاسود را لمس میکنند بدعت است و اصلی ندارد و با مسح نمودن حجر الاسود تبرک جسته نمیشود بلکه شخص با مسح آن الله À را عبادت میکنند همانطور که امیر مؤمنان عمر بن خطاب J در حالی که حجر الاسود را میبوسید گفت: «إني لأعلم أنك حجر لا تضر و لا تنفع، و لولا أني رأيت رسول الله ﷺ يقبلك ما قبلتك»[۱]: (میدانم که تو سنگی بیش نیستی که نه سود و نه زیان میرسانی و اگر رسول الله ﷺ را نمیدیدم که تو را نمیبوسید تو را نمیبوسیدم).
دانسته شود که مبنای عبادات بر تبعیت است نه بر ذوق و نوآوری لذا اینگونه نیست که ره چه برای انسان آشکار شد و با قلبش آن را نیک پنداشت عبادت الله À است و الله À انکار نموده بر کسانی که الله À را با شریعتی که به آنها اجازه نداده او را عبادت میکنند لذا میفرماید: {أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَن بِهِ اللَّهُ}[شوری: ۲۱](آیا (مشرکان) معبودانی دارند که بدون اجازهی الله آیینی برای آنها مقرر داشته اند؟!) و از پیامبر ﷺ ثابت شده که میفرماید: «من عمل عملا ليس عليه أمرنا فهو رد»[۲]: (کسی که عملی را انجام دهد که دین ما بر آن نیست عمل او مردود است) یعنی از او قبول نمیشود.
نهایت آن چه به این جاهلان میگوییم: به خاطر جهل خود معذور هستند و بر این کار پاداش داده نمیشوند زیرا این کار بدعت است و پیامبر ﷺ میفرماید: «كل بدعة ضلالة»[۳]: (هر بدعتی گمراهی است).
بنابراین نصیحت من به این برادران که حج یا عمره را ادا میکنند این است که الله À را بر بینش عبادت کنند و به الله À با آن چه مشروع نکرده است تقرب نجویند و کتابهایی را که علمای مورد اطمینان در علم و امانت داری در باب مناسک حج و عمره تألیف نموده همراه خود بیاورند.
بر کسانی که راهنمای آنها هستند که (مطوّفین) نامیده میشوند واجب است تقوای الله À را پیشه نموده و احکام حج و عمره را یاد بگیرند قبل از این که مسئولیت راهنمایی مردم را به عهده بگیرند و هنگامی که یاد گرفتند بر آنها واجب است مردم را به انجام آن چه در سنت از مناسک حج و عمره آمده وادار کنند تا این که هدایت یا فته، هدایتگر، دعوت کنندهی به سوی الله À و اصلاحگر باشند.
باقی ماند وضعیت بر آن چه که الان است که راهنمایان هیچ کاری را در راستای اجرای سنت انجام نمیدهند و نهایت کاری که انجام میدهند این است که به حاجیان دعاهایی را تلقین میکنند که آنها را در هر دور طواف بخوانند بدون این که آنها را به مکانهای نسک مشروع راهنمایی کنند و واضح است که تخصیص دادن هر دور به دعایی مشخص اصلی در سنت ندارد بلکه اهل علم M گفتهاند این کار بدعت است و از پیامبر ﷺ وارد نشده که برای دور اول دعایی خاص برای دور دوم، سوم، چهارم، پنجم، ششم و هفتم هر کدام دعایی خاص قرار دهد و نهایت آن چه وارد شده تکبیر گفتن کنار حجر الاسود و گفتن دعای: {رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ}[بقره: ۲۰۱](پروردگارا! به ما در دنیا و در آخرت نیکی عطا فرما و ما را از عذاب آتش نگه دار) بین رکن یمانی و حجر الاسود است[۴] ابن عمر Ç در ابتدای طواف خویش میگفت: «بسم الله و الله أكبر، اللهم إيمانا بك، و تصديقا بكتابك، ووفاء بعهدك، واتباعا لسنة نبيك محمد ﷺ»: (به نام الله و الله از همه چیز بزرگتر است بارالها! از روی ایمان به تو، تصدیق به کتاب تو، وفا نمودن به عهد تو و تبعیت از سنت پیامبرت محمد ﷺ)[۵].
خلاصهي جواب: براي انسان مشروع نيست كه پردهی کعبه، چیزی از رکنهای آن و چیزی از گوشههای دیوار آن را تبرک بجوید یا این که کمرش را به آن بچسباند بلکه بدعت است و از پیامبر ﷺ و اصحابش وارد نشده است و نهایت آن چه وارد شده التزام است که محل آن بین حجر الاسود و درب کعبه همچنین بوسیدن حجر الاسود و لمس آن و لمس رکن یمانی است لذا از الله À برای خود و برادرانمان میخواهیم که ما را به راه راست هدایت نموده راه کسانی که به آنها نعمت داده از جمله پیامبران، صدیقین، شهدا و صالحین.
[۱] تخریج آن گذشت.
[۲] تخریج آن گذشت.
[۳] تخریج آن گذشت.
[۴] أبوداود: كتاب المناسك، باب الدعاء في الطواف، شمارهى (۱۸۹۲).
[۵] طبراني في الأوسط (۵/۳۳۸).