(۷۰۵) سوال: آیا میتوانیم از مسائل و موضوعاتی سوال کنیم که اتفاق نیفتاده و اتفاق افتادنشان نیز بسیار بعید است؟
جواب:
برای هر انسانی چه دانشجو و طالب علم باشد و چه انسان عادی، شایسته نیست که در مورد مسائل بعید الوقوع سوال کند. چون سوالشان نتیجهای جز هدر دادن وقت، ندارد. انسان باید در مورد اموری سوال بپرسد که اتفاق میافتد یا امکان اتفاق افتادنشان زیاد است. این پاسخ در مورد سوال کردن بود.
اما به نسبت کسی که میخواهد جستجو کرده یا بنویسد، اگر برای واضح کردن قاعده یا ضابطهای باشد، اشکالی ندارد. حتی اگر مسالهای نادر الوقوع باشد. این یکی از روشهای آموختن علم است. اما به نسبت سوال، باید از مسائلی که واقع شده یا قریب الوقوع هستند بپرسد.
ضمنا دوست دارم به همین مناسبت توصیهای داشته باشم به آن عده از دانشجویان و طلاب علم که در اول راه تحصیل علم و تحقیق و جستجو هستند. در مورد صفات الله سبحانه و تعالی خیلی سوال نپرسند. در مورد چیزهایی که صحابه و تابعین و ائمهی امت در موردشان سکوت کردهاند، چیزی نپرسند. چون نیازی به آن نداریم و اگر انسان در مورد مسائلی که به صفات الله تعالی تعلق دارند خیلی سوال بپرسد، به هزارتوهای بزرگی سقوط میکند که بیم آن میرود که در تمثیل یا تعطیل صفات الله تعالی بیفتد. به همین خاطر امام مالک و دیگر ائمه رحمهم الله، کسی را که در مورد برخی صفات الله سوال میکرد که صحابه در مورد آن از رسول اللهﷺ سوال نپرسیدهاند، دعوا میکردند. از امام مالک رحمه الله در مورد این آیه سوال شد: {الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى} [طه: ۵]: (الله بر عرش استقرار یافت)، که استوا و استقرار چگونه است؟ ایشان سر خود را زیر انداخته تا جایی که از شدت خشم به خاطر این سوال، پیشانیش را عرق فرا گرفت. سپس سر خود را بالا آورده و به سائل گفت: «معنای استواء و استقرار، مجهول نیست و کیفیتش را با عقل نمیتوان دریافت و ایمان به آن واجب بوده و سوال کردن در موردش بدعت است».[۱] آنچه بدعت است فقط پرسیدن در مورد کیفیت استواء و استقرار الله تعالی بر عرش است. چون این سوال را صحابه رضی الله عنهم که در طلب علم از ما حریصتر و در تعظیم الله سبحانه و تعالی از ما سر بودهاند، نپرسیدهاند. همچنین پیامبرﷺ که در رساندن دین از همه حریصتر بوده، در این مورد چیزی به امت نفرموده است. بنا بر این، کیفیت صفات الهی و حقیقت آنها امری مجهول است که کسی جز الله تعالی از آن اطلاع ندارد. اگر این موضوع یکی از ملزومات دینی برای انسان بود، یا موضوعی بود که دین انسان به وسیلهی آن تکمیل میشد، الله تعالی آن را بیان مینمود و پیامبرشﷺ آن را به امت ابلاغ میکرد. اما این مساله از عقلهای ما فراتر بوده و امکان ادراک آن برای ما وجود ندارد.
به همین خاطر یک بار دیگر برادرانم را از فرو رفتن در این مساله و تکلّف و زیادهروی در آن بر حذر میدارم و از آنها میخواهم که نصوص را بر همان معانی ظاهری که دارند، باقی گذاشته و از چیزی که سلف صالح در مورد آن سوال نکردهاند، نپرسند.
اما در مسائل احکام، حکم کمی آسانتر است و شخص میتواند در آن جستجو و مناقشه کند و میتواند بر اساس ضوابط و قواعدی که وجود دارد، مثالهایی که ممکن است بعید الوقوع باشند را نیز مطرح نماید. والله الموفّق.
***
[۱] – این را بیهقی در کتاب «الأسماء و الصفات» ص(۵۱۵) از امام مالک آورده که سند آن را حافظ ابن حجر رحمه الله در «فتح الباری» جیّد و خوب دانسته است.