دوشنبه 22 جمادی‌الثانی 1446
۲ دی ۱۴۰۳
23 دسامبر 2024

(۱۱۲) تعلیم مسائل توحید اسماء و صفات به مردم

(۱۱۲) سوال: برخی دعوت‌گران می‌گویند: شایسته نیست که مسائل توحید اسماء و صفات را به مردم تعلیم دهیم؛ زیرا جزء امور متشابه است؛ اما اگر در هر قسمتی از آن اشکالی برایشان پیش آمد، برایشان توضیح می‌دهیم. نظر شما چیست؟

جواب:

مردم در زمینه‌ی اسماء و صفات الله به سه دسته تقسیم می‌شوند: اهل افراط، اهل تفریط و میانه‌رو.
دسته‌ای می‌گویند: اسماء و صفات الله را توضیح ندهید؛ زیرا از امور متشابه است؛ اما وقتی پرسیدند جوابشان‌ را بدهید.
دسته‌ی دیگر می‌گویند: اسماء و صفات الله و اشکالاتی که در این مورد وجود دارد را مطرح کنید یا در اثبات، تعمق نموده و‌ همه چیز را بیان کنید. برخی می‌گویند: انگشتان الله چند تا است؟ الله چگونه بر عرش استقرار یافت؟ آیا الله گوش دارد؟ و از این قبیل اموری که باید از آن روی‌گردانی کرد؛ زیرا در قرآن و سنت ذکر نشده و اگر عقیده‌ی صحیح وابسته به ذکر آن بود الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ آن را برای بندگانش در قرآن یا بر زبان رسولشﷺ تبیین می‌نمود.
دسته‌ی سوم که میانه‌رو هستند می‌گویند: در این باره، چیزی را که مردم بدان نیاز دارند، آموزش دهید؛ اما در آن تعمق نکنید و در آن‌ چه بدان مکلف نیستید، تکلف به خرج ندهید.
دیدگاه صحیح و راجح همین است که چیزی را در این باب به مردم تعلیم دهیم که به آن نیاز دارند و نباید چیزی که بدان علم نداریم را بیان نکنیم بلکه از آن روی بگردانیم. وقتی مذهبی مخالف مذهب سلف در بین مردم شایع شد، ناگزیر باید مذهب سلف را در این باب تبیین کنیم. اگر در بین مردم شایع شد که منظور از دو دست که الله آن را برای خود اثبات نموده نعمت‌ های او است، بر ما واجب است توضیح دهیم که این اشتباه است؛ دو دست، دو صفت برای الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ است که الله آن را برای خود اثبات نموده و بیان داشته که دو دست او گشاده است، هرگونه بخواهد می‌بخشد. پیامبرﷺ فرمود: «إن الله عزوجل يبسط يده بالليل ليتوب مسيء النهار و يبسط يده بالنهار ليتوب مسيء الليل حتى تطلع الشمس من مغربها» [أخرجه مسلم: كتاب التوبة، باب قبول التوبة من الذنوب و إن تكررت الذنوب والتوبة، شماره ٢٧٥٩] : (الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ دستش را در شب می‌گستراند تا توبه‌ی کسی را که در روز گناه نموده، بپذیرد و دستش را در روز می‌گستراند تا توبه‌ی گناه‌کار شب را بپذیرد؛ تا زمانی ‌که خورشید از مغرب طلوع کند).
در حدیث آمده است: «يد الله ملأى لاتَغِيضُهَا نفقة سَحَّاءَ الليل والنهار» [أخرجه البخاري: كتاب التفسير، باب سورة هود باب قوله: ﴿وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ﴾ «هود: ٧؛ شماره ٤٦٨٤؛ مسلم: كتاب الزكاة، باب الحث على النفقة، شماره ٩٩٣»] : (دست الله پُر است و انفاق، چیزی از آن نمی‌کاهد. او شب و روز می‌بخشد).
پیامبرﷺ فرمود: «أرأيتم ما أنفق منذ خلق السموات والأرض»۱ : (آیا نمی‌بینید که از ابتدای آفرینش آسمان‌ها و زمین، چقدر انفاق کرده است) آن‌ چه در دست راست الله است، کم نمی‌شود. سلف امت اجماع کرده‌اند بر این که آن دو دست آن ‌گونه که سزاوار او است حقیقتا برای الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ ثابت هستند اما شبیه دستان مخلوقات نیست. این‌گونه توضیح می‌دهیم تا اعتقاد نادرست از مردم رفع شود و دو دست الله را نعمت ندانند؛ این یک امر ضروری است.
وقتی در میان قومی باشیم که قدرت درک و استدلالشان پایین بود و چنان‌ چه در مسائل جزئی وارد شویم، دچار ارتداد، گمراهی و الحاد می‌شوند یا گرفتار اموری می‌شوند که در آن فرو روند از سلف الگو می‌گیریم؛ به ‌خصوص از ابن مسعود رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُ که فرمود: «ما أنت محدّث الناس حديثًا لا تبلغه عقولهم إلا كان لبعضهم فتنة»۲ : (اگر به مردم چیزی بگویی که عقلشان بدان نرسد؛ برای بعضی از آن‌ها فتنه و گمراهی رخ می‌دهد).
علی رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُ می‌گوید: «حدّث الناس بما يعرفون أتريدون أن يُكَذَّب الله و رسوله؟»۳ : (سخنانی را به مردم بگو که درکشان کنند؛ آيا دوست داريد الله و رسولش تکذيب شوند؟).
تعمق در صفات و طلب چیزی که نمی‌توان فهمید، نوعی تکلف و بدعت است. مردی از امام مالک رَحِمَهُ‌الله پرسید: ای ابا عبدالله! ﴿الرحمن على العرش استوى﴾ [طه: ٥] چگونه استوا یافت؟ این سؤال بزرگی بود که برای امام مالک رَحِمَهُ‌الله مطرح کرد و ایشان سر خود را به زیر انداخت و عرق از او سرازیر شد. سپس سرش را بالا آورد و گفت: (ای مرد! استوا نامعلوم نیست، کیفیت آن معقول نیست، ایمان به آن واجب است و سؤال در مورد آن بدعت است). منظور امام مالکرَحِمَهُ‌الله از (استوا نامعلوم نیست). این بود که مشخص است: استوی علی كذا یعنی علا علیه (بالا رفت و بر آن علوّ یافت).
الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ فرموده است: ﴿فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى الْفُلْكِ﴾ [مؤمنون: ٢٨] : (هنگامی که تو و همراهانت بر کشتی سوار شدید) یعنی: بر آن بالا رفت و سوار شد. الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ فرموده است: ﴿وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ* لِتَسْتَوُوا عَلَىا ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ﴾ [زخرف: ۱۲-۱۳] : (برای شما از کشتی و چهارپایان؛ مرکب‌هایی قرار داد که سوار شوید تا بر پشتشان قرار گیرید؛ آن‌گاه چون بر آن‌ها قرار گرفتید، نعمت پروردگارتان‌ را یاد کنید) بنابراین (بر عرش استوا یافت) یعنی بر آن علوّ یافت؛ علوّی که سزاوار جلال و شکوه و عظمت او است.
(کیفیت آن معقول نیست) امام مالکرَحِمَهُ‌الله نگفت: کیفیت وجود ندارد؛ بلکه گفت: کیفیت نامعقول است؛ یعنی: استوای الله بر عرش، دارای کیفیت است؛ اما عقل‌های ما آن را درک نمی‌کند و شریعت هم آن را بیان نداشته است. در قرآن و سنت درباره‌ی کیفیت استوای الله بر عرش، مطلبی نیامده است و عقل‌های ما این را درک نمی‌کند. بنابراین دلیل عقلی و دلیل شرعی برای آن وجود ندارد که در این صورت، سکوت واجب می‌شود؛ وقتی بپرسند: چگونه استوا یافته است؟ می‌گوییم: الله بهتر می‌داند.
(ایمان به آن واحب است) یعنی ایمان به استوا، مطابق مقصود الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ ، واجب است؛ (سوال در مورد آن بدعت است) چرا سوال در مورد کیفیت صفات، بدعت است؟ زیرا صحابه رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُم که به شناخت الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ حریص‌تر از ما بودند، از پیامبرﷺ نپرسیدند و نگفتند: ای رسول الله! چگونه استوا یافته است؟ در حالی ‌که از کسی می‌پرسیدند که داناتر از ما به جواب بود. صحابه رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُم از چیزهایی جزئی‌تر و دقیق‌تر از این پرسیده‌اند؛ اما فهمیده بودند که دانستن این چنین اموری، ممکن نیست.
(سوال در مورد آن بدعت است) از نشانه‌های اهل بدعت، همین است؛ زیرا کسانی هستند که اهل سنت را در ذکر کیفیت، به حرج و دشواری می‌اندازند و می‌گویند: چگونه استوا یافت؟ چگونه به آسمان دنیا فرود می‌آید؟ تا اهل سنت و جماعت، استوا را انکار نمایند یا بگویند: با فلان کیفیت، استوا یافت. پایین آمدن الله را با کیفیت بیان کنند یا آن را منکر شوند. پس سوال در مورد کیفیت صفات، از نشانه‌های اهل بدعت است. سوال از کیفیت صفات، نوعی تعمق و فرو رفتن در دین الله است و پیامبرﷺ فرموده است: «هلك المتنطعون، هلك المتنطعون، هلك المتنطعون» : (سخت‌گیران و عمق‌گرایان هلاک شدند، سخت‌گیران و عمق‌گرایان هلاک شدند، سخت‌گیران و عمق‌گرایان هلاک شدند).
گفتیم که صحابه رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُم درباره‌ی جزئیات مسائل دیگر سوال می‌پرسیدند؛ برای نمونه، پیامبرﷺ بیان نمود که (دجال خارج می‌شود و ظهور می‌کند و چهل روز در زمین می‌ماند؛ روز اول برابر با یک سال کامل (دوازده ماه) است، روز دوم برابر با یک ماه، روز سوم برابر با یک هفته و سایر روزهایش همانند روزهای عادی ما است) وقتی فرمود: (یک روز مانند یک سال است؛ صحابه رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُم پرسیدند: ای رسول الله! آيا در روزی که مانند يک‌ سال است، خواندن نماز یک روز کفایت می‌کند؟ فرمود: «لا، اقدروا له قدره» [أخرجه مسلم: كتاب الفتن و أشراط الساعة، باب ذكر الدجال و صفته، شماره ٢٩٣٧] : (خير؛ فاصله‌ی زمانی بین نمازهای پنجگانه در روزهای عادی را بسنجید و بر مبنای آن در این روز یک ‌ساله، نمازهای یک ‌سال را با رعایت فاصله‌ی زمانی آن‌ها در روزهای عادی بخوانید).
می‌بینیم که آن‌ها در این‌باره سوال می‌کنند؛ زیرا مکلّف هستند که نمازهای پنج‌گانه را در زمان تعیین شده ادا نمایند؛ اما آن ‌روز بسیار طولانی، دوازده ماه خواهد بود؛ آیا فقط پنج نماز را ادا کنند؟ بنابراین وقتی درباره‌ی برخی مسائل مربوط به صفات الله از پیامبرﷺ سوال نمی‌کردند، به آنان اقتدا می‌کنیم؛ چون آنان بهترین سلف برای ما هستند که به ایشان اقتدا می‌کنیم؛ از کیفیت صفات الله و دیگر امور غیبی که نصّی برای آن‌ها نیست، سوال نمی‌کنیم. در همه‌ی امور غیبی ادب این است که انسان به چیزی که به وی رسیده، بسنده نماید و از آن‌چه به وی نرسیده، سکوت کند؛ زیرا اگر در بیان آن خیری بود، الله و رسولش ﷺ آن را تبیین می‌کردند.
در سؤال مطرح شد: (عوام را از آن باخبر نسازید زیرا از متشابهات است) برادر من! منظورت از متشابه چیست؟ اگر صفات الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ و نصوصی که در این موضوع وارد شده از متشابهات باشد دیگر از بیان و محکم چه می‌ماند؟ آیات صفات از جمله روشن‌ترین آیات و احادیث صفات از جمله روشن‌ترین احادیث هستند؛ الحمد الله که در آن شکی نیست؛ همگی معنایشان مشخص است و مطابق زبان عربی آشکار که قرآن بدان نازل شده، قابل فهم هستند. چگونه الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ چیزی در ارتباط با اسماء و صفاتش بر ما نازل کند و ما چیزی از آن ندانیم و نتوانیم بدان دسترسی داشته باشیم؟ این محال است؛ بنابراین می‌گوییم: آیات و احادیث صفات، از معلومات هستند نه از متشابهات. یعنی بر کسی مشتبه نمی‌شود؛ آیا بر کسی مجهول و مشتبه است که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ فرمود: ﴿الله الذي خلق السموات والأرض﴾ [أعراف: ٥٤] کسی معنای خلق را نمی‌داند؟ آیا بر کسی مشتبه و پوشیده است: ﴿ليس كمثله شيء و هو السميع البصير﴾ [شوری: ۱۱] که معنای نفی مماثلت و همانندی و اثبات شنیدن و دیدن است؟ آیات و احادیث صفات، متشابه نیستند.
شاید منظور گوینده از متشابه، نامعلوم و عدم درک کیفیت و حقیقت آن باشد که البته این برداشت، درست می‌باشد؛ زیرا ما کیفیت و حقیقت آن‌ چه الله خود را به آن وصف کرده، نمی‌دانیم؛ اما معنایش واضح است و اگر معنایش واضح نبود، نمی‌توانستیم الله را با اسم‌هایش فرابخوانیم؛ در حالی ‌که الله متعال فرموده است: ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىا فَادْعُوهُ بِهَا ﴾ [أعراف: ١٨٠] : (الله دارای نیکوترین نام‌ها است؛ او را به آن نام‌ها فرا بخوانید).
بنابراین عنوان متشابه که برخی علماء درباره‌ی آیات و احادیث صفات به‌ کار برده‌اند، اگر منظور از آن، متشابه در معنا باشد، پس چنین نیست و متشابه نمی‌باشد؛ اما اگر منظور این باشد که حقیقت و کیفیت اسماء و صفات از متشابهات است و ما کیفیت و حقیقت آن را درک نمی‌کنیم، حق و درست است. عجیب نیست که معنای چیزی را بدانیم و حقیقت و کیفیتش ‌را درک نکنیم. معنای روح را که درون ما است می‌دانیم و این که وقتی از جسم خارج شود انسان می‌میرد؛ اما آیا حقیقت و کیفیتش را درک می‌کنیم؟ هرگز؛ چیزهایی را که الله درباره‌ی بهشت ذکر نموده، می‌دانیم؛ از هر میوه‌ای دو نوع است، نخل، انار و … ولی آیا حقیقت و کیفیت آن را درک می‌کنیم؟ خیر؛ زیرا الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ می‌فرماید: ﴿فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ [سجدة: ۱۷] : (هیچ ‌کس نمی‌داند چه پاداش‌ها که مایه‌ی روشنی چشم‌ها است، برای آن‌ها نهفته شده است؛ به پاس آن ‌چه انجام می‌دادند).
الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ در حدیث قدسی می‌فرماید: «أعددت لعبادي الصالحين ما لا عينٌ رأت، و لا أذنٌ سمعت، و لا خطر على قلب بشر»۴ : (برای بندگانم نعمت‌هایی فراهم کرده‌ام که هيچ چشمی نديده، هيچ گوشی نشنيده و به قلب هيچ انسانی خطور نکرده است).
یادآوری می‌کنیم که برخی عبارت متشابه را درباره‌ی اسماء و صفات الله به کار می‌برند؛ آنان اهل تعطیل هستند که قصد دارند ما را در مسیر نادرستی که دارند، قرار دهند تا جایی ‌که علم به معنای اسماء و صفات الله را کنیم. برخی متأخرین گمان برده‌اند که مذهب سلف، تفویض است؛ یعنی: سخن درباره‌ی اسماء و صفات الله را به الله تفویض و واگذار کرده و قصد دارند که ما از هیچ معنایی برای آن سخن نگوییم. شیخ الاسلام ابن تیمیه رَحِمَهُ‌الله درباره‌ی این معنای تفویض گفته است: «إنه من شر أقوال أهل البدع و الإلحاد» : (از بدترین و شنیع‌ترین گفته‌های مبتدعین و ملحدین است).
اما تفویض حقیقت و کیفیت، چیزی است که باید باشد و به ما ضرری نمی‌رساند که معنای اسماء و صفات را بدانیم اما کیفیت و حقیقتش را ندانیم.

***


  1. [أخرجه البخاري: كتاب التوحيد، باب قول الله تعالى: ﴿لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ ﴾ (ص: ٧٥؛ شماره ٧٤١١] ↩︎
  2. [أخرجه مسلم: المقدمة، باب النهي عن الحديث بكل ما سمع] ↩︎
  3. [أخرجه البخاري: كتاب العلم، باب من خص بالعلم قوما دون قوم، كراهية أن لايفهموا، شماره ١٢٧] ↩︎
  4. [أخرجه البخاري: كتاب بدء الخلق، باب ما جاء في صفة الجنة، شماره ٤٢٤٤؛ مسلم: كتاب الجنة و صفة نعيمها، بابٌ، شماره ٢٨٢٤.] ↩︎

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

يقول السائل: يا فضيلة الشيخ بعض الدعاة يقولون: إنه لا ينبغي أن نُعلّم الناس مسائل توحيد الأسماء والصفات، لأنها من المتشابه، ولكن إذا حصل إشكال لهم في أي شيء منها – أي: من الصفات – بينا لهم ذلك، فما رأي فضيلتكم بارك الله فيكم وفي علمكم؟

فأجاب رحمه الله تعالى أقول: إن الناس في باب أسماء الله وصفاته ينقسمون إلى ثلاثة أقسام: طرفان ووسط.

فطرفُ يقول مثلما قال هذا السائل عن شخص آخر أنه يقول: لا تبينوا أسماء الله وصفاته، لأنها من المتشابه، ولكن إذا سألوا فأجيبوهم.

وطرف آخر يقول: بينوا للناس أسماء الله وصفاته، ثم ما يتفرع على هذه الأسماء والصفات من الإشكالات أوردوه عليهم، أو تعمقوا في جانب الإثبات واذكروا كل شيء، حتى إن بعضهم يقول مثلا: كم أصابع الله؟ كيف استوى على العرش؟ هل الله أذن؟ وما أشبه ذلك من الأمور التي يجب الإعراض عنها، لأنها لم تذكر في الكتاب ولا في السنة، ولو كان ذكرها مما تتوقف عليه العقيدة الصحيحة لكان الله يبينها لعباده إما في كتابه، أو على لسان رسوله – صلى الله عليه وعلى آله وسلم-.

والقسم الثالث وسط يقول : عَلّمُوا الناس ما يحتاجون إليه في هذا الباب، دون أن تتعمقوا وتتكلفوا ما لستم مكلفين به.

و هذا القول هو الصحيح ، وهو الراجح أن نعلم الناس ما يحتاجون إلى معرفته في هذا الباب، وأن لا نتكلف علم ما ليس لنا به علم، بل نعرض عنه، فمثلا: إذا شاع في الناس مذهب يخالف مذهب السلف، فلا بد أن نبين للناس مذهب السلف في هذا الباب لو شاع في الناس أن اليدين اللتين أثبتهما الله لنفسه هما النعم، يجب علينا أن نبين أن هذا خطأ، وأن اليدين صفتان الله -عز وجل، أثبتهما الله لنفسه، وبين جل وعلا أن يديه مبسوطتان ينفق كيف يشاء، وأخبر النبي صلى الله عليه وسلم «إن الله -عز وجل- يبسط يده بالليل ليتوب مسيء النهار، ويبسط يده بالنهار ليتوب مسيء الليل، حتى تطلع الشمس من مغربها».

و أخبر أن «يد الله ملأى لا تَغِيضُهَا نفقة سَحَاءَ الليل والنهار»، وقال: «أرأيتم ما أنفق منذ خلق السموات والأرض؟»، فإنه لم يغض ما في يمينه، وأجمع سلف الأمة على أنهما يدان حقيقيتان ثابتتان الله على وجه يليق به، لكن لا تماثلان أيدي المخلوقين، حتى يزول عن الناس الاعتقاد الذي ليس بصحيح، وهو أنهما النعمتان، هذا لا بد منه.

لكن إذا كنا في قوم لم يطرأ على بالهم هذا الشيء، ولو دخلنا معهم في مسائل تفصيلية لحصل لهم ارتداد أو لدخلوا في أمور يتنطعون فيها، فهنا نأخذ بما جاء عن السلف وخاصةً عن ابن مسعود رضي الله عنه أنه قال: «ما أنت محدث الناس حديثاً لا تبلغه عقولهم إلا كان لبعضهم فتنة». و قال علي رضي الله عنه: «احدث الناس بما يعرفون أتريدون أن يُكَذِّب الله ورسوله»؟ أما كذا التعمق في الصفات، وطلب ما لا يمكن العلم ،به، فإن هذا من التكلف والبدعة، ولهذا لما قال رجلٌ للإمام مالك يا أبا عبد الله: ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ استوى﴾ [طه: ٥] كيف استوى؟ و كان هذا سؤالا عظيمًا وقع موقعه في الإمام مالك رحمه الله، فأطرق برأسه وجعل يَتَصَبَّبُ عرقاً، ثم رفع رأسه وقال: «يا هذا! الاستواء غير مجهول، والكيف غير معقول، والإيمان به واجب، والسؤال عنه بدعة». يريد بذلك رحمه الله أن الاستواء غير مجهول، معروف استوى على علا عليه قال الله -تعالى-: ﴿فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى الْفُلْكِ يعني: [المؤمنون: ۲۸] يعني: علوت عليه وركبت فيه وقال – تعالى -: ﴿وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرَكَبُونَ لِتَسْتَوُا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ﴾ [الزخرف: ۱۲-۱۳] يعني: إذا علوتم عليه راكبين. فاستوى على العرش يعني: علا عليه علوّا يليق بجلاله وعظمته هذا معنى قوله: الاستواء غير مجهول. والكيف غير معقول لم يقل رحمه الله: الكيف غير موجود، بل قال: الكيف غير معقول، يعني: هناك كيفية استوى الله عليها لكن لا ندري، عقولنا لا تدرك ذلك، وشرعنا لم يأتِ بها الكتاب والسُّنَّة ليس فيهما كيفية استواء الله على العرش، وعقولنا لا تدرك هذا، فانتفى عنها الدليلان العقلي والسمعي فوجب السكوت، فإذا سُئِلْنَا: كيف استوى؟ قلنا: الله أعلم.

الإيمان به واجب، أي بالاستواء واجب على ما أراده الله -عز وجل-.

والسؤال عنه بدعة، هذا محل الشاهد من كلامنا، لماذا السؤال عن الكيفية بدعة؟ لأن الصحابة – وهم أحرص منا على معرفة الله، وأحرص منا على العلم، وإذا سألوا سَأَلُوا من هو أعلم منا بالإجابة- لم يسألوا النبي عليه الصلاة والسلام  لم يقولوا: يا رسول الله كيف استوى؟ مع أنهم يسألون عن أشياء أدق لكنهم يعرفون رضي الله عنهم أن مثل هذه الأمور لا يمكن العلم بها، لذلك لم يسألوا.

أيضا السؤال عنه بدعة: من سمات أهل البدع، لأن أهل البدع هم الذين يُخرجون أهل السنة في ذكر الكيفية، يقولون: كيف استوى؟ كيف ينزل إلى السماء الدنيا؟ يحرجونهم ليقولوا استوى على الكيفية الفلانية، أو ينكروا الاستواء، أو يقولوا نزل على الكيفية الفلانية، أو ينكروا النزول، فهو من سمات أهل البدع، السؤال عن كيفية الصفات من سمات أهل البدع، ثم إن السؤال عن الكيفية كيفية الصفات من التنطع في دين الله، وقد قال النبي -عليه الصلاة والسلام- «هلك المتنطعون، هلك المتنطعون، هلك المتنطعون».

وقولنا: إن الصحابة رضي الله عنهم يسألون عما دون ذلك، أستدل له بأن النبي -صلى الله عليه وعلى آله وسلم- ذكر أن الدجال يخرج ويمكث في الأرض أربعين يوما، اليوم الأول كسنة كاملة يعني اثني عشر شهرا، واليوم الثاني كشهر، واليوم الثالث كأسبوع، وبقية أيامه كأيامنا. فالصحابة رضي الله عنهم لما قال: يوم كسنة، قالوا: يا رسول الله هذا اليوم الذي كسنة تكفينا فيه صلاة . واحد؟ قال: «لا، اقدروا له قدره»، فتجدهم سألوا عن هذا لأنهم مكلفون بالصلوات الخمس في أوقاتها المعلومة، وهذا اليوم سيكون طويلا، سيكون اثني عشر شهرًا، هل تكفي فيه خمس صلوات؟ لذلك سألوا، فإذا كانوا لم يسألوا الرسول عليه الصلاة والسلام فيما يتعلق بصفات الله فإنهم خير سلف لنا نقتدي بهم ولا نسأل عن كيفية صفات الله، ولا نسأل أيضًا عما لم يبلغنا علمه من هذه الصفات ولا من غيرها من أمور الغيب، كل أمور الغيب الأدب فيها أن يقتصر الإنسان فيها على ما بلغه، وأن يسكت عما لم يبلغه، لأنه لو كان في بيانه خير لبينه الله ورسوله.

وأما قول السائل: لا تخبروا العوام بها، لأنها من المتشابه. فنقول له: يا أخي ماذا تريد بالمتشابه؟ إذا كانت صفات الله -عز وجل- وكانت نصوصه الواردة فيها من المتشابه فماذا يبقى بيانًا؟ آيات الصفات من أبين الآيات، أحاديث الصفات من أبين الأحاديث وليس فيها ولله الحمد شك، كلها معناها ،معلوم كلها معناها مفهوم بمقتضى اللسان العربي المبين الذي نزل به القرآن، وكيف ينزل الله علينا شيئًا يتعلق بأسمائه وصفاته ونحن نجهله ولا يمكننا الوصول إليه ؟ هذا مستحيل، فنقول: إن آيات الصفات وأحاديثها من المعلوم، وليست من المتشابه، فهل يشتبه على أحد قول الله -تبارك وتعالى: ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ [الأعراف: ٥٤] فلا يدري ما معنى خلق؟ هل يشتبه على أحد قول الله -تعالى-: ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾ [الشورى: ۱۱] أن معناها نفي المماثلة وإثبات السمع والبصر؟ آيات الصفات وأحاديثها ليست من المتشابه.

إن أراد القائل بقوله: من المتشابه يعني من الذي يشتبه علينا إدراك كيفيته وحقيقته فهذا صحيح، نحن لا نعلم كيفية ما وصف الله به نفسه وكنهه، لكن معناه واضح، ولولا أن معناه واضح ما استطعنا أن ندعو الله بأسمائه، وقد قال الله تعالى: ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا﴾ [الأعراف: ١٨٠].

فالمهم أن هذه الكلمة التي أطلقها بعض العلماء على آيات الصفات وأحاديثه وقال: إنها من المتشابه، نقول له: إن أردت أنها من المتشابه معنى فلا، وإن أردت أنها من المتشابه حقيقةً ،وكنها، وأننا لا ندرك كيفيتها ولا حقيقة كنهها فهذا حق، وليس بغريب أن نعلم معنى الشيء ولا ندرك حقيقته وكيفيته، نحن نعلم معنى الروح التي بين جنبينا، والتي إذا انسلت من الجسد مات الإنسان، نعم نعلم هذا، لكن هل ندرك حقيقتها وكيفيتها؟ لا أبدا، نحن نعلم ما ذكر الله عن الجنة بأن فيها من كل فاكهة زوجين ونخلا ورمانا وما أشبه ذلك، ولكن هل نحن ندرك حقيقة ذلك وكنهه؟ لا، لأن الله يقول: ﴿فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ هُم مِّن قُرَةٍ أَعْيُنٍ جَزَاء بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ [السجدة: ١٧]، و يقول الله -عز وجل- في الحديث القدسي: «أعددت لعبادي الصالحين ما لا عين رأت ولا أذن سمعت، ولا خطر على قلب بشر.

المهم التنبيه على هذه العبارة المتداولة في كلمة المتشابه بالنسبة لأسماء الله وصفاته، حيث يتوصل بها أهل التعطيل إلى أن نسلك مسلكا سيئًا في ذلك، بحيث نفوض العلم بمعنى أسماء الله وصفاته كما زعم بعض المتأخرين أن مذهب السلف هو التفويض أي تفويض القول بأسماء الله وصفاته إلى الله وألا نتكلم بشيء من معناها، وهذا القول بالتفويض على هذا الوجه قال عنه شيخ الإسلام ابن تيمية رحمه الله: «إنه من شر أقوال أهل البدع والإلحاد».

أما تفويض الحقيقة والكنه فهذا شيء لا بد منه، ولا يضرنا إذا كنا نعلم المعنى، ولكن لا نعلم الكنه والحقيقة التي عليها هذا المسمى والموصوف.

مطالب مرتبط:

(۱۱۱) معنای سخن «أَمِرُّوها كما جاءَت»

این گفته منسوب به عموم سلف است. یعنی (این نصوص را بدون بیان کیفیت و همان طور که وارد شده اثبات کنید).

ادامه مطلب …

(۱۰۸) دیدگاه اهل سنت و جماعت در مورد صفات الله

هر ویژگی و صفتی که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ خود را با آن توصیف نموده یا رسول اللهﷺ ذاتش را با آن توصیف نموده مذهب اهل سنت و جماعت آن را می‌پذیرد، به آن ایمان دارد و معتقد است که آن وصف، حق و حقیقت است.

ادامه مطلب …

(۱۲۵) حکم تفکر زیاد در ذات الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ

فرو رفتن و تفکّر عمیق در ذات الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ ممکن نیست؛ چون رسیدن به شناخت حقیقت ذات الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ امری محال است و کسی که وارد این مسأله شود؛ در هلاکت و بدبختی می‌افتد.

ادامه مطلب …

(۱۱۹) دیدگاه اهل سنت درباره‌ی رؤیت الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ در روز قیامت

الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ در روز قیامت به طور حقیقی با چشم دیده می‌شود هر چند با وجود این رؤیت، امکان ادراک الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ  ممکن نیست. چون او بزرگ‌تر از آن است که حواس، فهم‌ها و افکار او را ادراک نمایند.

ادامه مطلب …

(۱۱۴) آیا «حنّان، منّان و محسن» از اسماء الله هستند؟

ثابت نشده که حنّان از اسماء الله باشد؛ ولی منّان و محسن هر دو از اسماء الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ هستند.

ادامه مطلب …

(۱۲۱) انواع استواء در لغت عرب

استواء در لغت عرب به صورت لازم و نیز به صورت متعدی به حرف جر و همراه با واو معیت می‌آید. سه حالت برای استواء وجود دارد: ....

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه