(۱۱۲) سوال: برخی دعوتگران میگویند: شایسته نیست که مسائل توحید اسماء و صفات را به مردم تعلیم دهیم؛ زیرا جزء امور متشابه است؛ اما اگر در هر قسمتی از آن اشکالی برایشان پیش آمد، برایشان توضیح میدهیم. نظر شما چیست؟
جواب:
مردم در زمینهی اسماء و صفات الله به سه دسته تقسیم میشوند: اهل افراط، اهل تفریط و میانهرو.
دستهای میگویند: اسماء و صفات الله را توضیح ندهید؛ زیرا از امور متشابه است؛ اما وقتی پرسیدند جوابشان را بدهید.
دستهی دیگر میگویند: اسماء و صفات الله و اشکالاتی که در این مورد وجود دارد را مطرح کنید یا در اثبات، تعمق نموده و همه چیز را بیان کنید. برخی میگویند: انگشتان الله چند تا است؟ الله چگونه بر عرش استقرار یافت؟ آیا الله گوش دارد؟ و از این قبیل اموری که باید از آن رویگردانی کرد؛ زیرا در قرآن و سنت ذکر نشده و اگر عقیدهی صحیح وابسته به ذکر آن بود الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ آن را برای بندگانش در قرآن یا بر زبان رسولشﷺ تبیین مینمود.
دستهی سوم که میانهرو هستند میگویند: در این باره، چیزی را که مردم بدان نیاز دارند، آموزش دهید؛ اما در آن تعمق نکنید و در آن چه بدان مکلف نیستید، تکلف به خرج ندهید.
دیدگاه صحیح و راجح همین است که چیزی را در این باب به مردم تعلیم دهیم که به آن نیاز دارند و نباید چیزی که بدان علم نداریم را بیان نکنیم بلکه از آن روی بگردانیم. وقتی مذهبی مخالف مذهب سلف در بین مردم شایع شد، ناگزیر باید مذهب سلف را در این باب تبیین کنیم. اگر در بین مردم شایع شد که منظور از دو دست که الله آن را برای خود اثبات نموده نعمت های او است، بر ما واجب است توضیح دهیم که این اشتباه است؛ دو دست، دو صفت برای الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ است که الله آن را برای خود اثبات نموده و بیان داشته که دو دست او گشاده است، هرگونه بخواهد میبخشد. پیامبرﷺ فرمود: «إن الله عزوجل يبسط يده بالليل ليتوب مسيء النهار و يبسط يده بالنهار ليتوب مسيء الليل حتى تطلع الشمس من مغربها» [أخرجه مسلم: كتاب التوبة، باب قبول التوبة من الذنوب و إن تكررت الذنوب والتوبة، شماره ٢٧٥٩] : (الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ دستش را در شب میگستراند تا توبهی کسی را که در روز گناه نموده، بپذیرد و دستش را در روز میگستراند تا توبهی گناهکار شب را بپذیرد؛ تا زمانی که خورشید از مغرب طلوع کند).
در حدیث آمده است: «يد الله ملأى لاتَغِيضُهَا نفقة سَحَّاءَ الليل والنهار» [أخرجه البخاري: كتاب التفسير، باب سورة هود باب قوله: ﴿وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ﴾ «هود: ٧؛ شماره ٤٦٨٤؛ مسلم: كتاب الزكاة، باب الحث على النفقة، شماره ٩٩٣»] : (دست الله پُر است و انفاق، چیزی از آن نمیکاهد. او شب و روز میبخشد).
پیامبرﷺ فرمود: «أرأيتم ما أنفق منذ خلق السموات والأرض»۱ : (آیا نمیبینید که از ابتدای آفرینش آسمانها و زمین، چقدر انفاق کرده است) آن چه در دست راست الله است، کم نمیشود. سلف امت اجماع کردهاند بر این که آن دو دست آن گونه که سزاوار او است حقیقتا برای الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ ثابت هستند اما شبیه دستان مخلوقات نیست. اینگونه توضیح میدهیم تا اعتقاد نادرست از مردم رفع شود و دو دست الله را نعمت ندانند؛ این یک امر ضروری است.
وقتی در میان قومی باشیم که قدرت درک و استدلالشان پایین بود و چنان چه در مسائل جزئی وارد شویم، دچار ارتداد، گمراهی و الحاد میشوند یا گرفتار اموری میشوند که در آن فرو روند از سلف الگو میگیریم؛ به خصوص از ابن مسعود رَضِيَاللهُعَنْهُ که فرمود: «ما أنت محدّث الناس حديثًا لا تبلغه عقولهم إلا كان لبعضهم فتنة»۲ : (اگر به مردم چیزی بگویی که عقلشان بدان نرسد؛ برای بعضی از آنها فتنه و گمراهی رخ میدهد).
علی رَضِيَاللهُعَنْهُ میگوید: «حدّث الناس بما يعرفون أتريدون أن يُكَذَّب الله و رسوله؟»۳ : (سخنانی را به مردم بگو که درکشان کنند؛ آيا دوست داريد الله و رسولش تکذيب شوند؟).
تعمق در صفات و طلب چیزی که نمیتوان فهمید، نوعی تکلف و بدعت است. مردی از امام مالک رَحِمَهُالله پرسید: ای ابا عبدالله! ﴿الرحمن على العرش استوى﴾ [طه: ٥] چگونه استوا یافت؟ این سؤال بزرگی بود که برای امام مالک رَحِمَهُالله مطرح کرد و ایشان سر خود را به زیر انداخت و عرق از او سرازیر شد. سپس سرش را بالا آورد و گفت: (ای مرد! استوا نامعلوم نیست، کیفیت آن معقول نیست، ایمان به آن واجب است و سؤال در مورد آن بدعت است). منظور امام مالکرَحِمَهُالله از (استوا نامعلوم نیست). این بود که مشخص است: استوی علی كذا یعنی علا علیه (بالا رفت و بر آن علوّ یافت).
الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ فرموده است: ﴿فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى الْفُلْكِ﴾ [مؤمنون: ٢٨] : (هنگامی که تو و همراهانت بر کشتی سوار شدید) یعنی: بر آن بالا رفت و سوار شد. الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ فرموده است: ﴿وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ* لِتَسْتَوُوا عَلَىا ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ﴾ [زخرف: ۱۲-۱۳] : (برای شما از کشتی و چهارپایان؛ مرکبهایی قرار داد که سوار شوید تا بر پشتشان قرار گیرید؛ آنگاه چون بر آنها قرار گرفتید، نعمت پروردگارتان را یاد کنید) بنابراین (بر عرش استوا یافت) یعنی بر آن علوّ یافت؛ علوّی که سزاوار جلال و شکوه و عظمت او است.
(کیفیت آن معقول نیست) امام مالکرَحِمَهُالله نگفت: کیفیت وجود ندارد؛ بلکه گفت: کیفیت نامعقول است؛ یعنی: استوای الله بر عرش، دارای کیفیت است؛ اما عقلهای ما آن را درک نمیکند و شریعت هم آن را بیان نداشته است. در قرآن و سنت دربارهی کیفیت استوای الله بر عرش، مطلبی نیامده است و عقلهای ما این را درک نمیکند. بنابراین دلیل عقلی و دلیل شرعی برای آن وجود ندارد که در این صورت، سکوت واجب میشود؛ وقتی بپرسند: چگونه استوا یافته است؟ میگوییم: الله بهتر میداند.
(ایمان به آن واحب است) یعنی ایمان به استوا، مطابق مقصود الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ ، واجب است؛ (سوال در مورد آن بدعت است) چرا سوال در مورد کیفیت صفات، بدعت است؟ زیرا صحابه رَضِيَاللهُعَنْهُم که به شناخت الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ حریصتر از ما بودند، از پیامبرﷺ نپرسیدند و نگفتند: ای رسول الله! چگونه استوا یافته است؟ در حالی که از کسی میپرسیدند که داناتر از ما به جواب بود. صحابه رَضِيَاللهُعَنْهُم از چیزهایی جزئیتر و دقیقتر از این پرسیدهاند؛ اما فهمیده بودند که دانستن این چنین اموری، ممکن نیست.
(سوال در مورد آن بدعت است) از نشانههای اهل بدعت، همین است؛ زیرا کسانی هستند که اهل سنت را در ذکر کیفیت، به حرج و دشواری میاندازند و میگویند: چگونه استوا یافت؟ چگونه به آسمان دنیا فرود میآید؟ تا اهل سنت و جماعت، استوا را انکار نمایند یا بگویند: با فلان کیفیت، استوا یافت. پایین آمدن الله را با کیفیت بیان کنند یا آن را منکر شوند. پس سوال در مورد کیفیت صفات، از نشانههای اهل بدعت است. سوال از کیفیت صفات، نوعی تعمق و فرو رفتن در دین الله است و پیامبرﷺ فرموده است: «هلك المتنطعون، هلك المتنطعون، هلك المتنطعون» : (سختگیران و عمقگرایان هلاک شدند، سختگیران و عمقگرایان هلاک شدند، سختگیران و عمقگرایان هلاک شدند).
گفتیم که صحابه رَضِيَاللهُعَنْهُم دربارهی جزئیات مسائل دیگر سوال میپرسیدند؛ برای نمونه، پیامبرﷺ بیان نمود که (دجال خارج میشود و ظهور میکند و چهل روز در زمین میماند؛ روز اول برابر با یک سال کامل (دوازده ماه) است، روز دوم برابر با یک ماه، روز سوم برابر با یک هفته و سایر روزهایش همانند روزهای عادی ما است) وقتی فرمود: (یک روز مانند یک سال است؛ صحابه رَضِيَاللهُعَنْهُم پرسیدند: ای رسول الله! آيا در روزی که مانند يک سال است، خواندن نماز یک روز کفایت میکند؟ فرمود: «لا، اقدروا له قدره» [أخرجه مسلم: كتاب الفتن و أشراط الساعة، باب ذكر الدجال و صفته، شماره ٢٩٣٧] : (خير؛ فاصلهی زمانی بین نمازهای پنجگانه در روزهای عادی را بسنجید و بر مبنای آن در این روز یک ساله، نمازهای یک سال را با رعایت فاصلهی زمانی آنها در روزهای عادی بخوانید).
میبینیم که آنها در اینباره سوال میکنند؛ زیرا مکلّف هستند که نمازهای پنجگانه را در زمان تعیین شده ادا نمایند؛ اما آن روز بسیار طولانی، دوازده ماه خواهد بود؛ آیا فقط پنج نماز را ادا کنند؟ بنابراین وقتی دربارهی برخی مسائل مربوط به صفات الله از پیامبرﷺ سوال نمیکردند، به آنان اقتدا میکنیم؛ چون آنان بهترین سلف برای ما هستند که به ایشان اقتدا میکنیم؛ از کیفیت صفات الله و دیگر امور غیبی که نصّی برای آنها نیست، سوال نمیکنیم. در همهی امور غیبی ادب این است که انسان به چیزی که به وی رسیده، بسنده نماید و از آنچه به وی نرسیده، سکوت کند؛ زیرا اگر در بیان آن خیری بود، الله و رسولش ﷺ آن را تبیین میکردند.
در سؤال مطرح شد: (عوام را از آن باخبر نسازید زیرا از متشابهات است) برادر من! منظورت از متشابه چیست؟ اگر صفات الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ و نصوصی که در این موضوع وارد شده از متشابهات باشد دیگر از بیان و محکم چه میماند؟ آیات صفات از جمله روشنترین آیات و احادیث صفات از جمله روشنترین احادیث هستند؛ الحمد الله که در آن شکی نیست؛ همگی معنایشان مشخص است و مطابق زبان عربی آشکار که قرآن بدان نازل شده، قابل فهم هستند. چگونه الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ چیزی در ارتباط با اسماء و صفاتش بر ما نازل کند و ما چیزی از آن ندانیم و نتوانیم بدان دسترسی داشته باشیم؟ این محال است؛ بنابراین میگوییم: آیات و احادیث صفات، از معلومات هستند نه از متشابهات. یعنی بر کسی مشتبه نمیشود؛ آیا بر کسی مجهول و مشتبه است که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ فرمود: ﴿الله الذي خلق السموات والأرض﴾ [أعراف: ٥٤] کسی معنای خلق را نمیداند؟ آیا بر کسی مشتبه و پوشیده است: ﴿ليس كمثله شيء و هو السميع البصير﴾ [شوری: ۱۱] که معنای نفی مماثلت و همانندی و اثبات شنیدن و دیدن است؟ آیات و احادیث صفات، متشابه نیستند.
شاید منظور گوینده از متشابه، نامعلوم و عدم درک کیفیت و حقیقت آن باشد که البته این برداشت، درست میباشد؛ زیرا ما کیفیت و حقیقت آن چه الله خود را به آن وصف کرده، نمیدانیم؛ اما معنایش واضح است و اگر معنایش واضح نبود، نمیتوانستیم الله را با اسمهایش فرابخوانیم؛ در حالی که الله متعال فرموده است: ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىا فَادْعُوهُ بِهَا ﴾ [أعراف: ١٨٠] : (الله دارای نیکوترین نامها است؛ او را به آن نامها فرا بخوانید).
بنابراین عنوان متشابه که برخی علماء دربارهی آیات و احادیث صفات به کار بردهاند، اگر منظور از آن، متشابه در معنا باشد، پس چنین نیست و متشابه نمیباشد؛ اما اگر منظور این باشد که حقیقت و کیفیت اسماء و صفات از متشابهات است و ما کیفیت و حقیقت آن را درک نمیکنیم، حق و درست است. عجیب نیست که معنای چیزی را بدانیم و حقیقت و کیفیتش را درک نکنیم. معنای روح را که درون ما است میدانیم و این که وقتی از جسم خارج شود انسان میمیرد؛ اما آیا حقیقت و کیفیتش را درک میکنیم؟ هرگز؛ چیزهایی را که الله دربارهی بهشت ذکر نموده، میدانیم؛ از هر میوهای دو نوع است، نخل، انار و … ولی آیا حقیقت و کیفیت آن را درک میکنیم؟ خیر؛ زیرا الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ میفرماید: ﴿فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ [سجدة: ۱۷] : (هیچ کس نمیداند چه پاداشها که مایهی روشنی چشمها است، برای آنها نهفته شده است؛ به پاس آن چه انجام میدادند).
الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ در حدیث قدسی میفرماید: «أعددت لعبادي الصالحين ما لا عينٌ رأت، و لا أذنٌ سمعت، و لا خطر على قلب بشر»۴ : (برای بندگانم نعمتهایی فراهم کردهام که هيچ چشمی نديده، هيچ گوشی نشنيده و به قلب هيچ انسانی خطور نکرده است).
یادآوری میکنیم که برخی عبارت متشابه را دربارهی اسماء و صفات الله به کار میبرند؛ آنان اهل تعطیل هستند که قصد دارند ما را در مسیر نادرستی که دارند، قرار دهند تا جایی که علم به معنای اسماء و صفات الله را کنیم. برخی متأخرین گمان بردهاند که مذهب سلف، تفویض است؛ یعنی: سخن دربارهی اسماء و صفات الله را به الله تفویض و واگذار کرده و قصد دارند که ما از هیچ معنایی برای آن سخن نگوییم. شیخ الاسلام ابن تیمیه رَحِمَهُالله دربارهی این معنای تفویض گفته است: «إنه من شر أقوال أهل البدع و الإلحاد» : (از بدترین و شنیعترین گفتههای مبتدعین و ملحدین است).
اما تفویض حقیقت و کیفیت، چیزی است که باید باشد و به ما ضرری نمیرساند که معنای اسماء و صفات را بدانیم اما کیفیت و حقیقتش را ندانیم.
***
- [أخرجه البخاري: كتاب التوحيد، باب قول الله تعالى: ﴿لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ ﴾ (ص: ٧٥؛ شماره ٧٤١١] ↩︎
- [أخرجه مسلم: المقدمة، باب النهي عن الحديث بكل ما سمع] ↩︎
- [أخرجه البخاري: كتاب العلم، باب من خص بالعلم قوما دون قوم، كراهية أن لايفهموا، شماره ١٢٧] ↩︎
- [أخرجه البخاري: كتاب بدء الخلق، باب ما جاء في صفة الجنة، شماره ٤٢٤٤؛ مسلم: كتاب الجنة و صفة نعيمها، بابٌ، شماره ٢٨٢٤.] ↩︎