دوشنبه 22 جمادی‌الثانی 1446
۲ دی ۱۴۰۳
23 دسامبر 2024

(۱۰۶) مذهب اهل سنت و جماعت در مورد اسماء و صفات

(۱۰۶) سوال: مذهب اهل سنت و جماعت در مورد اسماء و صفات چگونه است؟

جواب:

اهل سنت و جماعت هر اسم یا صفتی که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ برای خود اثبات نموده را اثبات می‌کنند و از تحریف، تعطیل، بیان کیفیت و تشبیه و مثال زدن خودداری می‌کنند.

برای مثال: الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ فرموده است: ﴿الرحمن على العرشِ استوی﴾ [طه: ۵] بنابراین اهل سنت و جماعت می‌گویند: معنای آیه‌ این است که الله بر عرش مستوی و مستقر شده است؛ یعنی: بر آن علوّ یافته است. اما چگونه علوّ یافته؟ الله بهتر می‌داند. درباره‌ی کیفیت و چگونگی صفاتش اظهار نظر نمی‌کنیم اما به معنایش ایمان می‌آوریم و می‌گوییم: ﴿الرحمن على العرش استوى﴾ یعنی: بر آن علوّ یافت؛ علو‍‌ّی که سزاوار شکوه و عظمتش است.

اهل سنت از منش اهل بدعت اجتناب می‌کنند؛ از راه کسانی ‌که نصوص را تحریف کرده‌اند و می‌گویند: ﴿الرحمن على العرش استوى﴾ یعنی: مستولی و چیره شد. شکی نیست که این برگرداندن و تغییر سخن از معنای ظاهری آن، بدون دلیل است. هیچ جای تردیدی نیست که این امر مستلزم لوازم باطلی است؛ زیرا وقتی گفتیم: استوی به معنای استولی و چیره شدن است، لازمه‌اش این است که عرش، قبل از خلقت آسمان‌ها و زمین در مِلک و قبضه و تصرف غیر الله بوده که سپس الله بعد از آن، بر عرش مستولی و چیره شده است؛ پس می‌توان گفت: الله بر زمین استوا یافت؛ زیرا بر آن مستولی و چیره است؛ که این باطل است.

مثال دوم: الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ فرمود: ﴿ويبقى وجه ربك ذو الجلال والإكرام﴾ [رحمن: ۲۷] اهل تعطیل (معطله) ‌که نصوص را تحریف می‌کنند، گفتند: مقصود از وجه الله، ثواب و پاداش الله است نه این که وجه، صفتی از صفات الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ باشد. وجه از صفات خبری است که عقل را به آن راهی نیست و صفتی معنوی نیست بلکه صفتی خبری است که نظیرش به نسبت ما، بخش و جزئی از ما است.

در پاسخ باید گفت: این برخلاف ظاهر آیه‌ی کریمه و برخلاف اعتقاد سلف صالح اعم از صحابه، تابعین و ائمه‌ی هدایت یافته‌ی بعد از آن‌ها است. بنابراین وجه الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ همان وجه او است و ثواب چیز دیگری است. سپس از آنان پرسیده می‌شود: قرینه کجا است؟ : ﴿كل من عليها فان * ويبقى وجه ﴾ [رحمن: ٢٦-۲۷] قرینه‌ای که دلالت دهد منظور، عمل است کجا است؟ مگر این آیات با آیات قبلی تناسب ندارد که گفته شود: مقصود آیه عمل است؟ تفسیر آیه به ثواب، هیچ تناسبی با آیات قبلی ندارد.

الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ به ابلیس فرمود: ﴿ما منعك أن تسجد لما خلقت بيدي﴾ [ص: ۷۵] : (چه چیز مانع شد ‌که برای آن‌ چه من با دو دست خود آفریده‌ام، سجده کنی؟) اهل تعطیل گفته‌اند: منظور از دست در این ‌جا قدرت است. باید گفت: سبحان الله! تمام بشر را الله با قدرت خویش آفرید؛ آیا قدرت، تقسیم و متعدد می‌شود؟ قدرت تنها یک صفت است که به ‌وسیله‌ی آن فرد قوی و قدرت‌مند می‌تواند کاری را بدون ضعف و درماندگی انجام دهد.

بسیاری از صفات همین گونه است؛ بنابراین اهل سنت و جماعت می‌گویند: هر چه الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ خود را به آن نامیده باشد، اثبات آن بر ما واجب است و هر چه الله خود را به آن وصف کرده باشد، اثبات آن بر ما واجب است اما اثبات ما باید پاک و به دور از تشبیه و اظهار نظر درباره‌ی چگونگی و کیفیت آن باشد؛ بدین معنا که: این صفت را برای الله اثبات می‌کنیم و نفی می‌کنیم که در این صفت، شبیه مخلوقات باشد. این صفت را اثبات می‌کنیم و برایش کیفیتی مشخص نمی‌کنیم و نمی‌گوییم: چنین و چنان است. به همین خاطر وقتی یک نفر از امام مالک رَحِمَهُ‌الله پرسید: ای أبا عبدالله! ﴿الرحمن علی العرش استوی﴾ [طه: ۵] چگونه مستوی شد؟ امام مالک رَحِمَهُ‌الله سرش را به زیر انداخت تا این که عرق زیادی بر چهره‌اش نشست؛ سپس فرمود: «يا هذا، الاستواء غير مجهول، والكيف غير معقول، والإيمان به واجب، والسؤال عنه بدعة» : (ای مرد! معنای استواء معلوم است، کیفیتش معقول نیست، ایمان به آن واجب است و سؤال در مورد آن بدعت است.)

امام مالک رَحِمَهُ‌الله گفت: کیفیت معقول نیست؛ یعنی: امکان ندارد با عقل‌های خود آن را درک کنیم. چون با عقل‌هایمان درک نمی‌کنیم، پس باید بر نقل اعتماد کنیم و کیفیت استوای الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ بر عرشش نیز در هیچ کدام از قرآن و سنت، نقل نشده است و بر همین اساس است که کیفیت استوا برای ما مشخص نیست.

***

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

يقول السائل: ما هو مذهب أهل السنة والجماعة في الأسماء والصفات؟ نرجو الإفادة جزاكم الله خيرا.

فأجاب رحمه الله تعالى: مذهب أهل السنة والجماعة في أسماء الله وصفاته أنهم يثبتون الله تعالى كل ما أثبته لنفسه من الأسماء، وكل ما أثبته لنفسه من الصفات، على وجه ليس فيه تحريف ولا تعطيل، ولا تكييف ولا تمثيل.

ولنضرب لهذا مثلا: قال الله تبارك وتعالى -: ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾ [طه: ٥] فيقول أهل السُّنَّة والجماعة: إن معنى الآية الكريمة أن الله استوى على العرش، أي علا عليه لكن كيف علا؟ الله أعلم، لا نكيف صفاته لكن نؤمن بمعناها، فنقول : ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى أي: علا عليه علوّا يليق بجلاله وعظمته.

أهل السنة يجتنبون طريق أهل البدع الذين يحرفون الكلم عن مواضعه فيقولون: ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾ أي استولى. ولا شك أن هذا صرف للكلام عن ظاهره بلا دليل ولا شك أيضًا أنه يستلزم لوازم باطلة، لأننا إذا قلنا استوى بمعنى ،استولى لزم أن يكون العرش قبل خلق السماوات والأرض ملكًا لغير الله وأن الله استولى عليه بعد ذلك، ولزم أيضًا أن يقال: أن تقول: إن الله استوى على الأرض، لأنه مستول عليها، وهذا إنه يصح أمر باطل.

ومثال ثان قول الله -تبارك وتعالى-: ﴿وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ﴾ [الرحمن: ۲۷] قال أهل التعطيل الذين يحرفون الكلم عن مواضعه: المراد بوجه الله ،ثوابه، وليس المراد به وجهه الذي هو صفة من صفاته -عز وجل، من صفاته الخبرية التي لا مدخل للعقل فيها وليست معنوية، بل هي صفة خبرية، نظيرها بالنسبة لنا بعض منا وجزء منا.

فيقال: هذا خلاف ظاهر الآية الكريمة، وخلاف ما كان عليه السلف الصالح من الصحابة والتابعين وأئمة الهدى من بعدهم، فوجهه الله -تعالى- هو وجهه، والثواب شيء آخر، ثم أين المقارنة: ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَيَبْقَى وَجهُ﴾ [الرحمن: ٢٦-٢٧] أين المقارنة بكون المراد العمل؟ هل هذه الآيات لا تناسب ما قبلها حتى يقال إنها من العمل أي لا تناسب ما قبلها من حيث تفسيرها بالثواب.

 ومن ذلك أيضًا قول الله تبارك وتعالى لإبليس : ﴿مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَى﴾ [ص: ٧٥] قالوا: المراد باليد هنا القدرة. فيقال: سبحان الله! كل البشر خلقهم الله بقدرته، ثم هل القدرة تتبعض وتتعدد؟ القدرة صفة واحدة، يستطيع بها القادر أن يفعل بلا عجز.

وقس على هذا كثيرًا، فأهل السُّنَّة والجماعة يقولون: كل ما سمى الله به نفسه فالواجب علينا إثباته، وكل ما وصف الله به نفسه فالواجب علينا إثباته، لكن يجب أن يكون إثباتنا هذا منزها عن التمثيل وعن التكييف، بمعنى: أن نثبت الله هذه الصفة وننفي أن يكون مماثلاً للعباد في هذه الصفة، وكذلك نثبت هذه الصفة ولا نكيفها، لا نقول: كيفيتها كذا وكذا. ولهذا لما سأل الإمام مالكًا رجل فقال: يا أبا عبد الله: ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾ [طه: ٥] كيف استوى؟ فأطرق مالك برأسه حتى علاه الرُّحَضَاءُ، ثم قال: «يا هذا الاستواء غير مجهول، والكيف غير معقول والإيمان به واجب والسؤال عنه بدعة». فقال رحمه الله: الكيف غير معقول. يعني: لا يمكن أن ندركه بعقولنا، وإذا كنا لا ندركه بعقولنا لزم أن نعتمد في ذلك على النقل، ولم ينقل لا في القرآن ولا في السنة كيفية استواء الله تبارك وتعالى على عرشه وعلى هذا فتكون كيفية الاستواء مجهولة، وليست معلومة لنا.

مطالب مرتبط:

(۱۱۲) تعلیم مسائل توحید اسماء و صفات به مردم

دیدگاه صحیح و راجح همین است که چیزی را در این باب به مردم تعلیم دهیم که به آن نیاز دارند و نباید چیزی که بدان علم نداریم را بیان نکنیم بلکه از آن روی بگردانیم. وقتی مذهبی مخالف مذهب سلف در بین مردم شایع شد، ناگزیر باید مذهب سلف را در این باب تبیین کنیم.

ادامه مطلب …

(۱۱۴) آیا «حنّان، منّان و محسن» از اسماء الله هستند؟

ثابت نشده که حنّان از اسماء الله باشد؛ ولی منّان و محسن هر دو از اسماء الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ هستند.

ادامه مطلب …

(۱۲۲) اثبات صفت علو برای الله عَزَّوَجَلَّ

علوّ و برتری الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ بر مخلوقاتش از قرآن، سنت، اجماع، عقل و فطرت ثابت است و ادله‌ی آن نیز متنوع است. تمام ادله‌ای که می‌توان با آن چیزی را اثبات نمود، بر این حقیقت دلالت دارد که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ برتر و بالای بندگانش است.

ادامه مطلب …

(۱۱۶) آیا درست است گفته شود اسماء الله و صفاتش از صیغه‌های مبالغه هستند؟

برخی از اسماء الله بر وزن صیغه مبالغه است و به معنای «کثرت و فراوانی» است؛ پس به این معنا نیست که در آن مبالغه‌ی غیر واقعی صورت می‌گیرد....

ادامه مطلب …

(۱۲۸) تصحیح بعضی شبهات در فهم آیات قرآن

مذهب اهل سنت و جماعت بر این است که الله را همان‌ گونه که خودش یا رسول اللهﷺ توصیف نموده بدون تحریف، وصف می‌نمایند بلکه کلام بر معنای ظاهری آن فهم و تفسیر می‌شود چون کسی که آن کلام را بیان نموده (الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ) به ذات خودش آگاه‌تر از دیگران است.

ادامه مطلب …

(۱۱۳) آیا «الحق» از اسماء الله است؟

بله، یکی از اسامی الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ، الحق است.

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه