شنبه 25 ذیحجه 1446
۳۰ خرداد ۱۴۰۴
21 ژوئن 2025

۴۶۶ – حکم این سخن چیست: «انسان از دو عنصر تشکیل شده: عنصری از خاک، که همان جسد است، و عنصر دیگر، از الله است که همان روح است»؟

۴۶۶ – از شیخ رحمه الله سوال شد: حکم این سخن چیست: انسان از دو عنصر تشکیل شده: عنصری از خاک، که همان جسد است، و عنصر دیگر، از الله است که همان روح است؟

جواب دادند: این سخن احتمال دو معنا را دارد:

اول: روح، جزئی از الله است.

دوم: خلقت روح از طرف الله است.

اما آنچه که از این جمله به نظر می‌رسد، این است که روح، جزئی از الله است. زیرا اگر منظورش این بود که الله روح را خلق کرده، در این صورت فرقی بین روح و جسد نیست. چه اینکه هر دو از لحاظ خلقت و ایجاد، از جانب الله عز و جل هستند.

اما جواب به این سخن: می‌گوییم: شکی نیست که الله تعالی، روح آدم را به خود نسبت داده است. الله تعالی می‌فرماید: {فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي}[۱]، یعنی: {و چون (کالبد) او (=آدم) را درست و پیراسته نمودم و از روحی (که) خود (آفریدم) در او دمیدم}، و روح عیسی را به خود نسبت داده، و فرموده: {وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا}[۲]، یعنی: {و (نیز) مریم دختر عمران را (مثال زده است) که دامنش را پاک نگه داشت و ما از روح خود در آن دمیدیم}، و نیز برخی مخلوقات دیگر را نیز به خود نسبت داده است. مانند: {وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ}[۳]، یعنی: {و خانه‌ام را برای طواف‌کنندگان و نماز گزاران، پاک بگردان}، و این فرموده‌ی الله تعالی: {وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا}[۴]، یعنی: {و همه‌ی آنچه را که در آسمان‌ها و زمین است، از فضل خویش برای شما مسخّر کرد}، و در مورد پیامبرش صالح علیه السلام می‌فرماید: {فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا}[۵]، یعنی: {(صالح،) فرستاده‌ی الله، به آنان گفت: ماده‌شترِ الله را با آبشخورش واگذارید}. اما آنچه به الله اضاف می‌شود، دو نوع است:

یک: آنچه که جدا و دور از اوست. چه قائم به نفس یا قائم به غیر باشد. در این صورت، اضاف کردن و نسبت دادن آن به الله، اضافه‌ی خلق و تکوین است. این فقط برای بیان شرف مضاف[۶]، یا برای بیان عظمت الله به خاطر عظمت مضاف است. امکان ندارد که این نوع، جزئی از ذات الله یا صفاتش باشد. از این جهت امکان ندارد جزء ذات الله باشد که ذات الله یکی است و قابل تجزیه و تفرقه نیست. صفت الله بودن نیز از این جهت غیر ممکن است که؛ صفت در موصوف معنا پیدا می‌کند و امکان ندارد از آن منفصل باشد. مانند: حیات، و علم،  و قدرت، و قوت، و سمع، و بصر و غیره… زیرا این صفات از موصوف خود جدا نمی‌شوند. اینکه الله روح آدم و عیسی را به خود اضافه می‌کند، از این نوع است. همچنین اضافه‌ی بیت و آنچه در آسمان‌ها و زمین است، و اضافه‌ی ناقه به الله، نیز از این دست است. زیرا روح آدم و عیسی، قائم به آن دو هستند، و قطعا جزئی از ذات الله تعالی و یا صفات او نیستند. همچنین، بیت و آنچه در آسمان‌ها و زمین است، و ناقه، اعیانی قائم به نفسِ خودشان هستند، و جزء ذات یا صفات الله نیستند. بنا بر این، وقتی کسی نمی‌تواند بگوید: بیت الله و ناقة الله نه از ذات و نه از صفات الله تعالی هستند، پس روح نیز که الله آن را به خود اضافه کرده، جزئی از ذات یا صفات او نیست، و بین این دو هیچ فرقی وجود ندارد. چرا که همه دور از الله و جدا از او هستند. همان طور که بیت و ناقه، جسم هستند، روح نیز جسمی است که به اذن الله در بدن زنده حل می‌شود، و هنگام مرگ، الله آن را می‌میراند، و جانی را که گرفته، نگه می‌دارد، و چشم میت هنگامی که روحش قبض می‌شود، آن را دنبال می‌کند. اما، روح، جسمی از نوع دیگر است.

دو: نوع دوم از مضاف به الله: آنچه که جدا از الله نیست. بلکه از صفات ذاتی یا فعلی اوست. مانند: وجه الله، و ید الله، و سمع الله، و بصر الله، و استقرار او بر عرش، و نزولش به آسمان دنیا، و امثال اینها. اضافه شدن اینها به الله تعالی، از باب اضافه‌ی صفت به موصوفش است، نه از باب اضافه‌ی مخلوق و مملوک به مالک و خالقش.

وقتی کسی می‌‌گوید: «روح، از الله است»، محتمل معنایی غیر از آن چیزی است که گفتیم: این معنا، اظهر است. به این صورت که: بدن معلوم است از چه ماده‌ای ساخته شده: از خاک ساخته شده. اما ماده‌ای که روح از آن خلق شده، معلوم نیست. این چنین معنایی، درست است. چنان که الله تعالی می‌فرماید: {وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا}[۷]، یعنی: {و از تو درباره‌ی روح می‌پرسند؛ بگو: (آگاهی از روح) ویژه‌ی پروردگار من است و تنها از دانش اندکی برخوردار شده‌اید}، و این – والله أعلم – یکی از حکمت‌هایی است که الله تعالی روح را به خود اضافه نموده است؛ زیرا روح، چیزی است که امکان ندارد علم بشر به آن دست یابد. بلکه از علومی است که الله تعالی آن را مانند بسیاری دیگر از علوم بزرگی که جز معلومات اندکی از آنها به ما داده نشده، برای خود نگه داشته است، و به همین مقدار کم نیز نمی‌توانیم احاطه یابیم مگر آن اندازه‌ای که الله تبارک و تعالی بخواهد.

از الله تعالی می‌خواهیم آن مقدار از رحمت و علمش را که به صلاح و فلاح ما در دنیا و آخرت است، بر ما بگشاید.


[۱] – سوره حجر، آیه «۲۹».

[۲] – سوره تحریم، آیه «۱۲».

[۳] – سوره حج، آیه «۲۶».

[۴] – سوره جاثیه، آیه «۱۳».

[۵] – سوره شمس، آیه «۱۳».

[۶] – اضافه و مضاف، اشاره به «مضاف و مضاف الیه» در نحو عربی و لغت و ادبیات دارد. مثل «بیت الله» که بیت، مضاف، و الله، مضاف إلیه است. (مترجم)

[۷] – سوره إسراء، آیه «۸۵».

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

(466) سئل فضيلة الشيخ: عن قول من يقول: إن الإنسان يتكون من عنصرين عنصر من التراب وهو الجسد، وعنصر من الله وهو الروح؟

فأجاب بقوله: هذا الكلام يحتمل معنيين:

أحدهما: أن الروح جزء من الله.

والثاني: أن الروح من الله خلقاً.

وأظهرهما أنه أراد أن الروح جزء من الله لأنه لو أراد أن الروح من الله خلقاً لم يكن بينها وبين الجسد فرق إذ الكل من الله تعالى خلقاً وإيجاداً.

والجواب على قوله: أن نقول : لا شك أن الله أضاف روح آدم إليه في قوله –تعالى -: (فإذا سويته ونفخت فيه من روحي) (سورة الحجر، الآية “29”). وأضاف روح عيسى إليه فقال: (ومريم ابنت عمران التي أحصنت فرجها فننفخنا فيه من روحنا) (سورة التحريم، الآية “12”).وأضاف بعض مخلوقات أخرى إليه كقوله: (وطهر بيتي للطائفين والقائمين) (سورة الحج، الآية “26”). وقوله: (وسخر لكم مافي السموات ومافي الأرض جميعاً منه) (سورة الجاثية، الآية “13”). وقوله عن رسوله صالح: (فقال لهم رسول الله ناقة الله وسقياها) (سورة الشمس، الآية “13”) ولكن المضاف إلى الله نوعان:

أحدهما: ما يكون منفصلاً بائناً عنه، قائماً بنفسه أو قائماً بغيره، فإضافته إلى الله تعالى إضافة خلق وتكوين، ولا يكون ذلك إلا فيما يقصد به تشريف المضاف أو بيان عظمة الله تعالى ، لعظم المضاف، فهذا النوع لا يمكن أن يكون من ذات الله، ولا من صفاته، أما كونه لا يمكن أن يكون من ذات الله تعالى ، فلأن ذات الله تعالى واحدة لا يمكن أن تتجزأ أو تتفرق، وأما كونه لا يمكن أن يكون من صفات الله فلأن الصفة معنى في الموصوف لا يمكن أن تنفصل عنه، كالحياة، والعلم، والقدرة، والقوة، والسمع، والبصر وغيرها. فإن هذه الصفات صفات لا تباين موصوفها، ومن هذا النوع إضافة الله تعالى روح آدم وعيسى إليه، وإضافة البيت وما في السموات والأرض إليه، وإضافة الناقة إليه، فروح آدم، وعيسى قائمة بهما، وليست من ذات الله تعالى ، ولا من صفاته قطعاً، والبيت ومافي السموات والأرض، والناقة أعيان قائمة بنفسها، وليست من ذات الله ولا من صفاته، وإذا كان لا يمكن لأحد أن يقول: إن بيت الله، وناقة الله من ذاته ولا من صفاته فكذلك الروح التي أضافها إليه ليست من ذاته ولا من صفاته، ولا فرق بينهما إذ الكل بائن منفصل عن الله – عَزَّوَجَلَّ – وكما أن البيت والناقة من الأجسام فكذلك الروح جسم تحل بدن الحي بإذاً الله، يتوفاها الله حين موتها، ويمسك التي قضى عليها الموت، ويتبعها بصر الميت حين تقبض، لكنها جسم من جنس آخر.

النوع الثاني: من المضاف إلى الله: ما لا يكون منفصلاً عن الله بل هو من صفاته الذاتية أو الفعلية، كوجهه، ويده، وسمعه، وبصره، واستوائه على عرشه، ونزوله إلى السماء الدنيا، ونحو ذلك، فإضافته إلى الله تعالى من باب إضافة الصفة إلى موصوفها، وليس من باب إضافة المخلوق والمملوك إلى مالكه وخالقه.

وقول المتكلم:”إن الروح من الله” يحتمل معنى آخر غير ماقلنا: إنه الأظهر، وهو أن البدن مادته معلومة، وهي التراب، أما الروح فمادتها غير معلومة، وهذا المعنى صحيح. كما قال الله تعالى : (ويسألونك عن الروح قل الروح من أمر ربي وما أوتيتم من العلم إلا قليلاً) (سورة الإسراء، الآية “85”). وهذه ـ والله أعلم ـ من الحكمة في إضافتها إليه أنها أمر لا يمكن أن يصل إليه علم البشر بل هي مما استأثر الله بعلمه كسائر العلوم العظيمة الكثيرة التي لم نؤت منها إلا القليل، ولا نحيط بشيء من هذا القليل إلا بما شاء الله ـ تَبَارَكَ‌وَتعالى ٰ ـ.

فنسأل الله تعالى ، أن يفتح علينا من رحمته وعلمه مابه صلاحنا، وفلاحنا في الدنيا والآخرة.

مطالب مرتبط:

۴۲۶ – آیا درست است بگوییم «چوب خدا صدا ندارد»؟

۴۲۶ – از شیخ رحمه الله سوال شد: وقتی الله از برخی ظالمان انتقام می‌گیرد، عده‌ای می‌گویند: «الله با چوب نمی‌زند»[۱]. حکم چنین سخنی چیست؟ جواب دادند: جایز نیست که انسان چنین تعبیری را به نسبت الله عز و جل به کار برد. بلکه می‌تواند بگوید: الله عز و جل قاضی‌ای است که به هیچ […]

ادامه مطلب …

۴۶۸ – حکم اطلاق لفظ «سید» به کسی غیر از الله

۴۶۸ – از شیخ رحمه الله سوال شد: حکم اطلاق لفظ «سید» به کسی غیر از الله تعالی چیست؟ جواب دادند: اگر منظور از اطلاق لفظ سید به کسی غیر از الله تعالی، از لحاظ معنا باشد؛ یعنی سیادت مطلق: این جایز نیست. اما اگر قصدش تنها اکرام شخص است، در صورتی که آن شخص […]

ادامه مطلب …

۴۲۹ – حکم گفتن این عبارت چیست: «به من ببخش، الله تو را خوار نکند»؟

۴۲۹ – از شیخ رحمه الله سوال شد: حکم گفتن این عبارت چیست: «به من ببخش، الله تو را خوار نکند»؟ جواب دادند: این عبارت صحیح است. الله سبحانه و تعالی گاهی بنده‌اش را خوار و ذلیل می‌کند. الله تعالی در مورد عذاب کفار می‌فرماید که عذاب خوار کننده‌ای پاداش استکبار آنها در زمین است. […]

ادامه مطلب …

۴۸۶ – حکم این سخن که به شخص گناهکاری می‌گویند: «فلانی از هدایت دور شده» یا «از بهشت دور شده» یا «از مغفرت الله دور شده»

۴۸۶ – از شیخ رحمه الله سوال شد: حکم این سخن چیست که برخی مردم وقتی کسی را می‌بینند که در ارتکاب گناهان، زیاده روی می‌کند، می‌گویند: «فلانی از هدایت دور شده»، یا «از بهشت دور شده»، یا، «از مغفرت الله دور شده»؟ جواب دادند: گفتن این سخنان جایز نیست و نوعی تصمیم گیری به […]

ادامه مطلب …

۵۱۱ – حکم گفتن: «لا حول الله» چیست؟

۵۱۱ – از شیخ رحمه الله سوال شد: حکم گفتن: «لا حول الله» چیست؟ جواب دادند: تا به حال نشنیده‌ام کسی بگوید: «لا حول الله». مثل اینکه منظورشان این است که بگویند: «لا حول و لا قوة إلا بالله»، که در این صورت، اشتباهشان در این مورد، در تعبیر آن است. واجب است که با […]

ادامه مطلب …

۴۱۹ – حکم الفاظی نذیر: «از تو خواهش می‌کنم» و «درود» و «صبح بخیر»؟

۴۱۹ – از شیخ رحمه الله سوال شد: حکم این الفاظ چیست: «از تو خواهش می‌کنم»، و «تحیّاتی»، و «أنعم صباحاً»، و «أنعم مساءً»؟ جواب دادند: اشکالی ندارد در امری که فلان شخص توان تحقق بخشیدن به امیدت را دارد، بگویی: «از تو خواهش می‌کنم». همچنین: «تحیاتی لک»، و «لک منّی التحیّة» و کلماتی شبیه […]

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه