جمعه 24 ذیحجه 1446
۳۰ خرداد ۱۴۰۴
20 ژوئن 2025

۴۲۳ – در خطبه‌ای در موضوع جنگ بدر، خطیب گفت: «الله و شیطان با هم رو در رو شدند». آیا کلام او درست بود؟

۴۲۳ – از شیخ رحمه الله سوال شد: یکی از خطیبان در سخنش حول غزوه‌ی بدر، گفت: «الله و شیطان با هم رو در رو شدند». برخی از علما گفتند که این سخن، کفر صریح است. زیرا ظاهر این عبارت، اثبات حرکت برای الله تعالی است. از شما می‌خواهیم که این را توضیح دهید.

جواب دادند: شکی نیست که چنین عبارتی شایسته نیست. اگر گوینده می‌خواهد مَجاز به کار برد، مَجاز زمانی جایز است که معنایی فاسد و ناشایست را نرساند. در این جمله، معنایی که شایسته نیست، این است که شیطان را قبیل و همطراز و قرین الله قرار داده که با الله مواجه می‌شود، همان طور که شخصی با هم قد و قرین خود رو در رو می‌شود. این حرام بوده و جایز نیست.

اگر منظور گوینده از این سخن، نقص وارد کردن به الله تعالی و پایین آوردن شأن او تعالی تا این حد است، کافر است. اما از آنجایی که چنین منظوری ندارد، به او می‌گوییم: چنین تعبیری حرام است. نکته‌ی دیگر اینکه با تعبیری که به کار برده و تصور کرده به کار بردنش با تاویلی که از آن در نظر دارد، جایز است، گناه کار نمی‌شود. چون نمی‌دانسته که گفتن چنین حرفی، جایز نیست. اما نباید دیگر چنین سخنی را تکرار کند.

اما قول برخی علما که ذکر شد، گفته‌اند: «این عبارت، کفر صریح است»، به صورت مطلق، درست نیست، و تفصیل در این مساله را دانستی.

اما تعلیلی که سائل برای حکم به کفر این خطیب، ذکر کرد که ظاهر عبارت این خطیب، اثبات حرکت برای الله عز و جل است؛ مقتضای تعلیلش، عدم حرکت برای الله تعالی است، که اثبات آن، کفر است. این تعلیل به طور واضح محل تامل است. زیرا الله تعالی در کتابش برای خود اثبات کرده که: فعل انجام می‌دهد، و روز قیامت می‌آید، و بر عرش مستقر شده است، یعنی بر آن علوّ کرده؛ علوّی که لایق و شایسته‌ی ذات اوست. همچنین، پیامبر صلی الله علیه وسلم اثبات نموده که او تعالی وقتی که یک سوم آخر شب باقی مانده، به آسمان دنیا نزول می‌کند، و می‌گوید: کیست مرا بخواند تا او را اجابت کنم؟ کیست از من بخواهد تا به او عطا کنم؟ کیست از من آمرزش بخواهد تا او را بیامرزم؟ اهل سنت و جماعت اتفاق دارند بر اینکه باید هر آنچه را که قرآن و سنت دالّ بر آن هستند، بدون تعمق در آن، و بدون تحریف کردن کلام از موضعش، و بدون تعطیل کلام از دلایلش، پذیرفت. اگر این نصوصی که دال بر انجام فعل و آمدن و استواء و نزول به آسمان دنیا هستند، مستلزم حرکت برای الله تعالی باشند، پس به مقتضای این نصوص و لازمه‌ی آنها، حرکت برای او سبحانه و تعالی حقی است که ثابت شده است. گر چه ما کیفیت این حرکت را نمی‌توانیم به عقل خود تصور کنیم. به همین خاطر وقتی کسی از امام مالک پرسید: {الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى}[۱]، یعنی: {الله بر عرش قرار گرفت}، چگونه قرار گرفت؟ جواب داد: استواء مجهول نیست، و کیفیت آن در عقل نمی‌گنجد، و ایمان به آن واجب، و سوال در مورد آن، بدعت است». و اگر این نصوص، مستلزم حرکت برای الله تعالی نباشند، نمی‌توانیم پس نمی‌توانیم به خاطر اینکه از لحاظ عقلی، آن را بعید می‌دانیم، یا گمان می‌کنیم عدم اثبات آن، مسلتزم نقص است، آن را نفی کنیم. از آن جهت که صفات الله تعالی توقیفی هستند، و اثبات یا نفی آنها موقوف بر آن چیزی است که در قرآن و سنت آمده است. زیرا قیاس در حق او تعالی ممنوع است. زیرا او هیچ مثل و مانندی ندارد، و لفظ حرکت، در قرآن و سنت اثبات یا نفی نشده. بنا بر این اثبات یا نفی آن، سخن گفتن در مورد الله از روی بی علمی است، در حالی که الله تعالی فرموده است: {قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ}[۲]، یعنی: {بگو همانا پروردگارم کارهای زشت را، چه آشکار باشد و چه پنهان، و گناه و سرکشی به ناحق را حرام کرده است، و این که چیزی را شریک الله قرار دهید که الله دلیلی برای آن نازل نکرده است، و چیزی را که نمی‌دانید، به الله نسبت دهید}، و فرموده است: {وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا}[۳]، یعنی: {و از آنچه به آن علم نداری، پیروی نکن، بدون شک گوش و چشم و دل، هر یک از اینها از آن بازخواست خواهند شد}. بنا بر این، وقتی مقتضای نصوص، سکوت در مورد اثبات حرکت برای الله تعالی یا نفی آن است، پس چطور کسی را تکفیر کنیم که سخنی بر زبان آورده که ظاهر آن – بر حسب تصور این عالِم – اثبات حرکت برای الله تعالی است؟! تکفیر مسلمان امر آسانی نیست. زیرا هر کسی که شخصی را کافر خواند، این حکم به سوی یکی از آن دو باز می‌گردد. اگر مدعو کافر باشد، حکم به او تعلق می‌گیرد. اما اگر نباشد، به گوینده باز می‌گردد.

همچنین شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در بسیاری از رسائل خود که در مورد صفات به نگارش آورده، در مورد مساله‌ی حرکت سخن گفت، و اقوال مردم را در مورد آن بیان کرده، و بیان کرده که کدام حق است، و بیان کرده که برخی مردم به طور قطع آن را اثبات کرده، و عده‌ی دیگری در آن توقف کرده، و عده‌ی دیگری به طور قطع، آن را نفی کرده‌اند.

اما صواب در این مساله این است: ایمان به آنچه از افعال الله و لوازم آن که قران و سنت بر آن دلالت دهند، واجب است، و در آن هیچ نقص یا تشابهی با مخلوقات وجود ندارد. پس به این اصل چنگ بزن که برایت سودمند است، و از قیاس‌های فاسدی که اهل کلام بر آن هستند و با آنها می‌خواهند نصوص قرآن و سنت را از محل خود منحرف کنند، روی گردان باش. حال چه این کارشان با حسن نیت باشد یا نیت بدی از این کار داشته باشند.


[۱] – سوره طه، آیه «۵».

[۲] – سوره أعراف، آیه «۳۳».

[۳] – سوره اسراء، آیه «۳۶».

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

(423) سئل فضيلة الشيخ: عن قول أحد الخطباء في كلامه حول غزوة بدر: “التقى إله وشيطان”. فقد قال بعض العلماء : إن هذه العبارة كفر صريح، لأن ظاهر العبارة إثبات الحركة لله – عَزَّوَجَلَّ – نرجو من فضيلتكم توضيح ذلك.

فأجاب بقوله: لا شك أن هذه العبارة لا تنبغي، وإن كان قائلها قد أراد التجوز فإن التجوز إنما يسوغ إذا لم يوهم معنى فاسداً لا يليق به. والمعنى الذي لا يليق هنا أن يجعل الشيطان قبيلاً لله تعالى ، ونداً له، وقرناً يواجهه، كما يواجه المرء قرنه، وهذا حرام، ولا يجوز.

ولو أراد الناطق به تنقص الله تعالى وتنزيله إلى هذا الحد لكان كافراً، ولكنه حيث لم يرد ذلك نقول له: هذا التعبير حرام، ثم إن تعبيره به ظاناً أنه جائز بالتأويل الذي قصده فإنه لا يأثم بذلك لجهله، ولكن عليه ألا يعود لمثل ذلك.

وأما قوله بعض العلماء الذي نقلت: “إن هذه العبارة كفر صريح” فليس بجيد على إطلاقه، وقد علمت التفصيل فيه.

وأما تعليل القائل لحكمه بكفر هذا الخطيب أن ظاهر عبارته إثبات الحركة لله – عَزَّوَجَلَّ – فهذا التعليل يقتضي امتناع الحركة لله، وأن إثباتها كفر، وفيه نظر ظاهر، فقد أثبت الله تعالى لنفسه في كتابه أنه يفعل، وأنه يجيء يوم القيامة، وأنه استوى على العرش، أي علا عليه علواً يليق بجلاله، وأثبت نبيه، ﷺ، أنه ينزل إلى السماء الدنيا في كل ليلة حين يبقى ثلث الليل الآخر، فيقول :من يدعوني فأستجيب له؟ من يسألني فأعطيه؟ من يستغفرني فأغفر له؟ واتفق أهل السنة على القول بمقتضى ما دل عليه الكتاب والسنة من ذلك غير خائضين فيه، ولا محرفين للكلم عن مواضعه، ولا معطلين له عن دلائله. وهذه النصوص في إثبات الفعل، والمجيء، والاستواء، والنزول إلى السماء الدنيا إن كانت تستلزم الحركة لله فالحركة له حق ثابت بمقتضى هذه النصوص ولازمها، وإن كنا لا نعقل كيفية هذه الحركة، ولهذا أجاب الإمام مالك من سأله عن قوله تعالى : (الرحمن على العرش استوى) (سورة طه، الآية “5”). كيف استوى؟ فقال: “الاستواء غير مجهول، والكيف غير معقول، والإيمان به واجب، والسؤال عنه بدعة”. وإن كانت هذه النصوص لا تستلزم الحركة لله تعالى لم يكن لنا إثبات الحركة له بهذه النصوص، وليس لنا أيضاً أن ننفيها عنه بمقتضى استبعاد عقولنا لها، أو توهمنا أنها تستلزم إثبات النقص، وذلك أن صفات الله تعالى توقيفية، يتوقف إثباتها ونفيها على ما جاء به الكتاب والسنة، لامتناع القياس في حقه تعالى ، فإنه لا مثل له ولا ند، وليس في الكتاب والسنة إثبات لفظ الحركة أو نفيه، فالقول بإثبات لفظه أو نفيه قول على الله بلا علم. وقد قال الله تعالى : (قل إنما حرم ربي الفواحش ما ظهر منها ومابطن والإثم والبغي بغير الحق وأن تشركوا بالله مالم ينزل به سلطاناً وأن تقولوا على الله مالا تعلمون) (سورة الأعراف، الآية “33”). وقال تعالى : (ولا تقف ما ليس لك به علم إن السمع والبصر والفؤاد كل أولئك كان عنه مسؤولاً” (سورة الإسراء، الآية “36”). فإذا كان مقتضى النصوص السكوت عن إثبات الحركة لله تعالى أو نفيها عنه، فكيف نكفر من تكلم بكلام يثبت ظاهره ـ حسب زعم هذا العالم ـ التحرك لله تعالى ؟! وتكفير المسلم ليس بالأمر الهين، فإنّ من دعا رجلاً بالكفر فقد باء بها أحدهما، فإن كان المدعو كافراً باء بها، وإلا باء بها الداعي.

وقد تكلم شيخ الإسلام ابن تيمية – رَحِمَهُ‌الله – في كثير من رسائله في الصفات على مسألة الحركة، وبين أقوال الناس فيها، وماهو الحق من ذلك، وأن من الناس من جزم بإثباتها، ومنهم من توقف، ومنهم من جزم بنفيها.

والصواب في ذلك: أن مادل عليه الكتاب والسنة من أفعال الله تعالى ، ولوازمها فهو حق ثابت يجب الإيمان به، وليس فيه نقص ولا مشابهة للخلق، فعليك بهذا الأصل فإنه يفيدك، وأعرض عما كان عليه أهل الكلام من الأقيسة الفاسدة التي يحاولون صرف نصوص الكتاب والسنة إليها ليحرفوا بها الكلم عن مواضعه، سواء عن نية صالحة أو سيئة.

مطالب مرتبط:

۵۰۴ – حکم گفتن لفظ مسیحیت به جای نصرانیت چیست؟ حکم گفتن مسیحی به کسی که نصرانی است چیست؟

۵۰۴ – از شیخ رحمه الله سوال شد: حکم گفتن لفظ مسیحیت، به نصرانیت چیست؟ حکم گفتن مسیحی، به کسی که نصرانی است، چیست؟ جواب دادند: شکی نیست که انتساب نصاری بعد از بعثت رسول الله صلی الله علیه وسلم به مسیح، صحیح نیست. زیرا اگر صحیح بود، به محمد صلی الله علیه وسلم ایمان […]

ادامه مطلب …

۴۳۰ – حکم این عبارت چیست: «الله از حالت بپرسد»؟

۴۳۰ – از شیخ رحمه الله سوال شد: حکم این عبارت چیست: «الله از حالت بپرسد»؟ جواب دادند: گفتن این عبارت: «الله از حالت بپرسد»، جایز نیست. زیرا چنین به ذهن می‌رسد که الله خبر ندارد و به همین خاطر نیاز به پرسیدن دارد. واضح است که این عبارت، منکر بزرگی است. در واقع، منظور […]

ادامه مطلب …

۴۶۷ – منظور از روح و نفْس چیست؟ و فرق بین روح و نفس چیست؟

۴۶۷ – از شیخ رحمه الله سوال شد: منظور از روح و نفس چیست؟ همچنین، فرق بین این دو در چیست؟ جواب دادند: غالبا روح به آن چیزی اطلاق می‌شود که دارای حیات است. چه این حیات، حسّی باشد یا معنوی. قرآن، روح نامیده شده. الله تعالی می‌فرماید: {وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا}[۱]، یعنی: […]

ادامه مطلب …

۴۵۹ – درباره‌ی «آزادی فکر» که دعوت به آزادی عقیده است

۴۵۹ – از شیخ رحمه الله سوال شد: پیوسته می‌شنویم و می‌خوانیم که می‌گویند: «آزادی فکر»، که دعوت به آزادی عقیده است. تعلیق شما بر این مساله چیست؟ جواب دادند: تعلیقمان این است که هر کس جایز می‌بیند که انسان در عقیده آزاد باشد، که به دینی که خواست، معتقد باشد، چنین شخصی کافر است. […]

ادامه مطلب …

۴۸۶ – حکم این سخن که به شخص گناهکاری می‌گویند: «فلانی از هدایت دور شده» یا «از بهشت دور شده» یا «از مغفرت الله دور شده»

۴۸۶ – از شیخ رحمه الله سوال شد: حکم این سخن چیست که برخی مردم وقتی کسی را می‌بینند که در ارتکاب گناهان، زیاده روی می‌کند، می‌گویند: «فلانی از هدایت دور شده»، یا «از بهشت دور شده»، یا، «از مغفرت الله دور شده»؟ جواب دادند: گفتن این سخنان جایز نیست و نوعی تصمیم گیری به […]

ادامه مطلب …

۴۶۹ – چه کسی شایسته است به سیادت توصیف شود؟

۴۶۹ – از شیخ رحمه الله سوال شد: چه کسی شایسته است به سیادت توصیف شود؟ جواب دادند: هیچ کسی جز الله تعالی، شایستگی این را ندارد که به سیادت مطلق وصف شود. الله تعالی سیدی است که سیادتش در منتهای درجه است. اما غیر او، با سیادت مقید وصف می‌شوند. مثل: سید فرزندان آدم، […]

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه