۴۱۱ – از شیخ رحمه الله سوال شد: معلمی وجود دارد که مذهب ابوحنیفه رحمه الله را تدریس میکند و به دانش آموزانش تصوف و مدایح نبوی میآموزد. یکی از دانش آموزان به او اعتراض کرده است. اما گفته شده: او وهابی است، و وهابیها مدایح نبوی را قبول ندارند.
جواب دادند: الحمدلله رب العالمین. و أصلی و أسلّم علی نبینا محمد و علی آله و أصحابه أجمعین. و بعد…
این سوال، سوالی بزرگ و مهم است که مشتمل بر مسائلی در اصول دین، و مسائلی تاریخی و مسائلی علمی است.
اما مسائل علمی: سائل ذکر کرده که این مدرس، مذهب امام ابوحنیفه رحمه الله را به دانش آموزانش میآموزد. شکی نیست که مذهب امام ابوحنیفه یکی از چهار مذهب متبوع و مشهور است. اما باید این را دانست که حق، فقط در این چهار مذهب منحصر نمیشود. بلکه گاهی ممکن است حق در غیر از این چهار مذهب باشد. زیرا اجماع این چهار مذهب در حکم یکی از مسائل، اجماع امت شمرده نمیشود. الله تعالی این ائمه را به این خاطر امامان بندگانش قرار داد که آنها قدر خود را دانسته و فهمیدند که کسی نباید از آنها اطاعت کند، جز در مواردی که موافق با طاعت پیامبر صلی الله علیه وسلم هستند، و همهی آنها از تقلیدشان بر حذر میداشتند، جز در آنچه موافق با سنت است. همچنین، شکی نیست که مذهب امام ابوحنیفه و مذهب امام احمد و مذهب امام شافعی و مذهب امام مالکی و مذاهب دیگر اهل علم، قابلیت خطا و صواب را در خود دارند. زیرا قول هر کسی غیر از رسول الله صلی الله علیه وسلم قابل رد و قبول است. بر این اساس، اشکالی ندارد که او شاگردانش را بر مذهب امام ابوحنیفه تدریس کند. به این شرط که وقتی دلیل را بر خلاف مذهب دید، از دلیل پیروی کرده و قول مذهب را ترک گوید و برای دانش آموزانش توضیح دهد که حق این است و این بر آنها واجب است.
اما آنچه متعلق به مسالهی صوفیه و خوانندگی و مدیحه سرایی و دف زدن و گرد و غبار به پا کردن است که با شلاق به فرش و غیره میزنند و هر کس گرد و غبار بیشتری راه انداختند، در طلبش صادقانهتر است و امثال چنین اعمالی که انجام میدهند؛ همهی اینها از بدعتهای حرامی هستند که واجب است از آنها دست کشیده و دوستانش را نیز از آن بر حذر دارد. زیرا در بهترین دوران که دوران رسول الله صلی الله علیه وسلم است، رسول الله و اصحابش با چنین چیزهایی عبادت نکردهاند، و به این خاطر که چنین کاری باعث بازگشت به الله و شکستن و خشوع در مقابل او نمیشود. بلکه باعث انفعالات روانی میشود که انسان از انجام چنین اعمالی متاثر میشود؛ مثل فریاد کشیدن و حرکات بی اختیار و غیره، که همهی اینها دال بر باطل بودن این عبادت و عدم نفع آن است، و این دلیل واقعی است و غیر از دلیل رِوایتی است که در آن رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید: «بر شماست عمل به سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت یافته. به آن تمسّک جویید و آن را محکم بگیرید، و از امور نو پیدا در دین، بر حذر باشید. زیرا هر بدعتی، گمراهی است». پس، چنین عبادتی، گمراهی آشکار است که بر بنده واجب است از آن دست کشد و از آن به الله تعالی پناه برد، و به آنچه رسول الله صلی الله علیه وسلم و خلفای راشدین بر آن بودهاند، باز گردد. زیرا هدایت آنها کاملترین هدایت، و طریقتشان، بهترین طریقت است. الله تعالی میفرماید:
{وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ}[۱]، یعنی: {و چه کسی سخنش نیکوتر از سخن کسی است که به الله دعوت داده و عمل صالح انجام داد، و گفت: من از مسلمانان هستم}.
عمل، فقط در دو صورت، صالح به حساب میآید:
اخلاص برای الله، و موافقت با شریعتی که محمد صلی الله علیه وسلم آورده است.
اما آنچه از مجادلهی دانش آموز با معلم ذکر شده، و یکی گفته که او وهابی است، و وهابیها، مدایح نبوی را قبول ندارند و غیره؛ ما به او و دیگران میگوییم: وهابیها – الحمدلله – از دیگر مردم بیشتر به کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم تمسّک داشته، و بیشتر از هر کسی رسول الله صلی الله علیه وسلم را تجلیل کرده و از سنتش پیروی میکنند. دلیلش نیز این است که آنها دائما بر پیروی از سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم و تقیّد به آن و ایراد گرفتن بر هر آنچه که در عقیده یا عملِ قولی و فعلی با آن مخالف است، حریصند.
دلیل دیگر اینکه آنها صلوات فرستادن بر پیامبر صلی الله علیه وسلم را یکی از ارکان نماز میدانند که نماز جز با آن، صحیح نیست. آیا بعد از این شکی باقی میماند که آنها رسول الله صلی الله علیه وسلم را تجلیل میکنند؟
همچنین، آنها از این جهت آن را رکنی از ارکان نماز میدانند که مقتضای دلیل در نزد آنهاست. پس آنها پیرو دلیل بوده و تجلیل کنندهی رسول الله صلی الله علیه وسلم هستند و در چیزی که الله و رسولش آن را تشریع نکردهاند، نسبت به او غلو نمیکنند. سپس، حقیقت امر این است که منکر دانستن مدایح نبوی که شامل غلوّ در مورد رسول الله صلی الله علیه وسلم است، تجلیل حقیقی رسول الله صلی الله علیه وسلم میباشد. این کار، سلوک ادب با الله و رسولش است که در مقابل الله و رسول، چیزی از خود اختراع نمیکنند. آنها در مورد رسول الله صلی الله علیه وسلم غلوّ نمیکنند، زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم آنها را از این کار نهی کرده و فرموده است: «ای مردم سخن خود را یا برخی از آن را بگویید، و شیطان شما را گمراه نکند». همچنین او علیه الصلاة والسلام از غلوّ در مورد خودش نهی فرموده، چنان که نصاری در مورد مسیح بن مریم غلو کردند. او صلی الله علیه وسلم میفرماید: «چنان که نصاری در مورد عیسی بن مریم غلوّ کردند، در من غلوّ نکنید. من فقط بندهی الله و رسول اویم». مهم اینکه طریق امام مجدِّد، شیخ محمد بن عبدالوهاب رحمه الله و اتباع ایشان، برای کسی که با علم و انصاف آن را پیگیری کند، همان چیزی است که پیامبر صلی الله علیه وسلم و اصحابش بر آن بودند. اما کسی که از روی جهل و ظلم و جور سخن میگوید، امکان ندارد سخنانش پایانی داشته باشند. زیرا ظالم یا جاهل هر چیزی که بتواند از حق و باطل میگوید و سخنانش هیچ انضباطی ندارند. وقتی حیا نداشتی، هر چه خواستی بکن. هر کس میخواهد حق را در این مورد بداند، اگر منصف و طالب حق است، آنچه را شیخ محمد بن عبدالوهاب و فرزندان و علمای بعد از او نوشتهاند، مطالعه کند.
نکتهی دیگر اینکه مدایح نبوی مشتمل بر غلوّ است که بدون شک رسول الله صلی الله علیه وسلم به آن راضی نیست. بلکه ایشان برای نهی از چنین چیزهایی و تحذیر از آنها آمده است. یکی از مدایح نبوی که بر خواندن آن حرص داشته و همیشه آن را میخوانند، این شعر است:
یا أکرم الخلق ما لی من ألوذ به … سواک عند حلول الحادث العمم
فإنّ من جودک الدنیا و ضرّتها … و من علومک علم اللوح والقلم
یعنی:
ای کریمترین خلق، جز تو چه کسی است که هنگام حلول حوادث فرا گیر، به او پناه برم؟
دنیا و همتای آن، از جود توست، و از علوم تو، علم لوح و قلم است.
و اشعار دیگری از این دست که معلوم هستند. مثل چنین اشعاری، کفر به رسول الله صلی الله علیه وسلم و شرک به الله عز و جل است. زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم بشر است، و هیچ غیبی نمیداند، مگر آنچه که الله به او خبر داده است. دنیا و همتای آن که منظور، آخرت است، از جود رسول الله صلی الله علیه وسلم نیست. بلکه خلقت الله عز و جل هستند. او کسی است که دنیا و آخرت را خلق کرده است و جود اوست که در آن چیزهایی خلق کرده بر بندگانش جود و کرم کند. همچنین، علم لوح و قلم از علوم رسول الله صلی الله علیه وسلم نیست. بلکه علم لوح و قلم متعلق به الله عز و جل است و رسول الله صلی الله علیه وسلم هیچ خبری از آن ندارد، به جز آن چیزهایی که الله تعالی به او خبر داده است. این حقیقت امر است. این شعر و امثال آن، مدایحی هستند که اینها میخوانند و ادعا میکنند تجلیل رسول الله صلی الله علیه وسلم است. از عجایب، این است که این غالیان ادعا میکنند کارشان تعظیم رسول الله صلی الله علیه وسلم است، با چنین اموری او را تجلیل میکنند، اما – پناه بر الله – در بسیاری از سنتهای ایشان، کوتاهی داشته و روی گردان هستند.
پس، گوینده و دیگران را نصیحت میکنم که به الله بازگشته و در مورد رسول الله صلی الله علیه وسلم آن چنان که نصاری در مورد عیسی بن مریم غلو کردند، غلو نکند، و بداند که رسول الله صلی الله علیه وسلم بشر است و امتیاز او بر دیگر انسانها، وحی است که الله تعالی به او وحی نموده، و او را موصوف به مناقب حمیده و اخلاق والا گردانده است. اما او هیچ دخل و تصرفی در کون ندارد. بلکه تصرف در کون و کسی که خوانده شده و به او امید داشته و مورد الوهیت قرار میگیرد، الله عز و جل است که هیچ معبود بر حقی جز او نیست، و از آنچه با او شریک میگیرند، منزّه است.
[۱] – سوره فصّلت، آیه «۳۳».