چهارشنبه 23 ربیع‌الثانی 1447
۲۳ مهر ۱۴۰۴
15 اکتبر 2025

۵۴ – علوّ الله تعالی. و کسی که می‌گوید: او سبحانه و تعالی در هیچ یک از جهت‌های ششگانه نیست بلکه در قلب بنده‌ی مومن است.

۵۴ – از شیخ رحمه الله در مورد علوّ الله تعالی پرسیده شد. همچنین در مورد سخن کسی که می‌گوید: او سبحانه و تعالی در هیچ یک از جهت‌های ششگانه نیست، و بلکه او تعالی در قلب بنده‌ی مومن است؟

جواب دادند: مذهب سلف رضوان الله علیهم این است که او تعالی با ذات خود، در جهت بالای بندگانش است، و او تعالی فرموده است: {فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}[۱]، یعنی: {پس اگر در چیزی اختلاف نمودید، آن را به الله و رسولش ارجاع دهید، اگر که به الله و روز آخرت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجام‌تر است}، و می‌فرماید: {وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ}[۲]، یعنی: {و در هر چیز دچار اختلاف شدید، حکم آن از سوی الله است}، و می‌فرماید: {إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ . وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ}[۳]، یعنی: {سخن مومنان هنگامی که به سوی الله و پیامبرش خوانده شوند، تا میان آنها داوری کند، فقط این است که می‌گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم، و اینان همان رستگارانند. و کسی که الله و پیامبرش را اطاعت نماید، و از الله بترسد و از – مخالفت با دستور او – بپرهیزد، پس اینانند که کامیاب هستند}، و می‌فرماید: {وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا}[۴]، یعنی: {و هیچ مرد و زن مومنی را نسزد که آن هنگام که الله و رسولش به چیزی امر کردند، اینکه آنها را در آن کار، اختیاری باشد، و هر کس الله و رسولش را نافرمانی کند، به راستی که در گمراهی آشکاری افتاده است}، و می‌فرماید: {فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}[۵]، یعنی: {نه، قسم به پروردگارت که آنها ایمان نمی‌آورند، مگر اینکه در اختلافاتشان تو را حاکم قرار دهند، و سپس از داوری تو در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملا تسلیم باشند}. وقتی دانسته شد که روش مومنان این است که در هنگام اختلاف، رجوع به قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم، و حرف شنوی و اطاعت از آنها و عدم اختیار در هر چیزی غیر از آنهاست، و اینکه ایمان جز با این نیست، و همراه با این، نباید هیچ حرج و مشکلی در این مورد داشت و کاملا تسلیم بود، فهمیده می‌شود که خروج از این طریق موجب چیزی می‌شود که الله تعالی در مورد آن می‌فرماید: {وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا}[۶]، یعنی: {و کسی که پس از آنکه هدایت برایش روشن شد؛ با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مومنان پیروی کند، ما او را به آنچه پیروی کرده، وا گذاریم، و او را به جهنم در اندازیم، و بد جایگاهی است}.

بر همین اساس، کسی که در این مساله – یعنی علوّ الله تبارک و تعالی با ذات خود بر بندگانش – بعد از ارجاع آن به کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم تامل کند، می‌بیند که قرآن و سنت دلالت صریحی از همه‌ی جوانب و با عبارت‌های مختلف بر این مساله دارند. از آن جمله:

۱ . تصریح به اینکه الله تعالی در آسمان است. چنان که می‌فرماید: {أَأَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ . أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِبًا فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ}[۷]، یعنی: {آيا از آن كس كه در آسمان است ايمن شده‏ ايد كه شما را در زمين فرو برد پس بناگاه [زمين] به تپيدن افتد؟ يا از آن كس كه در آسمان است ايمن شده‏ ايد كه بر [سر] شما تندبادى از سنگريزه فرو فرستد پس به زودى خواهيد دانست كه بيم دادن من چگونه است}، و فرموده‌ی رسول الله صلی الله علیه وسلم در رقیه کردن مریض: «پروردگارمان، الله که در آسمان است»، تا آخر حدیث. روایت ابوداود. و همچنین فرموده‌ی او صلی الله علیه وسلم: «قسم به کسی که جانم در دست اوست، هیچ مردی نیست که زنش را به همبستری دعوت کند، و زن خودداری کند، مگر اینکه آن کس که در آسمان است بر او خشم می‌گیرد تا زمانی که همسرش از او راضی شود». روایت مسلم.

۲ . تصریح به اینکه او در جهت بالا قرار دارد. مانند این فرموده‌ی او تعالی: {وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ}[۸]، یعنی: {و اوست كه بر بندگان خويش چيره است و اوست‏ حكيم آگاه}، و این فرموده‌ی او تعالی: {يَخَافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ}[۹]، یعنی: {و می‌ترسند از پروردگارشان که بالای سرشان است}، و فرموده‌ی رسول الله صلی الله علیه وسلم: «الله وقتی که از خلقت مخلوقات فارغ شد، نزد خود بر بالای عرش نوشت: رحمتم از غضبم سبقت جسته است».

۳ . تصریح به اینکه اشیاء به سوی او صعود می‌کنند و از نزد او نازل می‌شوند، و صعود جز به سمت بالا نیست، و نزول نیز جز از سمت بالا نیست؛ مانند این فرموده‌ی او تعالی: {إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ}[۱۰]، یعنی: {کلام نیکو به سوی او صعود می‌کند و عمل صالح را نیز بالا می‌برد}، و این فرموده‌ی الهی: {تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ}[۱۱]، یعنی: {ملائکه و روح الأمین به سوی او عروج می‌کنند}، و این فرموده‌ی او تعالی: {يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ}[۱۲]، یعنی: {کار را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند، سپس به سوی او بالا می‌رود}، و این فرموده‌ی الله تعالی در قرآن کریم: {لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيد}[۱۳]، یعنی: {هیچ گونه باطلی نه از پیش رو و نه از پشت سر به آن راه ندارد، از سوی حکیم ستوده شده نازل گشته است}، و قرآن کریم، کلام الله تعالی است، چنان که او سبحانه و تعالی می‌فرماید: {وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ}[۱۴]یعنی: {و اگر احدی از مشرکین از تو پناه خواست، او را پناه ده تا اینکه کلام الله را بشنود}، و وقتی قرآن کریم کلام او تعالی بوده و از جانب او نازل شده باشد، این دال بر علوّ او تعالی با ذات خود است. همچنین فرموده‌ی رسول الله صلی الله علیه وسلم: «پروردگارمان به آسمان دنیا نزول می‌کند وقتی که یک سوم آخر شب باقی باشد، پس می‌گوید: کیست که مرا بخواند» تا آخر حدیث، و این حدیث، صحیح و ثابت بوده و در صحیحین و دیگر کتب آمده است. همچنین در حدیث براء بن عازب رضی الله عنه آمده که رسول الله صلی الله علیه وسلم به او آموخت که وقتی به رختخواب می‌رود، چه بگوید، که از آن جمله، این است: «ایمان آوردم به کتابی که نازل کردی، و به پیامبرت که او را فرستادی»، که این حدیث در صحیح بخاری و دیگر کتب حدیث آمده است.

۴ . تصریح به وصف او سبحانه و تعالی به علوّ، چنان که در این فرموده‌ی او تعالی آمده است: {سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى}[۱۵]، یعنی: {نام پروردگار بلند مرتبه‌ات را به پاکی یاد کن}، و این فرموده‌ی او تعالی: {وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ}[۱۶]، یعنی: {و حفظ آسمان‌ها و زمین، او را عاجز نمی‌کند، و او بلندمرتبه و بزرگ است}، و فرموده‌ی رسول الله صلی الله علیه وسلم: «سبحان ربی الأعلی»، یعنی: «منزّه است پروردگار بلند مرتبه‌ام».

۵ . اشاره‌ی رسول الله صلی الله علیه وسلم به آسمان، آن هنگام که در صحرای عرفه، در آن موقف عظیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم در آن، بزرگترین جمعیت امتش را شاهد بود، و الله را گواه گرفت، و آنگاه به امتش فرمود: «آیا به شما ابلاغ نمودم؟»، گفتند: بله. گفت: «پروردگارا، شاهد باش»، و انگشتش را به آسمان بالا برده و سپس به مردم اشاره می‌کرد، و این حدیث ثابت بوده و در صحیح مسلم از جابر رضی الله عنه روایت شده، و کاملا آشکار به این مساله که الله تعالی در آسمان است، اشاره می‌کند، و اگر چنین نبود، بالا بردن دستش به سوی آسمان، کاری عبث و بیهوده بود.

۶ . سوال رسول الله صلی الله علیه وسلم از کنیزک، آنگاه که از او پرسید: «الله کجاست؟»، کنیزک گفت: در آسمان. فرمود: «او را آزاد کن که او مومن است». روایت مسلم از حدیث بلندى از معاویه بن حکم سُلَمی رضی الله عنه، که این حدیث در اثبات علوّ ذات برای الله تعالی، صریح است. زیرا از کلمه‌ی «أین» به معنی کجا، فقط در مورد سوال از مکان استفاده می‌شود، و رسول الله صلی الله علیه و سلم جواب این زن را وقتی از او پرسید که الله کجاست، تایید کرد که گفت: الله در آسمان است، و نشان داد که این سخن، مقتضای ایمان است، زیرا فرمود: «آو را آزاد کن که او مومن است». پس بنده زمانی مومن است که اقرار داشته و معتقد باشد که الله تعالی در آسمان است. اینها دلایلی از دلایل سمعیِ خبری از کتاب الله و سنت پیامبرش صلی الله علیه وسلم بودند که دال بر علوّ ذاتی الله بر مخلوقاتش است. اما برشمردن تک تک دلایل، بسیار زیاد است و ذکر آنها در این موضع ممکن نیست. همچنین سلف صالح رضی الله عنهم بر اعتقاد به این نصوص اجماع داشته و علوّ ذاتی الله را اثبات نموده‌اند؛ بدین گونه که او سبحانه و تعالی با ذات خود بر بالای مخلوقاتش است، و همچنین بر علوّ معنوی که همان علوّ صفات است نیز اجماع دارند. الله تعالی می‌فرماید: {وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ}[۱۷]، یعنی: {و وصف برتر در آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست، و او حکیم و علیم است}، و می‌فرماید: {وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا}[۱۸]، یعنی: {و الله را اسم‌هایی نیکوست، پس او را با آنها بخوان}، و می‌فرماید: {فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ}[۱۹]، یعنی: {پس برای الله مثال به کار نبرید، یقینا الله می‌داند و شما نمی‌دانید}، و می‌فرماید: {فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ}[۲۰]، یعنی: {پس برای الله شریکانی قرار ندهید در حالی که می‌دانید}، و دیگر آیاتی که دال بر کمال او در ذات و صفات و افعال او تعالی است.

و همچنان که نصوص قرآن و سنت و اجماع سلف بر علوّ ذاتی الله تعالی دلالت دارند، عقل و فطرت نیز بر آن دلالت دارند.

اما دلالت عقل: شکی نیست که علوّ، صفت کمال و ضد آن صفت نقص است، و آنچه برای الله تعالی ثابت است، صفات کمال است. پس ثبوت علوّ نیز برای او تعالی واجب می‌شود. از اثبات علوّ برای او تعالی، نقصی برای او ثابت نمی‌شود. زیرا ما می‌گوییم که علوّ او تعالی متضمن این شرط نیست که باید حتما مخلوقی از مخلوقاتش بر او احاطه داشته باشد و کسی که تصور کند اثبات صفت علوّ برای او تعالی مستلزم چنین چیزی است، در تصور خود دچار وهم شده و در عقلش به گمراهی رفته است.

اما دلالت فطرت بر علوّ ذاتیِ الله تعالی: قلب هر دعا کننده‌ای، چه در دعای عبادت و چه در دعای مسئلت، هنگام دعا متوجه آسمان می‌شود و به همین خاطر است که می‌بینی دستش را به مقتضای فطرتش، رو به آسمان بلند می‌کند، چنان که همدانی[۲۱] به ابوالمعالی جوینی گفت: «هیچ عارفی یا ربّ را بر زبان نمی‌آورد، مگر اینکه در قلب خود ضرورت می‌بیند که از بالا درخواست کند»، و با این حرفش جوینی را در حالی قرار داد که به سر خود زده و می‌گفت: «این همدانی مرا حیران کرد، این همدانی مرا حیران کرد». این سخن چه صحیح باشد یا خیر، اینچنین از او نقل شده. زیرا هر کسی این موضوع را می‌داند. نیز در صحیح مسلم در حدیث ابوهریره رضی الله عنه آمده که رسول الله صلی الله علیه وسلم مردی را ذکر نمود که دست خود را به آسمان بلند نموده و می‌گوید: یا رب یا رب، الی آخر حدیث… همچنین شما شخص را می‌بینید که نماز می‌خواند، اما قلبش متوجه آسمان است؛ به خصوص در هنگامی که سجده می‌کند، و می‌گوید: «سبحان ربّی الأعلی»، زیرا او می‌داند که معبودش سبحانه و تعالی در آسمان است.

اما این سخن که می‌گویند: «الله تعالی از جهات شش گانه خالی است»، این سخن علی العموم، باطل است، زیرا مقتضی ابطال چیزی است که الله تعالی آن را برای خود اثبات فرموده، و همچنین آگاه‌ترین کس به او در میان مخلوقات و کسی که بیشتر از همه او سبحانه و تعالی را تعظیم می‌نماید، یعنی پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم نیز آن صفات را برای او اثبات کرده است که او سبحانه و تعالی در آسمان است که همان جهت علوّ – بالا – است. بلکه این سخن – که می‌گویند الله تعالی از جهات شش گانه خالی است – مقتضی این است که او تعالی وصف به عدم شود. زیرا جهات شش گانه، بالا و زیر و راست و چپ و پشت و جلو هستند، و هیچ موجودی نیست مگر اینکه به یکی از این جهات منتسب است و این چیزی است که برای هر عقلی به روشنی، معلوم است. حال وقتی این جهات از الله تعالی نفی شوند، لازمه‌اش این است که او تعالی معدوم باشد، و گرچه ممکن است ذهن چیزی را تصور کند که خالی از چنین نسبتی باشد، اما این چیزی است که بافته‌ی ذهن است و وجود خارجی ندارد، و ما ایمان دارید و معتقدیم بر هر مومنی لازم است که به علوّ او تعالی بر بالای همه‌ی مخلوقاتش ایمان داشته باشد، چنان که قرآن و سنت و اجماع سلف و عقل و فطرت بر آن دلالت می‌دهند. اما با این حال، نیز ایمان داریم که الله بر همه چیز احاطه دارد، و هیچ چیزی از مخلوقاتش به او احاطه ندارند، و او سبحانه و تعالی از خلقش بی نیاز بوده و به هیچ یک از آنها نیازی ندارد. همچنین معتقدیم که برای مومن جایز نیست از هر آنچه که قرآن و سنت بر آن دلالت می‌دهند، به خاطر سخن کسی، خارج شوند؛ حال این شخص هر که می‌خواهد باشد؛ چنان که در اول جوابمان بر این سوال، ادله را بیان کردیم.

اما اینکه می‌گویند: «الله تعالی در قلب شخص مومن است»، این سخنی است که هیچ دلیلی از قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم و تا جایی که می‌دانیم، در کلام هیچ یک از سلف ندارد. نیز این سخن مطلقا باطل است. زیرا اگر منظورش این است که الله تعالی در قلب بنده حلول کرده، سخنش قطعا باطل است، زیرا الله تعالی بزرگ‌تر و جلیل‌تر از چنین چیزی است، و از عجایت این است – و عجایب زیادند – که شخص از آنچه که قرآن و سنت دال بر آن هستند که الله تعالی در آسمان است، فراری است، و سپس دل به چیزی مثل این گمان که الله تعالی در قلب مومن است، می‌بندد که هیچ دلیلی از قرآن و سنت ندارد؛ چه اینکه در قرآن و سنت حتی یک حرف واحد هم وجود ندارد که دال بر این باشد.

اما اگر منظورش از اینکه الله تعالی در قلب بنده‌ی مومن است، این است که او دائما پروردگارش را در قلبش یاد می‌کند، این حق است. ولی واجب است که آن را با عبارتی تعبیر نماید که دال بر حقیقتش بوده و مدلول باطل را از آن نفی کند. مثلا بگوید: ذکر الله تعالی همیشه در قلب بنده‌ی مومن است.

ولی چیزی که از سخن چنین گوینده‌ای بر می‌آید این است که می‌خواهد آن را جایگزین بودنِ الله تعالی در آسمان کند، و این سخن، چنان که گذشت، باطل است.

بنا بر این، مومن باید بر حذر باشد از اینکه چیزی را که قرآن و سنت به آن دلالت می‌دهند و سلف بر آن اجماع کرده‌اند را انکار کرده و به عبارات مجمل و غامضی روی بیاورد که محتمل معانی حق و باطل هستند، و باید پوینده‌ی راه سابقین اولین از مهاجرین و انصار باشد، تا در این فرموده‌ی الله تعالی داخل شود: {وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ}[۲۲]، یعنی: {و سابقین اولین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، الله از آنها راضی شده و آنها نیز از الله راضی شدند، و برای آنها باغ‌هایی آماده کرده که در زیر آنها نهرهایی در جریان است، در آن جاودانه می‌مانند. این رستگاری بزرگی است}.

الله، ما و شما را از جمله‌ی آنها قرار داده، و به همه‌ی ما از روی رحمتش، آن را عطا نماید که بدون شک او وهّاب – عطا کننده – است.


[۱] – سوره نساء، آیه «۵۹».

[۲] – سوره شوری، آیه «۱۰».

[۳] – سوره نور، آیات «۵۱و۵۲}.

[۴] – سوره أحزاب، آیه «۳۶».

[۵] – سوره نساء، آیه «۶۵».

[۶] – سوره نساء، آیه «۱۱۵».

[۷] – سوره ملک، آیات «۱۶و۱۷».

[۸] – سوره أنعام، آیه «۱۸».

[۹] – سوره نحل، آیه «۵۰».

[۱۰] – سوره فاطر، آیه «۱۰».

[۱۱] – سوره معارج، آیه «۴».

[۱۲] – سوره سجده، آیه «۵».

[۱۳] – سوره فصّلت، آیه «۴۲».

[۱۴] – سوره توبه، آیه «۶».

[۱۵] – سوره أعلی، آیه «۱».

[۱۶] – سوره بقره، آیه «۲۵۵».

[۱۷] – سوره روم، آیه «۲۷».

[۱۸] – سوره أعراف، آیه «۱۸۰».

[۱۹] – سوره نحل، آیه «۷۴».

[۲۰] – سوره بقره، آیه «۲۲».

[۲۱] – هَمْدانی، به فتح هاء و سکون میم، نام قبیله‌ای از قبایل عرب. (مترجم).

[۲۲] – سوره توبه، آیه «۱۰۰».

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

(54) سئل فضيلة الشيخ: عن علو الله تعالى ؟ وعن قول من يقول : إنه عن الجهات الست خال وإنه في قلب العبد المؤمن ؟

فأجاب بقوله : مذهب السلف رضوان الله عليهم أن الله تعالى بذاته فوق عباده وقد قال الله تعالى:( فإن تنازعتم في شيء فردوه إلى الله والرسول إن كنتم تؤمنون بالله وباليوم الآخر ذلك خير وأحسن تأويلاً) (سورة النساء، الآية” 59″)وقال تعالى : (وما اختلفتم فيه من شيء فحكمه إلى الله) (سورة الشورى، الآية ” 10 “). وقال تعالى : (إنما كان قول المؤمنين إذا دعوا إلى الله ورسوله ليحكم بينهم أن يقول :وا سمعنا وأطعنا وأولئك هم المفلحون. ومن يطع الله ورسوله ويخش الله ويتقه فأولئك هم الفائزون) (سورة النور، الآية “51-52”). وقال تعالى:( وما كان لمؤمن ولا مؤمنة إذا قضى الله ورسوله أمراً أن يكون لهم الخيرة من أمرهم ومن يعص الله ورسوله فقد ضل ضلالاً مبيناً) (سورة الأحزاب، الآية “36”). وقال تعالى:( فلا وربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا في أنفسهم حرجاً مما قضيت ويسلموا تسليماً) (سورة النساء، الآية “65”). فإذا تبين أن طريقة المؤمنين عند التنازع هي الرجوع إلى كتاب الله تعالى، وسنة رسوله ﷺ والسمع والطاعة لهما، وعدم الخيار فيما سواهما، وأن الإيمان لا يكون إلا بذلك، مع انتفاء الحرج وتمام التسليم، فإن الخروج عن هذا الطريق موجب لما قال الله تعالى: (ومن يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى ويتبع غير سبيل المؤمنين نوله ما تولى ونصله جهنم وساءت مصيراً‌) (سورة النساء، الآية “115”).

وعلى هذا فإن المتأمل في هذه المسألة مسألة علو الله تعالى بذاته على خلقه بعد ردها إلى كتاب الله تعالى، وسنة رسوله ﷺ يتبين له أن الكتاب والسنة قد دلا دلالة صريحة بجميع وجوه الدلالة على علو الله تعالى بذاته فوق خلقه، بعبارات مختلفه منها:

  1. التصريح بأن الله تعالى في السماء كقوله تعالى : ( أأمنتم من في السماء أن يخسف بكم الأرض فإذا هي تمور ، أم أمنتم من السماء أن يرسل عليكم حاصباً فستعلمون كيف نذير(سورة الملك، الآية”16-17″). وقوله ﷺ في رقية المريض:” ربنا الله الذي في السماء”، إلى آخر الحديث، رواه أبو داود، وقوله، ﷺ “والذي نفسي بيده ما من رجل يدعو امرأته إلى فراشها فتأبى عليه إلا كان الذي في السماء ساخطاً عليها حتى يرضى عنها”. رواه مسلم.
  2. التصريح بفوقيته تعالى ، كقوله تعالى : ( وهو القاهر فوق عباده) (سورة الأنعام، الآية “18”). وقوله : ( يخافون ربهم من فوقهم‌) (سورة النحل، الآية “50”). وقوله ﷺ : “إن الله لما قضى الخلق كتب عنده فوق عرشه إن رحمتي سبقت غضبي”. رواه البخاري.
  3. التصريح بصعود الأشياء إليه، ونزولها منه، والصعود لا يكون إلا إلى أعلى، والنزول لا يكون إلا من أعلى، كقوله تعالى:( إليه يصعد الكلم الطيب والعمل الصالح يرفعه) (سورة فاطر، الآية”10″). وقوله :(تعرج الملائكة والروح إليه) (سورة المعارج، الآية “4”). وقوله : ( يدبر الأمر من السماء إلى الأرض ثم يعرج إليه) (سورة السجدة، الآية”5″). وقوله تعالى في القرآن الكريم :( لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حكيم حميد) (سورة فصلت، الآية ” 42 “). والقرآن كلام الله تعالى، كما قال سبحانه : ( وإن أحد من المشركين استجارك فأجره حتى يسمع كلام الله) (سورة التوبة، الآية”6”). وإذا كان القرآن الكريم كلامه وهو تنزيل منه دل ذلك على علوه بذاته تعالى وقوله ﷺ : “ينزل ربنا إلى السماء الدنيا حين يبقى ثلث الليل الآخر فيقول : من يدعوني” . إلى آخر الحديث، وهو صحيح ثابت في الصحيحين وغيرهما. وفي حديث البراء بن عازب رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُ أن النبي ﷺ علمه ما يقول : إذا أوى إلى فراشه، ومنه :”آمنت بكتابك الذي أنزلت، ونبيك الذي أرسلت”. وهو في صحيح البخاري وغيره.
  4. التصريح بوصفه تعالى بالعلو، كما في قوله تعالى: ( سبح اسم ربك الأعلى) (سورة الأعلى، الآية “1”). وقوله : ( ولا يؤوده حفظهما وهو العلي العظيم) (سورة البقرة، الآية “255”). وقول النبي ﷺ : “سبحان ربي الأعلى”.
  5. إشارة النبي ﷺ إلى السماء حين يشهد الله تعالى في موقف عرفة ذلك الموقف العظيم، الذي أشهد فيه النبي ﷺ أكبر جمع من أمته، حين قال لهم : ” ألا هل بلغت”؟ قالوا : نعم فقال : ” اللهم اشهد”. يرفع أصبعه إلى السماء ويرفعها إلى الناس. وذلك ثابت في صحيح مسلم من حديث جابر، وهو ظاهر في أن الله تعالى في السماء وإلا لكان رفعه إياها عبثاً.
  6. سؤال النبي ﷺ للجارية حين قال لها: “أين الله” ؟ قالت : في السماء، قال: ” أعتقها فإنها مؤمنة”. رواه مسلم من حديث طويل عن معاوية بن الحكم السلمي رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُ وهو صريح في إثبات العلو الذاتي لله تعالى، لأن “أين”، إنما يستفهم بها عن المكان، وقد أقر النبي ﷺ هذه المرأة حين سألها أين الله؟ فأقرها على أنه تعالى في السماء، وبين أن هذا مقتضى الإيمان حين قال: ” أعتقها فإنها مؤمنة”. فلا يؤمن العبد حتى يقر ويعتقد أن الله تعالى في السماء، فهذه أنواع من الأدلة السمعية الخبرية من كتاب الله تعالى وسنة رسوله ﷺ تدل على علو الله تعالى بذاته فوق خلقه، أما أفراد الأدلة فكثيرة لا يمكن حصرها في هذا الموضع، وقد أجمع السلف الصالح رضوان الله عليهم على القول بمقتضى هذه النصوص وأثبتوا لله تعالى العلو الذاتي، وهو أنه سبحانه عال بذاته فوق خلقه، كما أنهم مجمعون على إثبات العلو المعنوي له وهو علو الصفات ، قال الله تعالى : ( وله المثل الأعلى في السماوات والأرض وهو العزيز الحكيم) (سورة الروم، الآية”27″). وقال تعالى: ( ولله الأسماء الحسنى فادعوه بها) (سورة الأعراف، الآية “180 “). وقال تعالى: ( فلا تضربوا لله الأمثال إن الله يعلم وأنتم لا تعلمون) (سورة النحل، الآية “74”).

وقال : ( فلا تجعلوا لله أنداداً وأنتم تعلمون‌) (سورة البقرة، الآية “22”). إلى غير ذلك من الآيات الدالة على كماله في ذاته وصفاته وأفعاله.

وكما أن علو الله تعالى الذاتي دلت عليه نصوص الكتاب والسنة وإجماع السلف، فقد دل عليه العقل والفطرة.

أما دلالة العقل: فيقال : لا ريب أن العلو صفة كمال، وأن ضده صفة نقص، والله تعالى قد ثبت له صفات الكمال فوجب ثبوت العلو له تعالى، ولا يلزم على إثباته له شيء من النقص، فإنا نقول : إن علوه تعالى ليس متضمناً لكون شيء من مخلوقاته محيطاً به، ومن ظن أن إثبات العلو له يستلزم ذلك فقد وهم في ظنه، وضل في عقله.

وأما دلالة الفطرة على علو الله تعالى بذاته : فإن كل داع لله تعالى دعاء عبادة ، أو دعاء مسألة لا يتجه قلبه حين دعائه إلا إلى السماء، ولذلك تجده يرفع يديه إلى السماء بمقتضى فطرته ، كما قال ذلك الهمداني لأبي المعالي الجويني: ” ما قال عارف قط : يارب إلا وجد من قلبه ضرورة بطلب العلو”. فجعل الجويني يلطم على رأسه ويقول : “حيرني الهمداني، حيرني الهمداني”. هكذا نقل عنه، سواء صحت عنه أم لم تصح، فإن كل أحد يدرك ذلك، وفي صحيح مسلم من حديث أبي هريرة رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُ أن النبي ﷺ ذكر الرجل يمد يديه إلى السماء، يارب، يارب إلى آخر الحديث. ثم إنك تجد الرجل يصلي وقلبه نحو السماء لا سيما حين يسجد. ويقول : ” سبحان ربي الأعلى” لأنه يعلم أن معبوده في السماء سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ.

وأما قولهم: ” إن الله تعالى عن الجهات الست خال”، فهذا القول على عمومه باطل لأنه يقتضي إبطال ما أثبته الله تعالى لنفسه، وأثبته له أعلم خلقه به، وأشدهم تعظيماً له، وهو رسوله محمد ﷺ من أنه سبحانه في السماء التي هي في جهة العلو، بل إن ذلك يقتضي وصف الله تعالى بالعدم، لأن الجهات الست هي الفوق، والتحت، واليمين، والشمال، والخلف، والأمام، وما من شيء موجود إلا تتعلق به نسبة إحدى هذه الجهات، وهذا أمر معلوم ببداهة العقول، وإن نفيت هذه الجهات عن الله تعالى لزم أن يكون معدوماً، والذهن وإن كان قد يفرض موجوداً خالياً من تعلق هذه النسب به لكن هذا شيء يفرضه الذهن، ولا يوجد في الخارج، ونحن نؤمن ونرى لزاماً على كل مؤمن بالله أن يؤمن بعلوه تعالى فوق خلقه، كما دل على ذلك الكتاب والسنة، وإجماع السلف، والعقل، والفطرة، كما قررناه من قبل. ولكننا مع ذلك نؤمن بأن الله تعالى محيط بكل شيء، وأنه لا يحيط به شيء من مخلوقاته، وأنه سبحانه غني عن خلقه فلا يحتاج لشيء من مخلوقاته. ونحن نرى أيضاً أنه لا يجوز لمؤمن أن يخرج عما يدل عليه الكتاب والسنة، لقول أحد من الناس كائناً من كان، كما أسلفنا الأدلة على ذلك في أول جوابنا هذا.

وأما قولهم: ” إن الله تعالى في قلب المؤمن”. فهذا لا دليل عليه من كتاب الله تعالى، ولا سنة رسوله ﷺ ولا كلام أحد من السلف الصالح فيما نعلم، وهو أيضاً على إطلاقة باطل فإنه إن أريد به أن الله تعالى حال في قلب العبد فهو باطل قطعاً، فإن الله تعالى أعظم وأجل من ذلك، ومن العجائب والعجائب جمة أن ينفر شخص مما دل عليه الكتاب والسنة من كون الله تعالى في السماء، ثم يطمئن بما لم يدل عليه الكتاب والسنة من زعمه أن الله تعالى في قلب المؤمن، إذ ليس في الكتاب والسنة حرف واحد يدل على ذلك.

وإن أريد بكون الله تعالى في قلب العبد المؤمن أنه دائماً يذكر ربه في قلبه، فهذا حق، ولكن يجب أن يعبر عنه بعبارة تدل على حقيقته وينتفي عنها المدلول الباطل، فيقال : مثلاً: إن ذكر الله تعالى دائماً في قلب العبد المؤمن.

ولكن الذي يظهر من كلام من يتكلم بها أنه يريد أن يستبدلها عن كون الله تعالى في السماء، وهي بهذا المعنى باطلة كما سبق.

فليحذر المؤمن من إنكار ما دل عليه كتاب الله وسنة رسوله، وأجمع عليه السلف إلى عبارات مجملة غامضة تحتمل من المعاني الحق والباطل، وليلتزم سبيل السابقين الأولين من المهاجرين والأنصار، حتى يدخل في قول الله تعالى : (والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار والذين اتبعوهم بإحسان رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُم ورضوا عنه وأعد لهم جنات تجري من تحتها الأنهار خالدين فيها أبداً ذلك الفوز العظيم) (سورة التوبة، الآية “100”).

جعلنا الله وإياكم منهم، ووهب لنا جميعاً منه رحمة، إنه هو الوهاب.

مطالب مرتبط:

۷۷ – درباره‌ی چیزهایی که الله ﷻ به خود نسبت می‌دهد؛ مثل: «وجه الله»، «ید الله»، و امثال آن

انواع چیزهایی که الله تعالی به خود اضافه می‌کند، سه تا است (۱) عینی که قائم به نفس خود است. (۲) عینی که قائم به نفس نیست، بلکه قائم به غیر است. (۳) اینکه وصفی محض باشد که مضاف در آن، صفت الله باشد، و این نوع، غیر مخلوق است.

ادامه مطلب …

۸۱ – وصف الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ به «خیانت» و یا «خدعه»

«خیانت» به هیچ وجه به الله تعالی نسبت داده نمی‌شود. زیرا در همه حال، صفت ذمّ است؛ زیرا این کار، مکر در هنگامی است که امین دانسته شده است و این کار مذموم است. اما خداع و نیرنگ، مانند مکر است که الله تعالی هر جا مدح باشد، به آن توصیف شده و به صورت مطلق چنین وصفی به او ﷻ متعلق نمی‌شود.

ادامه مطلب …

۷۶ – معنای حدیث: «الله، آدم را بر صورت خودش خلق کرد»

این حدیث، در صحیحین آمده و به اجماع مسلمانان و عقلا، ظاهرِ آن منظور نیست؛ زیرا فقط کرسیِ – محل قرار دادن دو پای – الله تعالی به وسعت آسمان‌ها و زمین است، و آسمان‌ها و زمین به نسبت کرسی، مانند حلقه‌ای است که در بیابانی وسیع افتاده است، و فضل عرش بر کرسی، مانند فضل این بیابان وسیع بر حلقه است. و هیچ کس به وصف نمودن یا تخیل کردن او احاطه‌ای ندارد، و کسی که چنین وصفی داشته باشد، ممکن نیست که بر صورت آدم باشد که شصت ذراع است. اما حدیث بر یکی از این دو معنی حمل می‌شود...

ادامه مطلب …

۷۵ – درباره‌ی احادیثی که در آن از دست راست و چپ الله ﷻ ذکر شده

راویان در مورد کلمه‌ی «با دست چپش» اختلاف دارند. برخی از آنها این کلمه را اثبات کرده، و برخی دیگر نیز آن را انکار نموده و گفته‌اند صحت آن از رسول الله صلی الله علیه وسلم به ثبوت نرسیده و اصل این بر می‌گردد به حدیثی که در صحیح مسلم آمده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «عادلان بر منبرهایی از نور در سمت راست الله هستند، و هر دو دست او، راست است». مقتضای این حدیث این است که چیزی به نام دست راست و دست چپ وجود ندارد. اما...

ادامه مطلب …

۵۵ – آیا الله همه جا هست؟

از شیخ رحمه الله در مورد سخن برخی مردم سوال شد که وقتی از آنها پرسیده شود: «الله کجاست؟»، می‌گوید: «الله همه جاست»، یا اینکه «موجود است». آیا این جواب به طور عمومی، صحیح است؟

ادامه مطلب …

۸۰ – آیا الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ به «مکر» توصیف می‌شود؟

الله تعالی به مکر توصیف نمی‌شود مگر به صورت مقیّد. بنا بر این به صورت مطلق به مکر توصیف نمی‌شود. از آیه‌ی مورد بحث، استدلال می‌شود که الله متعال دارای مکر است، و مکر یعنی رسیدن به حیله‌ی بزرگ‌تری برای غلبه بر خصم، طوری که احساس نکند. این صفت فقط در جایگاهی برای الله به کار می‌رود که مدح باشد.

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه