۵۴ – از شیخ رحمه الله در مورد علوّ الله تعالی پرسیده شد. همچنین در مورد سخن کسی که میگوید: او سبحانه و تعالی در هیچ یک از جهتهای ششگانه نیست، و بلکه او تعالی در قلب بندهی مومن است؟
جواب دادند: مذهب سلف رضوان الله علیهم این است که او تعالی با ذات خود، در جهت بالای بندگانش است، و او تعالی فرموده است: {فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}[۱]، یعنی: {پس اگر در چیزی اختلاف نمودید، آن را به الله و رسولش ارجاع دهید، اگر که به الله و روز آخرت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجامتر است}، و میفرماید: {وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ}[۲]، یعنی: {و در هر چیز دچار اختلاف شدید، حکم آن از سوی الله است}، و میفرماید: {إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ . وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ}[۳]، یعنی: {سخن مومنان هنگامی که به سوی الله و پیامبرش خوانده شوند، تا میان آنها داوری کند، فقط این است که میگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم، و اینان همان رستگارانند. و کسی که الله و پیامبرش را اطاعت نماید، و از الله بترسد و از – مخالفت با دستور او – بپرهیزد، پس اینانند که کامیاب هستند}، و میفرماید: {وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا}[۴]، یعنی: {و هیچ مرد و زن مومنی را نسزد که آن هنگام که الله و رسولش به چیزی امر کردند، اینکه آنها را در آن کار، اختیاری باشد، و هر کس الله و رسولش را نافرمانی کند، به راستی که در گمراهی آشکاری افتاده است}، و میفرماید: {فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}[۵]، یعنی: {نه، قسم به پروردگارت که آنها ایمان نمیآورند، مگر اینکه در اختلافاتشان تو را حاکم قرار دهند، و سپس از داوری تو در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملا تسلیم باشند}. وقتی دانسته شد که روش مومنان این است که در هنگام اختلاف، رجوع به قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم، و حرف شنوی و اطاعت از آنها و عدم اختیار در هر چیزی غیر از آنهاست، و اینکه ایمان جز با این نیست، و همراه با این، نباید هیچ حرج و مشکلی در این مورد داشت و کاملا تسلیم بود، فهمیده میشود که خروج از این طریق موجب چیزی میشود که الله تعالی در مورد آن میفرماید: {وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا}[۶]، یعنی: {و کسی که پس از آنکه هدایت برایش روشن شد؛ با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مومنان پیروی کند، ما او را به آنچه پیروی کرده، وا گذاریم، و او را به جهنم در اندازیم، و بد جایگاهی است}.
بر همین اساس، کسی که در این مساله – یعنی علوّ الله تبارک و تعالی با ذات خود بر بندگانش – بعد از ارجاع آن به کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم تامل کند، میبیند که قرآن و سنت دلالت صریحی از همهی جوانب و با عبارتهای مختلف بر این مساله دارند. از آن جمله:
۱ . تصریح به اینکه الله تعالی در آسمان است. چنان که میفرماید: {أَأَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ . أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِبًا فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ}[۷]، یعنی: {آيا از آن كس كه در آسمان است ايمن شده ايد كه شما را در زمين فرو برد پس بناگاه [زمين] به تپيدن افتد؟ يا از آن كس كه در آسمان است ايمن شده ايد كه بر [سر] شما تندبادى از سنگريزه فرو فرستد پس به زودى خواهيد دانست كه بيم دادن من چگونه است}، و فرمودهی رسول الله صلی الله علیه وسلم در رقیه کردن مریض: «پروردگارمان، الله که در آسمان است»، تا آخر حدیث. روایت ابوداود. و همچنین فرمودهی او صلی الله علیه وسلم: «قسم به کسی که جانم در دست اوست، هیچ مردی نیست که زنش را به همبستری دعوت کند، و زن خودداری کند، مگر اینکه آن کس که در آسمان است بر او خشم میگیرد تا زمانی که همسرش از او راضی شود». روایت مسلم.
۲ . تصریح به اینکه او در جهت بالا قرار دارد. مانند این فرمودهی او تعالی: {وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ}[۸]، یعنی: {و اوست كه بر بندگان خويش چيره است و اوست حكيم آگاه}، و این فرمودهی او تعالی: {يَخَافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ}[۹]، یعنی: {و میترسند از پروردگارشان که بالای سرشان است}، و فرمودهی رسول الله صلی الله علیه وسلم: «الله وقتی که از خلقت مخلوقات فارغ شد، نزد خود بر بالای عرش نوشت: رحمتم از غضبم سبقت جسته است».
۳ . تصریح به اینکه اشیاء به سوی او صعود میکنند و از نزد او نازل میشوند، و صعود جز به سمت بالا نیست، و نزول نیز جز از سمت بالا نیست؛ مانند این فرمودهی او تعالی: {إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ}[۱۰]، یعنی: {کلام نیکو به سوی او صعود میکند و عمل صالح را نیز بالا میبرد}، و این فرمودهی الهی: {تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ}[۱۱]، یعنی: {ملائکه و روح الأمین به سوی او عروج میکنند}، و این فرمودهی او تعالی: {يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ}[۱۲]، یعنی: {کار را از آسمان تا زمین تدبیر میکند، سپس به سوی او بالا میرود}، و این فرمودهی الله تعالی در قرآن کریم: {لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيد}[۱۳]، یعنی: {هیچ گونه باطلی نه از پیش رو و نه از پشت سر به آن راه ندارد، از سوی حکیم ستوده شده نازل گشته است}، و قرآن کریم، کلام الله تعالی است، چنان که او سبحانه و تعالی میفرماید: {وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ}[۱۴]یعنی: {و اگر احدی از مشرکین از تو پناه خواست، او را پناه ده تا اینکه کلام الله را بشنود}، و وقتی قرآن کریم کلام او تعالی بوده و از جانب او نازل شده باشد، این دال بر علوّ او تعالی با ذات خود است. همچنین فرمودهی رسول الله صلی الله علیه وسلم: «پروردگارمان به آسمان دنیا نزول میکند وقتی که یک سوم آخر شب باقی باشد، پس میگوید: کیست که مرا بخواند» تا آخر حدیث، و این حدیث، صحیح و ثابت بوده و در صحیحین و دیگر کتب آمده است. همچنین در حدیث براء بن عازب رضی الله عنه آمده که رسول الله صلی الله علیه وسلم به او آموخت که وقتی به رختخواب میرود، چه بگوید، که از آن جمله، این است: «ایمان آوردم به کتابی که نازل کردی، و به پیامبرت که او را فرستادی»، که این حدیث در صحیح بخاری و دیگر کتب حدیث آمده است.
۴ . تصریح به وصف او سبحانه و تعالی به علوّ، چنان که در این فرمودهی او تعالی آمده است: {سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى}[۱۵]، یعنی: {نام پروردگار بلند مرتبهات را به پاکی یاد کن}، و این فرمودهی او تعالی: {وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ}[۱۶]، یعنی: {و حفظ آسمانها و زمین، او را عاجز نمیکند، و او بلندمرتبه و بزرگ است}، و فرمودهی رسول الله صلی الله علیه وسلم: «سبحان ربی الأعلی»، یعنی: «منزّه است پروردگار بلند مرتبهام».
۵ . اشارهی رسول الله صلی الله علیه وسلم به آسمان، آن هنگام که در صحرای عرفه، در آن موقف عظیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم در آن، بزرگترین جمعیت امتش را شاهد بود، و الله را گواه گرفت، و آنگاه به امتش فرمود: «آیا به شما ابلاغ نمودم؟»، گفتند: بله. گفت: «پروردگارا، شاهد باش»، و انگشتش را به آسمان بالا برده و سپس به مردم اشاره میکرد، و این حدیث ثابت بوده و در صحیح مسلم از جابر رضی الله عنه روایت شده، و کاملا آشکار به این مساله که الله تعالی در آسمان است، اشاره میکند، و اگر چنین نبود، بالا بردن دستش به سوی آسمان، کاری عبث و بیهوده بود.
۶ . سوال رسول الله صلی الله علیه وسلم از کنیزک، آنگاه که از او پرسید: «الله کجاست؟»، کنیزک گفت: در آسمان. فرمود: «او را آزاد کن که او مومن است». روایت مسلم از حدیث بلندى از معاویه بن حکم سُلَمی رضی الله عنه، که این حدیث در اثبات علوّ ذات برای الله تعالی، صریح است. زیرا از کلمهی «أین» به معنی کجا، فقط در مورد سوال از مکان استفاده میشود، و رسول الله صلی الله علیه و سلم جواب این زن را وقتی از او پرسید که الله کجاست، تایید کرد که گفت: الله در آسمان است، و نشان داد که این سخن، مقتضای ایمان است، زیرا فرمود: «آو را آزاد کن که او مومن است». پس بنده زمانی مومن است که اقرار داشته و معتقد باشد که الله تعالی در آسمان است. اینها دلایلی از دلایل سمعیِ خبری از کتاب الله و سنت پیامبرش صلی الله علیه وسلم بودند که دال بر علوّ ذاتی الله بر مخلوقاتش است. اما برشمردن تک تک دلایل، بسیار زیاد است و ذکر آنها در این موضع ممکن نیست. همچنین سلف صالح رضی الله عنهم بر اعتقاد به این نصوص اجماع داشته و علوّ ذاتی الله را اثبات نمودهاند؛ بدین گونه که او سبحانه و تعالی با ذات خود بر بالای مخلوقاتش است، و همچنین بر علوّ معنوی که همان علوّ صفات است نیز اجماع دارند. الله تعالی میفرماید: {وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ}[۱۷]، یعنی: {و وصف برتر در آسمانها و زمین از آنِ اوست، و او حکیم و علیم است}، و میفرماید: {وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا}[۱۸]، یعنی: {و الله را اسمهایی نیکوست، پس او را با آنها بخوان}، و میفرماید: {فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ}[۱۹]، یعنی: {پس برای الله مثال به کار نبرید، یقینا الله میداند و شما نمیدانید}، و میفرماید: {فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ}[۲۰]، یعنی: {پس برای الله شریکانی قرار ندهید در حالی که میدانید}، و دیگر آیاتی که دال بر کمال او در ذات و صفات و افعال او تعالی است.
و همچنان که نصوص قرآن و سنت و اجماع سلف بر علوّ ذاتی الله تعالی دلالت دارند، عقل و فطرت نیز بر آن دلالت دارند.
اما دلالت عقل: شکی نیست که علوّ، صفت کمال و ضد آن صفت نقص است، و آنچه برای الله تعالی ثابت است، صفات کمال است. پس ثبوت علوّ نیز برای او تعالی واجب میشود. از اثبات علوّ برای او تعالی، نقصی برای او ثابت نمیشود. زیرا ما میگوییم که علوّ او تعالی متضمن این شرط نیست که باید حتما مخلوقی از مخلوقاتش بر او احاطه داشته باشد و کسی که تصور کند اثبات صفت علوّ برای او تعالی مستلزم چنین چیزی است، در تصور خود دچار وهم شده و در عقلش به گمراهی رفته است.
اما دلالت فطرت بر علوّ ذاتیِ الله تعالی: قلب هر دعا کنندهای، چه در دعای عبادت و چه در دعای مسئلت، هنگام دعا متوجه آسمان میشود و به همین خاطر است که میبینی دستش را به مقتضای فطرتش، رو به آسمان بلند میکند، چنان که همدانی[۲۱] به ابوالمعالی جوینی گفت: «هیچ عارفی یا ربّ را بر زبان نمیآورد، مگر اینکه در قلب خود ضرورت میبیند که از بالا درخواست کند»، و با این حرفش جوینی را در حالی قرار داد که به سر خود زده و میگفت: «این همدانی مرا حیران کرد، این همدانی مرا حیران کرد». این سخن چه صحیح باشد یا خیر، اینچنین از او نقل شده. زیرا هر کسی این موضوع را میداند. نیز در صحیح مسلم در حدیث ابوهریره رضی الله عنه آمده که رسول الله صلی الله علیه وسلم مردی را ذکر نمود که دست خود را به آسمان بلند نموده و میگوید: یا رب یا رب، الی آخر حدیث… همچنین شما شخص را میبینید که نماز میخواند، اما قلبش متوجه آسمان است؛ به خصوص در هنگامی که سجده میکند، و میگوید: «سبحان ربّی الأعلی»، زیرا او میداند که معبودش سبحانه و تعالی در آسمان است.
اما این سخن که میگویند: «الله تعالی از جهات شش گانه خالی است»، این سخن علی العموم، باطل است، زیرا مقتضی ابطال چیزی است که الله تعالی آن را برای خود اثبات فرموده، و همچنین آگاهترین کس به او در میان مخلوقات و کسی که بیشتر از همه او سبحانه و تعالی را تعظیم مینماید، یعنی پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم نیز آن صفات را برای او اثبات کرده است که او سبحانه و تعالی در آسمان است که همان جهت علوّ – بالا – است. بلکه این سخن – که میگویند الله تعالی از جهات شش گانه خالی است – مقتضی این است که او تعالی وصف به عدم شود. زیرا جهات شش گانه، بالا و زیر و راست و چپ و پشت و جلو هستند، و هیچ موجودی نیست مگر اینکه به یکی از این جهات منتسب است و این چیزی است که برای هر عقلی به روشنی، معلوم است. حال وقتی این جهات از الله تعالی نفی شوند، لازمهاش این است که او تعالی معدوم باشد، و گرچه ممکن است ذهن چیزی را تصور کند که خالی از چنین نسبتی باشد، اما این چیزی است که بافتهی ذهن است و وجود خارجی ندارد، و ما ایمان دارید و معتقدیم بر هر مومنی لازم است که به علوّ او تعالی بر بالای همهی مخلوقاتش ایمان داشته باشد، چنان که قرآن و سنت و اجماع سلف و عقل و فطرت بر آن دلالت میدهند. اما با این حال، نیز ایمان داریم که الله بر همه چیز احاطه دارد، و هیچ چیزی از مخلوقاتش به او احاطه ندارند، و او سبحانه و تعالی از خلقش بی نیاز بوده و به هیچ یک از آنها نیازی ندارد. همچنین معتقدیم که برای مومن جایز نیست از هر آنچه که قرآن و سنت بر آن دلالت میدهند، به خاطر سخن کسی، خارج شوند؛ حال این شخص هر که میخواهد باشد؛ چنان که در اول جوابمان بر این سوال، ادله را بیان کردیم.
اما اینکه میگویند: «الله تعالی در قلب شخص مومن است»، این سخنی است که هیچ دلیلی از قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم و تا جایی که میدانیم، در کلام هیچ یک از سلف ندارد. نیز این سخن مطلقا باطل است. زیرا اگر منظورش این است که الله تعالی در قلب بنده حلول کرده، سخنش قطعا باطل است، زیرا الله تعالی بزرگتر و جلیلتر از چنین چیزی است، و از عجایت این است – و عجایب زیادند – که شخص از آنچه که قرآن و سنت دال بر آن هستند که الله تعالی در آسمان است، فراری است، و سپس دل به چیزی مثل این گمان که الله تعالی در قلب مومن است، میبندد که هیچ دلیلی از قرآن و سنت ندارد؛ چه اینکه در قرآن و سنت حتی یک حرف واحد هم وجود ندارد که دال بر این باشد.
اما اگر منظورش از اینکه الله تعالی در قلب بندهی مومن است، این است که او دائما پروردگارش را در قلبش یاد میکند، این حق است. ولی واجب است که آن را با عبارتی تعبیر نماید که دال بر حقیقتش بوده و مدلول باطل را از آن نفی کند. مثلا بگوید: ذکر الله تعالی همیشه در قلب بندهی مومن است.
ولی چیزی که از سخن چنین گویندهای بر میآید این است که میخواهد آن را جایگزین بودنِ الله تعالی در آسمان کند، و این سخن، چنان که گذشت، باطل است.
بنا بر این، مومن باید بر حذر باشد از اینکه چیزی را که قرآن و سنت به آن دلالت میدهند و سلف بر آن اجماع کردهاند را انکار کرده و به عبارات مجمل و غامضی روی بیاورد که محتمل معانی حق و باطل هستند، و باید پویندهی راه سابقین اولین از مهاجرین و انصار باشد، تا در این فرمودهی الله تعالی داخل شود: {وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ}[۲۲]، یعنی: {و سابقین اولین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، الله از آنها راضی شده و آنها نیز از الله راضی شدند، و برای آنها باغهایی آماده کرده که در زیر آنها نهرهایی در جریان است، در آن جاودانه میمانند. این رستگاری بزرگی است}.
الله، ما و شما را از جملهی آنها قرار داده، و به همهی ما از روی رحمتش، آن را عطا نماید که بدون شک او وهّاب – عطا کننده – است.
[۱] – سوره نساء، آیه «۵۹».
[۲] – سوره شوری، آیه «۱۰».
[۳] – سوره نور، آیات «۵۱و۵۲}.
[۴] – سوره أحزاب، آیه «۳۶».
[۵] – سوره نساء، آیه «۶۵».
[۶] – سوره نساء، آیه «۱۱۵».
[۷] – سوره ملک، آیات «۱۶و۱۷».
[۸] – سوره أنعام، آیه «۱۸».
[۹] – سوره نحل، آیه «۵۰».
[۱۰] – سوره فاطر، آیه «۱۰».
[۱۱] – سوره معارج، آیه «۴».
[۱۲] – سوره سجده، آیه «۵».
[۱۳] – سوره فصّلت، آیه «۴۲».
[۱۴] – سوره توبه، آیه «۶».
[۱۵] – سوره أعلی، آیه «۱».
[۱۶] – سوره بقره، آیه «۲۵۵».
[۱۷] – سوره روم، آیه «۲۷».
[۱۸] – سوره أعراف، آیه «۱۸۰».
[۱۹] – سوره نحل، آیه «۷۴».
[۲۰] – سوره بقره، آیه «۲۲».
[۲۱] – هَمْدانی، به فتح هاء و سکون میم، نام قبیلهای از قبایل عرب. (مترجم).
[۲۲] – سوره توبه، آیه «۱۰۰».