دوشنبه 22 جمادی‌الثانی 1446
۳ دی ۱۴۰۳
23 دسامبر 2024

(۱۸۱۸) آیا ترک نماز از روی کسالت باعث باطل شدن عقد ازدواج می‌شود؟

(۱۸۱۸) سوال: برنامه‌ی عالی شما را دنبال می‌کردم بارک الله فیکم و اللهÀ با شما به ما نفع برساند. و در قسمت‌های گذشته یکی از جواب‌ها مرا به خود مشغول کرد این بود:  دو نفری که عقد ازدواج را در زمانی که نماز را برپا نمی‌‌داشتند انجام داده‌اند پس باید دوباره عقد کنند یعنی عقد آنها مطلقا باطل گشته است. حال سوالم این است: اگر یکی از آنها بعد از عقد نماز را به مدت بیش از سه روز نخواند، عقد دوباره‌ی او باطل می‌شود؟ و اگر یکی از آنها یا هر دوی آنها ترک نماز را به مدت بیش از سه روز تکرار کرد و از روی کسالت این کار را کرده باشد حکم آن در این حالت چیست؟

جواب:

این سوال بسیار مهمی است زیرا دانستن آن برای مردم از مهم‌ترین چیزهاست و این مبنی بر قول کفر تارک نماز می‌باشد و این مسئله اهل علم در مورد آن اختلاف کرده‌اند برخی گفته‌اند تارک نماز کافر است و برخی دیگر گفته‌اند که فسق می‌باشد.

سپس در این اختلاف کرده‌اند که برخی از آنها گفته‌اند به نماز خواندن دعوت می‌شوند و اگر نماز نخواند ،حدّ آن کشته شدن است و برخی دیگر می‌گویند که کشته نمی‌شود بلکه تعزیر می‌شود.

و برخی از اهل علم گفته‌اند که تارک نماز کافر است و از ملت اسلام خارج است و میزان و معیار در اختلافات بین اهل علم کتاب الله و سنت رسولش می‌باشد زیرا که اللهÀ می‌فرماید: {وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِیهِ مِن شَیۡءࣲ فَحُكۡمُهُۥۤ إِلَى ٱللَّهِ} [سوره الشورى: ۱۰] (و در هر چیزی که در آن اختلاف کنید، پس حکم (و داوری) آن با الله است) و اللهÀ برای ما بیان و آشکار ساخته که چگونه حکم کنیم و فرموده است:{فَإِن تَنَـٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءࣲ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡـَٔاخِرِۚ ذَ ٰ⁠لِكَ خَیۡرࣱ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلًا} [سوره النساء: ۵۹] (و اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر باز گردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجام‌تر است) و معیار به قول اکثریت نیست زمانی که دلیل از قرآن و سنت بر راجح بودن قول اقلیت دلالت کند.

به خاطر این که قول اللهÀ : {فَإِن تَنَـٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءࣲ فَرُدُّوهُ} (و اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را باز گردانید) شامل  حالت‌هایی است که دو طرف منازع تعدادشان مساوی یا بیشتر یا کمتر باشد.

و اگر بخواهیم که این مسئله را به قرآن و سنت برگردانیم می‌بینیم که دلالت بر کفر تارک نماز می‌دهند.

اما اللهÀ در قرآن می‌فرماید: {فَإِن تَابُوا۟} (پس اگر توبه کنند) یعنی مشرک از شرک {فَإِن تَابُوا۟ وَأَقَامُوا۟ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُا۟ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَ ٰ⁠نُكُمۡ فِی ٱلدِّینِۗ وَنُفَصِّلُ ٱلۡـَٔایَـٰتِ لِقَوۡمࣲ یَعۡلَمُونَ} [سوره التوبة: ۱۱] (پس اگر توبه کنند، و نماز را بر پا دارند، و زکات را بدهند، برادران دینی شما هستند، و ما آیات خود را برای گروهی که می‌دانند بیان می‌کنیم) و این دلالت بر این می‌دهد کسی که نماز را برپا ندارد و زکات را پرداخت نکند پس برادر ما در دین نیست همانگونه کسی که از شرک توبه نکند برادر ما در دین نیست و اللهÀ برای اخوت دینی شرطی گذاشت که سه صفت دارد: توبه از شرک و اقامه‌ی نماز و پرداخت زکات و معلوم است زمانی که به شرطی مشروط شد پس تا زمانی که آنها محقق نگردد اخوت دینی نیز به وجود نمی‌آید پس اگر از شرک توبه کنند ولی از نماز را برپا ندارند در دین برادر ما نیستند و اگر از شرک توبه کنند و نماز را هم اقامه کنند ولی زکات را نپردازند باز هم برادر دینی ما نیستند و این چیزی است که این آیه بر آن دلالت می‌کند و اخوت دینی هم فقط با خروج کامل از دین منتفی می‌شود و با معصیت هرچند هم که بزرگ باشند از بین نمی‌روند پس سوال کننده گوش دهد به آیه‌ی قصاص که اللهÀ می‌فرماید : {یَـٰۤأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ كُتِبَ عَلَیۡكُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءࣱ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَاۤءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَـٰنࣲۗ} [سوره البقرة: ۱۷۸] (ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! در (مورد) کشتگان (حکم) قصاص بر شما نوشته شده است، آزاد به آزاد، و برده به برده، و زن به زن (کشته می‌شوند). پس اگر کسی از سوی برادر (دینی)اش (یعنی ولی مقتول) چیزی به او بخشیده شد، (و حکم قصاص تبدیل به خون بهاء گردید) باید (ولی مقتول) از راه پسندیده پیروی کند و (قاتل نیز) به نیکی (دیه) به او بپردازد) و معلوم است که کشتن مؤمن از بزرگترین گناهان می‌باشد تا جایی که اللهÀ در مورد آن می‌فرماید: «وَمَن یَقۡتُلۡ مُؤۡمِنࣰا مُّتَعَمِّدࣰا فَجَزَاۤؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَـٰلِدࣰا فِیهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِیمࣰا» [سوره النساء: ۹۳] (و هر کس مؤمنی را از روی عمد به قتل برساند، کیفرش دوزخ است، که در آن جاودانه می‌ماند، و اللهÀ بر او غضب می‌کند، و او را از رحمتش دور می‌سازد و عذاب بزرگی برای او آماده ساخته است) و زمانی که این گناه عظیم انسان را از دایره‌ی ایمان خارج نمی‌کند پس گناه انسان را از ایمان خارج نمی‌کند و برادری ایمانی باقی است تا زمانی که کافر شوند.

و همچنین اللهÀ می‌فرماید: {وَإِن طَاۤىِٕفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُوا۟ فَأَصۡلِحُوا۟ بَیۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَـٰتِلُوا۟ ٱلَّتِی تَبۡغِی حَتَّىٰ تَفِیۤءَ إِلَىٰۤ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَاۤءَتۡ فَأَصۡلِحُوا۟ بَیۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوۤا۟ۖ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ* إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةࣱ فَأَصۡلِحُوا۟ بَیۡنَ أَخَوَیۡكُمۡ} [سوره الحجرات: ۹-۱۰] (و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر به جنگ بر خاستند، میان‌شان آشتی بر قرار کنید، پس اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کرد، با گروه متجاوز بجنگید تا به فرمان الله باز گردد، پس اگر بازگشت، میان آن‌ها به عدالت صلح بر قرار کنید، و عدالت پیشه کنید، بی‌گمان الله عادلان را دوست می‌دارد.* یقیناً مؤمنان برادرند، پس میان برادران‌تان صلح (و آشتی) بر قرار کنید) و معلوم است که کشتن یک دیگر از بزرگترین گناهان است تا جایی که رسول اللهﷺ آن را کفر اطلاق می‌کند و می‌فرماید: «سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتَالُهُ كُفْرٌ»[۱] (دشنام دادن مسلمان فسق و کشتن او کفر است) ولی این کفری نیست که آن را از دایره‌ی اسلام خارج کند زیرا که برادر ایمانی هم هستند و اگر خارج از ملت اسلام بود اخوت ایمانی نباید برایشان اثبات می‌شد و معصیت انسان را از اخوت ایمانی خارج نمی‌کند و فقط کفر است که اخوت ایمانی را از بین می‌برد.

و زمانی که به آیه براءة استدلال کردیم برای کفر تارک نماز دلالت می‌داد کسی که نماز نمی‌خواند اخوت ایمانی در مورد او منتفی است و در این صورت کافر می‌گردد.

و اگر کسی بگوید: در آیه این است: {وَءَاتَوُا۟ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَ ا⁠نُكُمۡ فِی ٱلدِّینِ} [سوره التوبة: ۱۱] (و زکات را بدهند، برادران دینی شما هستند) که همچنین دلالت بر کفر کسی که زکات را پرداخت نمی‌کند دارد. میگوییم: برخی از اهل آن را نیز گفته‌اند کسی که زکات را پرداخت نکنند حتی اگر از روی بخل بوده باشد کافر می‌شود ولی ادله‌ بر این دلالت دارد که این قول مرجوح است  با وجود این که عقوبت عظیمی دارد ولی از ایمان خارج نمی‌شود.

و از دلایل آن چیزی است که در صحیح مسلم از ابو هریرةJ روایت است که رسول اللهﷺ می‌فرماید: «مَا مِنْ صَاحِبِ ذَهَبٍ، وَلَا فِضَّةٍ لَا يُؤَدِّي مِنْهَا حَقَّهَا ؛ إِلَّا إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ صُفِّحَتْ لَهُ صَفَائِحُ مِنْ نَارٍ، فَأُحْمِيَ عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ، فَيُكْوَى بِهَا جَنْبُهُ، وَجَبِينُهُ، وَظَهْرُهُ، كُلَّمَا بَرَدَتْ أُعِيدَتْ لَهُ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ، حَتَّى يُقْضَى بَيْنَ الْعِبَادِ، فَيَرَى سَبِيلَهُ ؛ إِمَّا إِلَى الْجَنَّةِ، وَإِمَّا إِلَى النَّارِ»[۲] (هر صاحب طلا و نقره‌ای که زکات آن‌ها را پرداخت نکند در روز قیامت آن طلاها و نقره‌ها برای او به ورق‌هایی از آتش بدل خواهند شد که حرارت خود را از آتش جهنم می‌گیرند و به وسیله‌ی آن‌ها پشت، پهلو و پیشانی‌اش داغ می‌گردد؛ هرگاه سرد شوند دوباره داغ می‌گردند و این کار در روزی که طول آن به اندازه‌ی پنجاه هزار سال [دنیا] است ادامه می‌یابد تا آن‌گاه که میان بندگان قضاوت شود و هر یک راه خود را به سوی بهشت یا جهنم در پیش گیرد)

پس این روایت دلالت می‌دهد که کسی که زکات را پرداخت نمی‌کند کافر نیست زیرا که می‌تواند مسیرش به سوی بهشت باشد و اگر کافر می‌بود امکان نداشت که به بهشت راه پیدا کند و برای همین منطوق این حدیث بر مفهوم آیه مقدم است و این از قواعدی است که در اصول فقه مقرر شده است.

و اما دلیل از سنت که دلالت بر کفر تارک سنت دهد آن چیزی است که در صحیح مسلم جابرJ از رسول اللهﷺ روایت می‌کند: «إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ»[۳] (فاصله‌ی انسان با شرک و کفر ترک نماز است) و در سنن بریدةJ از رسول اللهﷺ روایت می‌کند: «إِنَّ الْعَهْدَ الَّذِي بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمُ الصَّلَاةُ، فَمَنْ تَرَكَهَا فَقَدْ كَفَرَ»[۴]  ( عهد بین ما و ایشان نماز است پس کسی آن را ترک کند حقیقتا کافر گشته است) پس رسول الله نماز را حد فاصلی بین کفر و ایمان و بین کافرین و مؤمنین قرار داد و حد فاصل به گونه‌ای می‌باشد که وقتی وقتی در دایره‌ی اولی نباشی پس در دایره‌ی دومی هستی بنابراین کسی که نماز نخواند از دایره‌ی ایمان خارج شده است و وارد دایره‌ی کفر شده است و کافر گشته است.

و اقوال صحابه نیز همين می‌باشد که امام اسحاق بن راهویهË از صحابه اجماع بر آن نقل می‌کند و عبدالله بن شقیقË که از تابعین می‌باشد می‌گوید: (كَانَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا يَرَوْنَ شَيْئًا مِنَ الْأَعْمَالِ تَرْكُهُ كُفْرٌ غَيْرَ الصَّلَاةِ)[۵] (اصحاب محمد ترک هیچ اعمالی را کفر نمی‌دانستند مگر نماز) و این نقل از اجماع ایشان می‌باشد.

این چیزی بود که کتاب و سنت و اقوال صحابه بر آن دلالت داشت ولی نظر و عقل نیز بر همین دلالت می‌دهد که هر انسانی که به اهمیت و مورد عنایت بودن نماز ایمان داشته باشد امکان ندارد که بر ترک نماز محافظت کند و در قلبش چیزی از ایمان باشد و همانطور که معلوم است نماز را اللهÀ بدون واسطه بر رسول اللهﷺ فرض گردانیده است و اللهÀ بر رسول اللهﷺ منت نهاده که در بالاترین مکانی که بشر به آن رسیده است و در با فضیلترین شب برای رسول اللهﷺ آن را فرض کرده است و اللهÀ پنجاه نماز را در شبانه روز فرض کرد که تا پنج تخفیف داد ولی اجر آن را همان اگر پنجاه نماز گذاشت که خود نشان از عنایت اللهÀ بر آن است و این که از دیگر اعمال متمایز است و عملی دیگر را نمی‌یابی که ترک آن کفر باشد و امکان ندارد که در قلب انسانی که اهمیت و منزلت این نماز باشد و آن را رها کند و بر ترک آن محافظت کند.

و هنگامی که قرآن و سنت و اقوال صحابه و نظر و عقل صحیح بر کفر تارک نماز دلالت داده است و من در دلیل‌های کسانی که می‌گویند کافر نیست تأمل کردم و آنها را از چهار حالت خالی ندیده‌ام:

اول: به هیچ وجه دلالت بر آن ندارد.

دوم: به چیزی مقید شده که امکان ندارد تارک نماز را شامل شود.

سوم: یا دلیلی است که برای حالت معذور می‌باشد.

چهارم: نصوص عامی است که با دلایل کفر تارک نماز تخصیص می‌یابند.

سپس لازم است قول کفر تارک نماز را گفت و عجیب است که کسانی که این ادله را با حمل آن بر انکار، جواب می‌دهند و شکی نیست که این حمل ضعیف است زیرا که هنگامی که ترک را حمل بر انکار، کردید صفتی که شرع به آن اعتبار دادن است که ترک باشد را لغو کرده‌اید و به وصفی اعتبار داده اید که شرع به آن اعتبار نداده است.

شارع نگفته است کسی که نماز را انکار کند بلکه گفته است کسی که ترک کند و رسول اللهﷺ داناتر به چیزی است که می‌گوید و فصیح‌ترین شخص در آن چیزی است که نطق می‌کند و ناصح ترین شخص در آنچه می‌خواهد توصیه کند می‌باشد و امکان ندارد که اراده‌ی کسی که انکار می‌کند را داشته باشد بعد آن را با عبارت ترک تعبیر کند با وجود این که فرق بسیار زیادی بین انکار و ترک وجود دارد.

سپس می‌گوییم: مجرد انکار کفر است اگر چه نماز نیز بخواند پس اگر انسانی فرض بودن نماز پنجگانه را انکار کند ولی آنها را بخواند و بر آنها محافظت نیز بکند او کافر است پس هنگامی که رسول اللهﷺ فرموده است {من ترکها} (کسی که آن را ترک کند) حمل آن بر انکار هیچ ارزشی ندارد.

سپس می‌گوییم: انکار نماز بدون شک کفر است و انکار زکات کفر است و انکار روزه کفر است و همچنین انکار کفر است و انکار هر فرضی موجب کفر است پس آیا رسول اللهﷺ فرمود: کسی که زکات را ترک کرد و کسی که روزه را ترک کرد و حج را ترک کرد؟ پس حمل ترک کردن بر انکار کردن بدون شک مردود و ضعیف است و واجب است که دلایل را آنطور که هست باقی بگذاریم.

مبنی برآن می‌گوییم: هنگامی که مردی که نماز نمی‌خواند با زن مسلمانی ازدواج کند نکاحش باطل است و به اجماع مسلمین ازدواج مرد کافر با زن مسلمان حلال نمی‌باشد همانطور که قول اللهÀ بر آن دلالت دارد: {یَـٰۤأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوۤا۟ إِذَا جَاۤءَكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَـٰتُ مُهَـٰجِرَ ٰ⁠تࣲ فَٱمۡتَحِنُوهُنَّۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِیمَـٰنِهِنَّۖ فَإِنۡ عَلِمۡتُمُوهُنَّ مُؤۡمِنَـٰتࣲ فَلَا تَرۡجِعُوهُنَّ إِلَى ٱلۡكُفَّارِۖ لَا هُنَّ حِلࣱّ لَّهُمۡ وَلَا هُمۡ یَحِلُّونَ لَهُنَّۖ} [سوره الممتحنة: ۱۰] (ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! هنگامی‌که زنان مؤمن هجرت کرده به نزد شما آیند، پس آن‌ها را آزمایش کنید، الله به ایمان‌شان داناتر است، پس اگر آن‌ها را (زنانی) مؤمن یافتید، آن‌ها را به سوی کفار باز نگردانید، نه آن‌ها برای آنان (کافران) حلالند و نه آن‌ها (کافران) برای این‌ها حلالند(

و بر برخی از مردم این مسئله مشتبه شده است که این نیز از جنسی کافرهایی است که مسلمان می‌شوند و نیاز به عقد دوباره نیست ولی در صورتی که این مسئله اینگونه نیست و در آنهایی که از اصل هر دو کافر بوده‌اند نکاح آنها باقی است اما بین مرد کافر و زن مسلمان یا بین مرد مسلمان و زن کافر هنگامی که مرد نماز می‌خواند و زن نماز نمی‌خواند بین آنها تفاوت بسیاری است و مرتد مثل کافر الأصل نیست همانگونه که بین اهل علم معلوم است و برای همین قیاس بر آن صحیح نیست بلکه شبهه‌ای است که بر بعضی از مردم عارض می‌شود.

پس ما می‌گوییم: اگر مردی که نماز نمی‌خواند با زن که نماز می‌خواند ازدواج کند نکاحشان باطل و غیر صحیح است. و اگر اللهÀ آن مرد را هدایت کرد و اسلام آورد و نماز خواند واجب است که دوباره نکاح را به جا آورند.

و اگر بعد از نکاح مرد ترک نماز کند مثل این که مرد و زن هر دو نماز می‌خوانند سپس -العیاذ بالله- مرد نماز را ترک می‌کند پس قطعا نکاح فسخ می‌شود و موقوف به تمام شدن عدّه‌ی زن می‌باشد پس یعنی اگر قبل از تمام شدن عده‌ی زن به سوی نماز برگشت پس او همچنان همسرش می‌باشد و اگر تا پایان عده‌ی زن بر تارک بودن خود باقی بود پس نکاح فسخ می‌شود و برای آن زن این است که با کسی دیگر ازدواج کند و اگر هم آن زن ازدواج نکرد که منتظر شد تا شاید اللهÀ آن را هدایت کند و نماز بخواند و سپس بعد از آن نماز خواند پس  آن زن می‌تواند به سوی آن مرد برگردد هر چند که عدّه‌ی آن تمام شده باشد طبق صحیح و راجح.

اما آنچه سوال کننده ذکر کرد که به مدت سه روز یا مانند آن  نماز را ترک کرده است با آن کافر نمی‌شود زیرا ظاهر ادله، بر آن دلالت دارد که کسی کافر است که مطلقا نماز را ترک کند ولی کسی که روزی نماز بخواند و روزی رها کند یا نمازی را بخواند و نمازی را رها کند و به فرض بودن آن اقرار داشته باشد کافر نمی‌شود و برای همین نکاح هم فسخ نمی‌شود اما واجب است که به نماز امر شود و بر ترک آن ادب شود تا این که به راه بیاید و همه‌ی نمازها را بخواند.

سوال کننده: شیخ بزرگوار اگر زن و شوهر هر دو هنگام عقد نکاح نماز نمی‌خوانند؟

جواب: اگر اینگونه باشد اصلا عقد ایشان صحیح نبوده است و اهل علم ذکر کرده‌اند که ازدواج مرد مرتد و زن مرتد صحیح نمی‌باشد و برای همین نکاح آن دو باطل می‌باشد.

سوال کننده: شیخ بزرگوار آیا در این حالت بر نکاح کفار قیاس می‌شود؟

جواب: در این حالت قیاس بر نکاح کفار گرفته نمی‌شود زیرا که حکم کافر الأصل و کافر مرتد مثل هم نیست و از کافر مرتد خواسته می‌شود که به احکام اسلام ملزم شود و واجب است که نکاح را بر آن در شریعت صحیح می‌باشد تطبیق دهد بر خلاف کافر الأصل.

سوال کننده: شیخ بزرگوار آیا عقد دوباره بین زوجین در این حالت تأثیری بر مشروع بودن اولاد گذشته دارد؟

جواب: اگر ازدواج زوج در هنگام نکاحش صحیح نبوده و او معتقد بوده است که نکاحش صحیح است پس فرزندانی که به دنیا آمده‌اند شرعی هستند زیرا که اکثر چیزی که در مورد آنها می‌گویند این است که این از وطء شبهه ( هم‌خوابی که اشتباها صورت گرفته است) حساب می‌کنند و وطء شبهه را به آن نسب ملحق می‌کنند همان‌طور که اهل علم ذکر کرده‌اند و شیخ الإسلام ابن تیمیهË اجماع را حکایت می‌کند.


[۱] رواه البخاری (۴۸) و مسلم (۶۴).

[۲]  تخریج آن گذشت.

[۳] تخریج آن گذشت.

[۴] تخریج آن گذشت.

[۵]  تخریج آن گذشت.

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

يقول السائل: كنت أتابع برنامجكم الأكثر من رائع بارك الله فيكم ونفعنا بكم وشغلتني إجابتكم عن أحد الأسئلة في حلقة مضت، وكانت تفيد وجوب إعادة عقد قران اثنين تم عقد قرانهما في فترة لا يقيمان فيها الصلاة، بمعنى أن عقد القرآن وقع باطلا بطلانا مطلقا. والسؤال: لو قطع أحدهما الصلاة بعد عقد القران أكثر من ثلاثة أيام هل يبطل العقد ثانية؟ ولو تكرر من أحدهما أو كليهما قطع الصلاة أكثر من ثلاثة أيام ثلاث مرات ولو تكاسلا فما الحكم في هذه الحالة؟

فأجاب رحمه الله تعالى: هذا سؤال مهم جدا، لأن حاجة الناس إلى معرفته من أهم ما يكون، وهو مبني على القول بكفر تارك الصلاة، وهذه المسألة قد اختلف فيها أهل العلم فذهب بعضهم إلى أن ترك الصلاة لا يوجب الكفر، وإنما هو فسق من جملة الفسوق.

ثم اختلف هؤلاء القائلون بذلك، فمنهم من قال: إنه يُدعى إلى الصلاة، فإن صلى وإلا قتل حدًا، ومنهم من قال: إنه لا يقتل بل يعزر.

وذهب بعض أهل العلم إلى أن تارك الصلاة يكفر كفرًا أكبر مخرجًا عن الملة، والميزان عندما يختلف أهل العلم في حكم مسألة من المسائل هو كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم، لقول الله تعالى: ﴿ وَمَا أَخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِن شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللهِ ﴾ [الشورى: ۱۰] ، وبَيَّنَ الله سبحانه وتعالى لنا كيف يكون ذلك التحاكم فقال: ﴿ فَإِن تَتَزَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴾ [النساء: ٥٩] ولا عبرة بالقول الأكثر إذا كان قد دل الدليل من كتاب الله وسنة رسوله على رجحان القول الأقل، لأن قوله: ﴿ فَإِن تَتَزَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ ﴾ [النساء: ٥٩] يشمل ما إذا كان المتنازعان مستويي الطرفين أو كان أحدهما أقل أو أكثر.

وإذا رددنا هذه المسألة إلى كتاب الله وإلى سنة رسوله وجدنا أن كتاب الله وسنة رسوله يدلان على أن تارك الصلاة كافر كفرًا مخرجا عن الملة.

أما كتاب الله يقول -سبحانه وتعالى -: ﴿فَإِن تَابُوا يعني: المشركين من الشرك ﴿ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَوةَ وَعَاتَوُا الزَّكَوةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ [التوبة: ١١]، فهذه الآية تدل على أن من لم يقم الصلاة ولم يؤت الزكاة فليس أخا لنا في الدين، كما أنه إذا لم يتب من الشرك فليس أخا لنا في الدين، وذلك أن الله رَتَّبَ الأخوة في الدين على شرط متكون من ثلاث صفات، وهي: التوبة من الشرك، وإقامة الصلاة، وإيتاء الزكاة، ومن المعلوم أن ما توقف على شرط فإنه لا يتحقق إلا بوجود ذلك الشرط، فالأخوة في الدين لا تتحقق إلا باجتماع هذه الأوصاف الثلاثة، فلو أنهم تابوا من الشرك ولم يقيموا الصلاة فليسوا إخوة لنا في الدين، ولو تابوا من الشرك وأقاموا الصلاة ولم يؤتوا الزكاة فليسوا إخوة لنا في الدين هذا ما تدل عليه هذه الآية الكريمة المكونة من شرط وجزاء، ولا يمكن أن تنتفي الأخوة الدينية إلا بالخروج من الدين، فالأخوة الإيمانية لا يمكن أن تنتفي بمجرد المعاصي ولو عظمت، وليستمع السائل إلى قوله تعالى في آية القصاص: ﴿ يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ في القتلى الحرُّ بِالْخَرِ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنثَى بِالْأُنثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَأَنْبَاعُ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَيْهِ بِإِحْسَنِ ﴾ [البقرة: ۱۷۸]، ومن المعلوم أن قتل المؤمن من أكبر الذنوب، حتى إن الله قال فيه: ﴿ وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَلِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا ﴾ [النساء: ٩٣]، وإذا كان هذا الذنب العظيم لا يخرج من الإيمان دل هذا على أن الذنوب لا تخرج من الإيمان، وأنه لا يخرج من الأخوة الإيمانية إلا ما كان كفرًا.

وكذلك قول الله تعالى: ﴿ وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِن بَغَتْ إِحْدَنَهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ  إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ﴾ [الحجرات: ۹-۱۰]، ومعلوم أن قتال المؤمن لأخيه من كبائر الذنوب، حتى إن الرسول عليه الصلاة والسلام جعله كفرًا فقال: «سباب المسلم فسوق، وقتاله كفر»، لكن هذا ليس كفرًا محرجًا عن الملة، لثبوت الأخوة الإيمانية معه، ولو كان مخرجًا من الملة ما ثبتت الأخوة الإيمانية معه، إذا فالمعاصي لا تخرج الإنسان من الأخوة الإيمانية، لا يخرجه من الأخوة الإيمانية إلا الكفر.

وإذا رجعنا إلى آية براءة التي استدللنا بها على كفر تارك الصلاة وجدنا أنها تدل على أن من لم يُصَلِّ فقد انتفت عنه الأخوة الإيمانية، فيكون حينئذ كافرًا كفرًا مخرجا عن الملة.

فإن قال قائل: الآية فيها ﴿ وَءَاتَوُا الزَّكَوةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ ﴾ [التوبة : ١١]، وهذا يدل على أن من لم يُزَاً فهو كافر أيضًا. قلنا: نعم، وقد قال بذلك بعض أهل العلم بأن من لم يُزَاً ولو بخلا فإنه يكون كافرًا. ولكن الأدلة تدل على أن هذا قول مرجوح، وأن من لم يُزَاً فقد تعرض لعقوبة عظيمة، ولكنه لا يخرج من الإيمان.

ومن الأدلة على ذلك ما ثبت في صحيح مسلم من حديث أبي هريرة رضي الله نه في قوله صلى الله عليه وسلم: «ما من صاحب ذهب ولا فضة لا يؤدي منها حقها، إلا إذا كان يوم القيامة صُفْحَتْ له صفائح من نار، وأُخمي عليها في نار جهنم، فيُكْوَى بها جنبه وجبينه وظهره كلما بردت أعيدت في يوم كان مقداره خمسين ألف سنة، حتى يُقْضَى بين العباد، ثم يرى سبيله : إما إلى الجنة، وإما إلى النار»، وحقها هو الزكاة كما توضحه الرواية الأخرى، وإذا كان هذا المانع للزكاة يرى سبيله إما إلى الجنة وإما إلى النار، دل على أنه لا يكفر، لأنه لو كفر كفرًا مخرجًا عن الملة لم يكن له سبيل إلى الجنة، وعلى هذا فيكون منطوق هذا الحديث مقدما على مفهوم الآية الكريمة، ومن القواعد المقررة في أصول الفقه أن المنطوق مقدم على المفهوم.

وأما الأدلة من السنة على كفر تارك الصلاة فما ثبت في صحيح مسلم من حديث جابر رضي الله نه أن النبي صلى الله عليه وسلم قال: «بين الرجل وبين الشرك والكفر ترك الصلاة»، وفي السنن من حديث بريدة رضي الله عنه أن النبي صلى الله عليه وسلم قال: «العهد الذين وبينهم الصلاة، فمن تركها فقد كفر، فجعل النبي -عليه الصلاة والسلام- الصلاة حدًا فاصلا بين الإيمان والكفر والشرك، وبين المؤمنين والكافرين، والحد الفاصل إذا تجاوزه الإنسان فقد خرج من الدائرة الأولى إلى الدائرة الثانية، وعلى هذا فإن من لم يُصَلُّ فقد خرج من الإيمان إلى الكفر، وخرج من المسلمين إلى الكافرين.

وأما أقوال الصحابة رضي الله عنهم فإنه قد نقل إجماعهم الإمام إسحاق بن راهويه، وقال عبد الله بن شقيق رحمه الله وكان من التابعين، قال:«كان أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم لا يرون شيئًا من الأعمال تركه كفر إلا الصلاة»، وهذا نقل لإجماعهم. وكما دل على ذلك الكتاب والسُّنَّة وأقوال الصحابة رضي الله عنهم فإنه قد دل عليه العقل والنظر، فإن أي إنسان يؤمن بما لهذه الصلاة من الأهمية والعناية لا يمكن أن يحافظ على تركها وفي قلبه شيء من الإيمان، فالصلاة -كما هو معلوم- فرضها الله على نبيه صلى الله عليه وسلم بدون واسطة من الله -جل وعلا- إلى رسوله في أعلى مكان يصل إليه بشر، وفي أفضل ليلة للرسول صلى الله عليه وسلم وفرضها الله على عباده خمسين صلاة في اليوم والليلة، حتى خففها عنهم بفضله وكرمه فصارت خمس صلوات بالفعل وخمسين في الميزان، وهذا يدل على عناية الله بها، وأنها متميزة عن باقي الأعمال بميزات عظيمة، فما أجدرها وأحراها بأن يكون تركها كفرًا بالله عز وجل، ولا يمكن أن يكون في قلب إنسان عرف أهمية الصلاة ومنزلتها أن يَدَعَهَا ويحافظ على تركها.

وإذا كان قد دل الكتاب والسُّنَّة وأقوال الصحابة والنظر الصحيح على كفر تاركها فإنني قد تأملت أدلة من قالوا بعدم التكفير، فوجدتها لا تخلو من أحوال أربع:

الحالة الأولى: إما أنه لا دلالة فيها بوجه من الوجوه.

الحالة الثانية: أنها مقيدة بمعنى لا يمكن معه ترك الصلاة.

الحالة الثالثة: أنها وردت في حال يعذر فيها بترك الصلاة.

الحالة الرابعة: أنها عامة خصصت بأدلة كفر تارك الصلاة.

وحينئذ فيتعين القول بكفر تارك الصلاة ومن العجب أنهم أجابوا عن الأدلة الدالة على كفر تاركها بأن حملوها على إن من تركها جاحدا، وهذا الحمل لا شك أنه ضعيف، لأنهم إذا حملوها على أن ذلك لمن تركها جاحدا فقد ألغوا الوصف الذي اعتبره الشرع وهو الترك، وأتوا بوصف لم يعتبره الشارع.

الشارع لم يقل: من جحدها، بل قال: من تركها، والنبي صلى الله عليه وسلم أعلم الناس بما يقول، وأفصحهم فيما ينطق، وأنصحهم فيما يريد -عليه الصلاة والسلام، لا يمكن أن يريد من جحدها ثم يعبر عن ذلك بالترك، لما علم من الفرق العظيم بين الجحد وبين الترك. ثم نقول: مجرد الجحد كفر ولو صَلَّى، فإن الإنسان لو جحد فرضية الصلوات الخمس وهو يصليها ويحافظ عليها كان كافرا، وحينئذ يكون قوله عليه الصلاة والسلام من تركها لا قيمة له إطلاقا إذا حملناه على الجحد.

ثم نقول أيضًا: جحد الصلاة موجب للكفر بلا شك، وجحد الزكاة أيضًا موجب للكفر، وجحد الصيام موجب للكفر، وجحد الحج أي فرضيته موجب للكفر، فهلا قال النبي عليه الصلاة والسلام-: فمن ترك الزكاة ومن ترك الصيام ومن ترك الحج؟ إذا فحمل الترك هنا على الجحود لا شك أنه ضعيف مردود، ويجب أن تبقى الأدلة على ما جاءت به.

وبناء على ذلك نقول: إذا تزوج الرجل الذي لا يصلي امرأة مسلمة فإن نكاحه باطل، وقد أجمع المسلمون على أن المسلمة لا تحل لكافر، كما دل على ذلك قوله تعالى: ﴿ يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا جَاءَ كُمُ الْمُؤْمِنَتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَتِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلَّ لَمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ [الممتحنة: ١٠].

وقد اشتبه على بعض الناس هذه المسألة حتى ظنوا أنها من جنس الكافرين إذا أسلما فإنه لا يجب إعادة نكاحهما، وهذا ليس كذلك، فإن الكافرين الأصل بقاء نكاحهما على ما كان عليه وكلاهما كافر، وأما هذا فهو بين كافر ومسلمة، أو بين مسلم وكافرة، إذا كان الزوج يصلي وهي لا تصلي، فبينهما فرق عظيم، والمرتد ليس كالكافر الأصلي كما هو معلوم عند أهل العلم وعلى هذا فلا يصح القياس، بل هو من الشبهة التي قد تعرض لبعض الناس. فنقول: إذا تزوج الرجل الذي لا يصلي بامرأة تصلي فإن النكاح باطل لا يصح، فإن هداه الله تعالى إلى الإسلام وصلى وجب إعادة عقد النكاح من جديد، أما إذا طرأ عليه ترك الصلاة بعد النكاح، مثل أن يتزوجها وهو يصلي وهي تصلي ثم بعد ذلك والعياذ بالله – ترك الصلاة فإن النكاح ينفسخ، ويبقى الأمر موقوفا إلى انقضاء عدتها، فإن عاد إلى الصلاة قبل أن تنقضي العدة فهي زوجته، وإن بقي تاركًا للصلاة حتى انقضت عدتها فإنه يتبين انفساخ النكاح من حين ترك صلاته، ولها أن تتزوج بغيره، فإن بقيت على عدم الزواج تنتظر لعل الله يهديه فيصلي، ثم صلى بعد ذلك فلها أن ترجع إليه ولو بعد انتهاء العدة على القول الصحيح الراجح.

أما ما ذكره السائل من كونه ترك الصلاة ثلاثة أيام أو نحوها فإنه لا يكفر بهذا، لأن ظاهر الأدلة أن من تركها تركا مطلقا، وأما كونه يصلي يوما ويدع يوما، أو يصلي صلاة ويدع صلاة مع إقراره بفرضيتها فإنه لا يكفر بذلك، وعلى هذا فلا ينفسخ النكاح، ولكن يجب أن يؤمر هذا بالصلاة ويؤدب على تركها حتى يستقيم ويصلي جميع الصلوات.

فضيلة الشيخ: إن كان الزوجان وقت عقد النكاح كلاهما لا يصليان؟

فأجاب – رحمه الله تعالى -:إذا كان الزوجان كلاهما لا يصليان وقت العقد فإن العقد لا يصح أيضًا، وقد ذكر أهل العلم أن المرتد لا يصح أن يتزوج بمرتدة، وعلى هذا فيكون نكاحهما جميعا باطلا.

فضيلة الشيخ: هل يقاس في مثل هذه الحالة على نكاح الكفار؟

فأجاب – رحمه الله تعالى-: لا يقاس في مثل هذه الحالة على نكاح الكفار، لأن حكم الكافر الأصلي غير حكم الكافر المرتد، إذ إن الكافر المرتد كان مطالبا بالتزام أحكام الإسلام، فيجب أن يطبق النكاح على ما تقضيه الشريعة من أن يكون في حال يصح منه ذلك، بخلاف الكافر الأصلي. فضيلة الشيخ: هل تجديد العقد بين الزوجين في مثل هذه الحالة يؤثر على شرعية الأولاد والعِشْرَةِ الماضية؟

فأجاب رحمه الله تعالى: إذا كان الزوج حين تزوجها في حال لا يصح منه نكاحها وهو يعتقد أن النكاح صحيح فإن الأولاد الذين خُلِقُوا مِن مَائِهِ يعتبرون أولادًا شرعيين، لأن أكثر ما يقال فيهم: إنهم من وطء شبهة، ووطء الشبهة يلحق به النسب كما ذكره أهل العلم، وحكاه شيخ الإسلام ابن تيمية رحمه الله إجماعا.

مطالب مرتبط:

(۱۷۵۷) آیا غذا خوردن همراه تارک نماز جایز است؟

هنگامی که تارک نماز مرتد و کافر باشد پس جایز نیست که همراه او سکنی گزید بلکه هجر او واجب است مگر این که برای دعوت او به سوی اسلام و حق باشد...

ادامه مطلب …

(۱۸۰۳) حکم قضای نمازهایی که فوت شده است

نیازی به قضای آنچه از شما فوت شده است نیست زیرا که اگر قضا نیز بکنی فایده‌ای ندارد برای این که وقتی بدون عذر شرعی از وقت خارج شود قضا فایده‌ای ندارد....

ادامه مطلب …

(۱۸۰۲) آیا قضای نمازهای فوت شده لازم است؟

قضای نماز و روزه‌ای که به صورت عمدی آن را ترک کرده‌ای برای تو مشروع نمی‌باشد زیرا که برای تو فایده‌ای ندارد و هر عبادتی که وقت معینی دارد و اگر انسان بدون عذر آن را از وقتش خارج کند از او قبول نمی‌شود ...

ادامه مطلب …

(۱۸۰۴) حکم کفاره‌ی واجبات دینی که در سال‌های گذشته ترک شده است

چیزی از آن بر شما واجب نیست بلکه چیزی که بر شما واجب است این که الان اعمال خود را اصلاح کنی و بقیه عمر خود را بر راه مستقیم باشی و توبه چیزی‌های گذشته را از بین می‌برد...

ادامه مطلب …

(۱۷۷۴) راهنمایی شما برای جوانانی که نماز نمی‌خوانند مگر وقتی که جماعتی را ببینند چیست؟

او اشتباه می‌کند و چگونه از مردم حیا می‌کند ولی از الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ حیا نمی‌کند؟ و چگونه از مردم می‌ترسد ولی از الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ نمی‌ترسد؟

ادامه مطلب …

(۱۷۴۲) اسباب سبک شمردن نماز

اسباب متعدد زیادی دارد که از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین آن اتباع از شهوت است و برای همین الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ اتباع از شهوت را قرین ضایع کردن نماز بیان کرده استززز

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه