دوشنبه 22 جمادی‌الثانی 1446
۳ دی ۱۴۰۳
23 دسامبر 2024

(۱۷۸۷) حکم انجام حج برای شخص تارک نماز

(۱۷۸۷) سوال: وقتی کوچک بودم پدرم نماز می‌خواند و قرآن تلاوت می‌کرد و تقریبا پنج سال قبل از وفاتش آن را ترک کرد در حالی برآن قادر بود و الان می‌خواهم که برای او حج بجا بیاورم آیا این جایز است؟

جواب:

به سبب قطع کردن نماز شود نگاه می‌شود ظاهر آن این است که او به خاطر سببی نماز را رها کرده است و او عقل را از دست داده و تحمل نماز را نداشته است که در این حالت رسول اللهﷺ می‌فرماید: «رفع القلم عن ثلاثة» (قلم از سه چیز برداشته شده است) و از آنها ذکر کرد {الْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ}[۱]  (دیوانه تا زمانی که هوشیار گردد(

و اما اگر نماز را ترک کرده و در سلامت عقل بوده است که کافر گشته است والعیاذ بالله و زمانی که کافر باشد پس جایز نیست که برای حج شود و برای او دعا شود به خاطر قول اللهÀ که می‌فرماید: {مَا كَانَ لِلنَّبِیِّ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوۤا۟ أَن یَسۡتَغۡفِرُوا۟ لِلۡمُشۡرِكِینَ وَلَوۡ كَانُوۤا۟ أُو۟لِی قُرۡبَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُمۡ أَصۡحَـٰبُ ٱلۡجَحِیمِ} [سوره التوبة: ۱۱۳] (برای پیامبر و کسانی‌که ایمان آوردند (شایسته) نبود که برای مشرکان طلب آمرزش کنند، – هر چند از نزدیکان‌شان باشند- بعد از آنکه برای آن‌ها روشن شد که آن‌ها اهل دوزخند) و اگر کسی گفت که این مسئله بین علما اختلاف است که انسان با ترک نماز کافر می‌شود یا نه پس جوابش این است که می‌گوییم بله این مسئله بین اهل علم اختلاف می‌باشد ولی میزان به دلیل قول الله، کتاب الله و سنت رسول الله می‌باشد: {فَإِن تَنَـٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءࣲ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡـَٔاخِرِۚ ذَ ٰ⁠لِكَ خَیۡرࣱ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلًا}[سوره النساء: ۵۹] (و اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر باز گردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجام‌تر است) و {وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِیهِ مِن شَیۡءࣲ فَحُكۡمُهُۥۤ إِلَى ٱللَّهِ} [سوره الشورى: ۱۰] (و در هر چیزی که در آن اختلاف کنید، پس حکم (و داوری) آن با الله است) و زمانی که این مسئله را به کتاب الله و سنت رسول برگردانیم در حالی که ما معقتد به قول این و آن نیستم بلکه به مقتضای دلیل نگاه می‌کنیم که هم کتاب الله و سنت رسولش و اقوال صحابه و نظر و عقل صحیح بر کفر تارک نماز دلالت دارند.

و اما قرآن در مورد مشرکین می‌فرماید: {فَإِن تَابُوا۟ وَأَقَامُوا۟ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُا۟ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَ ٰ⁠نُكُمۡ فِی ٱلدِّینِ} [سوره التوبة: ۱۱] (پس اگر توبه کنند، و نماز را بر پا دارند، و زکات را بدهند، برادران دینی شما هستند) در این آیه اللهÀ برای اخوت دینی سه شرط گذاشت: توبه از شرک، اقامه‌ی نماز و پرداخت زکات که هر کدارم از این شروط منتفی شود مشروط که اخوت دینی باشد هم منتفی خواهد شد و معلوم است که اگر بر شرک باقی بمانند برادران دینی ما نیستند و اگر اسلام آوردند و نماز نخوانند باز هم برادران دینی ما نیستند و همچنین در مورد پرداخت زکات و اخوت دینی فقط کفر از بین می‌رود و با معصیت هر چند که بزرگ باشد منتفی نمی‌شود همانطور که اللهÀ در مورد قتل عمد که از بزرگترین گناهان می‌باشد، می‌فرماید: {یَـٰۤأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ كُتِبَ عَلَیۡكُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءࣱ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَاۤءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَـٰنࣲۗ} [سوره البقرة: ۱۷۸] (ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! در (مورد) کشتگان (حکم) قصاص بر شما نوشته شده است، آزاد به آزاد، و برده به برده، و زن به زن (کشته می‌شوند). پس اگر کسی از سوی برادر (دینی)اش (یعنی ولی مقتول) چیزی به او بخشیده شد، (و حکم قصاص تبدیل به خون بهاء گردید) باید (ولی مقتول) از راه پسندیده پیروی کند و (قاتل نیز) به نیکی (دیه) به او بپردازد) پس فرمود: {فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءࣱ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ} [سوره البقرة: ۱۷۸] (پس اگر کسی از سوی برادر (دینی)اش (یعنی ولی مقتول) چیزی به او بخشیده شد، (و حکم قصاص تبدیل به خون بهاء گردید) باید (ولی مقتول) از راه پسندیده پیروی کند) با وجود این که قاتل فاعل کبیره‌ی بسیار عظیمی هست ولی او از اخوت ایمانی خارج نگردید.

و اللهÀ در مورد دو طائفه‌ای که یک‌دیگر را می‌کشند می‌فرماید: {وَإِن طَاۤىِٕفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُوا۟ فَأَصۡلِحُوا۟ بَیۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَـٰتِلُوا۟ ٱلَّتِی تَبۡغِی حَتَّىٰ تَفِیۤءَ إِلَىٰۤ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَاۤءَتۡ فَأَصۡلِحُوا۟ بَیۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوۤا۟ۖ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ* إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةࣱ فَأَصۡلِحُوا۟ بَیۡنَ أَخَوَیۡكُمۡ} [سوره الحجرات: ۹-۱۰] (و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر به جنگ بر خاستند، میان‌شان آشتی بر قرار کنید، پس اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کرد، با گروه متجاوز بجنگید تا به فرمان الله باز گردد، پس اگر بازگشت، میان آن‌ها به عدالت صلح بر قرار کنید، و عدالت پیشه کنید، بی‌گمان الله عادلان را دوست می‌دارد.* یقیناً مؤمنان برادرند، پس میان برادران‌تان صلح (و آشتی) بر قرار کنید) و کشتار بین مسلمین از بزرگترین کبائر است تا جایی که رسول اللهﷺ می‌فرماید: «إِذَا الْتَقَى الْمُسْلِمَانِ بِسَيْفَيْهِمَا فَالْقَاتِلُ وَالْمَقْتُولُ فِي النَّارِ “. فَقُلْتُ : يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذَا الْقَاتِلُ، فَمَا بَالُ الْمَقْتُولِ ؟ قَالَ : ” إِنَّهُ كَانَ حَرِيصًا عَلَى قَتْلِ صَاحِبِهِ»[۲] («هرگاه دو مسلمان بر یکدیگر شمشیر می کشند قاتل و مقتول‌در دوزخ‌اند.»! من گفتم : یا رسول این قاتل است (که مستحق دوزخ است) ولی مقتول چرا؟ فرمود: « وی نیز به کشتن یار (رقیب) خود حریص بوده است.») و «سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتَالُهُ كُفْرٌ»[۳] (دشنام دادن مسلمان فسق و کشتن او کفر است) و «لَا تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ»[۴] (پس از من به کفر بر نگردید که بعضی از شما گردنهای بعضی دیگر را بزند) با وجود این که از بزرگترین گناهان می‌باشد و شارع بر آن کفر اطلاق کرد ولی او را از ایمان خارج نمی‌کند به دلیل این قول اللهÀ که می‌فرماید: {إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةࣱ فَأَصۡلِحُوا۟ بَیۡنَ أَخَوَیۡكُمۡ} [الحجرات : ۱۰] (مؤمنان برادرند، پس میان برادران‌تان صلح (و آشتی) بر قرار کنید) و ترک نماز و روزه همانطور که در آیه سوره توبه آمده بود خارج کننده‌ی انسان از دایره‌ی ایمان می‌باشد چون که اللهÀ سه شرط برای آن گذاشته بود: توبه از شرک، اقامه‌ی نماز و پرداخت زکات.

و اگر کسی بگوید که آیا می‌گویی مانع زکات تکفیر می‌شود؟ می‌گوییم که این نیز گفته شده است و روایتی از امام احمدË نیز می‌باشد اما قول راجح این است که تکفیر نمی‌شود بدلیل حدیثی که ابو هریرة در صحیح مسلم از رسول اللهﷺ روایت می‌کند: «مَا مِنْ صَاحِبِ ذَهَبٍ، وَلَا فِضَّةٍ لَا يُؤَدِّي مِنْهَا حَقَّهَا ؛ إِلَّا إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ صُفِّحَتْ لَهُ صَفَائِحُ مِنْ نَارٍ، فَأُحْمِيَ عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ، فَيُكْوَى بِهَا جَنْبُهُ، وَجَبِينُهُ، وَظَهْرُهُ، كُلَّمَا بَرَدَتْ أُعِيدَتْ لَهُ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ، حَتَّى يُقْضَى بَيْنَ الْعِبَادِ، فَيَرَى سَبِيلَهُ ؛ إِمَّا إِلَى الْجَنَّةِ، وَإِمَّا إِلَى النَّارِ»[۵] (هر صاحب طلا و نقره‌ای که زکات آن‌ها را پرداخت نکند در روز قیامت آن طلاها و نقره‌ها برای او به ورق‌هایی از آتش بدل خواهند شد که حرارت خود را از آتش جهنم می‌گیرند و به وسیله‌ی آن‌ها پشت، پهلو و پیشانی‌اش داغ می‌گردد؛ هرگاه سرد شوند دوباره داغ می‌گردند و این کار در روزی که طول آن به اندازه‌ی پنجاه هزار سال [دنیا] است ادامه می‌یابد تا آن‌گاه که میان بندگان قضاوت شود و هر یک راه خود را به سوی بهشت یا جهنم در پیش گیرد) و زمانی که راهش به بهشت باشد پس قطعا او کافر نمی‌باشد و همانطور که بین اهل علم مشخص است که سنت، قرآن تفسیر و تبیین، و مقید و تخصیص می‌دهد.

اما دلیل از سنت که تارک نماز کافر است در صحیح مسلم از جابر بن عبداللهJ روایت است که رسول اللهﷺ فرمود: «إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ» (فاصله‌ی انسان با شرک و کفر ترک نماز است) و آنچه بریدة بن الحصیبJ از رسول اللهﷺ در سنن روایت می‌کند: «إِنَّ الْعَهْدَ الَّذِي بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمُ الصَّلَاةُ، فَمَنْ تَرَكَهَا فَقَدْ كَفَرَ»[۶] ( عهد بین ما و ایشان نماز است پس کسی آن را ترک کند حقیقتا کافر گشته است) و این دو حدیث دلالت بر کفر تارک نماز می‌دهد وجه آن لفظ بینیتی است که دلالت بر جدایی بین شرک و ایمان می‌دهد که حد فاصل می‌باشد پس هر کسی نماز را بجا آورد در طرف ایمان است و هر کسی آن را ترک کرد در طرف کفر است و هر کسی نماز را اقامه کرد از مسلمین می‌باشد و هر کسی که آن را اقامه نکرد از کافرین می‌باشد: «إِنَّ الْعَهْدَ الَّذِي بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمُ الصَّلَاةُ، فَمَنْ تَرَكَهَا فَقَدْ كَفَرَ» ( عهد بین ما و ایشان نماز است پس کسی آن را ترک کند حقیقتا کافر گشته است)

و اما اقوال صحابه که عمر بن الخطابJ می‌فرماید: (لاحظَّ في الإسلام لمن ترك الصلاة) [۷](کسی که نماز را ترک کند بهره‌ای از اسلام ندارد) و این نفی به (لای نافیه للجنس) می‌باشد که دلالت عموم می‌دهد و زمانی که نصیب و بهره‌ی هم کم و هم زیاد در اسلام نفی شد دیگر چیزی جز کفر باقی نمی‌ماند.

و عبدالله بن شقیقË که یکی از تابعین است می‌گوید: (كَانَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا يَرَوْنَ شَيْئًا مِنَ الْأَعْمَالِ تَرْكُهُ كُفْرٌ غَيْرَ الصَّلَاةِ)[۸] (اصحاب محمد ترک هیچ اعمالی را کفر نمی‌دانستند مگر نماز)

و اما عقل و نظر صحیح که دلیل چهارم است گفته می‌شود که چگونه به شخصی که بر ترک نماز محافظت می‌کند و اذان را می‌شنود ولی نماز نمی‌خواند و می‌بیند که مسلمانان نماز را اقامه می‌کنند و او هیچ اهمیتی به آن نمی‌دهد، بگوییم که مسلمان است؟ در صورتی که او دورترین شخص از آن می‌باشد و عقل صحیح نیز دلالت بر کفر این مرد می‌دهد هرچند که شهادتین را بگوید و هر کسی که شهادتین گفت حتما مسلمان نیست پس اگر شخصی شهادتین را بگوید ولی به یک آیه‌ای از قرآن و یا به یکی از احکام الله کفر ورزد و می‌داند که از احکام الله می‌باشد پس او کافر است.

و اگر شخص بگوید: آیا امکان ندارد که حدیث: «إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ»[۹] (فاصله‌ی انسان با شرک و کفر ترک نماز است) بر کفر نعمت حمل شود؟ جواب: با آن چیزی که از قبل به آن اشاره کردیم صحیح نمی‌باشد و آن بینیت است و حقیقتا کلمه‌ی {بین} یعنی حد فاصلی که امکان ندارد با هم مخلوط شوند و بینیت مطلق دلالت بر جدایی مطلق می‌دهد پس کسی که نماز را ترک کرد کاملا از اسلام جداست و امکان ندارد که انسانی مسلمان باشد و نمازش را ترک کند.

و اگر کسی بگوید: آیا امکان ندارد که این نصوص که دلالت بر کفر تارک نماز می‌دهد را حمل بر منکر حکم نماز کنیم؟ و جواب آن: این ممکن نیست زیرا مجرد انکار حکم نماز کفر است حال چه نماز بخواند و یا این که نخواند و حتی اگر همیشه با جماعت هم بخواند ولی معتقد باشد که نماز فرص نیست و انسان در انجام آن مخیر است، کافر می‌باشد.

و حمل کردن نصوص بر انکار حکم نماز از سه وجه صحیح نمی‌باشد:

وجه اول: ما وصفی که شارع برای حکم آورده که همان ترک است را لغو کرده‌ایم.

وجه دوم: و وصفی که شارع به آن اعتبار نداده است که همان انکار حکم است را ثابت کرده‌ایم.

وجه سوم: و آن بر حدیث تطبیق ندارد زیرا که همانطور که گفتیم اگر همیشه هم نماز بخواند ولی حکم آن را منکر باشد او کافر است.

پس این‌گونه تبیین شد که تارک نماز کافر است و تأویل نصوص بر کفر نعمت غیر صحیح است و همچنین تأویل آن بر انکار حکم نیز صحیح نیست.

و شایسته است که طالب علم بدان که در مقابل اللهÀ در روز قیامت مسؤل است که به ظاهر آنچه کتاب و سنت اقتضا کرده‌، حکم داده است و اینکه بداند حکم بر مردم و اقوال و افعال و معتقداتشان فقط به الله و رسولش بر می‌گردد و چرا ما باید از کافر دانستن کسی که قرآن چ سنت بر آن دلالت می‌کند بترسیم؟ و ترس ر این موضوع مانند ترس در تحریم چیزی است که شرع بر حرام بودن آن دلالت واضح داشته باشد و ما کسی نیستیم که بر بندگان الله و افعالشان حکم کنیم و تنها کسی که حکم می‌کند الله است حال آن را ر کتابش حکم کرده یا در آنچه رسولش آورده است.

برای همین می‌گوییم برای انسان واجب است که به  نصوص از این جهت نگاه کند که از آن پیروی می‌شود نه این که نصوص از چیزی پیروی کند تا این که از تأویل سالم بماند و تفاوتی ندارد که آن تأویل نزدیک یا دور باشد زمانی که قرآن و سنت به آن دلالت ندهد.

مبنی بر آن می‌گوییم: این مردی که آن زن، درمورد او سوال کرد اگر با سلامت بدن و عقل به مدت پنج سال قبل از وفاتش نماز را ترک کرده است او کافر بوده و بر کفر کرده است مگر اینکه فهمیده شود در آخر حیاتش توبه کرده و نماز خوانده است و هنگامی که بر حالت ترک نماز مده مرده است جایز نیست بر او حج کرده شود و برایش دعا شود. در مورد آن باید دو مسئله مورد بررسی قرار گیرد:

اول: آیا او در زمانی که نماز را ترک می‌کرده است عقل او سر جایش بوده است؟ زیرا من بعید می‌دانم که نماز را ترک کرده با وجود صحت کامل عقل و شعورش با این وجود که او از اول بر نماز و بقیه‌ی عبادات محافظت می‌کرده است.

دوم: آیا او قبل از مرگش توبه چ رجوع کرده است یا نه؟ زیرا ممکن است قبل از این که بمیرد همانطور که بسیاری از مردم را می‌یابی که در آنها تفریط و سهل‌انگاری است سپس اللهÀ در آخر حیاتشان آنها را بیدار می‌کند و عبدالله بن مسعودJ می‌فرماید: رسول اللهﷺ صادق و مصدوق بود به ما گفت: «أَنَّ خَلْقَ أَحَدِكُمْ يُجْمَعُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا وَأَرْبَعِينَ لَيْلَةً، ثُمَّ يَكُونُ عَلَقَةً مِثْلَهُ، ثُمَّ يَكُونُ مُضْغَةً مِثْلَهُ، ثُمَّ يُبْعَثُ إِلَيْهِ الْمَلَكُ، فَيُؤْذَنُ بِأَرْبَعِ كَلِمَاتٍ ؛ فَيَكْتُبُ رِزْقَهُ وَأَجَلَهُ وَعَمَلَهُ، وَشَقِيٌّ أَمْ سَعِيدٌ، ثُمَّ يَنْفُخُ فِيهِ الرُّوحَ، فَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ حَتَّى لَا يَكُونُ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ إِلَّا ذِرَاعٌ، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الْكِتَابُ، فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، فَيَدْخُلُ النَّارَ، وَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ إِلَّا ذِرَاعٌ، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الْكِتَابُ، فَيَعْمَلُ عَمَلَ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَيَدْخُلُهَا»[۱۰] (به‌راستی که آفرینش هر یک از شما چهل روز در شکم مادرش گرد آورده می‌شود (به صورت نطفه) و سپس همانند آن (یعنی چهل روز) به صورت لخته خون آویزان است و سپس در همان مدت به صورت پاره گوشت است سپس فرشته به سوی او فرستاده می‌شود و در آن روح می‌دمد و به نوشتن چهار چیز فرمان داده می‌شود: به نوشتن روزی‌اش و مدت عمرش، کردارش و اینکه بدبخت است يا خوشبخت. پس سوگند به اللّه که هیچ معبود برحقی جز او نیست یکی از شما کردار اهل بهشت را انجام می‌دهد تا جایي که میان او و بهشت فاصله‌ای جز یک ذراع نمی‌ماند پس کتاب مقدر بر او پیشی گرفته و عمل اهل جهنم را انجام می‌دهد تا اینکه وارد آن می‌شود. و یکی از شما کردار اهل جهنم را انجام می‌دهد تا جایی که میان او و جهنم فاصله‌ای جز یک ذراع باق نمی‌ماند پس کتاب مقدر بر او پیشی گرفته و عمل اهل بهشت را انجام می‌دهد تا اینکه وارد آن می‌شود) پس انسان چه بسا در آخر حیاتش الله او را از خواب غفلت بیدا کند و خاتمه و پایانش با خیر و سعادت باشد.

و دانسته شود که این قول در آخر حدیث:«لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ حَتَّى لَا يَكُونُ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ إِلَّا ذِرَاعٌ» (کردار اهل بهشت را انجام می‌دهد تا جایي که میان او و بهشت فاصله‌ای جزیک ذراع نمی‌ماند) مقید به حدیث دیگر شده است که می‌فرماید:«یعمل بعمل أهل الجنة فیما یبدو للناس حتی یکون ما بینه و بینها إلا ذراع»[۱۱]  (در نگاه او عمل اهل بهشت را انجام می‌دهد تا این که بین او و آن یک ذراع فاصله است) یعنی برای این که اجل او نزدیک بوده است سپس در قلبش بدی هایی غلبه می‌کند تا این که عمل اهل دوزخ را انجام می‌دهد و وارد آن می‌شود.


[۱] رواه البخاری تعلیقا (۴۴۰۰).

[۲] رواه البخاری (۳۱) و مسلم (۲۸۸۸).

[۳] رواه البخاری (۴۸) و مسلم (۶۴).

[۴] رواه البخاری (۱۲۱) و مسلم (۶۵).

[۵] تخریج آن گذشت.

[۶] تخریج آن گذشت.

[۷] رواه مالک (۳۹/۱).

[۸]  تخریج آن گذشت.

[۹]  رواه مسلم (۸۲).

[۱۰] رواه البخاری (۷۴۵۴) و مسلم (۲۶۴۳).

[۱۱] رواه البخاری (۲۸۲۹) و مسلم (۱۱۲).

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

يقول السائل: نشأت منذ صغري وأبي يصلي ويتلو القرآن، ولكن قبل وفاته بحوالي خمس سنوات قطع الصلاة نهائيًا وهو قادر، أنا أريد الآن أن أحج عنه، هل هذا يجوز؟

فأجاب رحمه الله تعالى: هذا ينظر في. قطعه للصلاة، لأن الظاهر من حال هذا الرجل الذي كان يقرأ القرآن ويصلي ويصوم، الظاهر أنه لم يدع الصلاة إلا لسبب، فقد يكون هذا الرجل اختل عقله وصار لا يطيق الصلاة ولا يُحس بها، وفي هذه الحال لا تجب عليه الصلاة إذا كان قد اختل عقله ولا يشعر ولا يدري، لقول النبي صلى الله عليه و سلم: «رفع القلم عن ثلاثة» وذكر منهم «المجنون حتى يفيق».

أما إذا كان ترك الصلاة ومعه تمييزه وعقله فإنه حينئذ يكون كافرًا والعياذ بالله، وإذا كان كافرًا فإنه لا يجوز الحج عنه ولا الدعاء له، لقول الله تعالى: ﴿ ما كان لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَن يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَبُ الْجَحِيمِ ﴾ [التوبة: ١١٣]، فإن قال قائل: هذه المسألة فيها خلاف بين العلماء – أعني: مسألة ترك الصلاة، هل يكفر الإنسان بذلك أم لا؟ فجوابه أن نقول نعم هذه المسألة فيها خلاف بين أهل العلم، هل يكفر تارك الصلاة أم لا؟ ولكن الميزان كتاب الله وسنة رسوله لقول الله تعالى: ﴿ فَإِن نَتَزَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴾ [النساء: ٥٩]، ولقوله تعالى: ﴿ وَمَا أَخْتَلَفَتُمْ فِيهِ مِن شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ﴾ [الشورى: ١٠]، وإذا رَدَدْنَا هذه المسألة -أعني:  مسألة تكفير تارك الصلاة- إلى كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه و سلم، ونحن لا نعتقد لا قول هؤلاء ولا قول هؤلاء، وإنما ننظر إلى مقتضى الدليل، فإن كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه و سلم وأقوال الصحابة رضي الله عنهم والنظر الصحيح، كل هذه الأربعة تدل على أن تارك الصلاة كافر.

أما القرآن فقال الله تعالى في المشركين: ﴿ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَوَةَ وَاتَوُا الزَّكَوةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ ﴾ [التوبة: ١١]، فاشترط للأُخُوَّة في الدين ثلاثة شروط التوبة من الشرك، وإقامة الصلاة، وإيتاء الزكاة. ومن المعلوم أن الحكم المشروط بشيء لا يتم إلا باجتماع شروطه، فلا تتم الأخوة في الدين إلا بهذه الثلاثة : التوبة من الشرك، وإقامة الصلاة، وإيتاء الزكاة. فإن بقوا مشركين فليسوا إخوة لنا في الدين، وإن أسلموا ولكن تركوا الصلاة فليسوا إخوة لنا في الدين، وإن أسلموا وأقاموا الصلاة ولم يؤتوا الزكاة فليسوا إخوة لنا في الدين، ولا تنتفي الأخوة في الدين إلا بالكفر ، لأن المعاصي مهما عظمت لا تخرج الإنسان من أخوة الدين، كما قال الله تعالى في القتل العمد -وهو من أعظم الذنوب-: ﴿ يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحَرِ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنثَى بِالْأُنثَى فَمَنْ عُفِى لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَالْبَاعُ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءُ إِلَيْهِ بإحْسَنِ ﴾ [البقرة: ۱۷۸]، فقال: ﴿ فَمَنْ عُفِى لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ ، والقاتل فاعل كبيرة عظيمة، ومع هذا لم يخرج من الأخوة الإيمانية.

وقال الله تعالى في الطائفتين المقتتلتين: ﴿ وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَتْهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ الله فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ﴾ [الحجرات: ٩-١٠] والقتال بين المؤمنين من أعظم الكبائر، حتى قال النبي عليه الصلاة والسلام: «إذا التقى المسلمان بسيفيهما فالقاتل والمقتول في النار. قالوا يا رسول الله هذا القاتل فما بال المقتول؟ قال: لأنه كان حريصًا على قتل صاحبه» وقال -عليه الصلاة والسلا: «سباب المسلم فسوق وقتاله كفر»، وقال: «لا ترجعوا بعدي كفارًا يضرب بعضكم رقاب بعض»، ومع كونه من أعظم الذنوب، وأطلق عليه الشارع الكفر ، فإنه لا يخرج من الدائرة الإيمانية، لقول الله تعالى: ﴿ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ﴾ [الحجرات: ١٠]، وترك الصلاة، وترك إيتاء الزكاة كما في آية التوبة التي صدّرنا بها الجواب مخرج عن الدائرة الإيمانية، لأن الله اشترط للأخوة هذه الشروط الثلاثة: إن تابوا وأقاموا الصلاة، وآتوا الزكاة. فإن قال قائل: هل تقول بتكفير مانع الزكاة؟ فالجواب: قد قيل بذلك – أي: إن مانع الزكاة بخلا يكفر – ، وهو رواية عن الإمام أحمد رحمه الله، لكن القول الراجح أنه لا يكفر، الحديث أبي هريرة رضي الله عنه الذي رواه مسلم في صحيحه قال النبي صلى الله عليه وسلم: «ما من صاحب ذهب ولا فضة لا يؤدي منها حقها، إلا إذا كان يوم القيامة صُفْحَتْ له صَفَائح من نار، ويُحمى عليها في نار جهنم، فيكوى بها جنبه وجبينه وظهره، كلما بردت أعِيدَتْ، في يوم كان مقداره خمسين ألف سنة، حتى يُقْضَى بين العباد، ثم يرى سبيله: إما إلى الجنة، وإما إلى النار»، وكونه يرى سبيلا إلى الجنة يدل على أنه ليس بكافر، فيقال: إن إيتاء الزكاة دلت السنة على أنه إن لم يقم به فليس بكافر، والسنة -كما هو معلوم لأهل العلم – تخصص القرآن وتقيده وتفسره وتبينه.

أما الدليل من السنة على أن تارك الصلاة كافر فما رواه مسلم في صحيحه عن جابر بن عبد الله رضي الله عنه أن النبي صلى الله عليه وسلم قال: «بين الرجل وبين الشرك والكفر ترك الصلاة»، وما رواه بُرَيْدَةُ بن الحصيب عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال: «العهد الذي بيننا وبينهم الصلاة فمن تركها فقد كفر» أخرجه أهل السنن، هذان الحديثان يدلان على كفر تارك الصلاة، ووجه ذلك لفظ البينية الدالة على الانفصال، انفصال الشرك من الإيمان، وأن هذا هو الحد الفاصل، فمن أقام الصلاة فهو في جانب الإيمان ومن تركها فهو في جانب الكفر والشرك، ومن أقام الصلاة فهو من المسلمين، ومن لم يقمها فهو من الكافرين: «العهد الذي بيننا وبينهم الصلاة، فمن تركها فقد كفر».

وأما أقوال الصحابة رضي الله عنهم فقد قال عمر بن الخطاب رضي الله عنه: «لا حَظِّ في الإسلام لمن ترك الصلاة»حظ أي نصيب، وهو منفي بلا النافية للجنس الدالة على العموم، وإذا انتفى الحظ القليل والكثير في الإسلام لم يبق إلا الكفر.

وقد قال عبد الله بن شقيق رحمه الله وهو من التابعين: «كان أصحاب النبي صلى الله عليه و سلم لا يرون شيئًا من الأعمال تركه كفر إلا الصلاة».

وأما النظر الصحيح -وهو الدليل الرابع -فإنه يقال: كيف نقول لشخص محافظ على ترك الصلاة، لا يصلي وهو يسمع النداء، ويرى المسلمين يقومون بالصلاة، وهو غير مبال بها ولا مكترث بها، كيف نقول لمن هذه حاله إنه مسلم؟ هذا من أبعد ما يكون، فالنظر الصحيح يدل على كفر هذا الرجل وإن قال: لا إله الله محمد رسول الله، وليس كل من قال: لا إله إلا الله محمد رسول الله يكون مسلما، فلو قال أحد لا إله إلا الله محمد رسول الله وكفر بآية من القرآن، أو بحكم من أحكام الله عز وجل، وهو يعلم أنه من أحكام الله فهو كافر.

فإن قال قائل: أفلا يمكن حمل الحديث: «بين الرجل وبين الشرك والكفر ترك الصلاة»، على أن المراد بذلك كفر النعمة؟ فالجواب: هذا لا يصح بما أشرنا إليه من قبل، وهو كلمة البينية، فإن كلمة بَيْنَ تعتبر حدًا فاصلا لا يمكن أن يختلط هذا بهذا إطلاقاً، والبينية المطلقة تدل على التباين المطلق، فترك الصلاة مباين للإسلام، لا يمكن أن يكون الإنسان مسلما وهو تارك الصلاته. فإن قال قائل: أفلا يمكن أن نحمل النصوص الدالة على الكفر على أن المراد من تركها جاحدا لها؟ فجوابه أن هذا لا يمكن، لأن مجرد جحد الصلاة كفر، سواء فعلها أم لم يفعلها، فلو أن أحدًا كان يحافظ على الصلاة ويأتي بها مع الجماعة، ولكنه يعتقد أنها ليست بفرض، وأن الإنسان مخير فيها إن شاء فعلها وإن شاء لم يفعل فإنه كافر، ومع ذلك فهو لم يتركها.

وحمل النصوص على أن المراد به الجحد لا يصح من ثلاثة وجوه:

 الوجه الأول: أننا ألغينا الوصف الذي قيد الشارع الحكم به وهو الترك. والوجه الثاني: أننا أثبتنا وصفًا لم يعتبره الشرع وهو الجحد.

الوجه الثالث: أنه لا ينطبق على الحديث، لأنه كما قلنا آنفا لو صلى ودوام على الصلاة وهو جاحد كان كافرًا مع أنه لم يترك. فتبين بهذا أن تارك الصلاة كافر، وأن تأويل نصوص الكفر على أن المراد به كفر النعمة لا يصح، وتأويلها على أن المراد به الجحود لا يصح أيضًا.

وينبغي أن يعلم طالب العلم أنه مسؤول أمام الله -عز وجل- يوم القيامة عن الحكم بما تقضيه ظواهر الكتاب والسُّنَّة، ويعلم أيضًا أن الحكم على الناس وعلى أقوالهم وأفعالهم ومعتقداتهم ليس لأحد إلا إلى الله ورسوله، فما بالنا تتهيب أن نحكم على شخص بكفر دل الكتاب والسنة على أنه وصفه وأنه مستحق له؟ إن التهيب من هذا مع دلالة النصوص كالتهيب من تحريم شيء دل الشرع على تحريمه مع وضوح أدلته، ولسنا نحن الذين نحكم على عباد الله وعلى أفعال عباد الله، وإنما الذي يحكم هو الله عز وجل، سواء في كتابه أو فيما جاء عن نبيه صلى الله عليه و سلم.

وعلى هذا فالواجب على الإنسان أن ينظر إلى النصوص على أنها متبوعة لا على أنها تابعة، حتى يسلم من التأويل، سواء أكان هذا التأويل قريباً أم بعيدًا إذا لم يدل عليه دليل من الكتاب والسنة.

وبناء على هذا فإننا نقول: هذا الرجل الذي سألت عنه المرأة: إذا كان ترك الصلاة لمدة خمس سنوات قبل وفاته مع سلامة بدنه وصحة عقله، فإنه يكون كافرًا ميتا على الكفر، إلا إذا علم أنه في آخر حياته تاب وصلى، وإذا قدر أنه مات على ترك الصلاة فإنه لا يجوز لها أن تحج عنه، ولا أن تدعو له. إنما عليها أن تتحرى في أمرين:

الأمر الأول: هل كان حين ترك الصلاة، هل كان عاقلا وشعوره؟ لأني أستبعد أن يدعا الصلاة ومعه عقله وشعوره، مع أنه كان في الأول محافظا عليها وعلى بقية العبادات.

وثانيا: هل رجع قبل موته أو لم يرجع؟ لأنه يمكن أن يكون رجع قبل أن يموت، كما يوجد في كثير من الناس يحصل منهم تفريط وتهاون، ثم يوقظهم الله -عز وجل- في آخر حياتهم، قال عبد الله بن مسعود رضي الله عنه: حدثنا رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو الصادق المصدوق فقال: «إِنَّ خَلْقَ أَحَدِكُمْ يُجْمَعُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا، ثُمَّ يَكُونُ عَلَقَةٌ مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ يَكُونُ مُضْغَةٌ مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ يُبْعَثُ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيُؤْمَرُ بِأَرْبَعِ كَلِمَاتٍ فَيُكْتَبُ رِزْقُهُ، وَأَجَلُهُ، وَعَمَلُهُ، ثُمَّ يُكْتَبُ شَقِيٌّ أَوْ سَعِيدٌ ، ثُمَّ يُنْفَخُ فِيهِ الرُّوحُ ، فَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهُ وَبَيْنَهَا إِلَّا ذِرَاعٌ، أَوْ قِيدُ ذِرَاعٍ، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الْكِتَابُ فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ فَيَدْخُلُهَا، وَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهُ وَبَيْنَهَا إِلَّا ذِرَاعٌ، أَوْ قِيدُ ذِرَاعٍ، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الْكِتَابُ فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَيَدْخُلُهَا» فالإنسان قد يُسِرُ الله له اليقظة في آخر حياته، وتكون خاتمته خيرا وسعادة.

وليعلم أن قوله في الحديث: «ليعمل بعمل أهل الجنة حتى لا يكون بينه وبينها إلا ذراع» مُقيد بحديث آخر، وهو أنه: «يعمل بعمل أهل الجنة فيما يبدو للناس حتى يكون ما بينه وبينها إلا ذراع» لقرب أجله، ثم بعد ذلك يغلب عليه ما في قلبه من السيئات الخبيثة -والعياذ بالله – حتى يعمل بعمل أهل النار فيدخلها.

مطالب مرتبط:

(۱۷۷۳) حکم تعامل با کسانی که نماز نمی‌خوانند مگر وقتی که جماعتی را یافتند

به حال این‌ها نگاه می‌شود اگر نماز نمی‌خوانند مگر از ترس مردم پس هیچ نفعی به ایشان نمی‌رساند و ایشان به این اعتبار، تارک نماز هستند....

ادامه مطلب …

(۱۸۰۳) حکم قضای نمازهایی که فوت شده است

نیازی به قضای آنچه از شما فوت شده است نیست زیرا که اگر قضا نیز بکنی فایده‌ای ندارد برای این که وقتی بدون عذر شرعی از وقت خارج شود قضا فایده‌ای ندارد....

ادامه مطلب …

(۱۸۲۳) حکم نماز نخواندن از روی جهل

نماز نخواندش از روی جهل بوده است و از روی سهل‌انگاری و کسالت نبوده است و مثل این حکم کفرش نمی‌شود و عقد نکاحش صحیح است...

ادامه مطلب …

(۱۷۴۳) حکم تجدید وضو در حالت بی‌هوشی

وضو با بی‌هوشی باطل می‌شود چون که بی‌هوشی از خواب شدیدتر است و خواب هنگامی سنگین شود تا جایی که شخص خوابیده متوجه خارج شدن چیزی از خود نشود، وضو را باطل می‌کند...

ادامه مطلب …

(۱۷۷۴) راهنمایی شما برای جوانانی که نماز نمی‌خوانند مگر وقتی که جماعتی را ببینند چیست؟

او اشتباه می‌کند و چگونه از مردم حیا می‌کند ولی از الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ حیا نمی‌کند؟ و چگونه از مردم می‌ترسد ولی از الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ نمی‌ترسد؟

ادامه مطلب …

(۱۷۵۵) حکم تعامل با نزدیکان بی‌نماز

کافر هستند اما برای ایشان حق قرابت و خویشاوندی وجود دارد این که صله‌ی رحم را به جا آوردی ولی بر تو واجب است که آن دو را نصیحت کنی و از الله بترسانیشان و از این عملی که ایشان را به کفر می‌کشاند تحذیر دهی...

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه