۱۹۳ – از شیخ رحمه الله در مورد ایمان به قضا و قدر سوال شد.
جواب دادند: ایمان به قدر، یکی از ارکان شش گانهی ایمان است که پیامبر وقتی جبریل از ایشان در مورد ایمان سوال کرد، آن را برایش بیان کردند. ایمان به قدر مسالهی بسیار مهمی است، و مردم در این مساله از زمانهای بسیار دور، دچار تنازع بودهاند. حتی در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم مردم در این مساله اختلاف داشته و با هم مجادل میکردند و تا حال نیز مردم در این زمینه دچار اختلاف هستند. اما، الحمدلله حق در این مساله واضح و آشکار است و نیازی به نزاع و مجادله نیست. ایمان به قدر این است که ایمان بیاوری الله سبحانه و تعالی همه چیز را مقدر فرموده است. چنان که میفرماید: {وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا}[۱]، یعنی: {و هر چیزی را آفریده و اندازه و تناسب شایسته و دقیق آن را رعایت نموده است}، و این اندازه که الله سبحانه و تعالی آن را مقدر نموده، پیرو حکمت او و آنچه این حکمت از پایان نیکو و عواقب سودمند برای بندگان که در دنیا و آخرتشان اقتضا میکند، است.
مراتب ایمان به قدر، بر ایمان به چهار چیز میچرخد:
مرتبت اول: علم: به این صورت که کاملا ایمان داشته باشی علم الله سبحانه و تعالی بر همه چیز احاطه دارد. احاطهاش بر هر چیزی در گذشته و حال و آینده است. چه این مساله متعلق به افعال خودِ او عز و جل، یا متعلق به افعال بندگانش باشد، او تعالی با علم ازلی و ابدی خود که موصوف بدان است، آن را میداند و بر آن احاطه دارد. دلایل این مرتبت در قرآن و سنت بسیار زیادند. الله تعالی میفرماید: {إِنَّ اللَّهَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ}[۲]، یعنی: {همان الله، هیچ چیزی «نه» در زمین و نه در آسمانها، بر او مخفی نمیماند}، و میفرماید: {وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ}[۳]، یعنی: {و کلیدهای غیب نزد اوست و کسی جز او از آن آگاه نیست. به آنچه در خشکی و دریاست، آگاه است. و هیچ برگی نمیافتد مگر آنکه آن را میداند و هیچ دانهای در تاریکیهای زمین، و هیچ تَر و خشکی نیست مگر آنکه در کتابی روشن ثبت شده است}، و میفرماید: {وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ}[۴]، یعنی: {و ما انسان را خلق کردهایم و از آنچه در دلش میگذرد آگاهیم}، و میفرماید: {وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ}[۵]، یعنی: {و الله به آنچه میکنید آگاه است}، و دیگر آیاتی که دال بر علم الله سبحانه و تعالی بر هر چیزی به صورت جمله و تفصیل است. این مرتبت از ایمان را هر کس انکار کند، کافر است؛ زیرا الله و رسولش صلی الله علیه وسلم و اجماع مسلمانان را تکذیب، و در کمال الله تعالی طعنه وارد کرده است. زیرا ضد علم، یا جهل است و یا نسیان، و هر دوی اینها عیب است. الله تعالی از قول موسی علیه السلام وقتی فرعون از او پرسید: {قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى}، یعنی: {گفت: پس حال امتهای پیشین چگونه است}؟، میفرماید: {قَالَ عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لَا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنْسَى}[۶]، یعنی: {علمش در کتابی نزد پروردگارم است. پروردگارم اشتباه نمیکند و از یاد نمیبرد}. پس، الله {لا یضلّ} یعنی چیزی نیست در آینده که نداند، {و لا ینسی} یعنی چیزی که گذشته را نیز فراموش نمیکند.
مرتبت دوم: ایمان به اینکه الله سبحانه و تعالی مقادیر هر چیزی را تا قیام قیامت نوشته است. چه اینکه او عز و جل وقتی قلم را خلق کرد، به او فرمود: «بنویس. گفت: پروردگارم، چه بنویسم؟ گفت: بنویس هر چه را که خواهد بود. پس در همان ساعت هر چه را تا روز قیامت خواهد بود، نوشت». پس الله عز و جل مقادیر هر چیزی را در لوح محفوظ نوشته است. این آیه دال بر این مرتبت است که الله تعالی میفرماید: {أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَلِكَ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِير}[۷]، یعنی: {آیا نمیدانی که الله هر چه در آسمان و زمین است را میداند. اینها همه در کتابی است. یقینا این بر الله بسیار آسان است}. فرمود: {إِنَّ ذَلِكَ فِي كِتَابٍ: اینها همه در کتابی است}، یعنی در کتابی نوشته شده، که همان لوح محفوظ است {إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِير: یقینا این بر الله بسیار آسان است}. نکتهی دیگر اینکه این نوشتن، گاهی اوقات همراه با تفصیل است. جنین وقتی در شکم مادر به چهار ماهگی میرسد، فرشتهای به سویش فرستاده میشود و الله او را به چهار چیز دستور میدهد: دستور میدهد که رزق و اجل و عمل و سعادتمند یا شقاوتمند بودن او را بنویسد؛ چنان که در حدیث صحیح از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم ثابت است. همچنین در شب قدر، هر چیزی که در آن سال اتفاق میافتد، نوشته میشود؛ چنان که الله تعالی میفرماید: {إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ . فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ . أَمْرًا مِنْ عِنْدِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ}[۸]، یعنی: { که بهراستی ما، آن را در شبی پربرکت و خجسته نازل کردهایم؛ همانا ما، هشداردهنده بودهایم. در آن شب هر کار استواری فیصله و مقرّر میگردد. (نزول قرآن،) وحی و فرمانی از سوی ما (میباشد.) بیشک ما، فرستنده(ی وحی و پیامبران) بودهایم}.
مرتبت سوم: ایمان به اینکه هر چیزی در جهان هستی اتفاق میافتد، به مشیئت و ارادهی الله است. پس هر چیزی که در هستی به وجود آمده، به مشیئت الله و ارادهی اوست. فرقی نمیکند که این حادث، از اموری باشد که او تعالی انجام داده، یا مخلوق، فاعل آن باشد. الله تعالی میفرماید: {وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ}[۹]، یعنی: {و الله هر چه بخواهد، انجام میدهد}، و میفرماید: {فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ}[۱۰]، یعنی: {پس اگر بخواهد، همهتان را هدایت میکند}، و میفرماید: {وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً}[۱۱]، یعنی: {و اگر پروردگارت بخواهد، همهی مردم را یک امت قرار میدهد}، و میفرماید: {إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ}[۱۲]، یعنی: {اگر بخواهد، شما را میبرد و مردمان جدیدی را – به جای شما – میآورد}، و نصوص بسیار دیگری که دال این هستند که فعل او تعالی با مشیئت او صورت میگیرد. همچنین افعال مخلوقات نیز با مشیئت او صورت میگیرد؛ چنان که الله تعالی میفرماید: {وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ}[۱۳]، یعنی: {و اگر الله میخواست، کسانی که پس از پیامبران آمدند، با وجودِ دلایل روشنی که برایشان آمده بود، با هم نمیجنگیدند؛ اما الله هر چه بخواهد، به انجام میرساند}، و این نص صریحی است که افعال بندگان، با ارادهی الله است و اگر الله نخواهد، آن را انجام نمیدهند.
مرتبت چهارم: ایمان به اینکه الله تعالی خالق همه چیز است. الله عز و جل خالق، و هر چه غیر از او، مخلوق است. بنا بر این الله خالق همه چیز است و مخلوقات، همگی مخلوقات الله عزوجل هستند و هر عملی نیز که انجام میدهند و هر سخنی که میگویند، مخلوق الله عز و جل است. نیز، به این خاطر که افعال و اقوال انسان، جزئی از صفات اوست، و وقتی انسان مخلوق باشد، صفاتش نیز مخلوق است، و این فرمودهی الله تعالی، دلیل این سخن است: {وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ}[۱۴]، یعنی: {و الله شما و آنچه انجام میدهید را خلق کرده است}. الله صراحتا بیان کرده انسان و عمل انسان را خلق کرده، و فرموده: {وَمَا تَعْمَلُونَ: و آنچه انجام میدهید}. مردم در مورد {ما} در آیه، دچار اختلاف شدهاند که آیا مصدری است یا موصول؟ اما در هر حال دال بر این است که اعمال انسان مخلوق الله عز و جل است. ایمان به قَدَر جز با ایمان به این چهار مرتبت که ذکر شد، کامل نمیشود.
نکتهی بعد اینکه ایمان به قَدَر منافاتی با انجام اسباب ندارد، و بلکه انجام دادن اسباب، از اموری است که شرع به آن دستور داده و همین نیز با قَدَر حاصل میشود؛ زیرا اسباب سبب به وجود آمدن مسببات میشوند. به همین خاطر زمانی که امیر المومنین عمر بن خطاب رضی الله عنه متوجه شام شد و در اثنای مسیر با خبر شد که در آنجا طاعون افتاده است، با صحابه رضی الله عنهم مشورت کرد که آیا به سفر ادامه داده و به شام بروند یا به مدینه برگردند؟ آنها در این مورد دچار اختلاف شدند و سپس نظرشان بر رجوع به مدینه قرار گرفت. وقتی عمر رضی الله عنه عزم رجوع کرد، ابوعبیده، عامر بن جراح رضی الله عنه نزد او آمد و او کسی بود که عمر رضی الله عنه او را بسیار احترام و تجلیل مینمود. ابوعبیده گفت: «ای امیر المومنین، چطور به مدینه باز میگردی؟ آیا از آنچه الله مقدر کرده، فرار میکنی»؟ عمر رضی الله عنه گفت: «از آنچه الله مقدر نموده به آنچه الله مقدر نموده فرار میکنیم». بعد از آن عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه که قبلا غایب بود، آمد و حدیثی از رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد طاعون برای آنها روایت کرد که: «وقتی شنیدید این مرض در سرزمینی افتاده، به سوی آن نروید». حاصل سخن اینکه این سخن عمر رضی الله عنه: «از آنچه الله مقدر نموده به آنچه الله مقدر نموده فرار میکنیم»، دلیل بر این است که اتخاذ اسباب هم جزئی از قدر است. همه میدانیم که اگر کسی بگوید: من به قَدر الهی ایمان دارم و الله بدون اینکه ازدواج کنم، به من فرزندی خواهد داد؛ اگر کسی چنین بگوید دیوانه شمرده میشود. همانطور اگر کسی بگوید: من به قدر الهی ایمان داشته و به همین خاطر، به دنبال رزق و روزی نمیروم و هیچ یک از اسباب جلب روزی را نیز پیگیری نمیکند. این کارش حماقت شمرده میشود. پس ایمان به قدر منافاتی با اسباب شرعی یا حسی صحیح ندارد. اما اسباب وهمی که صاحبان آنها مدعی هستند که اینها اسبابند، اما در واقع از اسباب شمرده نمیشوند، هیچ اعتباری نداشته و به آنها توجهی نمیشود.
سپس، این را نیز بدان؛ اشکالی بر ایمان به قدر گرفته میشود – و در واقع این اشکال نیست – و آن اینکه کسی بگوید: اگر عمل من از جانب الله عز و جل است، پس چرا به خاطر گناهی که انجام میدهم، معاقبه میشوم در حالی که الله عز و جل آن را مقدر کرده است؟
جواب این است: برای انجام معصیت الهی، هیچ حجتی نداری؛ زیرا الله عر و جل تو را مجبور نکرده که معصیت کنی، و تو وقتی که آن را انجام دادی نمیدانستی که برایت مقدر شده است؛ زیرا انسان از آنچه برای مقدر شده، خبر ندارد تا زمانی که آن چیز وقوع یابد. پس چرا قبل از اینکه معصیت کنی، این را در نظر نگرفتی که الله برایت طاعت مقدر نموده، که او را اطاعت کنی؟ و همان طور که در اعمال دنیویات سعی میکنی آنچه را که بهتر است انجام داده و از آنچه به نظرت شر است، فرار میکنی، پس چرا همین گونه در مورد اعمال اخروی عمل نمیکنی؟! گمان نمیکنم کسی باشد که راه سختتر را انتخاب کند، و بگوید: این برایم مقدر شده است. بلکه مسیر امن و آسان را انتخاب میکند. هیچ فرقی بین این و بین اینکه به شما بگویند: بهشت یک راه و جهنم نیز یک راه دارد نیست. زیرا وقتی شما راه جهنم را پیمودی، مانند کسی هستی که راه سخت و نا امن را انتخاب کرده. پس چرا برای خود راضی میشوی که راه جهنم را بپیمایی و راه بهشت را رها کنی؟! همچنین، اگر برای انسان در استدلال به قدر برای انجام گناه، حجتی وجود داشت، این حجت با فرستادن پیامبران نیز منتفی نمیشد. الله فرموده است: {رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ}[۱۵]، یعنی: {پیامبرانی بشارت دهنده و انذار دهنده، تا اینکه بعد از ارسال پیامبران، برای مردم در مقابل الله هیچ حجتی وجود نداشته باشد}.
این را بدان که ایمان به قدر دارای ثمرات بسیار نیکویی بر سیرت و قلب انسان است. زیرا وقتی تو ایمان داشته باشی که همه چیز بسته به قضا و قدر الله است؛ در این صورت، هنگام خوشیها الله را شکر میکنی و به خود مغرور نمیشوی و فکر نمیکنی که این خوشی حاصل تلاش و قدرت خودت است. بلکه ایمان میآوری به اینکه این سبب است. وقتی که آن سبب را انجام دادی، به نتیجهای میرسی که تو را مسرور میکند و فضل و بزرگی به دست الله تعالی است. در این صورت بیشتر شکر نعمتهای الله را به جای میآوری و این باعث میشود آن گونه که الله به تو دستور داده، او را اطاعت کنی و هیچ فضلی برای خود بر الله نمیبینی. بلکه معتقد خواهی شد که الله سبحانه و تعالی بر تو منت دارد. او تعالی میفرماید: {يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}[۱۶]، یعنی: {بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند. بگو با اسلام خود بر من منت نگذارید. بلکه الله بر شما منت دارد که شما را به ایمان، هدایت فرموده است؛ اگر شما صادق هستید}. همچنین وقتی که ضرری به تو رسید، به الله عز و جل ایمان داشته و تسلیم اویی و از این کار پشیمان نمیشوی و حسرت نمیخوری. آیا این فرمودهی رسول الله صلی الله علیه وسلم را ندیدهای که میفرماید: «مومن قوی بهتر و محبوبتر از مومن ضعیف در نزد الله است، و در هر دو، خیر وجود دارد. برای آنچه که برایت سودمند است، حریص باش، و از الله کمک بخواه، و احساس عجز نکن، و اگر ضرری به تو رسید، نگو اگر فلان میکردم، فلان میشد. زیرا کلمهی «اگر» در شیطان را به روی انسان باز میکند». پس در ایمان به قدر، راحتی نفس و قلب و عدم حزن بر آنچه گذشته، و عدم همّ و غم به خاطر آینده، قرار دارد. الله تعالی میفرماید: {مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ . لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ}[۱۷]، یعنی: {هیچ مصیبتی در زمین و جانهایتان (به شما) نمیرسد، مگر پیش از آنکه پدیدش بیاوریم، در کتابی ثبت شده است. بیگمان این امر، بر الله آسان است. تا بر آنچه از دستتان میرود، اندوهگین نشوید و بدانچه به شما میبخشد، شادمان نگردید}. اما کسی که به قدر ایمان ندارد، بدون شک هنگام مصائب بی صبری کرده و پشیمان میشود و شیطان، هر دری را برایش باز میکند، و هنگامی که خوبی به او رسید، خوشحال شده و از نعمت در غیر راه خود استفاده کرده و مغرور میشود. اما ایمان به قدر، مانع از این چیزها میشود.
[۱] – سوره فرقان، آیه «۲».
[۲] – سوره آل عمران، آیه «۵».
[۳] – سوره أنعام، آیه «۵۹».
[۴] – سوره ق، آیه «۱۶».
[۵] – سوره بقره، آیه «۲۸۳».
[۶] – سوره طه، آیات «۵۱و۵۲».
[۷] – سوره حج، آیه «۷۰».
[۸] – سوره دخان، آیات «۳-۵».
[۹]– سوره ابراهیم، آیه «۲۷».
[۱۰] – سوره انعام، آیه «۱۴۹».
[۱۱] – سوره هود، آیه «۱۱۸».
[۱۲] – سوره فاطر، آیه «۱۶».
[۱۳] – سوره بقره، آیه «۲۵۳».
[۱۴] – سوره صافات، آیه «۹۶».
[۱۵] – سوره نساء، آیه «۱۶۵».
[۱۶] – سوره حجرات، آیه «۱۷».
[۱۷] – سوره حدید، آیات «۲۲و۲۳».