چهارشنبه 23 ربیع‌الثانی 1447
۲۳ مهر ۱۴۰۴
15 اکتبر 2025

(۵۱۹۲) حکم شرعی ازدواج با وجود بیماری پنهان و عدم اعلام آن در زمان خواستگاری

(۵۱۹۲) سوال: اللهÀ بر من بیماری پیسی را مقدر نموده است و بر من لطف نموده و که آن در جاهای پنهان بدنم قرار دارد و این بیماری از ۲۰ سالگی شروع شد و در درمان آن تلاش کردم ولی اللهÀ با حکمتی که خودش می‌داند شفای آن را برایم مقدر ننموده است و ۱۵ سال بعد اقدام به خواستگاری کردم و در آن زمان سه تکه از آن بر دست راستم ظاهر بود با وجود این که در جاهای پنهان بدنم وجود داشت و زمان خواستگاری من ۶ ماه طول کشید و در آن مدت از ترس این که قبول نکنند نخواستم به او و خانواده‌اش تصریح کنم و این‌گونه پنداشتم که ایشان در مدت خواستگاری این را در دست راستم دیده‌اند و این دلالت بر وجود آن بر جاهای دیگر بدنم نیز می‌کند و ازدواج صورت گرفت اما وقتی به خانه رفتیم و زنم آن را در بدنم دید، از آن بدش آمد و خیلی از من سرپیچی نمود و مرا به سبب این که تصریح نکردم فریب‌کار پنداشت و به نسبت این ازدواج احساس حسرت و ضرر به او دست داد و من نافرمانی و سرپیچی او را گاهی با تندی و گاهی با زدن نیز پاسخ داده‌ام اما او از من درخواست طلاق نکرده است و بعد از گذشت چندین سال به این چیزی که اللهÀ بر من مقدر نموده است عادت کرد و تسلیم امر واقع گشته شد و الان سه فرزند دارم و ۱۳ سال است که ازدواج کرده‌ام اما بسیار پشیمان هستم که ازدواجم به این شکل صورت گرفت و به این درجه رسیدم که دوست داشتم از من درخواست جدایی کند تا به نسبت او ظالم نباشم، آیا من در عدم صراحت به آن در بدنم ظالم بوده‌ام با وجود این که آن مریضی در قسمتی از بدنم در زمان خواستگاری پیدا بوده است؟ و آیا ازدواجم به این شکل صحیح است یا الان باید کاری انجام دهم؟

جواب:

شکی در این نیست که عدم تصریح تو برای خواستگار خود، بر آن مریضی و به آنچه از آن بیماری مخفی بوده است، فریب و غش بوده است و تکه‌های از آن که بر دست راست تو ظاهر بوده دلالت واضحی بر آن مریضی ندارد یا کوچک بوده است که دلالت بر آن بیماری نمی‌دهد یا به گونه‌ای بوده که گمان می‌شده است اثر سوختگی یا مانند آن است.

و از کمال نصیحت آن بود که آنچه بر ایشان مخفی مانده است را برای او و خانواده‌اش بیان می‌نمودی و تعاملی که بعد با او کردی یقینا در آن گناه‌کار هستی و حق با زن تو است و الان باید به خاطر مخفی کردن این عیب و تندی با او درخواست بخشش کنی و اگر تو را به خاطر آن بخشید و گذشت نمود (که امید داریم بگذرد و گذشت کند) بسیار خوب است و به قول اللهÀ که می‌‌فرماید: {فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ} [سوره الشورى: ۴۰] : (پس هر کس که در گذرد، و اصلاح (و آشتی) کند، پاداشش بر الله است): فرا می‌خوانیم و اللهÀ در وصف اهل بهشت می‌فرماید: {وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ} [سوره آل عمران: ۱۳۴] : (و از مردم در می‌گذرند): لذا گذشت همراه با آشتی، نزد اللهÀ دارای ثواب بزرگی است.

نصحیت من برای تو این است که از همسر خود طلب حلالیت و گذشت نمایی و نصحیت من به همسرت این است که تو را ببخشد چون او مادر فرزندانت می‌باشد و الان زندگی بین شما مشترک است و از اللهÀ می‌خواهیم که توبه‌ی همه را قبول بفرماید.

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

يقول السائل: قَدَّر الله تعالى علي بمرض البهاق، ولطف بي؛ إذ جعل أغلب ظهوره على الجلد في أماكن خفية من جسدي، وبدأ هذا المرض في الظهور في سن العشرين، وقد سعيت في العلاج، ولكن لم يأذن الله لي بعد بالشفاء لحكمة يعلمها سبحانه وبعدها بخمس عشرة سنة تقدمت للخطبة، وكان في ذات الوقت ظاهرًا على يدي اليمني ثلاثة بقع ملحوظة، بالإضافة إلى غيرها في أجزاء خفية من سائر جسدي، وأثناء مدة الخطبة التي دامت ستة أشهر لم أشأ أن أصارح خطيبتي عن شيء من هذا المرض ولا أهلها؛ خشية العدول عن قبولي واعتبرت أن ظهوره باليد اليمنى ورؤيتهم لذلك طوال فترة الخطبة يدلهم على احتمال وجوده في أجزاء أخرى من جسدي، وتم الزواج على ذلك، ولكن لما انتقلت إلى بيت الزوجية، ورأت زوجتي ما بجسدي من المرض ساءها ذلك، وتمردت تمردًا شديدا، واعتبرتني مخادعا لها؛ بسبب عدم الإفصاح ولازمها الشعور بأنها باءت بالحسرة والخسران في عقد هذا الزواج، وأشهد أنني قابلت تمردها حين ذاك بالقسوة والشدة أحيانًا، وبالضرب أحيانًا أخرى، ولكنها لم تطلب مني الانفصال، وبعد مرور سنوات من العيش معي على مضض اعتادت بعدها ما قدره الله لي، واستسلمت للأمر الواقع، والآن أنجبت ثلاثة أولاد، ومر على زواجنا ثلاث عشرة سنة، ولكن كثيرًا ما يلازمني الندم الشديد على أن الزواج تم على هذه الصورة، لدرجة أنني وددت لو أنها طلبت مني الانفصال، حتى لا أكون ظالماً لها، فهل كنت ظالما لها بعدم المصارحة لما في جسدي، رغم ظهور المرض نفسه على يدي أثناء فترة الخطبة؟ وهل زواجي بهذا الشكل صحيح، أم يجب علي شيء آخر أفعله الآن؟

فأجاب – رحمه الله تعالى-: لا ريب أن عدم تصريحك لها بما حصل لك من المرض، أو بما كان خفيًا من المرض، لا ريب أنه خداع، وأنه غش، والبقع التي ترى في يدك اليمنى لا تعد بينة ظاهرة تدل على هذا المرض، أو إنها صغيرة خفية لا تدل على المرض، أو أنها في صورة يظن أنها أثر احتراق، أو ما أشبه ذلك.

الحاصل أن تمام النصح أنك بينت لها ولأهلها ما خَفِيَ عليهم في هذا الأمر، وما عاملتها به بعد ذلك، فإنك آثم به، ولكن الحق لها هي وحدها، وليس لك الآن إلا أن تطلب منها السماح عما مضى من إخفاء ما فيك من هذا العيب، وعما حصل منك من القسوة عليها، فإذا عَفَتْ عن ذلك و سمحت – ونرجو أن تعفو عن ذلك وتسمح – فإن ذلك خير كثير، ندعو الله تعالى: ﴿ فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ﴾ [الشورى: ٤٠]. وقال تعالى في وصف أهل الجنة: ﴿ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ ﴾ [آل عمران: ١٣٤]. فالعفو مع الإصلاح خير، وفيه ثواب عظيم عند الله -سبحانه وتعالى-.

ونصيحتي لك أن تتحلل من زوجتك، وأن تطلب منها السماح، ونصيحتي لها أن تعفو عنك؛ لأنها أم أولادك، والحياة بينكما شركة الآن، ونسأل الله تعالى أن يتوب على الجميع.

مطالب مرتبط:

(۵۱۹۱) حکم درخواست طلاق زن به‌ سبب نازایی

حق نداری قبل از این که امر واضح گردد درخواست طلاق کنی زیرا ممکن است عقیم بودن از جهت خودت باشد...

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه