(۵۰۳۲) سوال: مردی با زنی ازدواج کرده که نماز نمیخواند، و من این را میدانم که باید بر نمازشان محافظت کنند تا اینکه ازدوجشان طبق سنت الله ورسولش باشد، سوال بنده در مورد تجدید عقد ازدواج است: آیا منظورتان از تجدید عقد، تجدید عقد رسمی که در مدارک عقد ازدواج ثبت می شود و یا اینکه فقط چیزی است که مربوط به شوهر و سرپرست و شاهدان است؟ و نیازی نیست که عقد کتابی جدید ثبت شود، و عقدی که در قدیم ثبت شده در جای خودش باقی است؟
جواب:
این سوالی که سوال کننده می پرسد: عقدی که مرد مسلمان با زنی که نماز نمی¬خواند بسته شده و یا زن مسلمانی که با مردی که نماز نمیخواند، این عقد صحیح نمی¬باشد. ودرست بیان کرده که صحیح نمی¬باشد. زیرا میان فرد مسلمان و کافر است، و عقد بین مسلمان و کافر نادرست است، مگر اینکه زن اهل کتاب باشد و مرد مسلمان باشد.
و همانا گفتیم: میان مسلمان وکافر، زیرا فردی که نماز نمیخواند کافر است و از دایره¬ی اسلام خارج شده است، با توجه به قول صحیح اهل علم، با دلالت از قرآن، سنت، سخنان صحابه، و دیدگاه صحیح.
دلیل قرآن بر کافر بودنش سخن اللهù در مورد مشرکین: {فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ}]التوبه:۱۱[ ترجمه: (اگر آنان (از کفر) توبه کردند و (احکام اسلام را مراعات داشتند، و از جمله) نماز را خواندند و زکات دادند (دست از آنان بدارید، چرا که) در این صورت برادران دینی شما هستند (و سزاوار همان چیزهائی بوده که شما سزاوارید، و همان چیزهائی که بر شما واجب است، بر آنان هم واجب است).
وجه دلالت دراین آیه این است که اللهù سه شرط را برای اثبات برادری در دین برای مشرکین قرار داده است: توبه کردن از شرک، برپا داشتن نماز، و پرداخت کردن زکات مال.
بر این اساس این مساله بوجود نمی آید مگر با شرطی که بر آن گذاشته شده است، بنابر این برادری در دین از بین خواهد رفت زمانی که یکی از این شروط نقص شود، و برادری در دین با گناهان ثابت می ماند اگر چه هم گناهان کبیره باشد.
آیا سخن اللهù را درآیه¬ی قصاص نمی بینی که مگر ما قتل عمد ثابت نمی¬شود: { فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ }[البقره:۱۷۸] ترجمه: ( پس اگر کسی (از جنایتش) از ناحیهی برادر (دینی) خود، گذشتی شد (و یکی از صاحبان خونبها کشنده را بخشید، و یا حکم قصاص تبدیل به خونبها گردید، از سوی عفو کننده) باید نیک رفتاری شود).
و کشتن به عمد از گناهان کبیره به شمار می آید؛ الله عزوجل می¬فرمایند: {وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا} [النساء:۹۳] ترجمه: (و کسی که مؤمنی را از روی عمد بکشد (و از ایمان او باخبر بوده و تجاوزکارانه او را به قتل برساند و چنین قتلی را حلال بداند، کافر بشمار میآید و) کیفر او دوزخ است و جاودانه در آنجا میماند و خداوند بر او خشم میگیرد و او را از رحمت خود محروم میسازد و عذاب عظیمی برای وی تهیّه میبیند).
و با این وجود برادری میان قاتل و مقتل با توجه به نص این آیه ثابت است.
اللهù می فرمایند:{ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚ} [الحجرات:۱۰] ترجمه: ) فقط مؤمنان برادران همدیگرند، پس میان برادران خود صلح و صفا برقرار کنید).
با این وجود که جنگ مسلمانان با یکدیگر از گناهان کبیره به شمار می آید، بلکه رسول اللهﷺ از آن به عنوان کفر یاد کردند، وفرمودند:« سِبَابُ المُسْلِمِ فُسُوقٌ، وقِتَالُهُ كُفْرٌ» ترجمه: « ناسزاگویی فرد مسلمان فسق، و کشتن آن کفر می¬باشد».
پس به آیه ای که دلالت بر کافر بودن تارک نماز است برمی¬گردیم، تا اینکه وجه دلالت آن را بیان کنیم، اللهù می¬ فرمایند: { فَإِن تَابُوا }. یعنی: اگر توبه کردند از شرک، { وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ }، یعنی اینکه به وجه احسن آن را برگزار کردند،{ وَآتَوُا الزَّكَاةَ } به مستمندان پرداخت کردند، پس اگر یکی از این سه چیز را نفی کردند، در دین اسلام برادرمان نیستند. و این به این معنا است که کافر هستند، در غیر اینصورت برادر دینی مان هستند، اگر چه هم مرتکب گناه شوند. پس اگر از شرک ورزیدن توبه کردند اما نماز را برپا نکردند، وزکات مالشان را ندادند، پس برادر دینی مان نیستند. پس اگر از شرک ورزیدن توبه کردند و نماز را برپا کردند اما زکات مالشان را ندادند با توجه به ظاهر آیه برادر دینی مان نیستند.
اما سنت دلالت می¬دهد که پرداخت نکردن زکات از روی کوتاهی و بخیلی سبب کفر نمی¬شود، چنانچه در صحیح مسلم وارد شده، ابوهریره J روایت می کند، رسول اللهﷺ می فرمایند: « ما مِن صاحِبِ ذَهَبٍ ولا فِضَّةٍ لا يُؤَدِّي مِنْها حَقَّها، إلَّا إذا كانَ يَوْمُ القِيامَةِ صُفِّحَتْ له صَفائِحُ مِن نارٍ، فَأُحْمِيَ عليها في نارِ جَهَنَّمَ، فيُكْوَى بها جَنْبُهُ وجَبِينُهُ وظَهْرُهُ، كُلَّما بَرَدَتْ أُعِيدَتْ له، في يَومٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ ألْفَ سَنَةٍ، حتَّى يُقْضَى بيْنَ العِبادِ، فَيَرَى سَبِيلَهُ؛ إمَّا إلى الجَنَّةِ، وإمَّا إلى النَّار» .
ترجمه: « هیچ فردی که نیست که صاحب طلا و نقره باشد و زکاتش را ندهد، مگر اینکه در روز قیامت، تبدیل به ورقه های آتشین می¬شود، و صاحبش در آتش جهنم داغ بر او نهاد می¬شود و آن داغ را بر پهلویش، پیشانیش و کمرش نهاده می¬شود، هر بار که سرد می¬شود دوباره می نهند، و به اندازه پنجاه هزار سال عذاب داده می¬شود تا اینکه بعد از پایان عذابش، صاحب عذاب مسیرش را خواهد دانست، یا اینکه وارد بهشت¬ می¬شود و یا اینکه به سوی آتش جهنم میرود».
و اما از سنت پس از رسول اللهﷺ ثابت است که فرمودند: «إنَّ بيْنَ الرَّجُلِ وبيْنَ الشِّرْكِ والْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلاةِ» . ترجمه: «همانا فاصله میان فرد و شرک کافر شدنش، رها کردن نماز می¬باشد». و می فرمایند: « العهدُ الذي بينَنا وبينَهم الصلاةُ، فمَن تركَها فقد كفرَ» ترجمه: «پیمان میان ما و مشرکین نماز است، هر فردی که آن را رها کند، براستی کافر شده است».
اصحاب سنن از حدیث بریده بن حصیبJ این حدیث را تخریج کردند.
پس رسول اللهﷺ نماز را مرز بین کفر و ایمان قرار داده است، و معلوم است که مرز بین دو چیز فاصله می اندازد تا اینکه این دو با هم در آمیخته نشوند بلکه هر کدام جدا باشند، و این دلالت دارد که فردی که نماز را رها می¬ کند ایمان ندارد.
و اما در مورد سخنان صحابه، عمر J می فرمایند: هیچ نصیبی از اسلام ندارد فردی که نماز را رها کند. و حظ به معنای نصیب است، و لا در اینجا نفی کننده¬ی جنس است، که نفی آن عام و شامل است. وهرگاه فرد هیچ نصیبی از اسلام نداشته باشد، نه کم و نه زیاد، دلالت بر کفر فرد می¬دهد، زیرا اگر ایمانی داشت به اندازه ¬ی خودش نصیبی از اسلام داشت.
و هچنین از اصحاب غیر از عمرJ که دلالت بر کافر بودن تارک نماز دارد روایت شده است، بلکه عبدالله بن شقیق J یکی از تابعین می¬گوید: یاران رسول اللهﷺ هیچ عملی را به اندازه¬ی رها کردن نماز کفر نمی¬دانند، و اجماع صحابه را دراین باب از اسحاق بن راهویه و یکی از امامان مشهور نقل می¬کند.
همانگونه که این قضیه بر اساس قرآن، سنت، وسخنان صحابه ثابت است، بر اساس نظریه صحیح هم ثابت است، زیرا امکان ندارد، فردی که ذره ای از ایمان در قلبش باشد و جایگاه نماز نزد اللهù ، رسولش و عموم مسلمانان را بداند و اجر و پاداشی که بر آن مترتب می¬شود و عقوبتی که بر ترکش باشد، امکان ندارد فردی که همه¬ی اینها را بداند برای همیشه آن را رها کند ونه شب ونه روز و نه درمسجد آن را ادا کند.
و اگر این قضیه با توجه به دلایل چهار گانه که ذکر کردیم ثابت شود: قرآن، سنت، سخنان صحابه، و دیدگاه صحیح. و از دلایلی که با این قضیه مخالفت دارند، سالم است، زیرا دلایلی که با این مساله مخالفت دارند از چهار حالت خارج نیست:
۱-اینکه اصلا این دلایل دلالت بر عدم کفر تارک نماز نیست.
۲-اینکه با توجه به وصف خاص نماز خواندن بر وی منع می¬شود.
۳-اینکه در حالتی باشد که با ترک نماز عذر داشته باشد.
۴-اینکه دلایل عام باشد وبا دلایل خاصی که دلالت بر کفر تارک نماز دارد، خاص شود.
درنتیجه این دلایلی که با دلایل کفر تارک نماز تعارض دارد، قوی نمی¬باشند، زمانی به این دلایل می توانیم استناد کنیم که سالم و قوی باشند.
و قضیه¬ی تکفیر دانستن با انجام دادن فعل و یا ترک کردن آن، هیچ فردی جز الله و رسولش نمیتوانند، در مورد آن حکم کنند، زیرا تکفیر حکمی از احکام شریعت است که بندگان نمیتوانند در آن دخل وتصرف داشته باشند، بلکه بندگان بر اساس فهمی که از قرآن و سنت دارند، در مورد این قضیه حکم صادر می¬کنند، پس هرگاه نصوص قرآن و سنت این مساله را برایمان آشکار ساخت، میتوانیم بر این اساس حکم کنیم، و ما اجازه نداریم بخاطر سرزنش و یا دوست داشتن فردی ای قضیه را برای خودمان توجیه کنیم، بلکه باید بر اساس قرآن و سنت بر این قضیه حکم کنیم. و اگر ما چنین کردیم، دیگران هم بر اساس قرآن و سنت حکم می¬کنند.
و براساس چیزی که بیان کردیم، هرگاه مردی که نماز نمی¬خواند با زن مسلمان ازدواج کرد، چنین ازدواجی صحیح نمی¬باشد، و همچنین اگر فرد مسلمانی با زنی که نماز نمیخواند ازدواج کند، این ازدواج هم صحیح نمی¬باشد، و زمانی که توبه کردند و وارد اسلام شدند، واجب است که عقد ازدواج تجدید شود، فرقی ندارد که تجدید عقد ازدواج بر اساس قانون آن منطقه باشد و یا اینکه با حضور ولی و شاهدان باشد، در هر صورت عقدی باشد که بر اساس شرع باشد.