(۴۰۵۸) سوال: آیا حج باعث کفارهی گناهان کبیره میشود؟
جواب:
ظاهر فرمایش پیامبر ﷺ این است: «من حج فلم يرفث و لم يفسق، رجع كيوم ولدته أمه»[۱](کسی که حج نماید و از آمیزش جنسی و مقدمات آن پرهیز نماید و مرتکب گناهی نشود همانند روزی است که از مادرش متولد شده بر میگردد) همچنین میفرماید: «الحج المبرور ليس له جزاء إلا الجنة»[۲](حجی که کامل انجام شده و مورد قبول باشد پاداشی جز بهشت ندارد)یعنی حج کامل باعث کفارهی گناهان کبیره میشود و آن چه این را تأیید میکند فرمودهی رسول الله ﷺ است: «العمرة إلي العمرة كفارة لما بينهما، والحج المبرور ليس له جزاء إلا الجنة»(بین هر عمره تا عمرهی دیگر گناهان انسان کفاره میشود و حجی که کامل انجام شده و مورد قبول باشد پاداشی جز بهشت ندارد) کفاره شدن گناهان میان دو عمره مشروط به پرهیز از گناهان کبیره است.
این مسئله باقی میماند: آیا انسان یقین داشته باشد که حجش کامل ادا شده؟ این امر مشکلی است زیرا حج مبرور (کامل) حجی است که در نیت و عمل کامل باشد.
مبرور در نیت اینگونه است که نیتش از حج تقرب جستن به الله À و الله À را با ادای مناسک حج با نیتی خاص عبادت نماید که نه ریا، نه شهرت طلبی و نه حاجتی از حاجات دنیوی در آن نباشد مگر آن چه در فرمودهی الله À در آن رخصت داده شده است: {لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضْلًا مِّن رَّبِّكُمْ ۚ }[البقرة: ۱۹۸](گناهی بر شما نیست که(درایام حج با خرید و فروش) از فضل پروردگارتان (روزی) طلب کنید).
مبرور در عمل این است که در ادای مناسک حج از رسول الله ﷺ تبعیت نموده و از آن چه به طور خاص بر شخص محرم و به طور عام بر همه حرام است پرهیز نماید و این امر مشکلی است به خصوص در زمان ما که چه بسا حج خالی از کوتاهی، زیادهروی، کردار ناشایست یا نقص در اخلاص نباشد.
بنابراین شایسته نیست انسان بر حج اعتماد کند و برود و گناهان کبیره انجام دهد و بگوید: حج باعث کفارهی گناهان کبیره میشود بلکه بر او واجب است به سوی الله À از انجام دادن گناهان کبیره توبه نموده و از آنها دست بکشد و آنها را تکرار نکند و این حج نافله است یعنی باعث زیاد شدن خیر در اعمال نیکش میشود.
از جمله گناهان کبیرهای که امروزه بسیاری از مردم مرتکب آن میشوند غیبت است یعنی: در غیاب برادرت از آن چه بدش میآید در مورد او صحبت کنی، غیبت از جمله گناهان کبیره است همانطور که امام احمد O ذکر نموده و الله À آن را در بدترین شکل آن ترسیم نموده است: {وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا ۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ}[الحجرات: ۱۲](و برخی از شما برخی دیگر را غیبت نکند آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادرش را در حالی که مرده است بخورد؟ !) معلوم است که انسان دوست ندارد گوشت برادرش را چه زنده و چه مرده بخورد و بد آمدنش از گوشت مردهاش بیشتر است لذا چگوننه راضی میشود که با غیبت کردنش گوشت برادرش را بخورد؟
غیبت به طور مطلق از گناهان کبیره است و بر گناه آن بیشتر میشود هر چه بدی آن بیشتر شود لذا غیبت نمودن خویشاوند مانند غیبت کردن غریبه نیست زیرا در غیبت کردن خویشاوند هم غیبت و هم قطع نمودن رحم است همچنین غیبت همسایه مانند غیبت کسی که خانهاش دور است نیست زیرا غیبت نمودن همسایه با فرمودهی رسول الله ﷺ منافات دارد: «من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر فليكرم جاره»[۳](هر کسی به الله و روز قیامت ایمان دارد همسایهاش را اکرام کند) و وارد این فرمودهی رسول الله ﷺ میشود: «والله لا يؤمن، والله لا يؤمن، والله لا يؤمن، قيل من يا رسول الله؟ قال: الذي لا يأمن جاره بوائقه»[۴](به الله قسم ایمان ندارد، به الله قسم ایمان ندارد، به الله قسم ایمان ندارد، گفته شد: چه کسیای رسول الله! فرمود: کسی که همسایهاش از آزار و اذیتش در امان نیست) زیرا غیت نمودن همسایه از جمله آزار رساندن به او است.
غیبت علما مانند غیبت نمودن عوام نیست زیرا علما بنابر حال آنها دارای فضیلت و احترام هستند و چون غیبت علما باعث حقیر شدن آنها و افتادن از چشم مردم میشود و نتیجه این میشود که آن چه از شریعت الله À میگویند کوچک شمرده شده و به آن اعتبار نمیدهند در این صورت شریعت به سبب غیبت علما ضایع میشود و مردم به سوی جاهلان پناه میآوردند که بدون علم فتوا میدهند.
غیبت امیران و والیان امور که الله À بر بندگان خود به آنها ولایت داده است مضاعف میشود زیرا غیبت آنها موجب حقیر شدن آنها نزد مردم و سقوط هیبت آنها میشود و هرگاه هیبت پادشاهی یاقط شود کشور تباه شده و هرج و مرج، فتنهها، شر و فساد پدید میآید و اگر هدف کسی که غیبت والیان امر میکند اصلاح باشد بیش از درست کردن خرابکاری به بار میآورد و آن بر غیبتش به والیان امر مترتب میشود بزرگتر از گناهی است که آنها مرتکب شدهاند زیرا هر چه جایگاه والیان امر در دل مردم سستتر شود بر او سرکشی میکنند و ابایی از مخالفت او ندارند و این بدون شک اصلاح نیست بلکه خرابکاری، ایجاد بیثباتی و هرج و مرج است.
نصیحت والیان امر از جمله علما و رهبران بر وجهی که مفسده از بین برود واجب است و مصلحت این است که به صورت پنهانی و با ادب و احترام باشد زیرا این به قبول کردن مردم و برگشت آنها از اصرار بر باطل نزدیکتر است و چه بسا حق در آن چیزی باشد که مورد انتقاد قرار گرفته است زیرا با بحث امر آشکار میشود.
چقدر از علمایی که غیبت شده و به بدی یادشدهاند اما زمانی این عالم مورد مناقشه قرار گرفته آشکار شده که او آن چه به او نسبت داده شده را نگفته است و آن چه به او نسبت داده شده دروغ و باطل است که هدف از آن تخریب و حسادت است و چه بسا حق باشد اما دارای دیدگاهی است که از دید بسیاری از مردم پنهان است لذا هنگامی که مناقشه شده و دیدگاهش آشکار شده آن چه ممنوع است برطرف شده است.
اما این که انسان به مجرد آن از والیان امر از جمله رهبر یا عالمی ذکر میشود برود و بدی را نشر دهد و خوبی را پنهان کند عادلانه و عاقلانه نیست بلکه ظلمی آشکار است الله À میفرماید: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا}[المائدة: ۸](ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای الله قیام کنید و به عدالت گواهی دهید و دشمنی با گروهی شما را بر آن ندارد که عدالت نکنید){اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ }[المائدة: ۸]( عدالت کنید زیرا به تقوا نزدیکتر است و تقوای الهی را پیشه کنید همانا الله به آنچه انجام میدهید آگاه است).
لذا از الله À میخواهیم همهی ما را از اسباب شر و فسد دور سازد و بین قلبهایمان انسجام قرار دهد و ما را از جمله کسانی که به خاطر او یکدیگر را دوست دارند و بر نیکی و تقوا همکاری میکنند قرار دهد، او بر همه چیز توانا است.
[۱] البخاري: كتاب الحج، باب فضل حج المبرور، شمارهى (۱۵۲۱)، و مسلم: كتاب الحج، باب في فضل الحج و العمرة، شمارهى (۱۳۵۰).
[۲] البخاري: كتاب العمرة، باب وجوب العمرة و فضلها، شمارهى (۱۷۷۳)، و مسلم: كتاب الحج، باب فضل الحج و العمرة، شمارهى(۱۳۴۹).
[۳] البخاري: كتاب الأدب، باب من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر فلا يؤذ جاره، شمارهى (۶۰۱۹)، و مسلم: كتاب الإيمان، باب الحث على إكرام الجارو الضيف، شمارهى (۴۷).
[۴] البخاري: كتاب الأدب، باب إثم من لا يأمن جاره بوائقه، شمارهى (۶۰۱۶).