(۲۲۵۶) سوال: در این روزها صحبت در مورد صفت پایین آمدن برای سجود زیاد شده است که آیا بر زانوها یا دستهایش پایین میآید؟ و همچنین صفت قیام از رکعت که با دست است یا با زانو؟ لطفا در این مورد توضیح دهید جزاکم الله خیرا.
جواب:
کلام در مورد این دو مسئلهای که در آن مجال اجتهاد وجود داردو علما در مورد آن اختلاف کردهاند ولی مهم این است که شایسته نیست این خلاف سبب تعدی، بغض، جدال و رد بین طلاب علم شود زیرا در چیزی است که خلاف در آن جایز است و امر در این واسع است و مردم از زمان رسول الله ﷺ تا الان در این مسائل با هم اختلاف داشتهاند و در مورد هم با بعض و عداوت صحبت نمیکردند و زمانی که رسول الله ﷺ هیچ یک از دو طائفه را در اجتهادشان سرزنش نکرد دلالت دارد که این اموری که از طلبههایی که در مسیر اجتهاد هستند نیز شایسته نیست که مخالف خود را سرزنش کند و در واقع کسی که به مقتضای دلیل با دیگری مخالفت میکند خلاف نیست زیرا که به مقتضای دلیلی که در نزدش است بوده است و معلوم است مخالفی که اتباع از دلیل را برای کسی که دلیل برایش تبیین دشه باشد واجب میداند هر چند که مخالف اجتهاد برخی دیگر از مردم باشد و در این صورت در حقیقت خلاف نیست چون که هر دو گروه یا دو عالم میخواهند که به حق برسند و انسان هنگامی که به نظری یا قولی اجتهاد کرد پس گرفتن آن برایش واجب است و بیشتر از این ملزم نمیباشد چون که الله À میفرماید: {لَا یُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ} [سوره البقرة: ۲۸۶] (الله À هیچ کس را جز بهاندازه توانش تکلیف نمیکند) و به صورت صحیح از رسول الله ﷺ روایت است که میفرماید: «إِذَا حَكَمَ الْحَاكِمُ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَصَابَ، فَلَهُ أَجْرَانِ، وَإِذَا حَكَمَ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَخْطَأَ، فَلَهُ أَجْرٌ» (هرگاه قاضی حکم کند، اگر در اجتهاد خود مصیب باشد دو پاداش و اگر در اجتهاد خود به خطا رود، یک پاداش خواهد داشت) و رسول الله ﷺ که مشرع برای امت و حریصترین شخص برای التزام و تحکیم شریعت الله À است مثل این قول را میگوید پس ما را چه شده است به مجتهدی که در نظر ما خطا کرده است بگوییم: تو دچار خطا شدهای و گمراه هستی و عباراتی مانند آن سپس از آن تحذیر میدهیم و علیه او تحریک میکنیم و قلوب مردم را از این مردی که با نظر ما مخالفت کرده است پر از بغض میکنیم پس این نصیحت من به برادرانم که طلبه میباشند میکنم و از امید دارم که قسط و عدل را برای الله À رعایت کنند پس همین طور که ایشان راضی نمیشوند کسی برای اجتهاداتشان که مخالفش میباشد سرزنششان کند و آنها را ملامت کنند پس برای ایشان نیز واجب است عادل باشند و کسانی را مخالشان میباشند را ملامت یا سرزنش نکنند و بدون شک این از ظلم و جور و خودخواهی طرد شده است.
اما موضوع سوال: خم شدن از قیام به سجود که علما در این مسئله اختلاف کردهاند و بعضی از ایشان میگویند: شایسته است که ابتدا دو دست سپس زانوها سپس پیشانی و دماغش را بر زمین بگذارد و به قول رسول الله ﷺ که اهل سنن از ابوهریره J روایت کردهاند استدلال میکنند: «إذا سجد أَحَدُكُمْ فَلَا يَبْرُك كَمَا يَبْرُكُ البَعِير، وَلْيَضَعْ يديه قبل ركبتيه» (هرگاه یکی از شما سجده می کند، نباید همچون شتر زانو بزند، بلکه باید دستانش را قبل از زانوهایش بر زمین بگذارد) گفتند: این نهی است برای انسان که در خم شدنش برای سجود مانند شتر انجام میدهد و با این قول بیان ساخت: «وَلْيَضَعْ يديه قبل ركبتيه» (باید دستانش را قبل از زانوهایش بر زمین بگذارد) و گفتند: انسان از این نهی شده است که در هنگام سجود با زانوهایش شروع کند زیرا که شتر هنگامی که زانو میزند همانطور که مشاهده میشود بر زانوهایش، زانو میزند و زانوهای شتر در دستانش است.
و حقیقت این همانطور که گفتند زانوی شتر در دستانش میباشد و شتر هنگامی که بخواهد زانو بزند بر زانوهایش زانو میزند ولی اگر خوب و آنطور حقش میباشد در این حدیث تأمل و تدبر کنیم مییابیم که رسول الله ﷺ در این حدیث از گذاشتن زانوها قبل از دو دست نهی نکرده است بلکه نهی از گذاشتن از گذاشتن دو دست قبل از زانوها نهی کرده است و برای همین لفظ حدیث این است: «فلا یبرک کما یبرک» و کاف در اینجا برای تشبیه است و تشبیه در هیئت میباشد و مقصود عضوی که بر آن سجده میشود نیست و اگر قصدش عضوی بر آن سجده میشود بود میگفت: بر آنچه شتر زانو میزند زانو نزند و شما فرق بین این دو تعبیر را میدانید.
و اگر در زانو زدن شتر تأمل کنیم میبینیم که دستش را قبل از پایش پایین میآورد و جلوی بدنش را قبل از عقب بدنش پایین میآورد و این ویژگی کاملا با سجدهکنندهای که دستش را قبل از زانوهایش بر زمین میگذارد همانطور که معلوم است تطابق دارد و بر همین مبنا در آخر حدیث قلب بر راوی صورت پذیرفته است و به طوری که درست آن این میباشد زانوهایش را قبل از دستانش بگذارد تا این که در زانو زدن مشابه شتر نباشد. و ابن قیم در کتابش زاد المعاد نیز بر همین نظر رفته است پس کسی که بخواهد بیشتر بر آن آنچه گفته است اطلاع یابد پس قسم هدی النبی فی الصلاة، مراجعه کند.
و برای همین قول راجح در نزد من این است که انسان هنگامی که سجده میکند با زانوهایش قبل از دستانش شروع کند و دو دستش را قبل از زانوهایش بر زمین نگذارد زیرا در این صورت شبیه زانو زدن شتر که رسول الله ﷺ در حدیث از نهی کردند میشود.
و یکی از برادران طلبه در این روزها در رسالهای خطای تفسیر در این حدیث بیان کرده است که مراد، نهی تقدیم زانوها بر دستها میباشد و در آن منقولات و تحلیلات خوبی را آورده است پس الله À بر آنچه واضح ساخته جزای خیرش دهد.
اما مسئله دوم: در هنگام بلند از شدن از سجده که آیا انسان با تکیه بر دست یا زانوهای خود بلند میشود؟ بین اهل علم در این مورد خلاف است برخی از آنها میگویند: هنگامی که میخواهد از سجود بلند شود مینشیند تا با قوت بلند شود سپس در هنگام بلند شدن بر دستعا تکیه میکند و به حدیث مالک بم الحویرث J استدلال میکنند که که دیده است رسول الله ﷺ این کار را کرده است حدیث ثابت و صحیح است و اشکالی در سند آن نیست.
ولی آیا رسول الله این را برای بالا بودن سنشان انجام دادهاند؟ زیرا مالک بن الحویرث از کسانی بودند از جمله کسانی بود که در حالی به نزد رسول الله ﷺ آمدند که ایشان برای غزوهی تبوک آماده میشدند لذا دیرتر آمدند یا این که این فعل را از روی تعبد انجام دادهاند؟
و در این اختلاف کردهاند که بعضیها گفتند: رسول الله ﷺ این را از روی تعبد انجام داده است و برای انسان سنت است که بشیند سپس با تکیه بر دستانش بلند شود.
و بعضیها نیز گفتهاند: رسول الله ﷺ این را از روی تعبد انجام ندادهاند بلکه این را برای راحتی و عدم مشقت بر نفس انجام دادهاند زیرا این دین اسلام دین آسانی و سهولت است.
و معلوم است که هر دو قول جذب کننده است و اگر یکی بگوید: اصل عدم مشروعیت است تا این که با دلیل ثابت شود زیرا که مشروعیت عبادت فقط با دلیل واضح روشن اثبات میشود چون که اصل در عبادات حظرو منع است. و مقابل این اصل، اصل دیگری است که هرآنچه رسول الله ﷺ در نماز انجام داده است عبادت است و از روی تعبد انجام داده است و با فعل رسول الله ﷺ مشروع میباشد زیرا که فرموده است:«صلوا كما رأيتموني أصلي» (نماز بخوانید همانطور که میبینید من نماز میخوانم) ولی این اصل با این رسول الله با تکیه بر دستش بلند میشده است معارض است و معلوم است که تکیه بر دستان در هنگام بلند شدن برای نیاز به آن است ولی اگر به آن نیاز نباشد پس تکیه دادن بر دستان نیز لازم نیست سپس این نسشتن خودش مقصود نیست با این دلیل که در آن ذکری مشروع نشده است و ذکر انتقال رفتن و بر آمدن از نیز ندارد و این دلالت بر این میدهد که خود این نشستن مقصود نیست مگر این که به خاطر مسن بودن یا سنگین بودن بدن یا درد زانوها و مانند آن به آن نیاز باشد و این چیزی که ذکر کردم را ابن قیم در زاد المعاد اختیار کرده است و همچنین صاحب المغنی، موفق الدین اختیار کرده و گفته است: به وسیلهی آن احادیثی که از رسول الله ﷺ در مورد این روایت شده جمع میشود.
ولی با این وجود اگر امامی که به آن اقتدا میکنی نمینشیند و نظرش همین است پس افضل این است که نشینی حتی اگر نظرت این باشد که نشستن افضل است زیرا برخواستنت بلافاصله همراه امام، اتباع و اهتمام به امام است پس اگر امامت نمینشیند افضل این است که نشینی اما اگر تنهایی نماز میخواندی یا امام هستی بشین.
نص شیخ الإسلام ابن تیمیه در فتاوی بر این است که میفرماید: برای انسان چی که امامش نمینشیند افضل این است که از امامش تبعیت کند و نشیند و اگر برعکس بود یعنی امام نظرش بر مشروعیت نشستن است و شما نظرت بر عدم نشستن میباشد پس افضل این است که از امامت تبعیت کنی و بشینی زیرا که این از تمام تبعیت است.
و من میگویم: از رسول الله ﷺ ثابت است که برای تشهد اول ننشست و مردم از او تبعیت کردن و معلوم است که تشهد اول واجبس از واجبات نماز است و با این وجود به خاطر متابعت از مأمومین ساقط شد.
و اگر کسی بگوید: ساقط شدن آن از مأموم به خاطر این است اگر مخالفت کند و تشهد را بخواند مخالفت ظاهر و واضح و طولانی میباشد بر خلاف مخالفت در جلسهی استراحت که کم است و مخالفت آن بر وجه تام ظاهر نمیشود.
پس میگویم: بله این واقع است و برای همین گفتیم: برای انسان مستحب است که اگر امامش نظرش این باشد که نشیند از او متابعت کند و نشیند و نگفتیم که واجب است و اما تشهد اول اگر امام بلند شد و ننشست برای مأمومین واجب است که تبعیت کنند و اگر تخلف کرد و نشست این مخالفت ظاهر و طولانی میباشد.
و در نهایت آنچه را اول گفتم تکرار میکنم: برای طلاب علم شایسته نیست که این خلافات را وسیلهای برای تشنیع و دشمنی انداختن بین مردم و صحبت کردن در مورد علما در مجالس قرار دهند و آن ضرری که در این وجود دارد خیلی بیشتر از مخالفت با این سنت است و این هنگامی است مخالف معتقد باشد آن سنت است پس چگونه میباشد اگر که معتقد به سنت بودن آن نباشد؟ پس سرزنشی بر او نیست و این عدوان و دشمنی بر برادر مؤمن محسوب میشود.