چهارشنبه 23 ربیع‌الثانی 1447
۲۳ مهر ۱۴۰۴
15 اکتبر 2025

(۱۷۴۸) حکم دعا برای تارک نماز

(۱۷۴۸) سوال: آیا برای پسر جایز است که برای پدرش که با تارک نماز بودن فوت کرده است دعا کند؟

جواب:

برای این سوال کننده جایز نیست که برای پدرش که با تارک نماز بودن از دنیا رفته است دعا کند چون که تارک نماز کافر است و طبق قول راجح از ملت اسلام خارج گشته است و برای هیچ کس جایز نیست که برای کافری دعای رحمت و مغفرت کند به خاطر این قول اللهÀ که می‌فرماید:{مَا كَانَ لِلنَّبِیِّ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوۤا۟ أَن یَسۡتَغۡفِرُوا۟ لِلۡمُشۡرِكِینَ وَلَوۡ كَانُوۤا۟ أُو۟لِی قُرۡبَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُمۡ أَصۡحَـٰبُ ٱلۡجَحِیمِ}۱ (رای پیامبر و کسانی‌که ایمان آوردند (شایسته) نبود که برای مشرکان طلب آمرزش کنند، – هر چند از نزدیکان‌شان باشند- بعد از آنکه برای آن‌ها روشن شد که آن‌ها اهل دوزخند.) و شروع کردیم در سیاق ادله از قرآن که دلالت بر کفر خارج کننده از ملت را دارد و آیه سوره‌ی توبه را ذکر کردیم و آن قول اللهÀ در مورد مشرکین که می‌فرماید: {فَإِن تَابُوا۟ وَأَقَامُوا۟ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُا۟ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَ ٰ⁠نُكُمۡ فِی ٱلدِّینِ} [سوره التوبة: ۱۱] (پس اگر توبه کنند، و نماز را بر پا دارند، و زکات را بدهند، برادران دینی شما هستند) و وجه دلالت آن بر کافر بودن تارک نماز را بیان کردیم.
و از ادله‌های قرآنی بر آن این قول اللهÀ که می‌فرماید: {فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُوا۟ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُوا۟ ٱلشَّهَوَ ٰ⁠تِۖ فَسَوۡفَ یَلۡقَوۡنَ غَیًّا* إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَـٰلِحࣰا فَأُو۟لَـٰۤىِٕكَ یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا یُظۡلَمُونَ شَیۡـࣰٔا}۲ (آنگاه پس از آنان (فرزندان) ناخلفانی جانشین شدند که نماز را (ضایع و) ترک کردند و از شهوات پیروی کردند، پس به‌زودی (کیفر) گمراهی (خود) را خواهند یافت.* مگر آن که توبه کرد و ایمان آورد، و کار شایسته انجام داد، پس اینان به بهشت داخل می‌شوند، و بر آنان هیچ ستمی نخواهد شد.) وجه دلالت این آیه قول الله :{إلا من تاب و آمن} است که دلالت می‌دهد کسی که نماز را ضایع ساخته است مومن نیست و اصل در نفی صفت از موصوف، نفی کامل می‌باشد مگر این که دلیلی باشد که این نفی، نفی کمال آن صفت می‌باشد پس به آنچه دلیل بر آن می‌باشد عمل می‌شود و این آیه دلالت آن بر این است که کسی که نماز را ضایع می‌کند مومن نیست.
و برخی از علما به قرآن استدلال کرده‌اند که تارک نماز کافر است به اینکه الله حکم به کفر ابلیس داد زمانی که امر اللهÀ برای سجده‌ی‌ آدم را ترک کرد که در این استدلال مناقشه وجود دارد.
اما دلالت سنت بر این که تارک نماز کافر خارج شده از ملت اسلام می‌باشد که از روایت صحیح مسلم از جابرJ است که رسول اللهﷺ می‌فرماید: «إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ»۳ (فاصله‌ی انسان با شرک و کفر ترک نماز است) و آنچه اهل سنن از بریدةJ روایت کرده‌اند که رسول اللهﷺ فرموده است: «إِنَّ الْعَهْدَ الَّذِي بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمُ الصَّلَاةُ، فَمَنْ تَرَكَهَا فَقَدْ كَفَرَ»۴ ( عهد بین ما و ایشان نماز است پس کسی آن را ترک کند حقیقتا کافر گشته است) و مراد در اینجا اعمال کفری نمی‌باشد چون اگر مراد از آن از اعمال کفری بود کلمه‌ی (الکفر) را با (ال) نمی‌آورد بلکه به صورت نکره (بدون ال) می‌آورد همانطور که در حدیث دیگر می‌فرماید: «اثْنَتَانِ فِي النَّاسِ هُمَا بِهِمْ كُفْرٌ : الطَّعْنُ فِي النَّسَبِ، وَالنِّيَاحَةُ عَلَى الْمَيِّتِ»۵ (دو ویژگی در میان مردم وجود دارد که سبب کفر می‌شود: طعنه زدن به اصل و نسب و نوحه‌خوانی بر میت) اما در اینجا گفت: بین الرجل و بین الشرک و الکفر که ال دلالت بر حقیقت جنس می‌دهد و آن کفر اکبر خارج کننده‌ی از ملت اسلام است.
و همچنین رسول اللهﷺ در حدیث دوم می‌فرماید: «إِنَّ الْعَهْدَ الَّذِي بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمُ الصَّلَاةُ، فَمَنْ تَرَكَهَا فَقَدْ كَفَرَ»۶ ( عهد بین ما و ایشان نماز است پس کسی آن را ترک کند حقیقتا کافر گشته است) و ضمیر در قول {بینهم} به کفار بر می‌گردد و رسول الله نماز را حد فاصل بین کفار خارج از اسلام و اسلام قرار داد و با این دو حدیث بسیار واضح، آشکار گشت که تارک نماز کافر خارج شده از ملت اسلام است.
و اگر شخصی بگوید: آیا نمی‌شود مراد حدیث از ترک نماز منکر وجوب آن باشد؟ جواب: این امکان ندارد و صحیح نمی‌باشد چون که حمل این حدیث بر آن دو جنایت بر نص است.
جنایت اول: از ظاهر نص بدون دلیل صرف نظر کردیم و شرط منکر حکم را گذاشتیم.
جنایت دوم: و شرطی که در خود حدیث آمده است را ملغا کرده‌ایم و تفاوت عظیمی بین ترک و منکر حکم وجود دارد چون که اگر کسی وجوب نماز را منکر شود کافر است حتی اگر نماز بخواند و حدیث حکم را به ترک معلق نموده است.
نظیر همین را برخی اهل علم در مورد قول اللهÀ درباره شخص قاتل گفته‌اند: {وَمَن یَقۡتُلۡ مُؤۡمِنࣰا مُّتَعَمِّدࣰا فَجَزَاۤؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَـٰلِدࣰا فِیهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِیمࣰا}۷ (و هر کس مؤمنی را از روی عمد به قتل برساند، کیفرش دوزخ است، که در آن جاودانه می‌ماند، و الله بر او غضب می‌کند، و او را از رحمتش دور می‌سازد و عذاب بزرگی برای او آماده ساخته است.) زمانی که به امام احمدË گفته شد قتل نفس در این آیه را به حلال شمردن قتل حمل کرده‌اند تعجب کرد و گفت اگر کسی قتل را حلال بشمارد که کافر است یعنی کسی که قتل مومن را حلال شمارد کافر است حال چه قتل انجام دهد یا قتلی مرتکب نشده باشد و همچنین ما در اینجا می‌گوییم: کسی که وجوب نماز را منکر شود کافر است حال چه نماز بخواند و یا نماز نخواند و آن دو حدیث حکم را معلق به ترک نماز کرده است نه انکار آن و عدول از ظاهر آن دو جایز نیست مگر با دلیل و در اینجا دلیلی که موجب شود از ظاهر آیه صرف نظر کنیم در کتاب و سنت وجود ندارد که تارک نماز مومن است و وجود ندارد که تارک نماز وارد بهشت می‌شود و وجود ندارد که تارک نماز از آتش نجات می‌‌یابد یا نصوصی که موجب شود نصوص تکفیر را بر کفر اصغر حمل کنیم یا این که مراد آن انکار حکم باشد.

و باید دانسته شود که باب تکفیر موکول به شرع است مانند باب تحلیل و تحریم همانطور که از چیزی که اللهÀ حرام کرده و یا حلال کرده است عدول نمی‌کنیم پس کسی که الله و رسولش آن را تکفیر کرده‌اند عدول نمی‌کنیم و ما بندگان اللهÀ هستیم که اوامر او را اجرا می‌کنیم و از نواهی او اجتناب می‌کنیم و از آنچه از قرآن و سنت بر ما ظاهر گشته می‌گیریم پس هنگامی نصوص تکفیر شخصی به خاطر انجام فعلی یا ترک آن دلالت دهد بر ما گرفتن آن واجب است.
اما اقوال صحابه که عمر بن الخطابJ می‌فرماید: (لاحظَّ في الإسلام لمن ترك الصلاة)۸ (کسی که نماز را ترک کند بهره‌ای از اسلام ندارد) و اجماع صحابه بر کافر بودن تارک نماز نقل شده است که عبدالله بن شقیق می‌فرماید: (كَانَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا يَرَوْنَ شَيْئًا مِنَ الْأَعْمَالِ تَرْكُهُ كُفْرٌ غَيْرَ الصَّلَاةِ)۹ (اصحاب محمد ترک هیچ اعمالی را کفر نمی‌دانستند مگر نماز) و اسحاق بن راهویه امام مشهور از صحابه بر کافر بودن تارک نماز اجماع نقل می‌کند.
اما در مورد دلالت کفر تارک نماز می‌گوییم: چگونه در قلب انسانی ایمان می‌باشد در صورتی که نمازی را که اللهÀ در کتابش تعظیم نموده ترک می‌کند و برای ضایع کنندگان آن وعید آورده است و در سنت نبوی نهایت فضل آن بیان شده است؟ به طوری که الله هیچ چیزی را بدون واسطه‌ی بین خودش و رسول الله، از شرع را مشروع نکرده است مگر نماز که اللهÀ در هر شبانه روز آن را پنجاه بار فرض گردانیده است که دلیل بر اهمیت آن است و اینکه اللهÀ به نماز محبت دارد و به آن عنایت دارد پس چگونه به شخصی که این نماز با وجود شأن عظیمش به صورت کلی ترک کرده است بگوییم که در قلب آن ایمان است؟ پس از این وجه دلالت بر کفر خارج کننده‌ی از ملت اسلام تارک نماز بود- العیاذ بالله-
و مبنی بر این ازدواج با آن حلال نمی‌باشد یعنی هیچ زن مسلمانی بر تارک نماز حلال نمی‌باشد و هنگامی که ولی زن نماز نخواند حلال نمی‌باشد که عقد دخترانش را ببنند و اگر این کار را کرد آن عقد فاسد است چون که یکی از شروط ولی زن این است که مسلمان باشد. و اگر وفات کرد جایز نیست که غسل و کفن کرده و نماز بر روی او خوانده شود و در قبرستان مسلمانان دفن نمی‌شود و برای او دعای رحمت کرده نمی‌شود -والعیاذ بالله- بلکه در مکانی بدون غسل و کفن و نماز دفن می‌شود و این تعامل ما با غیر مسلمین است.
و همچنین کسی که نماز را به صورت کلی ترک کرده است ذبیحه‌ی آن حلال نیست و وارد شدن او به حرم مکه حلال نمی‌باشد چون که اللهÀ می‌‌گوید: {یَـٰۤأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوۤا۟ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسࣱ فَلَا یَقۡرَبُوا۟ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَـٰذَاۚ}۱۰ (ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! بی‌گمان مشرکان پلیدند، پس نباید بعد از اِمسال، به مسجد الحرام نزدیک شوند) و رسول اللهﷺ می‌فرماید: «إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ»۱۱ (فاصله‌ی انسان با شرک و کفر ترک نماز است) و اما در آخرت جاودانه در آتش جهنم خواهد ماند.
و این چیزی است که از ادله از کتاب الله و سنت رسولش و کلام صحابه نزد من اقتضا می‌کند. در ادله‌ی کسانی که تارک نماز را تکفیر نمی‌کنند بسیار نظر کردم و یا آن را حمل بر منکر وجوب نماز کرده‌اند یا گفته‌اند کفر اصغر است و اللهÀ می‌داند که با عدل و انصاف ادله‌های ایشان را دنبال کرده‌ام با این اعقتاد که تارک نماز کافر نباشد عدول از آن برای من حلال نیست اما ادله‌ی ایشان را از چهار چیز خالی ندیدم: یا اصلا به آن دلالت نمی‌دهد یا در حق کسانی آمده است در ترک نمازشان معذور بوده‌اند چون که چیزی از آن نمی‌دانستند و نشانه‌‌های اسلام از بین رفته و چیزی از آن نمی‌دانند مگر قول لا اله الا الله یا این نصوص مقید به چیزی شده است که امکان ندارد با ترک نماز جمع شود همانگونه در حدیث عتبان بن مالکJ است: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ عَلَى النَّارِ مَنْ قَالَ : لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ يَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ»۱۲ (یقینا الله بر کسی که به خاطر الله لااله الا الله بگوید آتش دوزخ را حرام کرده است) و یا عام است که با ادله‌ی کفر تارک نماز تخصیص می‌یابد.
و مثل این ادله نمی‌تواند در مقابل ادله‌های واضح کفر تارک نماز قرار گیرد پس بر همه‌ی ما مسلمین- از علما و معلمین و عامه‌ی مردم- تقوای الهی را در آنچه حکم می‌کنیم رعایت کنیم و این که مستند به قرآن و سنت باشد و همچنین در انجام اوامر و اجتناب از نواهی تقوای الله را در نظر بگیریم و با بصیرت به سوی الله دعوت دهیم و در چیزی که اللهÀ فرض گردانیده است درهای سبک‌انگاری را باز نکنیم مخصوصا اگر دلیل واضحی بر آن وجود ندارد.
از اللهÀ محافظت در برابر خشم و عقوبتش را می‌خواهیم و مسلمین و متولیان امور آنها را در آنچه خیر و صلاح است موفق بگرداند.

  1.  [سوره التوبة: ۱۱۳] ↩︎
  2. [سوره مريم: ۵۹-۶۰] ↩︎
  3. [رواه مسلم (۸۲)] ↩︎
  4. [رواه احمد (۳۴۶/۵) و ترمذی (۲۶۲۱) و نسائی (۴۶۳) و ابن ماجه (۱۰۷۹)] ↩︎
  5.  [رواه مسلم (۶۷)] ↩︎
  6. [رواه احمد (۳۴۶/۵) و ترمذی (۲۶۲۱) و نسائی (۴۶۳) و ابن ماجه (۱۰۷۹)] ↩︎
  7.  [سوره النساء: ۹۳] ↩︎
  8.  [ رواه مالک (۳۹/۱)] ↩︎
  9. [رواه الترمذی (۲۶۲۲)] ↩︎
  10. [سوره التوبة: ۲۸] ↩︎
  11.  [رواه مسلم (۸۲)] ↩︎
  12. رواه البخاری (۴۲۵) و مسلم (۳۳)] ↩︎

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

يقول السائل: هل يجوز للابن الدعاء لأبيه الذي مات تاركا للصلاة؟

فأجاب رحمه الله تعالى: لا يجوز لهذا السائل أن يدعو لأبيه الذي مات تاركًا للصلاة، وذلك لأن تارك الصلاة كافر كفرًا محرجًا عن الملة على القول الراجح، والكافر لا يجوز لأحد أن يدعو له بالمغفرة والرحمة، لقوله تعالى: ﴿ ما كَانَ لِلنَّبِي وَالَّذِينَ ءَامَنُوا أَن يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَبُ الْجَحِيمِ ﴾ [التوبة: ١١٣]، وقد شَرَعْنا في سياق الأدلة من كتاب الله التي تدل على كفر تارك الصلاة كفرًا مخرجا عن الملة، وذكرنا آية التوبة، وهي قوله تعالى عن المشركين: ﴿ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصلوة واتَوُا الزَّكَوةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ ﴾ [التوبة: ١١]، وبينا وجه دلالتها على أن تارك الصلاة كافر كفرًا مخرجا عن الملة.

ومن الأدلة من كتاب الله عز وجل على ذلك قوله تعالى: ﴿ فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَوَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَلِحًا فَأُولَبِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئًا ﴾ [مريم: ٥٩-٦٠]، ووجه الدلالة من هذه الآية قوله تعالى إلا من تاب وآمن، فدل هذا على أن من أضاع الصلاة فليس بمؤمن، والأصل في نفي الصفة عن الموصوف أن يكون نفيا تاما، إلا أن يقوم دليل على أن المراد انتفاء كمال تلك الصفة، فيعمل بما قام عليه الدليل، وعلى هذا فتكون الآية دالة على أن من أضاع الصلاة فليس بمؤمن.

واستدل بعض العلماء من كتاب الله تعالى على أن تارك الصلاة كافر، بأن الله تعالى حكم بكفر إبليس حين ترك امتثال أمر الله تعالى بالسجود لآدم، وإن كان هذا الاستدلال فيه مناقشة.

وأما دلالة السُّنَّة على كفر تارك الصلاة كفرًا مخرجًا عن الملة فمنها ما رواه مسلم في صحيحه عن جابر رضي الله عنه أن النبي صلى الله عليه وسلم قال: «بين الرجل وبين الشرك أو الكفر ترك الصلاة». وفيما رواه أهل السنن من حديث بُرَيْدَةَ أن النبي صلى الله عليه وسلم قال: «العهد الذي بيننا وبينهم الصلاة، فمن تركها فقد كفر»، ولا يراد بالكفر هنا ما كان من أعمال الكفر ، لأنه إذا كان المراد ما كان من أعمال الكفر فإنه لا يذكر الكفر مقرونا بأل، بل إنما يذكر منكرا، كما في قوله صلى الله عليه وسلم: «اثنتان في الناس هما بهم كفر الطعن في النسب، والنياحة على الميت»، أما هنا فقال: بين الرجل وبين الشرك والكفر ، بأل الدالة على حقيقة الجنس، وهو الكفر الأكبر المخرج عن الملة.

وأيضًا فإن النبي صلى الله عليه وسلم يقول في الحديث الثاني: «العهد الذي بيننا وبينهم الصلاة». والضمير في قوله «بينهم» يرجع للكفار، فجعل النبي صلى الله عليه وسلم الصلاة حدا فاصلا بيننا وبين الكفار الخارجين عن الإسلام خروجًا كُليا، وبهذا يتبين أن هذين الحديثين واضحان في أن تارك الصلاة كافر كفرًا مخرجا عن الملة.

فإن قال قائل: ألا يمكن أن يحمل الحديث على أن المراد من تركهما جاحدًا لوجوبهما؟ فالجواب أن هذا لا يمكن ولا يصح، لأن في حمله على ذلك جنايتين على النص.

الجناية الأولى: أننا صرفناه عن ظاهره بلا دليل، وجعلنا مناط الحكم الجحود.

الثانية: أننا ألغينا ظاهره الذي جعل مناط الحكم فيه الترك، وفرق عظيم بين الترك و الجحود، ولهذا من جحد وجوب الصلاة فهو كافر وإن صلى والحديث علق الحكم فيه على الترك.

ونظير هذا ما حَمَلَ بعض أهل العلم قوله تعالى في قاتل النفس: ﴿ وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَلِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا ﴾ [النساء: ٩٣] حيث حمل هذه الآية على من قتله مستحلًا لقتله، وقد قيل للإمام أحمد رحمه الله هذا القول، فتعجب منه وقال: إذا استحل قتله فهو كافر. ويعني: إذا استحل قتل المؤمن فهو كافر، سواء قتله أم لم يقتله. وهكذا نقول نحن هنا: إذا جحد وجوب الصلاة فهو كافر، سواء صلى أم لم يصل، والحديثان فيهما تعليق الحكم بالترك لا بالجحد، فلا يجوز العدول عن ظاهرهما إلا بدليل وليس هناك أدلة توجب لنا أن نخالف هذا الظاهر فليس في الكتاب ولا في السنة أن تارك الصلاة مؤمن، ولا أن تارك الصلاة يدخل الجنة، ولا أن تارك الصلاة ينجو من النار، أو نحو ذلك من النصوص التي توجب لنا أن نحمل نصوص التكفير على أن تكون كفرًا دون كفر، أو على أن المراد بها من جحد.

وليعلم أن باب التكفير مَوْكُولٌ إلى الشرع كباب التحليل والتحريم، فكما أنه لا عدول لنا عن تحريم ما حرَّم الله وتحليل ما أحل، فلا عدول لنا عن تكفير من كفره الله عز وجل ورسوله، ونحن عباد الله -عز وجل- نمتثل أمره ونجتنب نهيه، ونأخذ بما ظهر لنا من أدلة الكتاب والسنة، فإذا دلت النصوص على تكفير أحد بفعل شيء أو تركه وجب علينا أن نأخذ بها.

أما أقوال الصحابة -رضي الله عنهم أجمعين- فقد قال عمر بن الخطاب رضي الله عنه: «لا حظ في الإسلام لمن ترك الصلاة». ونقل إجماع الصحابة على كفر تارك الصلاة عبد الله بن شقيق حيث قال: «كان أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم لا يرون شيئًا من الأعمال تركه كفر إلا الصلاة»، ونقل إسحاق بن راهويه الإمام المشهور إجماع الصحابة على كفر تارك الصلاة كفرًا مخرجا عن الملة.

وأما دلالة الاعتبار على كفر تارك الصلاة فإننا نقول: كيف يكون في قلب الإنسان إيمان وهو تارك لهذه الصلاة التي عَظَّمَهَا الله في كتابه، وتوعد الْمُضَيِّعِينَ لها، وجاءت السنة بالتنويه البالغ في فضلها؟ حيث إن الله -سبحانه وتعالى- لم يشرع من الشرائع شيئًا فيما بينه وبين رسول الله صلى الله عليه وسلم بدون واسطة إلا الصلاة، وفرضها الله على عباده خمسين صلاة في كل يوم وليلة، مما يدل على أهميتها، ومحبة الله لها، وعنايته بها، فكيف يمكن أن يقال لشخص ترك هذه الصلاة -مع ما فيها من هذا الفضل العظيم الشأن، كيف يمكن أن نقول-: إن في قلبه إيمانًا، وقد تركها تركا مطلقا لا يصلى الله – عز وجل؟ فهذا وجه دلالة

الاعتبار على كفر تارك الصلاة كفرًا مطلقًا مخرجًا عن الملة والعياذ بالله.

وبناء على ذلك فإنه لا يحل له عقد النكاح، بمعنى: أنه لا يحل أن نُزَوِّجَهُ مسلمة، وهو إذا كان لا يصلي لا يحل أن يعقد النكاح لأحد من بناته، وإذا عقد النكاح صار العقد فاسدًا، لأن من شرط الولي على المسلمة أن يكون مسلما، وإذا مات فإنه لا يجوز أن يغسل ولا يكفن ولا يصلى عليه، ولا يدفن في مقابر المسلمين ولا يدعى له بالرحمة والعياذ بالله، بل يؤخذ به في مكان يحفر له فيه، ويدفن بدون صلاة ولا تكفين ولا تغسيل، لأن هذا هو شأننا مع غير المسلمين.

ثم إن هذا الذي لا يصلي يترك الصلاة تركا مطلقا لا تحل ذبيحته، ولا يحل له دخول حرم مكة، لأن الله يقول: ﴿ يَتَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا ﴾ [التوبة: ۲۸] وقد سمعت قول النبي عليه الصلاة والسلام: «بين الرجل وبين الشرك والكفر ترك الصلاة».

أما في الآخرة فإنه يكون خالدًا مخلدًا في نار جهنم.

هذا هو ما تقتضيه الأدلة عندي من كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم و كلام الصحابة -رضي الله عنهم أجمعين- والاعتبار الصحيح، وقد بَذَلْتُ الْجُهْدَ في تتبع الأدلة التي استدل بها من لا يرى كفر تارك الصلاة، ويحمل أدلتها على أن المراد من تركها جاحدا للوجوب، أو على أن المراد بها كفر دون كفر، تتبعت أدلتهم، والله -عز وجل- يعلم أنني تتبعتها بعدل وإنصاف معتقدا بأنه لا يحل لي العدول عنها لو كانت تدل على أن تارك الصلاة لا يكفر، فوجدت هذه الأدلة لا تخلو من إحدى أربع حالات إما أنه لا دلالة فيها أصلا، وإما أنها وردت في قوم يعذرون بترك الصلاة، لكونهم لا يعلمون عنها، وقد انْدَرَسَ الإسلام وانطمست معالمه فلا يدرون إلا :قول لا إله إلا الله، وإما أن هذه ، بقيود لا يمكن معها ترك الصلاة كما في حديث عتبان بن مالك: «إن الله حرم على النار من قال: لا إله إلا الله، يبتغي بذلك وجه الله»، وإما أنها عامة خصصت بالأدلة الدالة على كفر تارك الصلاة.

ومثل هذه الأدلة لا يمكن أن تقاوم الأدلة الواضحة في حال كفر تارك الصلاة، فعلينا نحن المسلمين جميعا – من علماء ومتعلمين وعامة – أن نتقي الله -عز وجل- فيما نحكم به مستندين بذلك إلى كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم، وعلينا أن نتقي الله عز وجل بفعل أوامره واجتناب نواهيه، وأن ندعو إلى الله على بصيرة، وأن لا نفتح للناس أبواب التهاون فيما فرض الله عليهم، خصوصا إذا لم يكن هناك دليل واضح فيما ذهبنا إليه.

نسأل الله -تبارك وتعالى – أن يحمينا جميعًا من أسباب سَخَطِه وعقابه وأن يوفق المسلمين وولاة أمورهم لما فيه الخير والصلاح.

مطالب مرتبط:

(۱۸۱۰) حکم شخصی که زیاد صدقه می‌دهد اما نماز نمی‌خواند

برایش واضح سازید که ترک نماز او را کافر می‌کند و اگر صدقه دهد و روز برود و حج و عمره را بجا آورد و همچنان بر ترک نماز اصرار ورزد بداند که هیچ کدام از آن اعمال برای او فایده ندارد و از او قبول نمی‌شود...

ادامه مطلب …

(۱۷۹۹) آیا قضای نماز بعد از فجر و عصر جایز می‌باشد؟

برای سوال کننده مشروع نیست که نمازهای گذشته را قضا کند زیرا عملی که فایده‌ای ندارد شرعا مطلوب نیست و بلکه ترک آن فایده دارد پس خودت را آرام کن و زیاد عمل صالح انجام بده و خوبی‌ها، بدی‌ها را از یین می‌برد....

ادامه مطلب …

(۱۷۷۰) حکم نماز خواندن بر مرده‌ای که تارک نماز بوده است

کسی که بمیرد و نماز نمی‌خوانده است جایز نیست که بر او نماز خوانده شود و جایز نیست که برایش دعای رحمت کرده شود و غسل و کفن نیز نمی‌شود بلکه در خارج از شهر در حفره‌ای انداخته می‌شود چون که او از اسلام مرتد  گشته است ...

ادامه مطلب …

(۱۸۰۰) آیا نمازهای فوت شده کفاره دارد؟

اگر انسان توبه کرد و به سوی اللهÀ بازگشت برای او کافی است زیرا توبه‌ی نصوح ما قبل را محو می‌سازد پس این مردی که نماز را در آن سال ترک کرده است باید توبه کند و زیاد اعمال صالح و استغفار بجای آورد شاید الله او را ببخشد‌....

ادامه مطلب …

(۱۷۴۲) اسباب سبک شمردن نماز

اسباب متعدد زیادی دارد که از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین آن اتباع از شهوت است و برای همین الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ اتباع از شهوت را قرین ضایع کردن نماز بیان کرده استززز

ادامه مطلب …

(۱۸۳۴) حکم کسی که نماز مغرب را در شب زفاف ترک کرده و آن را در وقت دیگر قضا کرده است

تأخیر از وقت آن جایز نیست زیرا که با شکرگذاری این نعمتی که برای او حاصل شده است منافات دارد....

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه