چهارشنبه 23 ربیع‌الثانی 1447
۲۳ مهر ۱۴۰۴
15 اکتبر 2025

(۹۷۸) مردی که از دورترین نقطه‌ی شهر آمد کیست؟

(۹۷۸) سوال: الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ در آیه‌ی ۲۰ سوره‌ی یس می‌فرماید: {وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ} [یس: ۲۰]: (و مردی از دورترین نقطه‌ی شهر شتابان آمد، گفت: ای قوم من! پیامبران را پیروی کنید). همچنین در آیه‌ی ۲۰ سوره‌ی قصص می‌فرماید: {وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ} [قصص: ۲۰]: (و مردی از دورترین نقطه‌ی شهر شتابان آمد. گفت: ای موسی! همانا بزرگان درباره‌ی تو مشورت می‌کنند؛ تا تو را بکشند. پس بی درنگ بیرون شو، بی تردید من از خیرخواهان تو هستم). این دو مرد کیستند؟ تفسیر این آیه چیست؟

جواب:

قبل از جواب دادن به سوال، خوب است بدانیم زمانی که اسمی به صورت مبهم در قرآن یا سنت آمد، واجب است به همان صورت مبهم باقی بماند. ما مکلف به جستجو برای شناختن آن نیستیم. زیرا مهم آن عبرتیست که در داستان نهفته است. اما این که فلانی است یا کسی دیگر، مهم نیست. مهم آن چیزی است که اتفاق افتاده است. با این توضیح؛ قرآن مشخص نکرده که این دو مرد که بوده‌اند. بلکه در سوره‌ی قصص فرمود: {وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى}، و در سوره‌ی یس فرمود: {وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى}. در سوره‌ی قصص، «رجل» را اول آورده و در سوره‌ی یس، آخر آورده است. اما مشخص نکرده که چه کسی بوده و تلاش برای پیدا کردنش نیز فایده‌ی قابل ذکری ندارد.

بنا بر این شایسته نیست که انسان خود را مشغول پیدا کردن این اسامی کند. بلکه آیات و احادیث بر همان ابهامی که در اسامی دارند، باقی گذاشته می‌شوند. همچنین باید مخاطب را متوجه احکام و مواعظی نمود که از ذکر این داستان وجود داشته است.

اما تفسیر این دو آیه: در سوره‌ی قصص، الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ مردی ناصح را از نقطه‌ی دوری در شهر فرستاد تا موسی را با خبر کند که اشراف و بزرگان شهر درباره‌ی قتل یکی از قبطی‌ها توسط موسی عَلَيْهِ‌السَّلَام مشورت می‌کنند. آنها دارند تصمیم می‌گیرند که با موسی چه کنند؟ این تسهیلی از جانب الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ برای موسی بود. به همین خاطر آن مرد موسی را نصیحت کرد که از شهر خارج شود. آن مرد گفت: {فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ} [قصص: ۲۰]: (بی درنگ بیرون شو، بی تردید من از خیر خواهان تو هستم). موسی در حالت خوف از آنجا خارج شد که الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ پس از آن، قصه را به صورت کامل ذکر می‌کند.

اما در سوره‌ی یس، الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ دو فرستاده را به سوی قریه‌ای می‌فرستد. اما مردم آنجا، این دو فرستاده را تکذیب و رسالتشان را انکار می‌نمایند. الله برای تقویت آنها شخص سومی را می‌فرستد. اما با این وجود، آنها باز هم ایمان نیاورده و بر کفر خود اصرار می‌ورزند و مسائلی بین آنها و اهل قریه رخ داد. در این حال،  مردی از دورترین نقطه‌ی شهر آمد.

در آیه‌ی سوره‌ی یس، «أقصی المدینة» را به خاطر اهمیتی که این امر داشته، قبل از «رجل» ذکر کرده است. یعنی با اینکه خیلی دور بود، اما به خاطر اهمیتی که قومش برایش داشتند، نزد آنها آمده و گفت: {قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ * اتَّبِعُوا مَن لَّا يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ * وَمَا لِيَ لَا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ} [یس: ۲۰-۲۲]: (گفت: ای قوم من! پیامبران را پیروی کنید. کسانی را پیروی کنید که از شما مزدی طلب نمی‌کنند و خود شان هدایت یافته‌اند. و چه شده است مرا که پرستش نکنم کسی را که مرا آفریده است، در حالی که به سوی او باز گردانده می‌شوید)؟

این مرد، دلسوز و راهنمای قومش بود و عاقبتش این بود که به او گفته شد: وارد بهشت شو: {قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ} [یس: ۲۶-۲۷]: (گفته شود به بهشت وارد شو. گويد: اى كاش قومم بدانند که پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامی شدگان قرار داده است).

***

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

يقول السائل: يقول الله تبارك وتعالى في الآية العشرين من سورة يس: ﴿ وَجَاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَنقَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ ﴾ [يس: ۲۰]، وفي الآية العشرين أيضًا من سورة القصص: ﴿ وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَمُوسَى إِنَّ الْمَلَا يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَأَخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّصِحِينَ ﴾ [القصص: ۲۰] السؤال: من هما الرجلان؟ وما تفسير هذه الآية بارك الله فيكم؟

فأجاب رحمه الله تعالى: قبل الإجابة على السؤال ينبغي أن نعلم أنه إذا جاء المسمى مبهما في القرآن أو في السُّنَّة فإن الواجب إبقاؤه على إبهامه، وأن لا نتكلف في البحث عن تعيينه لأن المهم هو القصة والأمر الذي سيق من أجله الكلام للاعتبار والاتعاظ، وكونه فلانا أو فلانا لا يهم، فالمهم فالمهم الأمر الواقع، فالقرآن الكريم لم يُبيِّنِ الله تعالى فيه هذا الرجل في الآيتين الكريمتين، بل قال في سورة القصص : ﴿ وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ يَسْعَى ﴾ [القصص: ٢٠] وفي سورة يس قال: ﴿ وَجَاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى ﴾ [يس: ۲۰]، فَقَدَّمَ الرجل في سورة القصص وأَخَرَهُ في سورة يس ولم يبين ذلك، ومحاولة الوصول إلى تعيينه ليس وراءها فائدةٌ تذكر، وعلى هذا فلا ينبغي أن يشغل الإنسان نفسه بتعيين مثل هذه المسميات بل تبقى الآيات والأحاديث على إبهامها، ويوجه المخاطب إلى أن المقصود الاعتبار لما في القصة من أحكام ومواعظ.

أما تفسير الآيتين: ففي سورة القصص غيب الله -سبحانه وتعالى- لموسى رجلا ناصحا جاء من أقصى المدينة يخبر موسى -عليه الصلاة والسلام- بأن الملأ وهم الأشراف والأكابر في المدينة- يتشاورون ماذا يصنعون بموسى عليه الصلاة والسلام الذي قتل أحدهم -أي: أحد الأقباط ؟ وكان هذا من تيسير الله عز وجل لموسى عليه السلام، ولهذا أرشده الرجل بأن يخرج، قال: ﴿ فَأَخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّصِحِينَ ﴾ [القصص: ٢٠] فخرج منها خائفا يترقب، وذكر الله تمام القصة.

أما في سورة يس فإن الله -سبحانه وتعالى- أرسل إلى أهل القرية رسولين، فكذبوهما وأنكروا رسالتهما، فأرسل الله تعالى رسولا ثالثًا يعززهما به، أي: يقويهما به، ولكن مع ذلك أصروا على الإنكار، وجرى بينهم وبين أهل هذه القرية ما جرى، فجاء من أقصى المدينة، وهنا قدم الأقصى للاهتمام بهذا الأمر، وقال: من أقصى المدينة، يعني: مع بعده جاء إلى قومه ﴿ قَالَ يَنقَومِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ * أَتَّبِعُوا مَن لَّا يَسْتَلُكُمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ وَمَا لِيَ لَا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴾ [يس: ٢٠-٢٢] إلى تمام القصة، كان هذا ناصحا لقومه مرشدًا لهم وكان عاقبته أن قيل له: ادخل الجنة قَالَ يَلَيتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ ﴾ [يس: ٢٦-٢٧].

مطالب مرتبط:

(۹۷۹) شهر مدین در کجا قرار داشته است؟

ظاهرا – والله اعلم – در صحرای مصر بوده است. به این دلیل که: (و هنگامی که به مدین رو آورد، گفت: امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند).

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه