(۴۱) سوال: کلمهی اخلاص، شروط و ارکانی دارد؛ اگر مسلمان آنها را کامل نکند آیا حقیقت این کلمه را ادا نموده است؟ لطفا پاسخ دهید.
جواب:
شیخ ابن عثیمین رَحِمَهُالله جواب دادند:
کلمهی اخلاص همان «لا إله إلا الله» است که صرفا گفتن آن با زبان کافی نیست زیرا منافقین نیز آن را به زبان میگفتند همان طور که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ میفرماید: {وَإِذَا قَامُوۤا إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُوا كُسَالَىٰ یُرَاۤءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا یَذكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِیلا}[النساء ۱۴۲] (هرگاه به نماز برخیزند با سستی بر میخیزند، در چشم مردم خودنمایی میکنند و (در نمازشان) الله را جز اندکی یاد نمیکنند) بلکه لازم است انسان از صمیم قلب به معنایش معتقد باشد، بدان ایمان داشته باشد و آنچه این کلمهی بزرگ اقتضا کند را به جای آورد که همان: عبادت و پرستش الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ به یگانگی و بدون هیچ شریکی میباشد به گونهای که هیچ فرشتهی مقرّب، پیامبر فرستاده شده، حاکمِ دارای سلطنت و سایر مخلوقات الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ با او در عبادتش شریک نیستند همان طور که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ میفرماید: {وَمَاۤ أُمِرُوۤا إِلَّا لِیَعبُدُوا ٱللَّهَ مُخلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ حُنَفَاۤءَ وَیُقِیمُوا ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤتُوا ٱلزَّكَوٰةَ وَذَ ٰلِكَ دِینُ ٱلقَیِّمَةِ}[البينة ۵] (آنان فرمان نیافتند جز این که الله را بپرستند درحالی که دین خود را برای او خالص گردانند (و از شرک و بت برستی) به توحید (و دین ابراهیم) روی آورند. و نماز را بر پا دارند و زکات را بپردازند که این همان آیین راستین و مستقیم است).
لذا شریعت اسلام در اموری حکم به کفر کسی نموده که «لا إله إلا الله» گفته است؛ مانند کفر شخص ترک کنندهی نماز، زیرا کسی که از روی سستی و تنبلی نماز را ترک کند کافر خواهد شد همانگونه که قرآن، سنّت، کلام صحابه و معنا و نظر صحیح دلالت دادهاند.
مناسب است -همان طور که قبلا وعده دادهایم- پیرامون حکم ترک کنندهی نماز به طور مفصل سخن بگوییم، قبلا بیان نمودیم کفر شخصی که از روی سستی و تنبلی نماز را ترک میکند مقتضای دلالت قرآن، سنّت، اقوال صحابه و نظر صحیح است، هرآنچه نیز با این مخالفت کند یکی از پنج مورد است: اصلا دلالتی ندارد، از گروهی واقع شده که معذور به جهلشان هستند، به قیدی مقیّد است که نمیشود همراه آن نماز را ترک کند، ضعیف است یا عام است که با ادلّهی تکفیر تارك الصلاة تخصیص یافته است.
قبلا نیز گفتیم که منظور از ترک نماز، ترک کردن به طور کامل است اما کسی که گاهی نماز میخواند و گاهی نمیخواند کافر نمیشود.
اینک به اندازهای که میسّر باشد ادلّهی کفر شخص ترک کنندهی نماز را ذکر میکنیم:
از جملهی ادله: فرمودهی الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ پیرامون مشرکین است: {فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُا ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخوَ ٰنُكُم فِی ٱلدِّینِ} [التوبة ۱۱] (اگر توبه کنند، نماز را برپا دارند، و زکات را پرداخت کنند؛ برادران دینی شما هستند) این آیهی کریمه برای ثبوت برادری دینی مشرکین سه شرط قرار داده است:
شرط اول: از شرک توبه کنند.
شرط دوم: نماز را اقامه کنند.
شرط سوم: زکات را پرداخت کنند.
معلوم است هرآنچه بر شرط، مترتب شود اگر آن شرط تحقق پیدا نکند آن مسأله نیز ثابت نمیشود؛ لذا اگر توبه نکنند، نماز را اقامه نکنند و زکات را پرداخت نکنند برادران دینی ما نیستند، برادری دینی نیز فقط با کفری که خارج کننده از ایمان باشد منتفی میشود اما گناه و معصیت – هرچند که بزرگ باشد – مادامی که به حد کفر نرسد انسان را از ایمان خارج نمیکند، دلیل این مسأله نیز این فرمودهی الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ است: {یَـٰۤأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا كُتِبَ عَلَیكُمُ ٱلقِصَاصُ فِی ٱلقَتلَى ٱلحُرُّ بِٱلحُرِّ وَٱلعَبدُ بِٱلعَبدِ وَٱلأُنثَىٰ بِٱلأُنثَىٰ فَمَن عُفِیَ لَهُۥ مِن أَخِیهِ شَیء فَٱتِّبَاعُ بِٱلمَعرُوفِ وَأَدَاۤءٌ إِلَیهِ بِإِحسَـٰن} [البقرة ۱۷۸] (ای کسانی که ایمان آوردهاید! در (مورد) کشتگان، (حکم) قصاص بر شما نوشته شده است، آزاد به آزاد، برده به برده و زن به زن (کشته میشوند). اگر کسی از سوی برادر (دینی)اش (یعنی ولی مقتول) چیزی به او بخشیده شد، (و حکم قصاص تبدیل به خون بها گردید) باید (ولی مقتول) از راه پسندیده پیروی کند و (قاتل نیز) به نیکی (دیه) به او بپردازد) بنابراین الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ، قاتل و مقتول را برادران یکدیگر نامید با وجود این که قاتل، گناه بزرگی مرتکب شده که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ وعید شدیدی را متوجّه وی نموده است: {وَمَن یَقتُل مُؤمِنا مُّتَعَمِّدا فَجَزَاۤؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَـٰلِدا فِیهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِیما}[النساء ۹۳] (هر کس مؤمنی را از روی عمد به قتل برساند، کیفرش دوزخ است که در آن جاودانه میماند، الله بر او غضب میگیرد، او را از رحمتش دور میسازد و عذاب بزرگی برای او آماده ساخته است) همچنین فرموده است: {وَإِن طَاۤئفَتَانِ مِنَ ٱلمُؤمِنِینَ ٱقتَتَلُوا فَأَصلِحُوا بَینَهُمَا فَإِن بَغَتإِحدَىٰهُمَا عَلَى ٱلأُخَىٰ فَقَـٰتِلُوا ٱلَّتِی تَبغِی حَتَّىٰ تَفِیۤءَ إِلَىٰۤ أَمرِ ٱللَّهِ فَإِن فَاۤءَت فَأَصلِحُوا بَینَهُمَا بِٱلعَدلِ وَأَقسِطُوۤا إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلمُقسِطِینَ * إنَّمَا ٱلمُؤمِنُونَ إِخوَة}[سورة الحجرات ٩-١٠] : (اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر به جنگ برخاستند، میانشان آشتی برقرار کنید، اگر یکی از آن دو به دیگری تجاوز کرد، با گروه متجاوز بجنگید تا به فرمان الله باز گردد، اگر بازگشت، میان آنها به عدالت صلح برقرار کنید و عدالت پیشه کنید که بیگمان، الله عادلان را دوست میدارد * یقیناً مؤمنان برادرند)
بنابراین الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ با وجود این که جنگ با مؤمن از جمله بزرگترین گناهان است، برادری بین دو گروهی که با یکدیگر به جنگ به پا خواسته و بین گروهی که بین آن دو اصلاح ایجاد میکنند را اثبات نمود.
آشکار شد برادری ایمانی با گناهان کبیرهای که کمتر از کفر هستند منتفی نمیشود، بنابراین منتفی شدن آن دلالت میدهد کسی که مرتکب چیزی شده که سبب این انتفاء گشته دلیلی است که وی کافر است. اگر کسی بگوید: دربارهی کسی که از شرک توبه نموده، نماز را اقامه کرده اما زکات را نپرداخته چه میگویید؟ آیا همانگونه که این آیه اقتضا میکند وی را تکفیر میکنید؟ میگوییم: وی را تکفیر نمیکنیم زیرا دلیل منطوقی داریم که دلالت میدهد کافر نیست و دلیل منطوق نزد علماء بر دلیل مفهوم، مقدم است؛ این دلیل منطوق، روایت امام مسلم در کتاب صحیحش از ابوهریره رَضِيَاللهُعَنْهُ است که رسول اللهﷺ فرمودهاند: «مَا مِنْ صَاحِبِ ذَهَبٍ، وَلَا فِضَّةٍ لَا يُؤَدِّي مِنْهَا حَقَّهَا ؛ إِلَّا إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ صُفِّحَتْ لَهُ صَفَائِحُ مِنْ نَارٍ، فَأُحْمِيَ عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ، فَيُكْوَى بِهَا جَنْبُهُ، وَجَبِينُهُ، وَظَهْرُهُ، كُلَّمَا بَرَدَتْ أُعِيدَتْ لَهُ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ، حَتَّى يُقْضَى بَيْنَ الْعِبَادِ، فَيَرَى سَبِيلَهُ ؛ إِمَّا إِلَى الْجَنَّةِ، وَإِمَّا إِلَى النَّارِ»۱ : (هر کس دارای طلا و نقرهای باشد و حق آن را ادا نکند، لوحههایی از آتش برایش آماده میشود که با آن گرم کرده میشوند، با آن پهلو، پیشانی و کمرش داغ نهاده میشود، هرگاه خنک شود دوباره داغ میشود، در روزی که اندازهاش پنجاه هزار سال است، تا این که بین بندگان قضاوت شود، سپس راهش را میبیند که به سوی بهشت یا جهنم است) این حدیث دلالت میدهد کسی که زکات را پرداخت نکرده کافر نشده است زیرا فرمودهی رسول اللهﷺ (سپس راهش را میبیند که به سوی بهشت یا جهنم است) دلیلی بر این است که شاید وارد بهشت شود و امکان ندارد همراه با کفر، وارد بهشت شود. بنابراین، این قید در توبه از شرک و اقامهی نماز به عنوان قید معتبری باقی میماند که معارض ندارد، به خلاف فرمودهی الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ: {وَءَاتَوُا ٱلزَّكَوٰةَ} [البقرة ۴۳] : (زکات را بپردازید) که مفهمومش با منطوق حدیثی که ذکر شد دچار تعارض شده است. بنابراین ترک پرداخت زکات و بخل ورزیدن از ادای آن، کفر و خارج کننده از اسلام نیست، عکس آنچه بعضی از علماء گفتهاند: تارک زکات که آن را پرداخت نکند کافر است که این روایتی از امام احمد بن حنبل است اما ادلّه اقتضا میکند که وی کافر نمیشود که ما نیز به یاری الله از آنچه ادلّه – به نفی یا اثبات – دلالت دهند پا فراتر نمیگذاریم.
اما دلالت سنت بر کفر شخص ترک کنندهی نماز:
در روایتی که مسلم از جابر رَضِيَاللهُعَنْهُ دارد رسول اللهﷺ میفرماید: «إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ» : (مرز بین شخص و بین شرک و کفر، ترک نماز است) بنابراین ترک کردن نماز را حدِ فاصل بین کفر و ایمان یا بین شرک و ایمان قرار داده است؛ چنانچه معلوم است مرز بین دو محدوده به گونهای است که یکی وارد دیگری نمیشود که لفظ حدیث (مرز بین شخص و بین شرک و کفر، ترک نماز است) نیز بر این مسأله دلالت دارد. فرمود: (کفر) و نفرمود: ترک کردن نماز کفر است تا امکان حمل آن بر کفر اصغر وجود داشته باشد، لیکن کفر را با (أل) معرفه نمود که دلالت بر حقیقت کفر میدهد، شیخ الاسلام ابن تیمیهرَحِمَهُالله در کتابش (اقتضاء الصراط المستقیم) به این فرق اشاره نموده است.
اما حدیث دوم: روایتی است که صاحبان کتابهای سنن از بریدة بن حصيبÐ روایت نمودهاند که رسول اللهﷺ فرمودهاند: «الْعَهْدُ الَّذِي بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمُ الصَّلَاةُ، فَمَنْ تَرَكَهَا فَقَدْ كَفَرَ» : (عهدی که بین ما و آنان وجود دارد نماز است، هر کس نماز را ترک کند کافر شده است)، بنابراین رسول الله ﷺ حد فاصل بین مسلمانان و کفار را نماز قرار دادهاند و معلوم است که حد و مرز، مانع ورود هر محدودهای به دیگری میشود.
کلام صحابهرَضِيَاللهُعَنْهُم: عبدالله بن شقیق رَحِمَهُالله اجماع صحابه بر کفر شخص ترک کنندهی نماز را نقل و حکایت نموده است، وی تابعی مشهوری است که میگوید: (اصحاب رسول اللهﷺ ترک کردن هیچ عملی غیر از نماز را کفر نمیدانستند).
همچنین امامِ مشهور، اسحاق بن راهویه و دیگران نیز اجماع صحابه بر کفر شخص ترک کنندهی نماز را نقل نمودهاند اما نظر صحیح اقتضاء میکند ترک نماز، کفر اکبر است که انسان را از اسلام خارج میکند زیرا ممکن نیست شخص مؤمن -یا حتی کسی که فقط به اندازهی کوچکترین دانهی خردل، ایمان در قلبش دارد- جایگاه و منزلت و بزرگی نماز را نزد الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ بداند سپس بر ترک آن اصرار بورزد، محال است این شخص، چیزی از ایمان به قلب داشته باشد. بر این اساس میگوییم: کسی که فقط به اندازهی کوچکترین دانهی خردل، ایمان در قلبش دارد ممکن نیست نماز را به طور مطلق ترک کند در حالی که بزرگی جایگاه نماز در دین اسلام را میداند.
اما ادلّهای که قائلین به عدم کفر شخص ترک کنندهی نماز بدان استدلال نمودهاند -همانطور که در صدر کلام نیز گفتیم – از پنج حالت خارج نیست؛ هرگاه وجود دلیلی ثابت شود که از معارض مقاوم، سالم مانده است گرفتن مقتضای این دلیل، واجب است. هرگاه حکم به کفر کسی میکنیم که ادلّه بر کفرش دلالت کرده به وی تجاوز و تعدی نکردهایم زیرا حکم تکفیر یا عدم تکفیر برای الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ است همان گونه که حکم به حلال بودن، حرام بودن، ایجاب و استحباب نیز برای الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ است لذا هرگاه انسان مقتضای ادلّه پیرامون هر حکمی از احکام را بگیرد سرزنشی بر وی نیست. بر هر شخص مؤمن، واجب است مقتضای ادلّه پیرامون هر وصف و موصوفی را گرفته و وجود اختلاف را سبب رها کردن مدلول کتاب و سنت و دیگر ادلّه قرار ندهد زیرا الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ میفرماید: {فَإِن تَنَـٰزَعتُم فِی شَیء فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُم تُؤمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلیَومِ ٱلـاخِرِ ذَ ٰلِكَ خَیر وَأَحسَنُ تَأوِیلًا} [النساء ۵۹] (اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر باز گردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجامتر است) همچنین میفرماید: {وَمَا ٱختَلَفتُم فِیهِ مِن شَیء فَحُكمُهُۥ إِلَى ٱللَّهِ} [الشورى ۱۰].
اگر کسی بگوید: اگر قائل به تکفیر شخص ترک کنندهی نماز باشم، هرج و مرج ایجاد شده و بسیاری از مردم تکفیر میشوند!
جواب این است که میگوییم: اگر قائل به مقتضای ادلّهی شرعی باشیم، نتیجهای جز خیر و صلاح نخواهد داشت زیرا هرگاه مردم بدانند ترک کردن نماز، کفری خارج کننده از دین و ارتدادی بزرگ است؛ جرأت ترک کردن نماز را نخواهند داشت و این مسأله انگیزهای خواهد بود تا نماز را همان طور که از آنان خواسته شده ادا کنند اما اگر بگوییم: ترک کردن نماز کفر نیست و فقط فسق است، بیش از آن که اگر به آنها بگوییم کفر است در آن سستی میکنند. ما نیز به خاطر این که مردم را برای نماز تشویق کنیم نمیگوییم کفر است بلکه میگوییم کفر است زیرا کتاب، سنّت و اقوال صحابه بر این مسأله دلالت داده است.
اما در پاسخ کسی که میگوید: اگر حکم به کفر ترک کنندهی نماز کنی، بین مردم هرج و مرج و دوگانگی افکنده و بسیاری از مردم را از امت اسلامیخارج نمودهای!
میگویم: سخن این گوینده تنها مانند کسی است که میگوید: اگر دست دزد را قطع کنی، نصف مردم، بیدست خواهند شد!
لذا میگوییم: اگر دست دزد را قطع کنی آمار دزدی کاهش بسیار شدیدی خواهد داشت زیرا دزد اگر بداند دستش قطع خواهد شد؛ دست به دزدی نمیزند.
مثال این و آن دقیقا مثل کسی است که میگوید: اگر قاتلی که مستحق قصاص است را قصاص کنی علاوه بر کشته شدن نفر اول، یک نفر دیگر را نیز کشتهای! که این عدد مقتولها را افزایش میدهد. میگوییم: این مقولهی باطلی است که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ آن را ابطال نموده است: {وَلَكُم فِی ٱلقِصَاصِ حَیَوٰة یَـٰۤأُولِی ٱلأَلبَـٰبِ لَعَلَّكُم تَتَّقُونَ} [البقرة ۱۷۹] (ای صاحبان خرد! برای شما در قصاص، حیات و زندگی نهفته است، باشد که تقوا پیشه کنید) زیرا قاتل اگر بداند هرگاه از روی عمد، کسی را به قتل برساند، دست به قتل نمیزند که بدین صورت قتلهای عمدی که از روی دشمنی است کاهش مییابد.
مهم این است که بر انسان دانا که برای الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ تقوا پیشه کرده واجب است که در نفی و اثبات هر چیزی بر اساس دلیل، حرکت کند. اصلاح حال نیز موکول به پروردگاری است که این حکم مفتی و حاکم را تشریع نموده است. الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ نیز چیزی غیر از آنچه صلاح، سعادت و خوشبختی بندگانش در دنیا و آخرت در آن باشد را برایشان تشریع نکرده است.
هرگز ممکن نیست چیزی را برای بندگانش تشریع کند که در آن، مفسده بر مصلحت، رجحان داشته باشد، همان گونه که الله برای الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ میفرماید: {یَسـَلُونَكَ عَنِ ٱلخَمرِ وَٱلمَیسِرِ قُل فِیهِمَاۤ إِثم كَبِیر وَمَنَـٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثمُهُمَاۤ أَكبَرُ مِن نَّفعِهِمَا} [البقرة ۲۱۹] (از تو دربارهی شراب و قمار میپرسند بگو: «در آن دو، گناهی بزرگ است و سودهایی برای مردم در بر دارد و گناه هر دو از سودشان بزرگتر است») اگر بر اساس شریعت الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ بر مردم حکم کنی – نه بر اساس واقع آنان – واقع آنان تغییر خواهد کرد تا این که به آنچه مراد الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ برای بندگانش در آنچه برایشان تشریع نموده است تغییر نماید.
سؤال: کلمهی اخلاص، شروط و ارکانی دارد؛ اگر مسلمان آنها را کامل نکند آیا حقیقت این کلمه را ادا نموده است؟
شیخ ابن عثیمین رَحِمَهُالله جواب دادند:
گفتیم تا زمانی که شروط و لوازم آن را به جای نیاورد حقیقتش را ادا نکرده است زیرا مقصود از کلمهی اخلاص که «لا إله إلا الله» است این نیست که صرفا آن را با زبانش بگوید بلکه باید آن را با زبانش بگوید، با قلبش به مدلول آن معتقد باشد و واجبات، شروط و ارکانی که مقتضای آن است را انجام دهد.
***
- [صحیح مسلم: كتاب الزكاة، باب إثم مانع الزكاة، رقم ٩٨٧] ↩︎