شنبه 19 ربیع‌الثانی 1447
۱۹ مهر ۱۴۰۴
11 اکتبر 2025

۴۰۹ – آیا شیعه کافر است؟ آیا اهل تشیع تکفیر می‌شوند و می‌توان علیه آنها دعا کرد؟

۴۰۹ – از شیخ رحمه الله سوال شد: آیا شیعه در حکم کفار هستند؟ آیا می‌شود دعا کرد که الله، کفار را بر آنها پیروز گرداند؟

جواب دادند: کفر، یک حکم شرعی است که مرجع آن الله و رسول است. هر آنچه قرآن و سنت دال بر کفر بودنش باشد، کفر است، و هر آنچه قرآن و سنت دال بر عدم کفر بودنش باشد، کفر نیست. هیچ کس حق ندارد و حق او هم نیست که حتی یک نفر را نیز تکفیر کند، تا زمانی که دلیلی از قرآن یا سنت بر کفر او اقامت شود.

وقتی که آشکار است کسی حق حلال کردن حرام یا حرام کردن حلال الله را ندارد یا حق ندارد چیزی را که الله در قرآن و سنت واجب نکرده، واجب کند، در این صورت کسی نیز حق ندارد کسی را که الله او را در قرآن یا سنت تکفیر نکرده، تکفیر کند.

در تکفیر، باید حتما چهار شرط وجود داشته باشد:

اول: ثابت شود که این قول یا فعل یا ترک، به مقتضای دلالت قرآن یا سنت، کفر است.

دوم: ثابت شود که مکلّف، آن را انجام داده است.

سوم: حجت به او ابلاغ شده باشد.

چهارم: انتفاء موانع تکفیر در حق او.

وقتی که ثابت نیست این قول یا فعل یا ترک، به مقتضای دلالت قرآن یا سنت، کفر است، در این صورت برای هیچ کس جایز نیست حکم به کفر بودن آن کند؛ زیرا شامل نسبت دادن قولی بدون علم به الله است، و الله تعالی می‌فرماید: {قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ}[۱]، یعنی: {بگو همانا پروردگارم کارهای زشت را، چه آشکار باشد و چه پنهان، و گناه و سرکشی به ناحق را حرام کرده است، و این که چیزی را شریک الله قرار دهید که الله دلیلی برای آن نازل نکرده است، و چیزی را که نمی‌دانید، به الله نسبت دهید}، و فرموده است: {وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا}[۲]، یعنی: {و از آنچه به آن علم نداری، پیروی نکن، بدون شک گوش و چشم و دل، هر یک از اینها از آن بازخواست خواهند شد}.

همچنین، وقتی ثابت نشود که مکلّف آن را انجام داده است، حلال نیست به مجرد ظن و گمان، به او اتهام زده شود. به دلیل اینکه الله تعالی می‌فرماید: {وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ}، یعنی: {و از آنچه به آن علم نداری، پیروی نکن}، و چون منجر به حلال شدن خون بی گناه، به ناحق می‌شود.

همچنین در صحیحین از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما روایت شده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «هر کس به برادرش بگوید: ای کافر، بدون شک یکی از آن دو به آن مبتلا خواهد شد؛ یا همان طور باشد که گفته، و در غیر این صورت، به خودش باز می‌گردد».

از ابوذر رضی الله عنه روایت است که از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنید که می‌فرماید: «کسی، شخص دیگری را به فسوق متهم نمی‌کند، و به او تهمت کفر نمی‌زند مگر اینکه به خودش باز می‌گردد؛ اگر دوستش از آن بریء باشد». روایت بخاری، و مسلم نیز در همین معنا، روایت می‌کند.

همچنین، زمانی که حجت به او نرسیده باشد، حکم به کفرش داده نمی‌شود. زیرا الله تعالی می‌فرماید: {وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ}[۳]، یعنی: {و این قرآن به من وحی شده تا به وسیله‌ی آن شما و هر کسی را که به آن ابلاغ می‌شود، انذار دهم}، و می‌فرماید: {وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ}[۴]، یعنی: {و پروردگارت هرگز بر آن نبود که شهرها را نابود کند مگر آنکه در مرکزشان پیامبری برمی‌انگیخت که آیات ما را بر آنان بخواند. و ما هیچ شهری را نابود نکردیم مگر آنکه اهالی‌اش ستمکار بودند}، و می‌فرماید: {إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ}، یعنی: {ما به تو وحی کردیم، چنان که به نوح و پیامبران بعد از او نیز وحی کردیم}، تا آنجا که می‌فرماید: {رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}[۵]، یعنی: {فرستادگانی مژده‌رسان و بیم دهنده (برانگیخیتم) تا مردم پس از ارسال پیامبران، عذر و بهانه‌ای در برابر الله نداشته باشند، و الله عزیز و حکیم است}، و می‌فرماید: {وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا}[۶]، یعنی: {و تا پیامبری نفرستیم، هیچ‌کس را عذاب نمی‌کنیم}.

همچنین در صحیح مسلم از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «قسم به کسی که جانم در دست اوست، هیچ یهودی و نصرانی‌ای از این امت نیست که دعوت مرا بشنود – منظور از امت، امت دعوت است – و سپس از آنچه من آورده‌ام پیروی نکند، یا فرمود: به آنچه آورده‌ام، ایمان نیاورد، مگر اینکه از اهل جهنم است».

اما اگر از جمله کسانی است که حجت به آنها نرسیده، و مسلمان هم نیست، در دنیا مانند مسلمان با او تعامل نمی‌شود. اما در آخرت، صحیح‌ترین قول در مورد آنها این است که امرشان واگذار به الله تعالی است.

اگر این سه شرط وجود داشته باشد، یعنی ثابت شود که این قول یا فعل یا ترک، به مقتضای دلالت قرآن و سنت، کفر است، و مکلّف نیز آن را انجام داده، و حجت نیز به او رسیده است، ولی مانعی از موانع تکفیر در حق او وجود داشت، در این صورت به خاطر وجود مانع، تکفیر نمی‌شود.

از جمله موانع تکفیر:

اکراه است. اگر شخص مجبور به کفر شد و آن را انجام داد، اما در قلبش ایمان داشت، حکم به کفر او نمی‌شود؛ زیرا مانعی از موانع تکفیر که اکراه است، وجود دارد. الله تعالی می‌فرماید: {مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}[۷]، یعنی: {هر کس پس از ایمان آوردن کافر شود، (گرفتار عذاب می‌گردد؛) مگر آن‌که به کفر مجبور شود و قلبش به ایمان، آرام و مطمئن باشد؛ ولی کسانی که سینه‌ی خویش را برای پذیرش کفر گشوده‌اند، خشم و غضب الله بر آنان است و عذاب بزرگی در پیش دارند}.

همچنین، از موانع تکفیر:

این است که شخص نفهمد دارد چه می‌کند. از شدت خوشحالی، یا حزن و اندوه، یا ترس، یا هر علت دیگری، نمی‌داند چه می‌گوید. الله تعالی می‌فرماید: {وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَكِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا}[۸]، یعنی: {و بر شما در کارهایی که به ‌اشتباه انجام داده‌اید، گناهی نیست؛ ولی کارهایی که به ‌عمد و با قصد دل انجام داده‌اید، گناه است. و الله، آمرزنده‌ی رحیم می‌باشد}.

همچنین در صحیح مسلم از انس بن مالک رضی الله عنه روایت شده که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «الله از توبه‌ی بنده‌اش وقتی که به سوی او توبه می‌کند، بیشتر از یکی از شما خوشحال می‌شود که سوار بر حیوانش در صحرایی می‌رود. بعد از مدتی، سواری‌اش را گم می‌کند در حالی که غذا و آبش بر روی آن بوده. از پیدا کردنش نا امید شده و زیر درختی رفته و در سایه‌ی آن در حالی که از پیدا کردن حیوانش نا امید شده، می‌خوابد. در حالی که خوابیده، ناگهان سواری‌اش را می‌بیند که کنارش ایستاده. افسارش را می‌گیرد، و سپس از شدت خوشحالی، می‌گوید: پروردگارا، تو بنده‌ی من و من پروردگار توام. از شدت خوشحالی، خطا می‌کند».

این شخص از شدت خوشحالی، خطا می‌کند، و خطایش نیز خطایی است که او را از دین خارج می‌کند. اما مانعی که وجود دارد، این است که او از شدت خوشحالی، نمی‌داند چه می‌گوید. قصدش ثنا و ستایش پروردگار بود. اما چیزی گفت که اگر از عمد بود، کافر می‌گشت.

بنا بر این باید از اطلاق کفر به گروه یا شخص معین بر حذر بود، تا زمانی که دانسته شود شروط تکفیر در مورد او تحقق یافته و موانعش منتفی شده است.

حال بر می‌گردیم به سوال: شیعه دارای فرقه‌‌های مختلفی است که سفارینی در شرح عقیده‌اش، آنها را بیست و دو فرقه ذکر می‌کند، و بر این اساس، حکم بر آنها بر حسب دوری از سنت، فرق می‌کند. پس هر گروهی که از سنت دورتر باشد، به گمراهی نزدیک‌تر است.

یکی از فرقه‌های آنها، رافضه هستند که اظهار دوستی امیر المومنین علی بن ابی طالب، چهارمین خلیفه‌ی راشد را دارند، و در تشیعشان بسیار افراطی هستند. به گونه‌ای که نه علی رضی الله عنه و نه هیچ یک از ائمه‌ی هدایت، به چنین چیزی راضی نیستند، و در مقابل، در حق بقیه‌ی خلفا و به خصوص دو خلیفه‌ی اول، ابوبکر و عمر رضی الله عنهما تفریط می‌کنند. در مورد آنها چیزی می‌گویند که هیچ یک از فرقه‌های امت آن را نمی‌گوید.

شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله چنان که در «مجموع الفتاوی» که ابن قاسم جمع آوری کرده، می‌گوید: «اصل قول رافضه این است که رسول الله صلی الله علیه وسلم با نصّ صریح، علی را به خلافت انتخاب کرد. نصّی که پذیرای هیچ عذری نیست، و اینکه او امام معصوم است، و هر کس با او مخالفت کند، کافر می‌شود، و اینکه مهاجرین و انصار، این نصّ را پنهان داشته و به امام معصوم کفر ورزیده و از هوای نفسشان پیروی کرده و دین را تبدیل و شریعت را تغییر دادند. ظلم و تجاوز کرده، بلکه جز عده‌ی قلیلی که کمتر از ده نفر و بیشتر از بیست نفر نیستند، بقیه همه کافر شدند. سپس می‌گویند که ابوبکر و عمر و امثال آنها همیشه منافق بودند، و گاهی می‌گویند: مومن بوده و سپس کافر شدند. اکثر آنها هر کسی را که مخالف قولشان باشد تکفیر می‌کنند. خود را مومنین می‌نامند و هر کسی که مخالفشان باشد، کافر است، و امّهات زندقه و نفاق از آنها نشأت گرفته؛ مانند زندقه و نفاق قرامطه و باطنیه و امثال آنها».[۹] همچنین به سخن او در «مجموع الفتاوی» (ج۴ ص۴۲۸ و۴۲۹) نیز در مورد آنها مراجعه کن.

همچنین در کتاب خود «إقتضاء الصراط المستقیم مخالفة أصحاب الجحیم» می‌گوید: «مبنای شرک و سایر بدعت‌ها بر دروغ و افتراست. به همین خاطر هر کس از توحید و سنت دورتر است، به شرک و بدعت و افترا نزدیک‌تر است. مانند رافضه که دروغگوترین فرقه‌ی اهل بدعت بوده، و شرکش از همه بیشتر است. در میان اهل بدعت هیچ گروهی از رافضه دورغگوتر، و از توحید دورتر، وجود ندارد. تا جایی که مساجد الله را که اسم الله در آنها ذکر می‌شود را خراب کرده و آنها را از نمازهای جماعت و جمعه باز می‌دارند، و در مقابل، بناهایی بر قبور درست می‌کنند که الله و رسولش از آن نهی کرده‌اند»[۱۰].

همچنین به آنچه محب الدین خطیب در رساله‌ی خود «الخطوط العریضة» نوشته، بنگر. او از کتاب «مفاتیح الجنان» دعایی را نقل کرده که نص آن چنین است: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، و العن صنمَی قریش، و جبتیهما و طاغوتیهما و ابنتیهما». می‌گوید: منظورشان از آن دو جبت و طاغوت، ابوبکر و عمر است، و منظورشان از ابنتیهما، ام المومنین عایشه و ام المومنین حفصه رضی الله عنهم است.

نیز، هر کس تاریخ را بخواند می‌فهمد که رافضه در سقوط بغداد و انقراض خلافت اسلامی دست داشتند. آنها بودند که ورود مغول را به بغداد میسر کردند و مغول بعد از وارد شدنش مردم زیادی از عامه و علما را به قتل رساندند. شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در کتاب «منهاج السنة» ذکر می‌کند که این رافضه بودند که برای آمدن مغول به بغداد که دار الخلافه بود، تلاش کردند. تا جایی که کفار، یعنی مغول‌ها، تعداد بی شماری از مسلمانان را که جز الله کسی تعداد آن را نمی‌داند، از بنی هاشم و غیره، کشتند. در نواحی بغداد، چیزی در حدود یک میلیون و هشتصد و هفتاد و چند هزار آدم کشتند. خلیفه‌ی عباسی را به قتل رساندند و زنان و پسرکان هاشمی را به اسارت گرفتند»[۱۱].

یکی دیگر از عقاید رافضه، «تقیه» است. یعنی خلاف آن چیزی را که در دل دارد، اظهار کند. شکی نیست که این نوعی نفاق است که به وسیله‌ی آن مردم را فریب می‌دهند.

ضرر منافقان برای اسلام از ضرر کافرانی که صراحتا کافر هستند، بیشتر است. به همین خاطر الله تعالی یک سوره‌ی کامل را در مورد آنها نازل کرد، و سنتش این بود که در نماز جمعه که بزرگ‌ترین جمع هفتگی و پر جمعیت‌ترین آن بود، این سوره را قرائت می‌کرد؛ تا احوال منافقان را اعلان کرده و از آنها تحذیر دهد، و در آن، در مورد منافقین آمده است: {هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ}[۱۲]، یعنی: {آنها دشمن هستند، پس از آنها بر حذر باش}.

اما اینکه سائل گفت: آیا مسلمان دعا کند که الله، کفار را بر آنها نصرت دهد؟

جواب: اولاتر و شایسته‌تر این است که مسلمان دعا کند تا الله، کافران را خوار کرده و مومنان صادق را نصرت دهد. آنهایی که با زبان و قلب خود چیزی می‌گویند که الله از آنها نقل می‌فرماید: {رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}[۱۳]، یعنی: {پروردگارا، ما و برادرانمان را که در ایمان از ما پیشی گرفته‌اند، بیامرز، و در دل‌هایمان کینه‌ای نسبت به مومنان قرار مده. بی گمان تو رئوف و رحیمی}، و اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم را دوست دارند، و به فضل تک تک آنان معترفند و هر کدام از آنها را بدون افراط و تفریط، در جایگاه خود قرار می‌دهند. از الله تعالی خواهانیم که مومنان را بر حق جمع نماید و آنها را بر دیگران نصرت دهد.


[۱] – سوره أعراف، آیه «۳۳».

[۲] – سوره اسراء، آیه «۳۶».

[۳] – سوره أنعام، آیه «۱۹».

[۴] – سوره قصص، آیه «۵۹».

[۵] – سوره نساء، آیات «۱۵۳-۱۶۵».

[۶] – سوره إسراء، آیه «۱۵».

[۷] – سوره نحل، آیه «۱۰۶».

[۸] – سوره أحزاب، آیه «۵».

[۹] – «مجموع الفتاوی»، (ج۳ ص۳۵۶).

[۱۰] – «اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة أصحاب الجحیم»، (ص۹۵۱) تحقیق دکتر ناصر العقل.

[۱۱] – «منهاج السنة» (ج۴ ص۵۹۲). تحقیق دکتر محمد رشاد سالم.

[۱۲] – سوره منافقون، آیه «۴».

[۱۳] – سوره حشر، آیه «۱۰».

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

(409) سئل فضيلة الشيخ: هل يعتبر الشيعة في حكم الكُفَّار؟ وهل ندعوالله تعالى أن ينصر الكفار عليهم؟

فأجاب بقوله: الكفر حكم شرعي مرده إلى الله ورسوله فما دل الكتاب والسنة على أنه كفر فهو كفر، وما دل الكتاب والسنة على أنه ليس بكفر فليس بكفر، فليس على أحد بل ولا له أن يكفر أحداً حتى يقوم الدليل من الكتاب والسنة على كفره.

وإذا كان من المعلوم أنه لا يملك أحد أن يحلل ما حرم الله، أو يحرم ما أحل الله، أو يوجب مالم يوجبه الله تعالى إما في الكتاب أو السنة، فلا يملك أحد أن يكفر من لم يكفره الله إما في الكتاب وإما في السنة.

ولا بد في التكفير من شروط أربعة:

الأول: ثبوت أن هذا القول، أو الفعل، أو الترك كفر بمقتضى دلالة الكتاب أو السنة.

الثاني: ثبوت قيامه بالمكلف.

الثالث: بلوغ الحجة.

الرابع: انتفاء مانع التكفير في حقه.

فإذا لم يثبت أن هذا القول، أو الفعل، أو الترك كفر بمقتضى دلالة الكتاب والسنة، فإنه لا يحل لأحد أن يحكم بأنه كفر، لأن ذلك من القول على الله بلا علم وقد قال الله تعالى: (قل إنما حرم ربي الفواحش ما ظهر منها ومابطن والإثم والبغي بغير الحق وأن تشركوا بالله مالم ينزل به سلطاناً وأن تقولوا على الله ما لا تعلمون) (سورة الأعراف، الآية “33”) وقال: (ولا تقف ماليس لك به علم إن السمع والبصر والفؤاد كل أولئك كان عنه مسؤولاً) (سورة الإسراء، الآية “36”).

وإذا لم يثبت قيامه بالمكلف فإنه لا يحل أن يرمى به بمجرد الظن لقوله تعالى: (ولا تقف ماليس لك به علم). الآية ولأنه يؤدي إلى استحلال دم المعصوم بلا حق.

وفي الصحيحين من حديث عبدالله بن عمر رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُما أن النبي، ﷺ، قال: “أيما أمرئ قال لأخيه: يا كافر فقد باء بها أحدهما؛ إن كان كما قال، وإلا رجعت عليه”، هذا لفظ مسلم. وعن أبي ذرٍ رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُ ـ أنه سمع النبي ﷺ، يقول: “لا يرمي رجل رجلاً بالفسوق، ولا يرميه بالكفر إلا ارتدت عليه، إن لم يكن صاحبه كذلك”. أخرجه البخاري ولمسلم معناه.

وإذا لم تبلغه الحجة فإنه لا يحكم بكفره لقوله تعالى: (وأوحي إليّ هذا القرآن لأنذركم به ومن بلغ) (سورة الأنعام، الآية “19”). وقوله تعالى: (وما كان ربك مهلك القرى حتى يبعث في أمها رسولاً يتلو عليهم آياتنا وماكنا مهلكي القرى إلا وأهلها ظالمون) (سورة القصص، الآية “59”). وقوله تعالى: (إنا أوحينا إليك كما أوحينا إلى نوح والنبيين من بعده ـ إلى قوله ـ : رسلاً مبشرين ومنذرين لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل وكان الله عزيزاً حكيماً ) (سورة النساء، الآيتان “163-165”). وقوله تعالى: (وما كنا معذبين حتى نبعث رسولاً) (سورة الإسراء، الآية “15”).

وفي صحيح مسلم عن أبي هريرة – رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُ -أن النبي، ﷺ، قال: “والذي نفس محمد بيده لا يسمع بي أحد من هذه الأمة ـ يعني أمة الدعوة ـ يهودي ولا نصراني ثم يموت ولم يؤمن بالذي أرسلت به إلا كان من أصحاب النار”.

لكن إن كان مَن لم تبلغه الحجة لا يدين بدين الإسلام، فإنه لا يعامل في الدنيا معاملة المسلم، وأما في الآخرة فأصح الأقوال فيه أن أمره إلى الله تعالى.

وإذا تمت هذه الشروط الثلاثة أعني ثبوت أن هذا القول، أو الفعل أو الترك كفر بمقتضى دلالة الكتاب والسنة، وأنه قام بالمكلف، وأن المكلف قد بلغته الحجة ولكن وجد مانع التكفير في حقه فإنه لا يكفر لوجود المانع.

فمن موانع التكفير:

الإكراه فإذا أُكره على الكفر فكفر وكان قلبه مطمئناً بالإيمان لم يحكم بكفره، لوجود المانع وهو الإكراه قال الله تعالى: (من كفر بالله من بعد إيمانه إلا من أكره وقلبه مطمئن بالإيمان ولكن من شرح بالكفر صدراً فعليهم غضب من الله ولهم عذاب عظيم) (سورة النحل، الآية “106”).

ومن موانع التكفير:

أن يغلق على المرء قصده فلا يدري ما يقول لشدة فرح، أو حزن، أو خوف، أو غير ذلك لقوله تعالى:

(وليس عليكم جناح فيما أخطأتم به ولكن ما تعمدت قلوبكم وكان الله غفوراً رحيماً) (سورة الأحزاب، الآية “5”).

وفي صحيح مسلم عن أنس بن مالك – رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُ -قال: قال رسول الله، ﷺ،: “لله أشد فرحاً بتوبة عبده حين يتوب إليه من أحدكم كان على راحلته بأرض فلاة فانفلتت منه وعليها طعامه وشرابه، فأيس منها، فأتى شجرة فاضطجع في ظلها قد أيس من راحلته، فبينما هو كذلك إذا هو بها قائمة عنده فأخذ خطامها ثم قال من شدة الفرح : اللهم أنت عبدي وأنا ربك أخطأ من شدة الفرح”.

فهذا الرجل أخطأ من شدة الفرح خطأ يخرج به عن الإسلام لكن منع من خروجه منه أنه أغلق عليه قصده فلم يدر مايقول من شدة الفرح، فقد قصد الثناء على ربه لكنه من شدة الفرح أتى بكلمة لو قصدها لكفر.

فالواجب الحذر من إطلاق الكفر على طائفة أو شخص معين حتى يعلم تحقق شروط التكفير في حقه وانتفاء موانعه.

إذا تبين ذلك فإن الشيعة فرق شتى ذكر السفاريني في شرح عقيدته أنهم اثنتان وعشرون فرقة، وعلى هذا يختلف الحكم فيهم بحسب بعدهم من السنة، فكل من كان عن السنة أبعد كان إلى الضلال أقرب.

ومن فرقهم الرافضة الذين تشيعوا لأمير المؤمنين علي بن أبي طالب رابع الخلفاء الراشدين ـ رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُم جميعاً ـ تشيعاً مفرطاً في الغلو لا يرضاه علي بن أبي طالب ولا غيره من آثمة الهدى، كما جفوا غيره من الخلفاء جفاء مفرطاً ولا سيما الخليفتان أبو بكر وعمر ـ رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُما ـ. فقد قالوا فيهما شيئاً لم يقله فيهما أحد من فرق الأمة.

قال شيخ الإسلام ابن تيمية رَحِمَهُ‌الله في مجموع الفتاوى 3/356 من مجموع ابن قاسم:

“وأصل قول الرافضة أن النبي، ﷺ، نص على علي ـ يعني في الخلافة ـ نصاً قاطعاً للعذر، وأنه إمام معصوم، ومن خالفه كفر، وأن المهاجرين والأنصار كتموا النص، وكفروا بالإمام المعصوم، واتبعوا أهواءهم، وبدلوا الدين، وغيروا الشريعة، وظلموا واعتدوا ، بل كفرواً إلا نفراً قليلاً إما بضعة عشره ، أو أكثر ، ثم يقولون إن أبابكر وعمر ونحوهما مازالوا منافقين ، وقد يقولون : بل آمنوا ثم كفروا ، وأكثرهم يكفر من خالف قولهم ويسمون أنفسهم المؤمنين ، ومن خالفهم كفاراً ومنهم ظهرت أمهات الزندقة والنفاق كزندقة القرامطة والباطنية وأمثالهم “. أ . هـ . وانظرقوله فيهم أيضاً في المجموع المذكور4/428ـ 429.

وقال في كتابه القيم: (اقتضاء الصراط المستقيم مخالفة أصحاب الجحيم) ص951 تحقيق الدكتور ناصر العقل:

“والشرك وسائر البدع مبناها على الكذب والافتراء، ولهذا كل من كان عن التوحيد والسنة أبعد كان إلى الشرك والابتداع والافتراء أقرب، كالرافضة الذين هم أكذب طوائف أهل الأهواء، وأعظمهم شركاً فلا يوجد في أهل الأهواء أكذب منهم، ولا أبعد عن التوحيد منهم، حتى إنهم يخربون مساجد الله التي يذكر فيها اسمه فيعطلونها من الجماعات والجمعات ويعمرون المشاهد التي على القبور التي نهى الله ورسوله عن اتخاذها”. أ.هـ.

وانظر ما كتبه محب الدين الخطيب في رسالته “الخطوط العريضة” فقد نقل عن كتاب “مفاتيح الجنان” من دعائهم ما نصه: “اللهم صل على محمد، وعلى آل محمد، والعن صنمي قريش، وجبتيهما، وطاغوتيهما، وابنتيهما” قال: ويعنون بهما وبالجبت والطاغوت أبابكر وعمر، ويريدون بابنتيهما أم المؤمنين عائشة، وأم المؤمنين حفصة رضي الله عن الجميع.

ومن قرأ التاريخ علم أن للرافضة يداً في سقوط بغداد وانتهاء الخلافة الإسلامية فيها حيث سهلوا للتتار دخولها وقتل التتار من العامة والعلماء أمماً كثيرة، فقد ذكر شيخ الإسلام ابن تيمية في كتاب “منهاج السنة” أنهم هم الذين سعوا في مجيء التتر إلى بغداد دار الخلافة حتى قتل الكفار ـ يعني التتر ـ من المسلمين مالا يحصيه إلا الله تعالى من بني هاشم وغيرهم وقتلوا بجهات بغداد ألف ألف وثمانمائة ألف ونيفاً وسبعين ألفاً وقتلوا الخليفة العباسي وسبوا النساء الهاشميات وصبيان الهاشميين. أ.هـ. 4/592. تحقيق الدكتور محمد رشاد سالم.

ومن عقيدة الرافضة: “التقية” وهي أن يظهر خلاف ما يبطن ولا شك أن هذا نوع من النفاق يغتر به من يغتر من الناس.

والمنافقون أضر على الإسلام من ذوي الكفر الصريح ولهذا أنزل الله تعالى فيهم سورة كاملة كان من هدي النبي، ﷺ، أن يقرأ بها في صلاة الجمعة، لإعلان أحوال المنافقين والتحذير منهم في أكبر جمع أسبوعي وأكثره وقال فيها عن المنافقين: (هم العدو فاحذرهم) (سورة المنافقون، الآية “4”).

وأما قول السائل: هل يدعو المسلم الله أن ينصر الكفار عليهم؟

فجوابه: أن الأولى والأجدر بالمؤمن أن يدعو الله تعالى أن يخذل الكافرين وينصر المؤمنين الصادقين الذين يقولون بقلوبهم وألسنتهم ما ذكر الله عنه في قوله: (ربنا اغفر لنا ولإخواننا الذين سبقونا بالإيمان ولا تجعل في قلوبنا غلاً للذين آمنوا ربنا إنك رءوف رحيم) (سورة الحشر، الآية “10”). ويتولون أصحاب رسول الله ، ﷺ، معترفين لكل واحد بفضله، منزلين كل واحد منزلته من غير إفراط ولا تفريط، نسأل الله تعالى أن يجمع كلمة المؤمنين على الحق وأن ينصرهم على من سواهم.

مطالب مرتبط:

۴۰۶ – تشابه به کفار در چه حدی نادرست است؟

۴۰۶ – از شیخ رحمه الله در مورد مقیاس تشابه با کفار سوال شد. جواب دادند: مقیاس تشابه این است که شخص مشتبه، کاری را انجام دهد که مخصوص متشبه بِه است. تشابه به کفار این است که مسلمان عملی را که از خصایص کفار است، انجام دهد. اما چیزی که بین مسلمان منتشر باشد، […]

ادامه مطلب …

۳۸۸ ب – حکم اقامت در بلاد کفار چیست؟

۳۸۸ ب – از شیخ رحمه الله سوال شد: حکم اقامت در بلاد کفار چیست؟ جواب دادند: اقامت در بلاد کفر دارای خطری بزرگ بر دین و اخلاق و سلوک و آداب مسلمان است. ما و دیگران، انحراف بسیاری از کسانی را دیده‌ایم که در آن کشورها اقامت کرده‌اند. وقتی باز گشتند، همانی که رفته […]

ادامه مطلب …

۳۹۰ – شخصی که در بلاد کفر اسلام می‌آورد ولی مهاجرت نمی‌کند

۳۹۰ – از شیخ سوال شد: مردی مسلمان شده و اسلام و مسلمانان را دوست داشته و از شرک و اهل شرک بیزار است. اما در کشوری باقی مانده که مردمانش از مسلمانان نفرت داشته و با این شخص و با مسلمان سر جنگ دارند. اما ترک وطن بر این شخص شاقّ است و به […]

ادامه مطلب …

۳۹۵ – چگونه جواب سلام و دست دادن غیر مسلمان را بدهیم؟

۳۹۵ – از شیخ رحمه الله سوال شد: زمانی که کافری به مسلمان سلام کرد، آیا جوابش را بدهد؟ و وقتی دستش را برای مصافحه دراز کرد، حکمش چیست؟ همچنین چای بردن برای او در حالی که روی صندلی نشسته است، چه حکمی دارد؟ جواب دادند: وقتی کافر به مسلمان سلامی روشن و واضح کرده، […]

ادامه مطلب …

۴۱۰ – برخی مردم از اسم «علی» و «حسین» و امثال آن به سبب افراط روافض، نفرت پیدا کرده‌اند. به آنها چه باید گفت؟

۴۱۰ – از شیخ رحمه الله سوال شد: برخی از مردم از اسم «علی» و «حسین» و امثال آن نفرت داشته و از آن بدشان می‌آید. چون اینها اسم‌هایی هستند که رافضه آنها را بزرگ می‌شمارند. جواب شما چیست؟ جواب: جوابم این است که با بدعت به وسیله‌ی بدعت مقابله نمی‌شود. وقتی گروهی از اهل […]

ادامه مطلب …

۳۹۱ – حکم مخالطت مسلمانان با غیر مسلمانان در اعیادشان چیست؟

۳۹۱ – از شیخ رحمه الله سوال شد: حکم مخالطت مسلمانان با غیر مسلمانان در اعیادشان چیست؟ جواب دادند: مخالطت با غیر مسلمانان در اعیادشان به خاطر تعاون بر گناه و تجاوزی که در آن وجود دارد، حرام است، و الله تعالی فرموده است: {وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ}[۱]، یعنی: {و […]

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه