۳۸۸ ب – از شیخ رحمه الله سوال شد: حکم اقامت در بلاد کفار چیست؟
جواب دادند: اقامت در بلاد کفر دارای خطری بزرگ بر دین و اخلاق و سلوک و آداب مسلمان است. ما و دیگران، انحراف بسیاری از کسانی را دیدهایم که در آن کشورها اقامت کردهاند. وقتی باز گشتند، همانی که رفته بود، نبودند. برگشتند در حالی که فاسق بودند. حتی برخی از آنها، وقتی بازگشت، از دین خود مرتد شده و به اسلام و سایر ادیان کافر شده، تا جایی که به جحود مطلق رسیده و از دین و اهل دین در گذشته و حال، تمسخر میکنند. به همین خاطر شایسته و بلکه حتمی است که شروطی وضع شود که مانع از افتادن در چنین ورطهای باشد.
برای اقامت در کشورهای کفر، حتما باید دو شرط اساسی وجود داشته باشد:
شرط اول: شخص مقیم بر دین خود امنیت داشته باشد. به گونهای که آن مقدار علم و ایمان و عزم قوی داشته باشد که او را بر ثبات بر دینش مطمئن ساخته و از انحراف و کج روی بر حذر دارد. باید عداوت و بغض با کفار را پنهان داشته و از موالات و محبت قلبی آنها دور باشد. زیرا موالات آنها، با ایمان منافات دارد. الله تعالی میفرماید: {لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ}[۱]، یعنی: {هیچ گروهی را نمییابی که با وجود ایمان به الله و رستاخیز، با کسانی دوستی نمایند که با الله و پیامبرش دشمنی میکنند؛ هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان ایشان باشند}، و میفرماید: {يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ}[۲]، یعنی: {ای مؤمنان! یهود و نصاری را به دوستی نگیرید. آنان دوستان یکدیگرند. هر کس از شما با آنان دوستی نماید، از جرگهی آنان است. بی گمان الله، گروه ستمکار را هدایت نمیکند. بیماردلان را میبینی که به (سوی دوستی با) یهود و نصارا میشتابند و میگویند: «میترسیم آسیب و گزندی به ما برسد». چه بسا الله (برای مسلمانان) پیروزی و فتحی پیش آوَرَد یا از نزد خویش فرمانی (همچون جزیه به نفع مسلمانان) بفرستد و بدینسان بیماردلان از آنچه در دلهایشان پنهان میداشتند، پشیمان شوند و افسوس بخورند}. همچنین در حدیث صحیح از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت شده که فرمودند: «کسی که گروهی را دوست داشته باشد، از آنهاست، و شخص، با کسی است که او را دوست دارد».
دوست داشتن دشمنان الله از بزرگترین خطراتی است که برای یک مسلمان و جود دارد. زیرا دوست داشتنشان، مستلزم موافقت با آنها و پیروی از آنها، و یا حداقل مستلزم عدم ایراد گرفتن از آنهاست، و به همین خاطر رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید: «شخص با کسی است که او را دوست دارد».
شرط دوم: امکان اظهار دینش را داشته باشد. یعنی بدون اینکه چیزی مانعش شود، شعائر اسلام را انجام دهد. از اقامهی نمازهای پنجگانه و نماز جمعه و جماعت، منع نشود، و البته این در صورتی است که کسانی باشند که همراه آنها نماز جماعت را خوانده و نماز جمعه را با آنها برپا کند. همچنین از زکات و روزه و حج و دیگر شعائر دین منع نشود. اما اگر چنین امکانی را نداشت، اقامتش جایز نیست. زیرا در چنین وضعی، هجرت واجب است. صاحب کتاب «المغنی»[۳] هنگام سخن در مورد اقسام مردم در رابطه با هجرت، میگوید: «یکی از آنها کسی است که هجرت بر او واجب بوده، و قدرت آن را نیز دارد، و امکان اقامهی دینش را ندارد، و در صورت باقی ماندن در میان کفار، توانایی انجام دیگر واجبات دین را ندارد. هجرت بر چنین شخصی واجب است. به دلیل این فرمودهی الله تعالی: {إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا}[۴]، یعنی: {فرشتگان، هنگام قبض روح کسانی که (با ترک هجرت) به خویشتن ستم کردند، میگویند: در چه وضعی بودید؟ پاسخ میدهند: ما در زمین، مستضعف بودیم. میگویند: آیا زمینِ الله پهناور نبود که در آن مهاجرت کنید؟ جایگاهشان دوزخ است و چه بد جایگاهی است}! و این وعیدی شدید، دالّ بر وجوب است، و چون اقدام به انجام واجبات دینی بر کسی که قدرت آن را دارد، واجب است، و هجرت، یکی از ضروریات واجب و تمام کنندهی آن است، و هر چیزی که واجب جز با وجود آن کامل نشود، واجب است».
بعد از ذکر این دو شرط اساسی، اقامت در کشورهای کفر بر چند نوع است:
نوع اول: به خاطر دعوت به اسلام و ترغیب به آن، در چنین کشورهایی اقامت گزیند. این کار نوعی جهاد است. این کار برای کسی که توانایی آن را دارد، فرض کفایه است. اما به این شرط که دعوت تحقق یابد و کسی نباشد که مانع از آن شده و یا مانع از استجابت آن توسط مردم شود. زیرا دعوت به اسلام، یکی از واجبات دین بوده و طریقت مرسلین است، و رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمان داده که در هر زمان و مکانی دین از جانب او به مردم ابلاغ شود. ایشان صلی الله علیه وسلم فرمود: «از طرف من ابلاغ کنید، حتی اگر یک آیه باشد».
نوع دوم: اقامتش برای تحقیق در مورد احوال زندگی کافران و آگاه شدن نسبت به فساد عقیده و بطلان عبادت و انحلال اخلاقی و بی بند و باری در سلوکشان باشد؛ تا مردم را از فریفته شدن توسط آنها بازدارد، و حال آنها را برای کسانی که فریب آنها را خوردهاند، بیان کند. این اقامت نیز به خاطر اینکه تحذیر از کفر و کافران بر آن مترتب شده و متضمن ترغیب به اسلام و هدایت آن است، نوعی جهاد است. زیرا فساد کفر، دلیل بر نیکو بودن اسلام است، چنان که گفته شده: با ضدّ هر چیز، اشیاء آشکار میشوند. اما حتما باید یک شرط وجود داشته باشد. آن شرط، این است که مراد او بدون اینکه فسادی بزرگتر از آن به وجود آید، حاصل شود. اگر مرادش به وسیلهی منع از نشر آنچه کافران بر آن هستند، و تحذیر از آن، تحقق نیابد، اقامتش هیچ فایدهای ندارد، و اگر همراه با مرادش، فسادی بزرگتر نیز تحقق یافت؛ مثلا با سبّ اسلام و پیامبر اسلام و ائمهی اسلام، عمل او را پاسخ دادند، دست کشیدن از این کار، واجب است. زیرا الله تعالی میفرماید: {وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}[۵]، یعنی: {به معبودان کسانی که غیر الله را عبادت میکنند، دشنام ندهید که آنان نیز از روی دشمنی و نادانی به الله ناسزا خواهند گفت. اینچنین اعمال هر گروهی را در نظرشان آراستیم و آن گاه به سوی پرورگارشان باز میگردند و آنان را از کردارشان آگاه میسازد}.
همچنین، اقامت در بلاد کفار برای اینکه به نفع مسلمانان جاسوسی کند، از این نوع است؛ تا بداند که چه نقشههایی برای مسلمانان میکشند تا مسلمانان را آگاه کرده و آنها را بر حذر دارد؛ چنان که پیامبر صلی الله علیه وسلم در غزوهی خندق، حذیفه بن یمان را به سوی مشرکان فرستاد تا اخبار آنها را بیاورد.
نوع سوم: به خاطر نیاز یک دولت مسلمان و تنظیم روابطش با دولتی کافر: مثل کارمندان سفارتخانهها، که حکم آن، مانند حکم چیزی است که به خاطر آن اقامت کرده است. مثلا وابستهی فرهنگی در سفارتخانهها بر پا میشود تا امور دانشجویان را راه انداخته و مراقب آنها بوده و آنها را وادار به التزام دین اسلام و اخلاق و آداب اسلامی نماید، که با برپایی آن، مصلحت بزرگی حاصل شده و شر بزرگی نیز دفع میشود.
نوع چهارم: به خاطر نیازی خاص مثل تجارت یا معالجه، در آن کشور اقامت کند. در این صورت، اقامت به اندازهای که حاجتش را بر آورده کند، مباح است. اهل علم، دخول به بلاد کفر به خاطر تجارت را جایز میدانند، و در این مورد، عمل بعضی از صحابه رضی الله عنهم را ذکر میکنند.
نوع پنجم: اقامتش به خاطر درس باشد. این نوع، مثل نوع قبلی، به خاطر حاجت است. اما خطرش بسیار بیشتر و آسیبش برای دین و اخلاق شخص مقیم، شدیدتر است. زیرا دانشجو در مقابل استاد، احساس کمبود کرده و خود را کوچک و استادش را بزرگ میشمارد، که نتیجهی آن، تعظیم اساتید و اقتناع به آراء و افکار و سلوکیات آنهاست و به این خاطر، از آنها پیروی میکند؛ مگر کسانی که الله آنها را در امان دارد که اینها نیز کم هستند. نکتهی دیگر اینکه دانشجو به معلمش احساس نیاز میکند، و این باعث دوست داشتن او و سهل انگاری در مورد ضلالت و گمراهی معلمش است. همچنین، دانشجو در محل تعلیمش، همکلاسیهایی دارد که برخی از آنها را به دوستی گرفته، آنها را دوست داشته و موالات آنها را خواهد داشت و اخلاق آنها را به خود خواهد گرفت. به خاطر خطرناک بودن این نوع، احتیاط نمودن در مورد آن از بقیهی انواع بیشتر است. به همین خاطر علاوه بر دو شرط اساسی که قبلا ذکر شد، شروط دیگری نیز به آن اضافه میشود:
شرط اول: دانشجو در سطح بالایی از پختگی عقلی باشد که به وسیلهی آن بین سود و ضرر تشخیص دهد، و آینده نگری داشته باشد. اما اقامت برای برخی کم سنها و آنهایی که عقل کوچکی دارند، خطر بزرگی برای دین و اخلاق و سلوکشان است. همچنین برای مردمی که به سوی آنها باز خواهند گشت و سمومی را که کفار به خوردشان دادهاند، میان آنها پخش خواهند کرد، خطرناک است؛ چنان که واقع، شاهد آن است و به آن شهادت میدهد. زیرا بسیاری از دانشجویانی که میروند، وقتی باز میگردند، آنی نیستند که بودند. در حالی باز میگردند که در دین و اخلاق و سلوکشان منحرف شدهاند، و چنان ضرری در مورد این امور برای آنها و جوامعشان حاصل میشود که کاملا قابل مشاهده است و میشود، و فرستادن چنین دانشجویانی به کشورهای کفر برای تحصیل، مانند دو دستی تقدیم کردن گوسفندان به سگان وحشی است.
شرط دوم: دانشجو آن مقدار علم شرعی داشته باشد که با آن بین حق و باطل را تمییز داده، و باطل را با گرز حق، بکوبد، تا این گونه فریب باطلی را که کفار بر آن هستند، نخورد که آن را حق تصور کند، یا امر بر او مشتبه شده یا از دفع شبهات آنها عاجز بماند و این گونه، حیران مانده یا به دنبال باطل آنها برود.
در دعای ماثور آمده: «اللهم أرنی الحق حقاً و ارزقنی اتّباعه، و أرنی الباطل باطلاً و ارزقنی اجتنابه، و لا تجعله علیّ متلبساً فأضلّ»، یعنی: «پروردگارا، حق را همان حق به من بنما و پیروی از آن را به من عطا فرما، و باطل را همان باطل به بنما، و اجتناب از آن را به من عطا فرما، و آن را بر من مشتبه مگردان که گمراه شوم».
شرط سوم: دانشجو آن قدر دیندار باشد که دینش او را حمایت کرده و از دینش به عنوان پناهگاه استفاده کند و از کفر و فسوق به آن پناه ببرد. کسی که دینش ضعیف است، با اقامت در چنین کشوری، در امان نمیماند، مگر هر آن کس که الله بخواهد، و این به خاطر قوت مهاجم و ضعف مقاوم است. زیرا اسباب کفر و فسوق در آنجا بسیار و متنوع است و وقتی به جایی برخورد کند که سست است، کار خود را انجام میدهد.
شرط چهارم: نیاز به آن علم، اقتضا کند که دانشجو به آن کشور رفته و در آنجا اقامت کند. به طوری که در یادگیری آن، برای مسلمانان مصلحتی وجود داشته باشد، و نظیر آن در دانشگاههای کشورش وجود نداشته باشد. اگر از علومی باشد که در یادگیری آن هیچ مصلحتی برای مسلمانان وجود نداشته باشد، یا نظیر آن در دانشگاههای کشورهای اسلامی وجود داشته باشد، برایش جایز نیست که به خاطر آن در کشور کافر اقامت کند. به خاطر خطراتی که بر دین و اخلاق شخص وجود دارد و اموال زیادی بدون اینکه فایدهای داشته باشد، هزینه میشود.
نوع ششم: به خاطر سکونت در آنجا اقامت کند. این از همه خطرناکتر است. این به خاطر مفاسدی است که به وسیلهی اختلاط کامل با اهل کفر حاصل میشود، و شخص احساس میکند که مواطن آن کشور بوده و ملتزم به دوستی و موالات و تکثیر سیاهی لشکر کفار است. همچنین، خانوادهاش بین اهل کفر پرورش یافته و اخلاق و عادات آنها را به خود میگیرند، و چه بسا در عقیده و عبادت از آنها تقلید کنند. به همین خاطر در حدیث از رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده که فرمود: «کسی که با مشرک جمع شد و با او سکونت نمود، فرقی با او ندارد». این حدیث گر چه از لحاظ سندی ضعیف است،[۶] اما در آن وجههی نظری وجود دارد. از آن جهت که سکونت کردن در یک جا، باعث یک شکل شدن میشود. نیز از قیس بن ابو حازم از جریر بن عبدالله رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «من بریء هستم از مسلمانی که در میان مشرکان اقامت میکند. گفتند: یا رسول الله، به چه خاطر؟ فرمودند: باید جایی سکونت کند که حتی آتشی نیز که میافروزد، دیده نشود». روایت ابوداود و ترمذی، و اکثر راویان، آن را به صورت مرسل از قیس بن ابو حازم از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت کردهاند. ترمذی میگوید:»شنیدم محمد – یعنی امام بخاری – میگوید: صحیح این است که حدیث قیس از رسول الله صلی الله علیه وسلم، مرسل است». چطور دل یک مسلمان راضی میشود که در بلاد کفار سکونت کند. بلادی که در آن شعائر کفر علنی انجام میشود و حکم الله و رسول در آنجا نیست و او با چشمان خود میبیند و با گوش خود میشنود و به آن راضی است. بلکه حتی خود را به آن کشور منسوب دانسته و با زن و فرزندانش در آنجا سکونت میگزیند و همان طور که در کشورهای مسلمان احساس راحتی میکند، آنجا نیز احساس راحتی میکند. این در حالی است که در آنجا خطر بزرگی برای دین و اخلاق اهل و اولادش وجود دارد.
این چیزی است که در مورد حکم اقامت در بلاد کفر به آن رسیدهایم. از الله میخواهیم که موافق با حق و صواب باشد.
[۱] – سوره مجادله، آیه «۲۲».
[۲] – سوره مائده، آیات «۵۱و۵۲».
[۳] – (ج۸ ص۴۵۷).
[۴] – سوره نساء، آیه «۹۷».
[۵] – سوره أنعام، آیه «۱۰۸».
[۶] – شیخ آلبانی رحمه الله این حدیث را با مجموع طرقی که دارد، صحیح دانسته است. رجوع کنید به کتاب «صحیح سنن أبی داود»، و همچنین «سلسلة الأحادیث الصحیحة و شیء من فقهها» تالیف امام ألبانی رحمه الله. (مترجم)