چهارشنبه 23 ربیع‌الثانی 1447
۲۲ مهر ۱۴۰۴
15 اکتبر 2025

(۵۱۰۲) حکم بی‌توجهی پدر به مسئولیت‌های شرعی و اخلاقی در قبال فرزندان

(۵۱۰۲) سوال: دختری ۲۴ ساله هستم و درخانواده بزرگتر از همه هستم، ۳ خواهر کوچکتر از خودم دارم و برادرانم از خواهرانم کوچک­تر هستند، مشکلی که داریم این است که پدرمان ۱۴ سال است که از مادرمان جدا شده و بعد از جدایی ما را در مدرسه­ی ایتام ثبت نام کردند ، وی به دیدنمان نمی آمد و خرجی مان را نمی داد، مدیر مدرسه از پدرمان درخواست هزینه ی مدرسه را کرد، زیرا ما از جمله­ی ایتام به شمار نمی آمدیم و پدرمان در قید حیات بود، او در پاسخ به مسوول می­گفت: از مدرسه بیرونشان کن و بگذار در خیابان سرگردان شوند، در نتیجه مادرمان مجبور می­شد هزینه­ی مدرسه را پرداخت کند در حالی که مادرمان ۱۰ سال بود که ازدواج کرده بود.

 ما الان بزرگ شده ایم و تحصیلات دانشگاه را به پایان رسانده ایم، و در این سن باید افرادی باشند که جهت ازدواج مان اقدام کنند، افرادی که به خواستگاری می آمدند آنان را به سوی پدرمان می فرستادیم، پدرمان در جوابشان می­گفت: من نه دختری دارم که ازدواج کنند و یا اینکه آنان را به ازدواج در آورم.

 این را می­خواهم بگویم که ما به ملاقات پدرمان نمی­رویم، زیرا فردی است که اولا: نماز نمی خواند، دوما: هیچ خیری در زندگی­مان از او ندیده ایم و ما را جزء دخترانش به حساب نمی­­آورد، آیا چنین موقفی که ما در مقابل پدرمان گرفته ایم رضایت بخش است و یا اینکه با این کارمان گناهکاریم؟

و حکم کاری که با ما کرده است چیست؟ و همچنین حکم بی تفاوت بودنش در مساله­ی ازدواجمان چیست؟

جواب:

این سوال دو مساله را در بر دارد:

مساله­ی اول: به نسبت شما، اگر آن چیزی که در مورد پدرتان گفتید درست باشد، یعنی اینکه نماز نمی خواند، هیچگونه حق سرپرستی بر شما ندارد، زیرا با ترک کردن نماز کافر می شود و کافر هیچ گونه ولایت و سرپرستی بر مسلمان ندارد، پس الله ù کافران را بر مسلمانان چیره نکرده است، شما می توانید  اگر برادرانتان به سلوغ بلوغ و رشد رسیده­ اند با آن ارتباط برقرار کنید و از طریق آنان ازدواج کنید و اگر نتوانند عموهایتان این کار را انجام می دهند،  همچنین نزدیکانی که عصبه هستند، یکی پس از دیگری این مسوولیت را بر عهده می گیرند و تا زمانی که پدرتان چنین وضعیتی دارد حق سرپرستی بر شما ندارد، بلکه سرپرستی ایشان ساقط می شود.

مساله­ی دوم در مورد پدرتان، اگر آن چیزی که گفتید درست است من او را نصیحت می کنم، اینکه به سوی الله توبه کند و در قبال وظیفه­ای که بر شما دارد بر وی واجب است، که حقتان را ادا کند، از جمله سرپرستی و ادای امانت و ازدواجتان با کسانی که به خواستگاری می آیند و مناسب ازدواجتان هستند، یعنی اینکه از دین و اخلاقشان راضی باشید.

 با توجه به حدیث، رسول اللهﷺ می فرمایند: «إذا أتاكُم من تَرضونَ خُلقهُ ودينهُ فزوّجوهُ ، إلا تفعلوا تكنْ فتنةٌ في الأرضِ وفسادٌ عريضٌ»[۱] : (هرگاه فردی به خواستگاری آمد که از دین و اخلاقش راضی بودید، پس آن را به ازدواج در آورید، در غیر اینصورت سبب فساد و فتنه در روی زمین خواهید شد).

.و از الله می خواهم که ما و پدرتان را هدایت کند و ما و شما را یاری دهد.


[۱] – به تخریج آن اشاره شد.

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

تقول السائلة: أنا فتاة في الرابعة والعشرين من عمري، وأنا أكبر أخواتي، ولي ثلاث أخوات أصغر مني، وأخوان أصغر من أخواتي، ومشكلتي أن والدي قد طلق والدتي منذ أربع عشرة سنة، ووضعنا منذ ذلك الحين في مدرسة للأيتام، وكان لا يَزورُنا، ولا يصرف علينا، وعندما تطلب منه مديرة المدرسة مصروفًا لنا؛ لأننا لسنا أيتاما فهو حي، ولكنه يقول لها: دعيهم يشحذون في الشوارع، فكانت أمي تعطينا مصروفًا، وتدعمنا بكل ما نحتاج إليه، مع العلم أنها متزوجة منذ عشر سنين، ونحن الآن كبرنا، وأنهينا تعليمنا الجامعي، وفي هذه السن لا بد من أن يتقدم لنا أناس للزواج، فنرسلهم إلى والدنا، فيقول: أنا ليس لي بنات للزواج، ولا أريد أن أزوج أحدًا. وأود أن أقول لكم بأننا لا نزور والدنا؛ لأنه أولا لا يصلي. وثانيًا لما لقينا منه من سوء المعاملة طيلة حياتنا، ولإنكاره لنا أبوته، فهل هذا الموقف الذي اتخذناه من أبينا مرض الله -عز وجل-، أم علينا إثم في ذلك؟ وما الحكم فيما فعله بنا أيضًا، وفي صَرْفه طالب الزواج عنا؟

فأجاب – رحمه الله تعالى : هذا السؤال يتضمن مسألتين:

المسألة الأولى: بالنسبة لكُنَّ.

فإن كان حال الأب كما وصفتِ؛ لا يصلي، فإنه لا ولاية له عليكم؛ لأنه بترك الصلاة كان كافرا، والكافر لا ولاية له على المسلم، فلن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا، وبإمكانكن أن تتصلن بإخوانكن، إن كانوا قد بلغوا، وصاروا من أهل الرشد؛ لمعرفة الكفء، ومصالح النكاح، وهم الذين يزوجونكن.

فإن لم يكن إخوانكن قد بلغوا فأعمامكن ثم الأقرب فالأقرب من العصبات، وليس لأبيكن ما دام على هذه الحال التي ذكرت في السؤال له ولاية عليكن، بل ولايته ساقطة.

المسألة الثانية: بالنسبة لأبيكن.

فإني أنصحه إن كان على ما قلتِ بأن يتوب إلى الله -عز وجل-، وأن يقوم بالواجب نحوكن؛ من الرعاية والأمانة، وتزويجكن من تقدم للخطبة، وهو أهل للتزويج؛ بأن يرضى دينه وخُلقه؛ لقول النبي صلى الله عليه وسلم: «إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ دِينَهُ وَخُلُقَهُ فَأَنْكِحُوهُ». ونسأل الله لنا وله الهداية، ونسأل الله لنا ولكن الإعانة.

مطالب مرتبط:

(۵۱۰۳) حکم ازدواج‌های تحمیلی و ظلم در حق دختران

این از عدالت نیست که زن را از ازدواج با فردی که از دین و ایمانش راضی هستند منع کنند...

ادامه مطلب …

(۵۰۸۹) حکم ازدواج زن مطلقه بدون ولی و شاهد

قول صحیح در این باره این است که این ازدواج صحیح نیست، بخاطر عدم حضور ولی...

ادامه مطلب …

(۵۰۹۳) حکم نیابت در عقد نکاح در صورت غیبت ولیّ اصلی و حضور برادران

عاقد کسی بوده که این زن را به عقد ازدواج‌ در­آورده است که در این حالت چنین عقد نکاحی فاسد و صحیح نمی‌باشد. زیرا با قرآن، سنت و اعتبار صحیح مخالفت می‌کند....

ادامه مطلب …

(۵۱۰۱) آیا ازدواج بدون رضایت پدر گناه است؟

تا زمانی که این ازدواج از طریق قانون و دادگاه صورت گرفته است، و قاضی تصمیم گرفته که خودش را به ازدواج این فرد در بیاورد، نیازی نیست که دراین باره پرس و جو شود....

ادامه مطلب …

(۵۰۹۸) آیا رضایت برادرم برای ازدواج کافی است؟

بدون شک برادر تنی و یا برادر پدری نسبت به عمو در قضیه­ی ازدواج خواهرش اولویت دارد،...

ادامه مطلب …

(۵۰۸۸) حکم نکاح زن بدون اجازه سرپرست

زن اجازه ندارد خودش و دیگری را به ازدواج در­آورد، فرقی ندارد که این زن دوشیزه و یا ازدواج کرده باشد...

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه