سه‌شنبه 22 ربیع‌الثانی 1447
۲۲ مهر ۱۴۰۴
14 اکتبر 2025

۱۰۰ – آیا آن کسی که نزول می‌کند، الله عز و جل است یا خیر؟

۱۰۰ – نیز از شیخ سوال شد: آیا آن کسی که نزول می‌کند، الله عز و جل است یا خیر؟

جواب دادند: قبلا گفتیم آن کسی که نزول می‌کند، الله است. رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین گفته است و او عالم‌ترین مخلوقات نسبت به الله و ناصح‌ترین و فصیح‌ترین سخنور و راستگوترین شخص در سخنانش است. بنا بر این او عالم‌ترین و ناصح‌ترین و فصیح‌ترین و راستگوترین است، و همه‌ی این چهار صفت در سخنان او علیه الصلاة و السلام وجود دارد. قسم به الله که وقتی گفت: «پروردگارمان نزول می‌کند»، دروغ نگفته و به امت خیانت نکرده و سخنش گنگ نیست و از روی جهل سخن نگفته { وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى}[۱]، یعنی: {و از روی هوی سخن نمی‌گوید}، بلکه او صادق و مصدوق است، او صلی الله علیه وسلم فرموده: «پروردگارمان عز و جل نزول می‌کند»، اما بعضی مردم گفته‌اند: آنچه نازل می‌شود، امر الله است، و گروهی دیگر گفته‌اند: رحمت الله نازل می‌شود، و گروهی نیز گفته‌اند: آنچه نازل می‌شود مَلَکی از ملائکه‌ی الله است. سبحان الله، آیا پیامبر صلی الله علیه وسلم بلد نبود چنین تعبیری به کار برد؟ بلد نبود بگوید: رحمت الله نازل می‌شود؟ یا، امر الله نازل می‌شود؟ یا، مَلَکی از ملائکه‌‌ی الله نازل می‌شود؟ جواب: بلد است تعبیر کند، و اگر منظور، نازل شدن امر او تعالی، یا رحمتش یا یکی از ملائکه‌اش بود، رسول الله صلی الله علیه وسلم وقتی فرمود: «پروردگارمان نزول می‌کند»، بر امت تلبیس کرده و برای آنها آنچه را حق است، تبیین نکرده؛ چون کسی که به تو می‌گوید: «پروردگارمان نزول می‌کند»، و منظورش این است که امر او نازل می‌شود؛ آیا با این سخن برای تو واضح و آشکار بیان کرده یا به تو فریبت داده و امر را بر تو مشتبه کرده؟ جواب این است: تو را فریب داده و امر را بر تو مشتبه نموده است. بنا بر این، کسی که نزول می‌کند، همان پروردگار عز و جل است.

این تحریف است، و نمی‌گوییم تاویل؛ زیرا تاویل نامیدنِ این تحریف، برای تلطیف مساله است، و هر تاویلی که دلیلی برایش وجود نداشته باشد، تحریف است. می‌گوییم: این تحریف بدون شک باطل است. وقتی گفتیم: آنچه در یک سوم آخر شب نازل می‌شود، امر پروردگار است، مقتضای آن این است که:

اول: در غیر از یک سوم شب، امر الله نازل نمی‌شود، در حالی که امر الله در هر لحظه نازل می‌شود: { يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ}[۲]، یعنی: {امر را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند، سپس به سوی او بالا می‌رود}.

دوم: امر الله منتهی به آسمان دنیا نمی‌شود. الله تعالی می‌فرماید: { يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ}، یعنی: {امر را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند}، و نه فقط تا آسمان دنیا. با این آیه، آین تحریف باطل می‌شود. از این جهت که امر فقط مختص به این قسمت از شب نیست، و نیز فقط به آسمان دنیا منتهی نمی‌شود، بلکه تا زمین نازل می‌شود.

در مورد رحمت الله نیز همین را می‌گوییم. می‌گوییم: رحمت الله عز و جل هر لحظه نازل می‌شود و اگر برای لحظه‌ای رحمت الله به هستی قطع شود، هستی از بین می‌رود. پس، رحمت هر لحظه نازل می‌شود و به بر زمین نیز نازل می‌شود. بنا بر این نزول رحمت فقط به آسمان چه فایده‌ای برای ما دارد؟ وقتی رحمت به ما نرسد، فایده‌ای برای ما ندارد. پس تفسیر نزول به رحمت باطل می‌شود. بلکه مفاسدی که بر تفسیر نزول به نزول امر یا رحمت مترتب می‌شود، نزد کسانی که دچار وهم شده و لفظ نزول را به نزول امر یا رحمت الهی معنا می‌کنند، بیشتر از مفاسدی است که بر تفسیر این لفظ به نزول خودِ الله تعالی مترتب می‌شود.

سوم: آیا امکان دارد که امر یا رحمت الهی بگوید: چه کسی مرا می‌خواند تا او را اجابت کنم؟ و …؟

جواب: ممکن نیست که رحمت الله بگوید: چه کسی مرا می‌خواند؟ نیز، ممکن نیست امر الله بگوید: چه کسی مرا می‌خواند؟ کسی که این را می‌گوید، الله عز و جل است. همچنین وقتی گفته شود: آنچه نازل می‌شود یکی از ملائکه است، در جواب می‌گوییم: مَلَک هنگامی که به آسمان دنیا آمد، ابدا ممکن نیست بگوید: چه کسی مرا می‌خواند. زیرا اگر چنین بگوید، از داعیان شرک خواهد بود. زیرا تنها کسی که دعا کننده را وقتی که او را بخواند، استجابت می‌کند، الله عز و جل است. بنا بر این امکان ندارد ملَک چنین بگوید. حتی اگر فرض شود الله او را به چنین چیزی دستور داده، باید می‌گفت: چه کسی که الله را بخواند تا الله او را اجابت نماید؟ امکان ندارد یکی از ملائکه که نافرمانی الله را نمی‌کنند، بگوید: چه کسی است که مرا بخواند تا او را اجابت کنم. با این توضیح، تحریف حدیث به این معنی که ملَکی نازل می‌شود و چنین می‌گوید، باطل می‌شود.

همچنین تحریف نصوص صفات که در قرآن و سنت آمده‌اند نیز از همین راه جواب داده می‌شوند. یعنی همه‌ی تحریفات را وقتی که در آنها تامل کنی، متوجه می‌شوی مفاسدی که بر آنها مترتب می‌شوند چندین برابر مفاسدی هستند که قائلین به آن تصور می‌کنند اگر این نصوص را بر ظاهرشان بپذیرند، حاصل می‌شود، و به همین خاطر است که می‌بینیم صحابه رضی الله عنهم از این مساله سالم مانده‌اند و حتی یک کلمه از آنها یافت نمی‌شود که نصوص صفات را تحریف کرده باشند، چون این نصوص نزد آنها دارای اشکالی نبوده و آنها را بر ظاهرشان جاری می‌کردند، چنان که آیات احکام را بر ظاهرشان جاری می‌کردند، و عجیب اینجاست که اینهایی که نصوص صفات را تحریف می‌کنند در حالی که نمی‌توانند عقل خود را در آن دخیل کنند، اگر کسی نصوص احکام را تحریف کند – با اینکه نصوص احکام، مربوط به مصالح است، و عقل، مدخلی در مصالح دارد – اگر کسی نصوص احکام را تحریف کند، دنیا را بر علیه او می‌کنند و می‌گویند: امکان ندارد لفظ از ظاهر خود خارج شود، با اینکه احکام مربوط به مصالح هستند و در مصالح برای عقل مجالی وجود دارد. اما صفات الله مربوط به مصالح نیست. طریقی که صفات الله از آن به ما می‌رسد فقط خبر است. یعنی صفات الله از لحاظ اثبات یا نفی آنها، از هیچ راهی جز قرآن و سنت گرفته نمی‌شود، و با این حال کسانی را می‌یابیم که با نصوص قرآن و سنتی که متعلق به صفات الله هستند، باز کرده و وقتی تصور می‌کند عقل اقتضا می‌کند، آن را تحریف می‌کنند. اما عقلی که مدعی است چنین چیزی را اقتضا می‌کند، عقل کیست؟ عقل زید، یا عمرو، یا بکر، یا ….؟ هر کدام از آنها عقل دارند و هر کدام می‌گویند حق فلان چیز است و به همین خاطر است که آنها را متناقض می‌بینیم. بلکه حتی سخن یک نفر در جاهای مختلف یکدیگر را نقض می‌کنند. کتابی می‌نویسد و در آن، آنچه را که در کتاب قبلی نوشته، نقض می‌کند، و الی آخر… .

حجج تهافت کالزجاج تخالها …. حقّا و کل کاسر مکسور

حجت‌هایی بی اساس مانند شیشه که گمان می‌کنی حق هستند، اما هر شکننده‌ی شکستنی است.

آنها متناقضند چون بر برهان و پایه‌ی صحیح نیستند. به همین خاطر می‌گوییم روش سلیم و منهج حکیم همان است که سلف این امت با اجرای این نصوص بر اساس ظاهرشان پیموده‌اند.

اگر کسی بگوید: اینکار در ظاهر مثل تمثیل است.

به او می‌گوییم: به خطا رفتی. در ظاهرش نیز تمثیل نیست. چطور می‌تواند ظاهرش، تمثیل باشد در حالی که به الله تعالی اضافه[۳] شده‌اند و هیچ چیز در ذات و صفاتش همانند الله عز و جل نیست. مثلا این فرموده‌ی الله تعالی: { وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ}[۴]، یعنی: {و وجه پروردگارت باقی می‌ماند}. اگر گفت: من وجه حقیقی را اثبات نمی‌کنم، چون ظاهرش تمثیل است، می‌گوییم: به خطا رفتی. ظاهرش تمثیل نیست. زیرا وجهی که الله تعالی ذکر کرده، وجه مطلق نیست که حمل بر معهود شود، بلکه وجهی را ذکر نموده که مضاف به ذات او تعالی است { وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ}. بنا بر این وقتی وجه به ذات او تعالی مضاف شده و تو ایمان داری که ذات او تعالی مثل ذات مخلوقات نیست، واجب است که وجه او نیز مثل وجه مخلوقات نباشد. اگر به تو بگویند: دست فیل، چنین نخواهی فهمید که دست فیل مثل دست گربه است، چون به فیل نسبت داده شده، و دست مطلق هم نیست که بگویی با دیگر مخلوقات، مشترک است. امکان ندارد وقتی کسی می‌گوید: دست فیل، مثل این است که می‌گوید: دست گربه. ابدا چنین برداشتی نمی‌کنی. پس چگونه وقتی گفته شد: ید الله – یعنی دست الله – چنین برداشت می‌کنی که مثل دست زید یا عمرو است؟ ابدا امکان ندارد چنین برداشت کنی. پس هر کس به شما گفت: ظاهر نصوص صفات، تمثیل است، دروغگو است. چه عمدا دورغ گفته باشد یا خیر. چون حتی کسی هم که غیر عمد چنین بگوید، دروغگو است. آیا رسول الله صلی الله علیه وسلم وقتی خبر شد که ابوالسنابل به سبیعه‌ی اسلمیه گفت: ازدواج نمی‌کنی تا اینکه چهار ماه و ده روز بر تو بگذرد، نفرمود: ابو السنابل دروغ گفت. با اینکه او عمدا چنین نگفته بود. بلکه سخن اشتباهی بر زبان رانده بود. ما نیز به کسی که از روی خطا بگوید ظاهر نصوص صفات، دال بر تمثیل است، می‌گوییم دروغگو است. پس در نصوص صفات هیچ چیزی که دال بر تمثیل باشد وجود ندارد. سپس، ما آیه‌ای از کتاب الله داریم که هر چه را مدعی تمثیل در کتاب الله باشد، می‌زداید. این آیه: { لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ}[۵]، یعنی: {هیچ چیز همانند او نیست}. شما هر وقت نصی در اثبات صفتی به دستتان رسید، آنه را با نص این نفی که در آیه آمده، بسنج، و طوری نباش که به قسمتی از کتاب ایمان بیاوری و قسمتی دیگر را رد کنی. بلکه با آن بسنج. مثلا این فرموده‌ی الله تعالی: { وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ}[۶]، یعنی: {و وجه پروردگارت باقی می‌ماند}، می‌گوییم: هیچ چیز مثل وجه الله نیست، زیرا اوست که می‌فرماید: { لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ}[۷]، یعنی: {هیچ چیز همانند او نیست}، و بر همین اساس، بقیه‌‌ی صفات را نیز قیاس بگیر. الحمدلله این مساله بسیار واضح است، و اگر کثرت کسانی که قائل به تاویل و تحریف هستند، نبود، این مساله علی الاطلاق برای هیچ کسی مشکل نبود؛ زیرا واضح بوده و هیچ اشکالی در آن نیست. به همین خاطر می‌گوییم: بر ما واجب است که ایمان داشته باشیم الله عز و جل خودش به آسمان دنیا نزول می‌کند، همان طور که ایمان داریم او تعالی کسی است که آسمان‌ها و زمین را خلق کرده و خلقت را به خود مضاف نموده است، و به آسمان دنیا نزول می‌کند ،زیرا اضافه در «ینزل: نزول می‌کند» مانند اضافه در «خلق و یخلق: خلق کرد و خلق می‌کند» است، و هیچ فرقی ندارند. پس کسی که نزول می‌کند، الله، و کسی که خلق می‌کند، الله، و رازق، الله، و باسط، الله است و الی آخر… و هیچ فرقی بین آنها نیست و انسان مومنی که تقوای الهی دارد، امکان ندارد آنچه را که الله به خود مضاف نموده تحریف کند و آن را به امر دیگری مضاف نماید، و هنگامی که اجتهادش او را به این نتیجه رساند، معذور است و مورد تشکر قرار نمی‌گیرد؛ زیرا بین سعیِ مشکور که همان چیزی است که موافق با حق باشد ،و بین عمل معذور که همان چیزی است که مخالف با حق است، فرق وجود دارد. اما چیزی که در مورد صاحبش می‌دانیم این است که ناصح بوده، اما حق بر او پوشیده شده. زیرا در میان مُؤَوِّله که ما کارشان را تحریف می‌دانیم و نه تاویل، کسانی وجود دارند از آنها چیزی جز نصیحت برای الله و کتاب الله و برای پیامبرش و برای مسلمانان سراغ نداریم. اما در این مساله، حق بر آنها پوشیده شده و از راه حق منحرف شده‌اند.

اما این قسمت که فرمود: «می‌گوید: چه کسی مرا بخواند تا او را اجابت کنم»، اثبات قول برای الله است و اینکه این قول همراه با حرف و صوت است. زیرا اصلِ قول باید همراه با صوت باشد و اگر منظور از قول، کلام نفسی[۸] بود، الله تعالی آن را مقید ذکر می‌فرمود، چنان که فرموده: { وَيَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْلَا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ}[۹]، یعنی: {و در دل خود می‌گویند چرا الله به خاطر آنچه می‌گوییم ما را عذاب نمی‌دهد}. بنا بر این وقتی قول را مطلق ذکر کرد، باید همراه با صوت باشد. سپس اگر این گفتار، از دور باشد، ندا، و اگر از نزدیک باشد، نجوا نامیده می‌شود.

اگر کسی گفت: چرا ما این سخن را نمی‌شنویم؟

می‌گوییم: او به وسیله‌ی رسول الله صلی الله علیه وسلم که یقین به سخن او بیشتر از زمانی است که آن را با گوش خود بشنویم، به ما رسانده که سخن می‌گوید. با علم الیقین که خبر پیامبر صلی الله علیه وسلم است، می‌دانیم که الله سخن می‌گوید، و اگر ما چیزی می‌شنیدیم، شاید گمان می‌کردیم که صدای افتادن چیزی، یا صدای خش خش درختان در باد است و در چیزی که می‌شنیدیم دچار توهم می‌شدیم. اما در آنچه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده دچار توهم نمی‌شویم. خبر رسول الله صلی الله علیه وسلم نزد ما به منزله‌ی چیزی است که با گوش‌های خود می‌شنویم، بلکه حتی یقین بیشتری به سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم داریم وقتی که صحت آن از ایشان ثابت باشد. این حدیث از ایشان نیز صحیح است. زیرا نزد اهل سنت و حدیث، متواتر و مشهور و مستفیض است. به همین خاطر می‌گوییم الله این سخن را می‌گوید. پس برای کسی در این وقت از شب تهجد می‌خواند شایسته است که احساس کند الله تعالی می‌گوید: چه کسی مرا می‌خواند تا او را اجابت کنم؟ و سپس الله تعالی را در حالی که به این مساله یقین داری، بخوانی. دعا این است که بگویی: «یا ربّ». این دعاست.

آنجا که فرمود: «چه کسی از من سوال می‌کند»، یعنی چه کسی از من چیزی طلب می‌کند. مثل اینکه بگوید: «یا ربّ، بهشت را از تو مسئلت دارم». این سوال است، و وقتی دعا کننده بگوید: یا رب، بهشت را از تو مسئلت دارم، دعا و سوال با هم جمع می‌شوند.

اینکه فرمود: «چه کسی از من مغفرت می‌طلبد تا او را مورد مغفرت قرار دهم»: یعنی چه کسی از من طلب مغفرت می‌کند. مثل اینکه بگویی: «یا ربّ اغفر لی»، این اسغفار است. هنگامی که کسی بگوید: «اللهم إنی أسألک الجنة»: «اللهم» دعاست، چون اصل آن «یا الله» است. «أسألک الجنة»: این سوال است، و این گونه در حدیث، دعا و سوال با هم جمع می‌شود، و در حدیث ابوبکر رضی الله عنه که رسول الله صلی الله علیه وسلم به ایشان آموخت، آمده: «اللهمَّ إني ظَلمتُ نفْسي ظُلماً كثيراً، ولا يَغفِرُ الذنوبَ إلا أنتَ، فاغفِرْ لي مَغفِرةً منْ عِندِكَ، وارحمْني، إنَّكَ أنتَ الغفورُ الرحيم»، که متضمن هر سه است: دعا در آنجا که می‌فرماید: «اللهم»، و استغفار در آنجا که می‌فرماید: «فاغفر لی»، و در «وارحمنی» دعای رحمت است.

این قسمت از حدیث: «چه کسی مرا می‌خواند تا او را اجابت کنم، چه کسی از من طلب می‌کند تا به او عطا کنم، چه کسی از من مغفرت می‌طلبد تا او را مورد مغفرت قرار دهم؟»، لفظ «مَن: چه کسی» در اینجا اسم استفهام، و منظور از آن، خبر گرفتن نیست، بلکه منظور از آن، تشویق است؛ زیرا الله عز و جل می‌داند. اما منظور از گفتن این سخنان، تشویق است. الله سبحانه و تعالی بندگانش را تشویق می‌کند تا از او بخواهند، و او را بخوانند، و از او مغفرت بطلبند، و در این کار، غایت جود و کرم الله سبحانه و تعالی وجود دارد که او تعالی بندگانش را تشویق می‌کند که از او بخواهند و او را بخوانند و از او طلب مغفرت کنند. مانند این سخنش که می‌فرماید: { يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ}[۱۰]، یعنی: {ای کسانی که ایمان آورده‌اید، آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات دهد؟}. به این خطاب نرم و مشتاق بنگرید. در این خطاب، تشویق و نرمی وجود دارد: {هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ}[۱۱]، یعنی: {آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات دهد؟}، و نفرمود: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، به الله ایمان بیاورید». چنین نگفت، و گر چه در آیات دیگری این چنین گفته، اما در این آیه چنین نفرمود. زیرا مقام چنین اقتضا می‌کند، زیرا این سوره از اول تا آخرش در مورد جهاد است: {فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ}[۱۲]، یعنی: {آنگاه ما کسانی را که ایمان آورده بودند، بر دشمنانشان قوت دادیم، و سر انجام پیروز شدند}. مهم اینکه در این حدیث و امثال آن برای کسی که در آن تامل کند، کرم الله عز و جل، آشکار است، و مهم‌ترین چیزی که در مورد آن سخن گفتیم، مساله‌ی صفات است. من باز هم تکرار می‌کنم که در این مورد، ملتزم به آنچه باشید که سلف به آن ملتزم بوده‌اند، و به چپ و راست نروید، و در مورد چیزی که سلف سوال نکرده‌اند، سوال نکنید. زیرا این نوعی تکلّف و ابتداع در دین الله تعالی است. به شما می‌گویم: می‌ترسم انسانی که در چنین اموری تعمق می‌کند، به اندازه‌ی تعمقی که در جستجوی این امور می‌کند، از جلالت و عظمت الله در قلبش کاسته شود. از عوام سوال کن. وقتی که نزد عامی، الله را ذکر می‌کنی، بدنش می‌لرزد، و وقتی نزول او تعالی به آسمان دنیا را ذکر کنی، مو بر بدنش سیخ می‌شود. اما آن کسانی که در صفات الله تعمق می‌کنند و سعی می‌کنند در مورد هر چیزی حتی ناخن‌ها نیز سوال کنند – از الله برای خود و آنان خواهان هدایتیم – ، چنین کسانی حدیث نزول نزد آنها ذکر می‌شود، از خود یا دیگران سوال می‌کنند: چگونه است وقتی که در یک سوم شب به آسمان دنیا می‌آید؟ و به نسبت علوّ و عرش، چگونه است وقتی که او تعالی به آسمان دنیا می‌آید؟ و امثال این سوالاتی که او را از تعظیم الله سبحانه و تعالی دور می‌کند.

بدون شک چنین اشخاصی به همان اندازه‌ای که سعی در تعمق در این مسائل می‌کنند، از عظمت الله در قلب‌هایشان کاسته می‌شود، و تعظیم ما برای الله عز و جل مانند تعظیم صحابه و نه حتی نزدیک به تعظیم صحابه برای الله نیست، و حرص ما برای آگاهی یافتن از صفات الله، مانند حرص صحابه نیست، و با این حال، آنها چنین سوالاتی نپرسیده‌اند. از این رو، من به خاطر الله شما را نصیحت می‌کنم و امیدوارم که شما در چنین مواردی تعمق نکنید که از چیزهایی سوال کنید که صحابه آن را بپرسیده‌اند. هر چه را در کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده بگیرید و هر چه غیر از آن را ترک کنید تا نکند که شیطان شما را در ورطه‌ای بیندازد که نتوانید از آن خلاصی یابید. ممکن شما را در تمثیل صفات الهی بیندازد و چنان شما را ملزم کند که به آن معتقد باشید؛ زیرا انسان که تا این حد تعمق می‌کند، بر او می‌ترسیم. پس آنچه در قرآن و سنت صحیح آمده را بگیرید و الله را بر این عافیت شکر گویید و راه سابقین را بپیمایید. والله اعلم.


[۱] – سوره نجم، آیه «۳».

[۲] – سوره سجده، آیه «۵».

[۳] – بحث مضاف و مضاف إلیه در نحو است.

[۴] – سوره الرحمن، آیه «۲۷».

[۵] – سوره شوری، آیه «۱۱».

[۶] – سوره الرحمن، آیه «۲۷».

[۷] – سوره شوری، آیه «۱۱».

[۸] – کلامی که انسان در دل خود می­‌گوید کلام نفسی است.

[۹] – سوره مجادله، آیه «۸».

[۱۰] – سوره صف، آیه «۱۰».

[۱۱] – سوره صف، آیه «۱۰».

[۱۲] – سوره صف، آیه «۱۴».

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی

(100) وسئل : هل الذي ينزل هو الله عَزَّوَجَلَّ أو لا ؟

فأجاب بقوله: ذكرنا فيما سبق أن الذي ينزل هو الله نفسه، هكذا قال رسول الله ﷺ وهو أعلم الخلق به، وأنصحهم، وأفصحهم مقالاً، وأصدقهم فيما يقول : فهو أعلم، وأنصح، وأفصح، وأصدق، وكل هذه الصفات الأربع موجودة في كلامه عليه الصلاة والسلام، فو الله ما كذب في قوله: ” ينزل ربنا ” ولا غش الأمة ولا نطق بعي ولا نطق عن جهل ( وما ينطق عن الهوى‌) (سورة النجم، الآية “3”).بل هو الصادق المصدوق ﷺ يقول : ” ينزل ربنا عَزَّوَجَلَّ “. لكن قال بعض الناس : إن الذي ينزل أمر الله وقال آخرون : الذي ينزل رحمة الله وقال آخرون : الذي ينزل ملك من ملائكة الله، سبحان الله هل الرسول ﷺ ما يعرف أن يعبر هذا التعبير لا يعرف أن يقول : تنزل رحمة الله، أو ينزل أمر الله، أو ينزل ملك من ملائكة الله؟ الجواب: يعرف أن يعبر ولو كان المراد ينزل أمره أو رحمته’ أو ملكه لكان الرسول عليه الصلاة والسلام، ملبساً على الأمة حين قال: “ينزل ربنا” ولم يكن مبيناً للأمة بل ملبساً عليهم، لأن الذي يقول : لك: “ينزل ربنا” وهو يريد ينزل أمره هل وضح لك وبين أو غشك ولبس عليك؟ الجواب: غشك ولبس عليك فإذاً الذي ينزل هو الرب عَزَّوَجَلَّ.

وهذا التحريف ولا نقول : هذا التأويل فالقول بأن مثل هذا التحريف تأويل تلطيف للمسألة، وكل تأويل لا يدل عليه دليل فهو تحريف، نقول : هذا التحريف لا شك أنه باطل فإذا قلنا : إن الذي ينزل أمر الله في ثلث الليل فمقتضاه:

أولاً : أنه في غير ثلث الليل لا ينزل أمر الله، وأمر الله نازل في كل لحظة ( يدبر الأمر من السماء إلى الأرض ثم يعرج إليه) (سورة السجدة، الآية ” 5 “).

ثانياً : أمر الله ما ينتهي بالسماء الدنيا قال تعالى: ( يدبر الأمر من السماء إلى الأرض( . وليس إلى السماء الدنيا فقط، فبطل هذا التحريف من جهة أن الأمر لا يختص بهذا الجزء من الليل، وأن الأمر لا ينتهي إلى السماء بل ينزل إلى الأرض.

ورحمة الله أيضاً نفس الشيء نقول رحمة الله عَزَّوَجَلَّ تنزل كل لحظة ولو فقدت رحمة الله من العالم لحظة لهلك فكل لحظة تنزل الرحمة وتنزل إلى الأرض، إذا ما الفائدة لنا بنزول الرحمة إلى السماء فقط، إذا لم تصلنا الرحمة فلا فائدة لنا منها، فبطل تفسيره بالرحمة بل ما يترتب على تفسيره بالأمر أو بالرحمة من اللوازم الفاسدة أعظم مما يتوهمه من صرف اللفظ إلى الأمر أو الرحمة من المفاسد في تفسيره بنزول الله نفسه.

ثالثاً: هل يمكن للأمر أو الرحمة أن تقول : من يدعوني فأستجيب له إلخ؟

الجواب: لا يمكن أن تقول رحمة الله : من يدعوني، ولا يمكن أن يقول أمر الله : من يدعوني، فالذي يقول هو الله عَزَّوَجَلَّ كذلك إذا قيل : إن الذي ينزل ملك من ملائكته نقول : الملك إذا نزل إلى السماء الدنيا لا يمكن أن يقول : من يدعوني. أبداً لو قال الملك : من يدعوني صار من دعاة الشرك لأن الذي يجيب الداعي إذا دعاه هو الله عَزَّوَجَلَّ فلا يمكن للملك أن يقول : هكذا، حتى لو فرض أن الله أمره أن يقول لقال :من يدعو الله فيستجيب له، ولا يمكن لملك من الملائكة وهم لا يعصون الله أن يقول : من يدعوني فأستجيب له، وبهذا بطل تحريف هذا الحديث إلى هذا المعنى أن يكون النازل ملكاً.

وتحريف نصوص الصفات من القرآن والسنة يجري فيها هذا المجرى، يعني أن كل التحريفات إذا تأملتها وجدت أنه يترتب عليها من المفاسد أضعاف ما يترتب على المفاسد التي توهموها لو أجروا اللفظ على ظاهره، ولهذا نجد الصحابة رَضِيَ‌اللهُ‌عَنْهُم سلموا من هذا فلا يوجد عنهم حرف واحد في تحريف نصوص الصفات، لأنه ليس فيها إشكال عندهم يجرونها على ظاهرها، كما يجرون آيات الأحكام على ظاهرها، والغريب أن هؤلاء الذين يحرفون في نصوص الصفات وهم لا يستطيعون أن يعقلوها لو حرف أحد من نصوص الأحكام مع أن الأحكام مربوطة بالمصالح والمصالح للعقول فيها مدخل لو حرف أحد في نصوص الأحكام لأقاموا عليه الدنيا، وقالوا : ما يمكن أن تخرج اللفظ عن ظاهره، مع أن الأحكام مربوطة بالمصالح والمصالح للعقل فيها مجال، لكن صفات الله غير مربوطة بهذا، صفات الله طريقها الخبر المجرد يعني ما فيه تلقٍّ في صفات الله نفياً، أو إثباتاً إلا من الكتاب والسنة، ومع ذلك نجد من يعلب بنصوص الكتاب والسنة فيما يتعلق بصفات الله ويحرفها حينما يرى أن العقل يقتضي ذلك، مع أن العقل الذي يدعي أنه يقتضي ذلك، عقل من؟ عقل زيد أو عمرو أو بكر.. كل واحد منهم له عقل يقول : هذا هو الحق ولهذا تجدهم يتناقضون، بل إن الواحد منهم ينقض كلامه بعضه بعضاً، يؤلف كتاباً فينقض به ما في الكتاب الأول وهكذا.

حجج تهافت كالزجاج تخالها … … حقاً وكل كاسر مكسور

فهم يتناقضون لأنهم على غير برهان وعلى غير أساس، فلهذا نقول : الطريق السليم، والمنهج الحكيم هو: ما درج عليه السلف من إجراء هذه النصوص على ظاهرها.

فإذا قال قائل: ظاهرها التمثيل. قلنا له: أخطأت ليس ظاهرها التمثيل، وكيف يكون ظاهرها التمثيل وهي مضافة إلى الله تعالى والله لا يماثله أحد في ذاته فكذلك في صفاته. فمثلاً قوله تعالى: (ويبقى وجه ربك) (سورة الرحمن، الآية ” 27 “)إذا قال: أنا لا أثبت الوجه حقيقة لأن ظاهره التمثيل، نقول : أخطأت ليس ظاهره التمثيل لأن الله تعالى لم يذكر وجهاً مطلقاً حتى يحمل على المعهود، وإنما ذكر وجهاً مضافاً إلى ذاته (ويبقى وجه ربك( فإذا كان مضافاً إلى ذاته وأنت تؤمن بأن ذاته لا تماثل ذوات المخلوقين وجب أن يكون وجهه لا يماثل أوجه المخلوقين. والله أكبر عليك لو قيل : يد الفيل ما فهمت أنها كيد الهرة لأنها أضيفت إلى الفيل وليست يداً مطلقة حتى تقول : تشترك مع غيرها فلا يمكن أن تفهم من قول القائل: يد فيل أنه كقول القائل : يد هر، أبداً فيكف تفهم إذا قيل : يد الله بأنها كيد زيد أو عمرو؟ أبداً ما يمكن أن تفهم هذا، فكل من قال : إن ظاهر نصوص الصفات التمثيل فإنه كاذب سواء تعمد الكذب أم لم يتعمده، لأنه حتى الذي يقول عن تأويل خاطىء يسمي كاذباً أليس الرسول ﷺ قد قال لأبي السنابل لما أخبر بأن أبا السنابل قال لسبيعة الأسلمية: لن تنكحي حتى يمضي عليك أربعة أشهر وعشر، قال الرسول ﷺ : ” كذب أبو السنابل “. مع أنه ما تعمد الكذب لكنه قال قولاً خاطئاً فنحن نقول هذا كاذب سواء تعمد أم لم يتعمد فليس في نصوص الصفات ولله الحمد ما يقتضي التمثيل لا عقلاً ولا سمعاً ثم إن لدينا آية من كتاب الله عَزَّوَجَلَّ تمحو كل ما ادعي أن فيه تمثيلاً وهي قوله : ( ليس كمثله شيء‌) (سورة الشورى، الآية ” 11″). فأنت إذا جاءك نص إثبات فاقرنه بنص هذا النفي ولا تؤمن ببعض الكتاب وتكفر ببعض بل اقرنه به. فمثلاً قوله تعالى: ( ويبقى وجه ربك‌) (سورة الرحمن، الآية ” 27 “) نقول : وليس كمثل وجه الله شيء لأن الله يقول: ( ليس كمثله شيء‌) (سورة الشورى، الآية ” 11 “) وعلى هذا فقس، والأمر ولله الحمد ظاهر جداً ولولا كثرة الناس الذين سلكوا هذا المسلك أعني مسلك التأويل في قولهم والتحريف فيما نرى، لولا كثرتهم لكان الأمر غير مشكل على أحد إطلاقاً، لأنه واضح ليس فيه إشكال، فلهذا نقول: يجب علينا أن نؤمن بأن الله عَزَّوَجَلَّ ينزل إلى السماء الدنيا هو نفسه كما نؤمن بأنه هو نفسه الذي خلق السماوات وأضاف الخلق إليه، وينزل إلى السماء هو، لأن الإضافة في ” ينزل ” كالإضافة في “خلق، ويخلق “، ولا فرق فالنازل هو الله، والخالق هو الله، والرازق هو الله، والباسط هو الله، وهكذا ولا فرق بينهما، والإنسان المؤمن الذي يتقي الله عَزَّوَجَلَّ لا يمكن أن يحرف ما أضافه الله إلى نفسه ويضيفه إلى أمر آخر وإذا أداه اجتهاده إلى ذلك فإنه يكون معذوراً لا مشكوراً، لأن هناك فرقاً بين السعي المشكور وهو ما وافق الحق، وبين العمل المعذور وهو ما خالف الحق لكن نعرف من صاحبه النصح إلا أنه التبس عليه الحق، فإن في هؤلاء المؤولة الذين نرى أن عملهم تحريف فيهم من يعلم منه النصيحة لله، ولكتابه، ولرسوله، وللمسلمين، لكن التبس عليهم الحق فضلوا الطريق في هذه المسألة.

وفي قوله: ” فيقول : من يدعوني فأستجيب له” في هذا إثبات القول لله وأنه بحرف وصوت لأن أصل القول لابد أن يكون بصوت ولو كان قولاً بالنفس لقيده الله كما قال تعالى: (ويقولون في أنفسهم لولا يعذبنا الله‌) (سورة المجادلة، الآية ” 8 “) فإذا أطلق القول فلابد أن يكون بصوت، ثم إن كان من بعد سمي نداء، وإن كان من قرب سمي نجاء.

فإذا قال قائل : نحن لا نسمع هذا القول؟

فنقول: أخبرنا به من قوله عندنا أشد يقيناً مما لو سمعنا وهو الرسول ﷺ نعلم علم اليقين بأن الله يقول : بخبر أصدق الخلق ﷺ ونحن لو سمعنا قولاً، لظننا أنه وجبة شيء سقط، أو حفيف أشجار من رياح فنتوهم فيما نسمع لكن ما قاله رسول الله ﷺ لا نتوهم فيه فيكون خبر الرسول ﷺ عندنا بمنزلة ما سمعنا بآذاننا، بل أشد يقيناً، إذا صح عنه، وهذا الحديث قد صح عنه فهو متواتر أو هو مشهور مستفيض عند أهل السنة والحديث فلذلك نقول : إن الله يقول هذا فينبغي لك وأنت تتهجد لله في هذا الزمن من الليل أن تشعر بأن الله ينادي يقول : من يدعوني فأستجيب له، فتدعو الله تعالى وأنت موقن بهذا والدعاء أن تقول: ” يا رب” فهذا دعاء.

وقوله: ” من يسألني ” أي من يطلب مني شيئاً مثل أن تقول: (يا رب أسألك الجنة ) فهذا سؤال، واجتمع في قول القائل : يا رب أسالك الجنة الدعاء والسؤال.

وقوله: ” من يستغفرني فأغفر له” أي من يطلب مني المغفرة مثل أن تقول : يا رب اغفر لي فهذا استغفار، وإذا قال القائل: “اللهم إني أسالك الجنة” فقوله: “اللهم” دعاء لأن أصلها يا الله. وقوله “أسالك الجنة” هذا سؤال فيكون فيه سؤال ودعاء وفي حديث أبي بكر الذي علمه إياه النبي ﷺ : “اللهم إني ظلمت نفسي ظلماً كثيراً ولا يغفر الذنوب إلا أنت فاغفر لي مغفرة من عندك، وارحمني إنك أنت الغفور الرحيم ” .

فهذا متضمن لثلاثة ، الدعاء في قوله : ” اللهم ” ، والاستغفار في قوله : ” فاغفر لي ” ، وفي قوله : “وارحمني ” دعاء بالرحمة.

قوله: “من يدعوني فأستجيب له، من يسألني فأعطيه، من يستغفرني فأغفر له” “من ” هنا اسم استفهام، والمراد به التشويق وليس المراد به الاستخبار، لأن الله عَزَّوَجَلَّ يعلم، لكن المراد به التشويق يشوق سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ عباده أن يسألوه، وأن يدعوه، وأن يستغفروه وفي هذا غاية الكرم والجود من الله سُبْحَانَهُ‌وَتَعَالَىٰ أنه هو الذي يشوق عباده إلى سؤاله، ودعائه، ومغفرته كقوله:(يا أيها الذين آمنوا هل أدلكم على تجارة تنجيكم من عذاب أليم) (سورة الصف، الآية ” 10 “).انظر إلى هذا الخطاب الرفيق الشيق ففيه التشويق والرفق(هل أدلكم على تجارة تنجيكم من عذاب أليم‌) (سورة الصف، الآية ” 10 “) ولم يقل : ” يا أيها الذين آمنوا بالله ” ما قال هكذا وإن كان قالها في آيات أخرى لكن في هذه الآية ما قال هكذا لأن المقام يقتضي ذلك فالسورة كلها سورة جهاد من أولها إلى آخرها ( فأيدنا الذين آمنوا على عدوهم فأصبحوا ظاهرين) (سورة الصف، الآية ” 14 “). المهم أن في هذا الحديث وأمثاله من كرم الله عَزَّوَجَلَّ ما هو ظاهر لمن تأمله، وأهم شيء فيما تكلمنا عليه مسألة الصفات فأنا أكرر أن تلتزموا فيها ما التزمه السلف، وأن لا تحيدوا يميناً ولا شمالاً، ولا تسألوا عما لم يسأله السلف، فإن هذا من التنطع والتكلف والابتداع في دين الله، وإني أقول لكم : إن الإنسان كلما تعمق في هذه الأمور فأخشى أن ينقص في قلبه من إجلال الله وعظمته بقدر ما حصل من هذا التعمق في البحث في هذه الأمور واسأل العامي، العامي إذا ذكرت الله عنده اقشعر جلده وإذا ذكرت نزوله إلى السماء الدنيا اقشعر جلده لكن أولئك الذين يتعمقون في الصفات ويحاولون أن يسألوا حتى عن الأظافر نسأل الله لنا ولهم الهداية هؤلاء إذا ذكر عندهم حديث النزول بدؤوا يوردون على أنفسهم أو على غيرهم كيف تكون الحال وثلث الليل يتنقل على الكرة الأرضية؟ وكيف تكون الحال حين نزوله بالنسبة للعلو وبالنسبة للعرش؟

ونحو ذلك من الأسئلة التي تشطح بهم عن تعظيم الله عَزَّوَجَلَّ وهؤلاء بلا شك سينقص من إجلال الله عَزَّوَجَلَّ في قلوبهم بقدر ما حاولوا من التعمق في هذه الأمور، وليس إجلالنا لله عَزَّوَجَلَّ كإجلال الصحابة ولا قريباً منه، وليس حرصنا على العلم بصفات الله كحرص الصحابة وهم ما سألوا هذه الأسئلة ولذلك وأنا أنصحكم لله وأرجو منكم ألا تتعمقوا في هذه الأمور فتسألوا عن أشياء لم يسأل عنها الصحابة. خذوا ما جاء في كتاب الله وسنة رسوله ﷺ واتركوا ما عدا ذلك لئلا يوقعكم الشيطان في أمر تعجزون عن التخلص منه قد يوقعكم في التمثيل ويلزمكم إلزاماً بأن تعتقدوا ذلك، لأن الإنسان الذي يتعمق إلى هذا الحد يخشى عليه، خذوا ما جاء في الكتاب وصحيح السنة واحمدوا الله على العافية واسلكوا سبيل السابقين والله أعلم .

مطالب مرتبط:

۱۰۱ – از آنجا که همیشه در قسمتی از زمین شب و در قسمتی روز است، چگونه حدیث «نزول الله در یک سوم آخر شب» را درک کنیم؟

۱۰۱ – از شیخ سوال شد: چگونه بین حدیث ابو هریره در مورد نزول الله به آسمان دنیا در یک سوم آخر شب، بین واقعیت جمع ببندیم؟ چنان که واقعیت این است که وقتی اینجا شب است، در آمریکا روز است. جواب دادند: سوالتان در مورد حدیث صحیحی است که شیخین[۱] و دیگران آن را […]

ادامه مطلب …

۹۶ – حدیث «نزول پروردگار در یک سوم آخر شب»

۹۶ – از شیخ رحمه الله در مورد این حدیث که ابوهریره رضی الله عنه روایت کرده، سوال شد: «پروردگارمان تبارک و تعالی هر شب وقتی که یک سوم آخر شب باقی مانده است، به آسمان دنیا نزول می‌کند، و می‌گوید: چه کسی است مرا بخواند تا اجابتش کنم، چه کسی است از من بخواهد […]

ادامه مطلب …

۹۷ – آیا نزول الله تعالی مستلزم خالی شدن عرش از اوست؟

۹۷ – از شیخ رحمه الله سوال شد: آیا نزول الله تعالی مستلزم خالی شدن عرش از او تعالی است؟ جواب دادند: می‌گوییم: اصل این سخن، تکلّف بوده و از سوال کننده‌اش تشکر نمی‌شود. زیرا از او می‌پرسیم: آیا حرص تو برای فهمیدن صفات الله، بیشتر از صحابه است؟ اگر گفت: بله، این دروغگوست، و […]

ادامه مطلب …

۹۸ – آیا هنگام نزول الله، آسمان او را در بر می‌گیرد؟

۹۸ – از شیخ سوال شد: آیا وقتی الله نزول کند، آسمان او را در بر می‌گیرد؟ جواب دادند: این گونه نیست. زیرا اگر گفتی آسمان او را در بر می‌گیرد، لازمه‌اش این است که او به آسمان محتاج است، هم چنان که تو به سقف احتیاج داری وقتی تو را در بر می‌گیرد، و […]

ادامه مطلب …

۱۰۳ – آیا نزول الله تعالی در وقتی است که هیچ کسی جز او از آن اطلاع ندارد؟

۱۰۳ – از شیخ رحمه الله در مورد سخنی که در روزنامه …… آمده سوال شد، که نویسنده گفته: «نزول الله تعالی در وقتی است که هیچ کسی جز او از آن اطلاع ندارد»؟ جواب دادند: دوست داشتم که نویسنده در نوشتن چنین جوابی عجله به خرج نمی‌داد. زیرا مقامی بس خطیر است. چون متعلق […]

ادامه مطلب …

۹۹ – آیا وقتی که الله عز و جل به آسمان دنیا نزول کند، آسمان دوم به بعد، بالاتر از او قرار می‌گیرند؟

۹۹ – از شیخ سوال شد: آیا وقتی که الله عز و جل به آسمان دنیا نزول کرد، آسمان دوم به بعد، بالاتر از او قرار می‌گیرند؟ جواب دادند: خیر، و از این جواب اطمینان داریم. چون اگر قبول کنیم چنین چیزی امکان دارد، صفت علوّ باطل می‌شود، وصفت علوّ برای الله لازم است و […]

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه