(۱۲۳) سوال: تفسیر این آیات را میخواهم، الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ میفرماید: «وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَهٌ» [زخرف: ٨٤] : «او کسی است که در آسمان، معبود است و در زمین نیز معبود است» در آیهای دیگر میفرماید: «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» [طه: ۵] : «الله رحمان بر عرش قرار گرفت» بعضی میگویند: الله در آسمان است؛ بعضی دیگر نیز میگویند: الله در همه جا وجود دارد. لطفا توضیح دهید، الله شما را اجر دهد.
جواب:
این سؤال بزرگ و مهمی است زیرا الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ خودش را چنین معرفى نموده که «العلیّ» ، « الأعلي»، بر بندگانش از بالای آنان چیره است امور از جانب او فرود میآید و به سوی او بالا میرود، او در آسمان (بلندی) است. همهی اینها بر علو الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ و برتری او بر همه چیز، دلالت دارد؛ الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ فرمود: «وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَهٌ» [زخرف:٨٤] منظور از این آیه، الوهیت الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ است. منظور، ذات پروردگار نیست. فرمایش الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ به این معنا است که الوهیتش در آسمان و زمین ثابت است. شخصی میگوید: فلانی در مکه و مدینه امیر است اما فقط در یکی از دو مکان حاضر است؛ منظور این است که امارتش در مکه و مدینه، ثابت است. پس الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ، معبود مخلوقات آسمان و زمین است ولی خودش بالای آسمانها و بر روی عرش است. در نتیجه هیچ منافاتی با این آیه ندارد: «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» [طه:۵] به این معنا که بر عرش اسقرار یافت؛ چون استواء در لغت عرب زمانی که متعدی به «علی» شود، معنای علوّ و بالا بودن را میرساند؛ مانند: «فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ» [مؤمنون:٢٨] : «وقتی تو و همراهانت بر کشتی سوار شدید» يعني: بالا رفتید. همچنین: «وَجَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِه» [زخرف :۱۳] : «برای شما از کشتی و چهارپایان مرکبهایی قرار داد که سوار شوید تا بر پشتشان قرار گیرید» الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ فرمود: «ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ» [زخرف:١۳] : «آن گاه چون بر آنها قرار گرفتید، نعمت پروردگارتان را یاد کنید» یعنی هرگاه بر آن بالا رفتید. الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ بر عرش است؛ یعنی بالای آن استقرار یافته است. این علو، علوّ عام و برای همهی مخلوقات نیست بلکه علو خاصّ عرش است و به همین علت گفته میشود: بر عرش استقرار یافت (استوی علی العرش). گفته نمیشود: بر آسمان استقرار یافت (استوی علی السماء) گفته میشود: بر عرش متعالی شد و بر آسمان متعالی شد. پس استواء بر عرش، علو خاصی است که علو عام بر همهی مخلوقات نیست.
پس کسی که استواء را در این جا به معنای استیلاء، ملک و چیره شدن تفسیر کند، از چند جهت دچار اشتباه شده است:
اول: مخالف زبان عرب است؛ استوی در لغت عرب به معنای استیلاء بر چیزی نیامده است، کلام عرب نزد ما بسیار مشهور و واضح است سراغ نداریم که کسی استواء را به استیلاء تعبیر نماید اما دربارهی این بیت شعر:
قد استوی بشر علی العراق من غیر سیف أو دم مهراق
باید گفت: باید ثابت شود که شاعر، عرب خالص بوده است که البته هیچ کس نمیتواند این را ثابت کند. حتی اگر عرب بودن شاعر اثبات شود، در شعر قرینهای وجود دارد که مانع معنای علو بر عراق میشود؛ چون امکان ندارد انسان بر عراق، علو ذاتی داشته باشد؛ بنابراین مراد از این علو، علو معنوی یعنی همان استیلاء است اما برای علو ذاتی الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ بر عرش، هیچ مانع عقلی و نقلی وجود ندارد.
دوم: تفسیر استواء به استیلاء مخالف فهم سلف صالح و ائمهی خلف است زیرا آنها اجماع دارند بر این که «استوی علی العرش» به معنای علو بر آن است. از هیچ یک از آنان حتی یک جمله نقل نشده که استوی را به استیلاء تفسیر نمایند. روشن است که مخالفت با سلف، گمراهی و خروج از جماعت بر حق محسوب میشود.
سوم: لازمهی تفسیر آیه: «اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ» به استیلاء و چیرگی، این است که عرش قبلاً در مالکیت غیر الله بوده باشد و سپس الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ بر آن مسلّط شده باشد که این قطعاً باطل است.
چهارم: اگر استواء را به استیلاء و مسلّط شدن تفسیر کنیم، جایز میشود بگوییم: الله بر زمین، انسان، شتر، کشتی و بر همه چیز استوا نموده است چون الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ بر همه چیز چیره و مسلّط است و مالک همه چیز است. واضح است هیچ کس نمیگوید که درست است بگوییم: الله بر انسان و بر زمین و… استواء نموده است.
پنجم: کسانی که استواء را به استیلاء و چیرگی تفسیر نمودهاند، دچار سرگردانی و اختلاف هستند. تشویش و اختلاف پیروان یک دیدگاه، به معنای عدم رسوخ و صحت آن دیدگاه میباشد. بنابر آن چه بیان کردیم، جایز نیست هیچ کس این فرمایشهای الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ را به استیلا و تسلّط بر عرش تفسیر کند: «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» [طه:۵] یا «ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ» [اعراف: ۵۴] لازمهی استواء بر عرش، علو مطلق الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ بر تمامی مخلوقات است. متعالی بودن الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ بر همهی مخلوقات با این فرمودهی الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ تعارض و منافاتی ندارد: «وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَهٌ» [زخرف: ٨٤] همچنین: «وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَهٌ» [زخرف:٨٤ ] و «وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ» [انعام: ۳] : « او الله است که معبود در آسمانها و زمین معبود است و نهان و آشکار شما را میداند» الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ فرمود: «وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ» [انعام: ۳] فرمایش الله بدین معنا نیست که ذاتش در آسمانها و زمین قرار دارد بلکه الوهیتش در آسمانها و در زمین ثابت است.
باید فهمید که اعتقاد به حضور ذات الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ در همهی مکانها، اعتقادی باطل است که اگر انسان دلایل باطل بودنش را بداند هرگز آن را به زبان نمیآورد. لازمهی اعتقاد مذکور، این است که الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ در همهی مکانهای پاک و ناپاک، حضور داشته باشد. همچنین الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ در دل حیوانات، انسانها و… حضور یابد. در نتیجه: با تعدد مکانها، ذاتش متعدد و چند عدد شود و یا تجزیه شود و بعضی اجزاء وی در این مکان و بعضی در مکانهای دیگر باشد. اینها همه باطل است و تصور آن برای رد و اثبات فاسد بودنش کافی است.
کسی که بگوید: الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ در تمام مکانها قرار دارد، گمراه و مبتدع است. حقّ و جایگاه الله را آنگونه که شایستهی او است نمیداند، مراعات نمیکند و عظمت و بزرگی الله را نشناخته است. چگونه ممکن است الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ در همه جا باشد، در حالی که کرسی او به وسعت آسمانها و زمین است؟ «وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِه» [زمر: ۶۷] : «در روز قیامت تمام زمین در مشت او است و آسمانها در هم پیچیده در دست راست او است» پس این شخص تقوای الله سُبْحَانَهُوَتَعَالَىٰ را پیشه نماید و به سوی پروردگارش توبه کند؛ قبل از این که با چنین عقیدهی فاسدی، مرگ به سراغش بیاید و پرودگارش را با ناپاکی و فساد در عقیده ملاقات نماید. از الله سلامت را درخواست مینماییم.
***