۲۴۰- وعنه قال: قال رسولُالله صلی الله علیه و آله و سلم: «لا تَحاسدُوا وَلا تناجشُوا ولا تَباغَضُوا ولا تَدابرُوا ولا يبِعْ بعْضُكُمْ عَلَى بيْعِ بعْضٍ، وكُونُوا عِبادَ الله إِخْوانًا. المُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِم لا يَظلِمُه ولا يَحْقِرُهُ ولا يَخْذُلُه. التَّقْوَى هَاهُنا ويُشِيرُ إِلَى صَدْرِهِ ثَلاَثَ مرَّاتٍ بِحسْبِ امْرِيءٍ مِنَ الشَّرِّ أَنْ يَحْقِر أَخاهُ المسلم. كُلَّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حرامٌ دمُهُ ومالُهُ وعِرْضُهُ». [روایت مسلم]([۱])
ترجمه: ابوهریره رضي الله عنه میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «به یکدیگر حسادت نورزید؛ قیمت کالاها را بدون اینکه قصد خرید داشته باشید، بالا نبرید؛ با يکدیگر دشمنی و قهر (و قطع رابطه) نکنید؛ و هیچکس، بهخاطر خود معاملهی شخص دیگری را بههم نزند و برادروار، بندگانِ (نیک و عبادتگزار) الله باشید. مسلمان، برادرِ مسلمان است؛ به او ستم نمیکند، او را خوار و زبون نمیگرداند و دست از یاریاش نمیکشد. تقوا اینجاست».- و سه بار به سینهاش اشاره کرد.- «همین قدر برای بد بودن شخص، کافیست که برادر مسلمانش را کوچک بشمارد. آبرو، مال و خون (جانِ) هر مسلمانی بر سایر مسلمانان، حرام است».
شرح
مؤلف رحمه الله، حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریره رضي الله عنه میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «به یکدیگر حسد نورزید». حسادت، این است که انسان، از بابت نعمتی که الله به کسی بخشیده است، ناراحت باشد. مثلاً الله متعال، به کسی مال و ثروت یا همسر و فرزندان نیکی عنایت کرده یا او را از علم و دانش، برخوردار نموده است؛ حال، اگر کسی ناراحت باشد که خداوند عزوجل به این بنده، چنین نعمتهایی را ارزانی داشته، در حقیقت به او حسد ورزیده است؛ فرقی نمیکند که آرزوی زوال نعمت از این شخص را داشته باشد یا خیر. گرچه برخی از علما، حسادت را به معنای آرزوی زوال نعمت از دیگران دانستهاند؛ البته این، بدترین و زشت ترین نوع حسادت است و گرنه، حسادت همین است که انسان، از بابت نعمتهایی که دیگران از آن برخوردار شدهاند، ناراحت باشد. حسد، یکی از ویژگیهای یهودیان است؛ از اینرو آدمهای حسود به یهودیان، شباهت دارند. الله متعال میفرماید:
﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم﴾ [البقرة: ١٠٩]
بسیاری از اهل کتاب، به سبب حسادتی که در وجودشان ریشه کرده، دوست دارند شما را که ایمان آوردهاید، به کفر بازگردانند.
الله متعال دربارهی یهودیان میفرماید:
﴿أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۖ فَقَدۡ ءَاتَيۡنَآ ءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَءَاتَيۡنَٰهُم مُّلۡكًا عَظِيمٗا ٥٤﴾ [النساء : ٥٤]
یا به آنان که الله از فضل و کَرَمش به آنان بخشیده، حسد میورزند؟! بهراستی ما، به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت عطا کردیم و به آنان حکومت بزرگی دادیم.
در هر حال، حسادت همین است که انسان، از بابت نعمتهایی که دیگران از آن برخوردار شدهاند، ناراحت باشد؛ فرقی نمیکند که آرزو کند این نعمتها به او برسد یا نه، فقط آرزو نماید که برادرش از این نعمتها محروم شود؛ گرچه به خودش نرسد!
حسد، ویژگیِ بسیار بدیست که به پارهای از بدیهای آن اشاره میکنم:
یکی از بدیهای حسادت، این است که نوعی شباهت و همانندی به بدترین و پلیدترین انسانها، یعنی یهودیان است؛ همان کسانی که الله متعال، تعدادی از آنها را به صورت بوزینگانی خوار و مطرود درآورد و برخی از آنان نیز، عبادت معبودان باطل را در پیش گرفتند.
حسادت، بیانگرِ بدذاتی و خباثت درونی فردِ حسود است و نشان میدهد که او، آنچه را برای خود میپسندد، برای برادرانش نمیپسندد؛ زیرا کسی که خیرخواه برادران خود میباشد و هرچه برای خود میپسندد، برای آنها نیز میپسندد، هرگز به آنان حسادت نمیورزد؛ بلکه اگر نعمتی به آنها برسد، خوشحال میشود و میگوید: یا الله! مرا نیز از این نعمت برخوردار بگردان. همانطور که الله متعال، میفرماید:
﴿وَلَا تَتَمَنَّوۡاْ مَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بِهِۦ بَعۡضَكُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبُواْۖ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبۡنَۚ وَسَۡٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِۦٓ﴾ [النساء : ٣٢]
چیزی را آرزو نکنید که الله با آن، برخی از شما را بر برخی دیگر برتری داده است. مردان از آنچه به دست آوردهاند، بهرهای دارند و زنان نیز از آنچه به دست آوردهاند، بهرهای دارند. و از الله بخشش و فضلش را درخواست کنید.
حسد، نوعی اعتراض بر تقدیر الهیست؛ زیرا مگر چه کسی، این نعمت را به این بنده ارزانی داشته است؟ آری؛ الله عزوجل. لذا کسی که از خوشیِ برادرِ مسلمانش ناراحت است، در حقیقت از تقدیر الله متعال، ناراحت میباشد. ناگفته پیداست که هرکس بر تقدیر الهی اعتراض کند، در خطرِ بزرگی قرار دارد و هر لحظه، ممکن است دین و ایمانش را از دست بدهد.- پناه بر الله- گویا به مقابله و رقابت با تدبیر و تقدیر ربالارباب جل جلاله برخاسته است!
یکی دیگر از بدیهای حسادت، این است که وقتی الله متعال نعمتی به بندگانش ارزانی میدارد، آتشِ حسد در قلبِ حسود، شعلهور میشود و او را در آه و افسوس، و غم و اندوه فرو میبرد و او را ناآرام و بیقرار میگرداند؛ زیرا نعمتهایی که الله به بندگانش میبخشد، بیشمار است و از آنجا که آدمِ حسود، چشمِ دیدنِ اینهمه نعمت را ندارد، حسادت در قلبش بهجوش میآید و تمام وجودش را میسوزاند.
حسادت، نیکیهای انسان را از میان میبرد؛ همانطور که آتش، هیزم را نابود میکند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «إيَّاكُمْ وَالْحَسَدَ، فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْحَسَنَاتِ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ»؛([۲]) یعنی: «از حسد بپرهیزید؛ زیرا حسد، نیکیها را از میان میبرد؛ همانگونه که آتش، هیزم را نابود میکند».
حسد، انسان را از سعی و تلاش و پرداختن به کارهای مفید بازمیدارد؛ زیرا آدمِ حسود، همواره در این فکر و خیال است که فلانی، چگونه پولدار شد و اینهمه ثروت را از کجا آورد؟ یا فلانشخص، چگونه علم و دانش کسب کرد؟ فلانی هم صاحب زن و فرزند شد؛ چطور؟! آدمِ حسود، همواره در غم و اندوه بهسر میبرد و به خود میپیچد و کاری جز این ندارد که با خود، نعمتهای الله عزوجل بر بندگانش را حساب و کتاب کند و در غم و حسرتِ این نعمتها باشد!
حسادت، نشانی از بدذاتیِ حسود است و از این خبر میدهد که او، نهادی شرور و تنگنظر دارد که به خیر و نیکی علاقهمند نیست؛ بلکه نفسِ خودخواهی دارد که همه چیز را برای خود میخواهد.
حسد، هیچ تغییری در تقدیر الهی ایجاد نمیکند؛ آدمِ حسود، هرچه کند و به هر اندازه که ناراحت و ناخوش باشد، و هر چه برای زوال نعمت از دوستان و اطرافیانش سعی و تلاش نماید، هیچ کاری از پیش نمیبرد.
گاه حسادت، انسان را به آنجا میکشاند که دیگران را چشم بزند. چنین آدمی بدذات، حسود و کینهتوز است و همینکه نعمتی ببیند یا چیز شگفتآوری مشاهده کند، تیرِ حسادت از او جدا میشود و به دیگران اصابت میکند. لذا جزو افرادی میگردد که با چشم زخم، به مردم اذیت و آزار میرسانند. بیشک آدمِ چشمشور متناسب با آسیب یا زیانِ مالی، جسمی و اجتماعی که به دیگران میرساند، گنهکار، و در نتیجه مجازات میشود؛ از اینرو بسیاری از علما، چنین افرادی را ضامن و مسؤولِ آسیبها یا زیانهایی دانستهاند که اینها به دیگران میرسانند. یعنی اگر فردی، شخصی را چشم بزند و بدینسان به مال و فرزندان وی آسیبی برساند، ضامن است. همچنین گفتهاند: کسی که به چشمشوری یا چشم زخم شهرت دارد، واجب است که او را زندانی کنند تا توبه نماید. او را زندانی میکنند تا دیگران از شرّ او در امان باشند.
حسادت، باعث تفرقه میشود؛ زیرا هیچکس، آدمِ حسود را دوست ندارد. برعکس، همه، آدمِ پاکطینت و خیرخواه را دوست دارند.
آنچه برشمردیم، بدیهای حسد بود؛ لذا به حکمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پی میبریم که فرموده است: «به یکدیگر حسد نورزید». حال، این پرسش میشود که گاه، انسان دوست دارد که در خیر و نیکی، جلوتر از دیگران باشد؛ آیا این، حسد است؟ پاسخ: خیر؛ این، حسادت نیست؛ بلکه رقابتی سالم یا شتافتن به سوی نیکیهاست. الله متعال، میفرماید:
﴿لِمِثۡلِ هَٰذَا فَلۡيَعۡمَلِ ٱلۡعَٰمِلُونَ ٦١﴾ [الصافات : ٦١]
پس عملکنندگان باید برای چنین پاداشی عمل کنند.
همچنین میفرماید:
﴿وَفِي ذَٰلِكَ فَلۡيَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ ٢٦﴾ [المطففين: ٢٦]
مشتاقانِ چنین نعمتهایی باید در طلبش بر یکدیگر پیشی بگیرند.
لذا اگر کسی دوست داشته باشد که در خیر و نیکی، بر دیگران پیشی بگیرد، حسد نورزیده است؛ بلکه حسد، این است که برخورداری دیگران از خیر و نیکی، برای انسان، ناگوار باشد.
حسد، نشانههای فراوانی دارد؛ از جمله اینکه آدمِ حسود، همواره سعی میکند فضایل دیگران را مخفی و پوشیده نگه دارد. ثروتمندی، مال و ثروتش را در راههای نیکی مانند ساختن مساجد، بهسازی جادهها، خرید کتاب برای دانشجویان و امثال آن، خرج میکند؛ وقتی مردم، دربارهی نیکوکاریِ این ثروتمند سخن میگویند، آدمِ حسود را میبینیم که خودش را به کوچهی بیخبری میزند؛ انگار چیزی نشنیده است. در حسادتِ این شخص، شکی نیست؛ زیرا هر آدمِ خیرخواهی که به خیر و نیکی علاقهمند است، نشر و گسترش خیر و نیکی برای دیگران را دوست دارد. شخصی که از دیگران به نیکی و انصاف یاد میکند و آنها را بهخاطر خوبیها و نیکیهایشان میستاید، این، بیانگر سلامت او از حسد و پاک بودن دلِ اوست. مثلاً میگوید: فلانی، آدمِ خوبیست، فلانکس، نیکوکار است، فلانی هم آدمِ بخشندهایست.
الله متعال، همهی ما را از حسادت و سایر رذایل اخلاقی و کارهای ناپسند، در پناهِ خویش قرار دهد.
در ادامهی این حدیث، آمده است: «وَلا تناجشُوا»؛ یعنی: «قیمت کالاها را بدون اینکه قصد خرید داشته باشید، بالا نبرید». «لاتناجشُوا»، یعنی «نَجَش» نکنید. نَجَش، بدین معناست که شخصی، بیآنکه قصد خریدِ کالایی را داشته باشد، برای فریب دادن خریدار یا بهقصد بالا بردن سودِ فروشنده یا به هر دو نیت، چنین وانمود میکند که میخواهد این کالا را به فلانقیمت خریداری نماید. به عنوان مثال: کالایی را در بازار در معرضِ فروش میگذارید و هرکس، قیمتی میگوید و بدینسان کالای شما، عملاً به مزایده گذاشته میشود. آخرین قیمتی که برای این کالا گفتهاند، صدهزار تومان است؛ در این میان شخصی برمیخیزد و قصد خرید ندارد؛ ولی میگوید: صد و دههزار تومان. قصدش، فقط این است که مشتری را به خریدِ آن جنس، تحریک نماید و بهاصطلاح بازارگرمی کند و قیمت کالا را بهنفع فروشنده بالا ببرد. این، حرام است. اما اگر کسی، واقعاً از ابتدا قصد خرید داشته باشد، ولی در جریان قیمتهای پیشنهادی، قیمت آن جنس بهاندازهای بالا برود که از خریدِ آن منصرف شود، اشکالی ندارد؛ زیرا بسیاری از مردم، هنگام مزایده، قیمتِ پیشنهادیِ خود را مناسب میدانند، ولی وقتی قیمت، بالا میرود، از خریدِ آن جنس منصرف میشوند. هیچ ایرادی بر این کار وارد نیست و اشکالی ندارد.
مزایده، سه حالت دارد: نوع اول، «نَجَش» یا برای بازارگرمیست که حرام میباشد. نوع دوم را نیز در سطور گذشته توضیح دادیم. و نوع سوم، این است که بهقصد خریدِ کالا، قیمتی پیشنهاد میدهد و آن را بالا میبرد و سرانجام، خود، آن را خریداری میکند؛ یعنی با قیمتی که پیشنهاد داده است، به آن کالا دست مییابد. این هم اشکالی ندارد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ولا تَباغَضُوا». یعنی: «با یکدیگر دشمنی نکنید». به عبارتی، نسبت به هم بغض و کینه نداشته باشید. لذا برای هیچ مسلمانی جایز نیست که نسبت به برادرِ مسلمانش، بغض و کینه داشته باشد؛ یعنی در قلب خویش از او بدش بیاید. اگرچه آن شخص، جزو فاسقان و بدکاران باشد؛ البته جایز است که متناسب با نوع گناهی که مرتکب میشود، از او بدتان بیاید. ناگفته نماند که این بغض و کینه، نباید مطلق باشد؛ بلکه از آنجا که مسلمان و اهل ایمان است، او را دوست بدارید؛ از اینرو ناراحتی ما از مسلمانِ شرابخوار یا سیگاری و یا مسلمانی که اسبال ازار میکند، با بغض و کینهای که از کافران در دل داریم، متفاوت است. کسی که مسلمانانِ فاسق و کافران را یکسان میداند، در حقیقت، سبکسر و بیخرد است. این، اشتباه بزرگیست که ناراحتی ما از مسلمانانِ بدکار بیش از بغض و کینه نسبت به کافران باشد؛ زیرا مؤمن هرطور که باشد، باز هم از کافر بهتر است. شاید بپرسید: چگونه محبت به یک شخص و ناراحتی از او، در یک دل، جمع میشود؟ برای پاسخ مثالی ذکر میکنم. هیچ دقت کردهاید که وقتی یک پزشک، داروی تلخ و بدبویی برای شما تجویز میکند و میگوید: این دارو را بخور؛ به خواست خداوند عزوجل بهبود مییابی، آیا شما این داروی تلخ و بدبو را دوست دارید؛ خیر؛ اما از جهتی دیگر، دوستش دارید. چون به سلامتی خویش، علاقهمندید. مؤمنِ معصیتکار نیز همینگونه است. اگرچه به سبب معصیتی که مرتکب میشود، از او ناراحت هستید، اما بهکلی و بهیکباره، از او بد نبرید؛ بلکه متناسب با ایمانش، او را دوست بدارید و از آنجا که اهل گناه و معصیت است، از او ناراحت باشید. ولی فراموش نکنید که ناراحتی شما از او، نباید باعث شود که او را نصیحت نکنید یا بگویید: من، نمیتوانم این مرد را ببینم؛ بلکه خویشتندار باشید و با او رابطه برقرار کنید و نصحیتش نمایید. امید است که الله به وسیلهی شما، به او نفعی برساند و نصحیت شما در او اثر بگذارد. پس، ناامید نباشید. چه بسیار انسانهایی که ما، هدایت آنها را بعید میدانستیم،ما،
ولی الله عزوجل آنان را هدایت نمود. نمونههای زیادی از این دست دیدهایم؛ هم در گذشته و هم در حالِ حاضر. الله متعال برای برخی از فاسقان و بدکاران، دعوتگرانی فراهم فرمود که آنان را به سوی حقیقت و راه درست فراخواندند و حتی از دعوتگران نیز بهتر شدند. مثالی از گذشتهی این امت ذکر میکنم؛ خالد بن ولید رضي الله عنه پیش از آنکه مسلمان شود، حکمِ شمشیری آخته و برهنه در برابرِ مسلمانان را داشت. همه، از عملکرد او در جنگ احد به عنوان فرماندهی سواره نظامِ قریش، آگاهیم. او بود که از قسمت بالای کوه، به مسلمانان، حملهور شد و مسلمانان را تا آستانهی شکست پیش برد؛ اما الله متعال، او را هدایت بخشید و [«سیفالله» نامیده شد.] همچنین عمر بن خطاب رضي الله عنه که از سرسختترین کسانی بود که در برابر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جبهه گرفتند؛ ولی الله عزوجل او را هدایت نمود و بدینسان از دوستان و بندگان خاصّ الله عزوجل گردید؛ چنانکه دومین فرد این امت شد.
لذا ناامید نباشید و نگویید: من، توانایی دیدنِ فلانی را ندارم و نمیتوانم پای صحبتهایش بنشینم و امکان ندارد که نزدش بروم. بلکه نزدش بروید و ناامید نباشید؛ دلها به دست خداست. شاید کسی بگوید: بغض و کینه، یک امر انفعالیست که در درون انسان شکل میگیرد و از ارادهی انسان، خارج است؛ درست، مانند محبت. یعنی انسان نمیتواند به ارادهی خود، کسی را دوست بدارد یا محبتش را نسبت به کسی، کم یا زیاد کند؛ بلکه پارهای از اسباب در پیدایش محبت و کم یا زیاد شدن آن، مؤثر است. از اینرو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی تقسیمبندی نوبتِ همسرانش، چنین دعا کرد: «اللَّهُمَّ هَذَا قَسْمِي فِيمَا أَمْلِك، فَلا تَلُمْنِي فِيمَا لاَ أَمْلِك»؛ یعنی: «یا الله! این، تقسیمبندی من در نوبتیست که میتوانم؛ ولی مرا به خاطر محبتی که از اراده و توانِ من خارج است، سرزنش و مؤاخذه نفرما». ناگفته پیداست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همسرش عایشه رضي الله عنها را از سایر همسرانش بیشتر دوست داشت و این، از ارادهی او، خارج بود.
در پاسخِ کسی که خشم و غضب را انفعالی و غیرارادی میداند، باید بگوییم: هر واکنشی، نتیجهی یک کُنش است. به عنوان مثال: محبتی که به یک شخص دارید، برآمده از اسباب و زمینههایی مانند تدیّن و ایمان او، خوشاخلاقی و نیز خدمتها و خوبیهاییست که در حق شما انجام داده است و شما با یادآوریِ این ویژگیها و خوبیها، او را دوست میدارید. اگر از کسی خوشتان نمیآید، این هم اسباب و خاستگاههای خودش را دارد؛ ولی انسان باید از اسباب و انگیزههایی که بغض و کینه را در پی دارد، دوری نماید؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «نسبت به هم بغض و کینه نداشته باشید».
در هر حال محبت و دوستی، و نیز کینه و دشمنی، برخاسته از اسباب و انگیزههای خاصّ خود میباشد. اگر از اسباب کینه و دشمنی، دوری کنید و آنها را فراموش نمایید، انشاءالله کینه و دشمنی از میان میرود. این، همان چیزیست که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به ما دستور داده و فرموده است: «نسبت به هم بغض و کینه نداشته باشید». شخصی، به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: مرا نصیحت کن. فرمود: «خشمگین مشو». او چندین بار درخواست نصیحت کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «خشمگین مشو». در حدیثی، از خشم و غضب به عنوان پارهای از آتش یاد شده که شیطان در قلبِ انسان میاندازد؛ از اینرو گاه انسان میگوید: راهی برای خاموش کردن این آتش وجود ندارد. میگوییم: آتش خشم نیز خاموش میشود. باید همان کارهایی را انجام دهیم که خشمِ انسان را کاهش میدهد تا سرانجام، خشم و غضب برطرف شود.
در ادامهی این حدیث آمده است: «ولا تَدابرُوا»؛ یعنی: «به یکدیگر پُشت نکنید»؛ اما آیا منظور از پشت کردن به یکدیگر، این است که وقتی در مجلسی حاضر میشویم، پُشت به یکدیگر بنشینیم؟ آری؛ این، یکی از نمونههای پشت کردن به یکدیگر است. قطع کردن حرفِ دیگران، یکی دیگر از نمونههای پشت کردن به یکدیگر است؛ بدینسان که دوستمان با ما سخن میگوید، ولی ما، او را رها کنیم و با بیتوجهی آن محل را ترک نماییم! پشت کردن به یکدیگر، مفاهیم و مصادیق معنوی نیز دارد؛ از جمله: اختلاف رأی. بدین شکل که هر یک از ما، دیدگاهی مخالف با دیدگاه دیگری داشته باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از این نوع اختلاف نیز منع فرموده است.
به گمان بنده، آن دسته از برادرانی که پس از پایان نماز جماعت، یکی دو وجب جلوتر میروند، در حقیقت، به سایر نمازگزاران، پشت میکنند و این، نوعی بیاحترامی به آنهاست. چنانکه برخی از مردم در اینباره گلایه کرده و گفتهاند: همینکه سلام میدهیم، برخی از دوستان، کمی جلوتر میروند و وقتی جلسهی درس یا تعلیم برپاست، میان ما و مدرّس قرار میگیرند و مانع از این میشوند که مدرس را ببینیم. روشن است که دیدن مدرس، تأثیر بهسزایی در یادگیری مطالب دارد. لذا اگر میخواهید، راحتتر بنشینید، کاملاً برخیزید و آنقدر جلو بروید که مزاحمتی برای کسی، ایجاد نکنید و اگر در صفهای آخرِ هستید، عقبتر بروید تا هم خودتان راحت باشید و هم اسباب زحمت دیگران نشوید. ولی اگر یکی دو وجب جلو بروید و به دیگران، پشت کنید، نوعی بیادبیست. بنابراین هم خودمان این نکته را رعایت نماییم و هم به دیگران تذکر دهیم که این مسأله را رعایت کنند.
و اما پنجمین عبارتی که در این حدیث آمده است: «ولا يبِعْ بعْضُكُمْ عَلَى بيْعِ بعْضٍ»؛ یعنی: «هیچکس، بهخاطر خود معاملهی شخص دیگری را بههم نزند»؛ زیرا این مسأله، به کینه و دشمنی میانجامد. به عنوان مثال: شخصی، کالایی را به صدهزار تومان خریده است؛ حال شخص سومی نزدِ خریدار میرود و به او میگوید: من، عین این کالا را به هشتاد هزار تومان به تو میدهم؛ یا میگوید: من، جنسی بهتر از این را به صدهزار تومان به تو میفروشم. بنابراین، مشتری، نزد فروشنده میرود و معاملهاش را با او فسخ میکند و با این شخص، واردِ معامله میشود. پایمال کردن حق فروشندهی اول در این کار، کاملاً نمایان است و باعث پیدایش کینه و دشمنی در میان مسلمانان میگردد.
در رابطه با خرید یک کالا نیز همینگونه است؛ به عنوان مثال: شخصی نزد فروشندهای میرود که کالایی را به صدهزار تومان فروخته است و به او میگوید: من، این کالا را به صد و بیستهزار تومان از تو میخَرَم. لذا فروشنده نزد خریدارِ اول میرود و کالایش را پس میگیرد و آن را به این شخص میفروشد. این هم حرام است؛ زیرا دست گذاشتن روی معاملهی دیگران یا به هم زدن معاملهی آنها بهشمار میرود.
این پرسش وجود دارد که آیا این حکم، مخصوص دوران اختیار در فسخ معامله([۳]) میباشد یا عام است؟
برخی از علما، آن را مخصوص دوران اختیار دانستهاند؛ زیرا پس از پایان زمان فسخ، هیچیک از طرفین نمیتواند معامله را فسخ کند. به عنوان مثال: شخصی خودرویی را به سه میلیون تومان میفروشد و برای فسخ معامله، سه روز به او فرصت یا اختیار میدهد. شخصِ سومی نزد خریدار میرود و به او میگوید: من، ماشینی بهتر از این را به دو میلیون و پانصد هزار تومان به تو میدهم؛ و بدینسان خریدار را بر آن میدارد که نزد فروشنده بازگردد و معامله را فسخ کند. یا شخصی، نزد فروشنده میرود و میگوید: شنیدهام ماشینت را به سه میلیون تومان فروختهای؛ من، آن را به سه میلیون و پانصد هزار تومان میخرم. لذا فروشنده، معاملهی او را فسخ میکند و ماشینش را به این شخص میفروشد. این، بهاتفاق حرام است.
ولی برخی از علما گفتهاند: پس از پایان دوران اختیار، اشکالی ندارد؛ یعنی پس از اینکه سه روز مورد توافق طرفین پایان یافت، اشکالی ندارد که شخصی، نزد خریدار برود و بگوید: من، ماشینی بهتر از این را با قیمتی کمتر به تو میدهم. دلیل این دسته از علما، این است که دیگر، امکان فسخ معامله وجود ندارد؛ زیرا مهلت فسخ، تمام شده است.
ولی از ظاهرِ حدیث چنین برداشت میشود که این حکم، عام است؛ یعنی ربطی به مهلت فسخ ندارد؛ زیرا ممکن است که با وجودِ پایان یافتن اختیار یا مهلت فسخ، خریدار در پیِ بهانهتراشی برآید تا هرطور که شده، معامله را فسخ کند؛ یا حداقل از معاملهاش پشیمان میشود و گمان میکند که فروشنده، او را فریب داده و سَرَش، کلاه گذاشته است و این، به کینه و دشمنی نسبت به یکدیگر، منجر میگردد. این، در صورتیست که زمانِ زیادی از معامله نگذشته باشد. ولی اگر مدت زیادی سپری شود، ایرادی نخواهد داشت؛ زیرا گذشت زمان، فسخ معامله را بعید میگرداند. لذا این مسأله، سه حالت دارد:
حالت اول: دست گذاشتن روی معاملهی دیگران، در زمان اختیار یا در مهلت فسخ معامله باشد؛ این حالت، بهاتفاق علما، حرام است.
حالت دوم: این است که مهلت فسخ، پایان یابد؛ ولی زمان زیادی از آن، نگذشته باشد. علما در اینباره، اختلاف نظر دارند. البته بنا بر قول صحیح، این حالت نیز حرام است.
حالت سوم: این است که زمان زیادی از معامله و مهلت فسخ آن، سپری شود؛ مثلاً یک یا دو ماه و یا بیشتر، بگذرد. این حالت، اشکالی ندارد.
این اصل، شامل همهی معاملات، از جمله اجاره نیز میشود. به عنوان مثال: فردی، خانهای به صدهزار تومان در ماه، با قرارِ یکساله، اجاره میکند؛ شخصی، نزد وی میرود و به او میگوید: من، حاضرم خانهای بهتر از این، با کرایهی هشتاد هزار تومان در ماه به تو بدهم. این کار، حرام است؛ زیرا حکمِ به هم زدن معاملهی دو نفر را دارد. مانندِ اینکه دو نفر بر سر قیمت کالایی به توافق میرسند، اما هنوز معاملهی آنها تمام نشده است که شخصِ سومی، مبلغی بیش از قرارِ آن دو نفر، برای خرید آن کالا پیشنهاد میکند و بدینسان این معامله را بهخاطر خود بههم میزند. این، جایز نیست. زیرا رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بهصراحت از این کار، منع فرموده است.
خواستگاری و ازدواج نیز همینگونه است؛ یعنی برای کسی جایز نیست که به خواستگاری کسی برود که خواستگار دارد؛ باید صبر کند تا تکلیف خواستگار اول، روشن شود؛ زیرا رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «لاَ يَخْطُب عَلَى خِطْبَةِ أَخِيهِ».
همهی اینها بهخاطر حرمتِ حقوقیست که مسلمانان نسبت به یکدیگر دارند و برای هیچکس جایز نیست که حق برادرِ مسلمانش را پایمال کند و معاملهی آنها اعم از خرید و فروش، اجاره، ازدواج و یا معاملهای را که بر آن توافق کردهاند، به هم بزند.
حال به شرح این نکته میپردازیم که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «تقوا این جاست». و سه بار به سینهاش اشاره کرد. پیشتر دراینباره سخن گفتیم و به بیان این نکته پرداختیم که اگر در دل انسان، تقوا باشد، همهی اندام و جوارح انسان، در جهت اطاعت از الله عمل می کنند و اگر قلب انسان دچار انحراف شود، انسان، با تمام وجود و اعضای خویش، منحرف میگردد. الله متعال، میفرماید:
﴿ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِٱلشَّهَٰدَةِ عَلَىٰ وَجۡهِهَآ أَوۡ يَخَافُوٓاْ أَن تُرَدَّ أَيۡمَٰنُۢ بَعۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡمَعُواْۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ١٠٨﴾ [المائدة: ١٠٨]
این روش، به اینکه (گواهان) گواهی را به صورت حقیقی آن بیان کنند، نزدیکتر است یا برای اینکه از رد سوگندهایشان و ارجاع آن به دیگران بترسند. و تقوای الله پیشه نمایید و گوش به فرمان الله باشید. الله، فاسقان را هدایت نمیکند.
انسان، خود باعث انحراف قلبِ خویش میشود و این، زمانی اتفاق میافتد که انسان، خواهان خیر و نیکی نیست و به بدی متمایل و علاقهمند میگردد. بدین دلیل که الله متعال، فرموده است:
﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡۚ﴾ [الصف: ٥]
و چون منحرف شدند، الله، دلهایشان را منحرف کرد.
همچنین فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّمَن فِيٓ أَيۡدِيكُم مِّنَ ٱلۡأَسۡرَىٰٓ إِن يَعۡلَمِ ٱللَّهُ فِي قُلُوبِكُمۡ خَيۡرٗا يُؤۡتِكُمۡ خَيۡرٗا مِّمَّآ أُخِذَ مِنكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٧٠﴾
[الأنفال: ٧٠]
ای پیامبر! به اسیرانی که در دستان شما هستند، بگو: اگر الله در دلهایتان خیری بیابد، بهتر از مالی که از شما گرفته شده است، به شما میدهد و شما را میآمرزد. و الله آمرزندهی مهرورز است.
وقتی بندهای قصد نیکی داشته باشد، الله متعال، او را به انجام آن نیکی توفیق میدهد و همهی شرایط را برای وی فراهم میسازد تا بتواند اراده و قصد خویش را به انجام برساند؛ چنانکه میفرماید:
﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ ٥ وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ ٦ فَسَنُيَسِّرُهُۥ لِلۡيُسۡرَىٰ ٧﴾
[الليل: ٥، ٧]
اما کسی که (مالش را در راه الله) بخشید و تقوا پیشه کرد و (آیین و وعدهی) نیک الاهی را تصدیق نمود، پس او را در مسیری آسان (که انجام اعمالِ نیک و در نتیجه بهشت است) قرار خواهیم داد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «بِحسْبِ امْرِىءٍ مِنَ الشَّرِّ أَنْ يَحْقِرَ أَخاهُ المسلم»؛ یعنی: «همین قدر بدی برای بد بودن شخص، کافیست که برادر مسلمانش را کوچک بشمارد». به عبارت دیگر، اگر تنها همین یک بدی برای مسلمان وجود داشت که برادر مسلمانش را تحقیر کند، برای گنهکار شدنش کافی بود. لذا بدین نکته پی میبریم که تحقیر دیگران، گناهِ بزرگیست و هر مسلمانی وظیفه دارد، بلکه بر او واجب است که سایر مسلمانان را بهخاطر دین و ایمانشان گرامی بدارد و احترام آنها را حفظ کند.
و فرموده است: «آبرو، مال و خون (جانِ) هر مسلمانی بر سایر مسلمانان، حرام است». آبرو، خون و مال مسلمان، شامل همه چیز میشود؛ لذا هیچ مسلمانی نباید برادرِ مسلمانش را بهقتل برساند یا او را زخمی و مجروح بگرداند و یا مالش را غصب کند و از طریق سرقت و دزدی یا خیانت در اموال، دخل و تصرف نماید و یا با ادعای دروغین، اموال او را تصاحب کند. آبروی مسلمان نیز حرمت دارد. از اینرو باید از ریختن آبروی برادر خود بپرهیزیم و در میان مردم، چه بهراست و چه بهدروغ، دربارهاش حرف نزنیم و به عبارت دیگر، غیبتش را نکنیم. نتیجه اینکه بر هر مسلمانی واجب است که حرمتِ جان، مال و آبروی برادر مسلمانش را حفظ کند.
([۲]) ضعیف است؛ ضعیف الجامع (۲۱۹۷، ۲۷۸۱، ۳۹۳۵) از آلبانی رحمه الله.
([۳]) موضوع دوران اختیار در فسخ معامله، در شرح حدیث شمارهی ۶۰، بهتفصیل آمده است. [مترجم]