۲۲۴- وعن أُمِّ سَلَمةَ رضي الله عنها، أَنَّ رسولَالله صلی الله علیه و آله و سلم قال: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ، وَإِنَّكُمْ تَخْتَصِمُونَ إِلَيَّ، وَلَعَلَّ بَعْضَكُمْ أَنْ يَكُونَ أَلْحنَ بحُجَّتِهِ مِنْ بَعْض، فأَقْضِي لَهُ بِنحْو ما أَسْمَعُ فَمَنْ قَضَيْتُ لَهُ بحَقِّ أَخِيهِ فَإِنَّمَا أَقْطَعُ لَهُ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ». [متفق عليه]([۱])
ترجمه: امسلمه رضي الله عنها ميگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من نیز انسان هستم؛ شما برای قضاوت، نزد من میآیید و ممکن است یکی از طرفین خصومت، در استدلال یا سخن گفتن، ماهرتر باشد و من، مطابق چیزی که میشنوم، به نفع او قضاوت نمایم. پس، هر کسی که حق برادرش را بدینسان به او بدهم، در حقیقت، پارهای از آتش را به او دادهام».
شرح
مؤلف رحمه الله در باب «حرام بودن ظلم، و ادای حق به حقداران»، از امسلمه رضي الله عنها نقل کرده که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «من نیز انسان هستم؛ شما، برای قضاوت، نزد من میآیید و ممکن است یکی از طرفین خصومت، در استدلال یا سخن گفتن، ماهرتر باشد و من، مطابق چیزی که میشنوم، به نفع او قضاوت نمایم. پس، هر کسی که حق برادرش را بدینسان به او بدهم، در حقیقت، پارهای از آتش را به او دادهام».
این حدیث، نشان میدهد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز انسانی همانندِ ما بوده است، نه فرشته؛ و همان نیازهایی را داشته است که هر انسانی دارد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز همانند همهی انسانها گرسنه و تشنه میشد، احساس سرما و گرما میکرد، و به خوردن و آشامیدن و خوابیدن نیاز داشت؛ مثل هر انسانی، دچارِ فراموشی میشد، برخی چیزها را میدانست و از برخی مسایل نیز بیاطلاع بود؛ از اینرو فرمود: من نیز انسان هستم». همانطور که الله عزوجل به او دستور داد که به همه اعلان کند که بشری همانند سایر انسانهاست؛ میفرماید:
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾ [الكهف: ١١٠]
بگو: جز این نیست که من نیز بشری همانند شما هستم و به من وحی میشود که پروردگارتان یگانه معبود برحق است.
یعنی در مقامِ معبود نیستم که پرستش شوم یا پروردگاری نیستم که نفع و ضرری در دست من باشد؛ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم برای خود نیز مالک هیچ نفع و ضرری نبود. بدینسان همهی شبهات کسانی که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم را بهفریاد میخوانند یا او را پرستش میکنند یا برای دفع ضرر یا جلب منفعت، به او امید میبندند، برطرف میشود و هیچ جای شبههای برای اینها باقی نمیماند. الله عزوجل میفرماید:
﴿قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا ٢١ قُلۡ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ ٱللَّهِ أَحَدٞ وَلَنۡ أَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدًا ٢٢ إِلَّا بَلَٰغٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِسَٰلَٰتِهِۦۚ﴾ [الجن: ٢١، ٢٣]
بگو: من، مالک هیچ زیان و یا هدایتی برای شما نیستم. بگو: هیچکس نمیتواند مرا از عذاب الله پناه دهد و هرگز پناهگاهی جز او نمییابم. وظیفهام تنها ابلاغ (پیام) از سوی الله و رساندن پیامهای اوست.
یعنی اگر الله متعال بخواهد به من عذاب یا زیانی برساند، هیچکس نمیتواند مرا از عذاب الاهی نجات دهد و پناهگاهی جز الله ندارم.
در هر حال، رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من هم انسان هستم». و این مقدمهای برای این بود که بگوید: «شما برای قضاوت، نزد من میآیید»؛ یعنی من نیز همانند هر انسان دیگری نمیدانم که در دعواها و خصومتها، حق با کیست؛ «ممکن است یکی از طرفین خصومت، در استدلال یا سخن گفتن، ماهرتر باشد و من، مطابق چیزی که میشنوم، به نفع او قضاوت نمایم»؛ زیرا من، مطابق دلایلی که به من ارائه میشود، حکم میکنم.
این مسأله، در متن زندگی ما بهوضوح دیده میشود. دو نفر نزد قاضی میروند؛ یکی از آنها، بهاصطلاح آدمِ زبانداریست که خوب حرف میزند و دلایل محکمهپسندی تقدیم دادگاه میکند؛ و دیگری، با اینکه حق با اوست، زبانِ حرف زدن ندارد. لذا قاضی مطابق دلایلی که به او ارائه شده، به نفع اولی حکم میکند؛ از اینرو رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من، مطابق چیزی که میشنوم، قضاوت مینمایم». این، کارِ قاضیها را سادهتر میکند؛ زیرا هیچ قاضیای غیب نمیداند و مکلّف به دانستن غیب نیست؛ بلکه وظیفه دارد دلایل طرفین دعوا (خواهان و خوانده) را بشنود و مطابق شواهد و دلایل وجود حکم کند؛ زیرا اگر قرار باشد هر قاضیای، بر خلاف مستندات موجود یا بر خلافِ شواهد و دلایل ظاهری حکم کند، هرج و مرج و حقکُشی پدید میآید. و این، برای هیچ قاضیای، روا نیست. در هر حال، اگر قاضی اصل را بر رعایت عدالت بگذارد و بر اساس دلایلی که در اختیارش قرار میگیرد، حکم کند، حتی اگر در صدور حکم، اشتباه نماید، باز هم یک اجر یا ثواب به او میرسد و اگر در صدور حکم دچار اشتباه نشود، یعنی حکمِ درستی صادر نماید، سزاوار دو پاداش میشود؛ چون کمالِ تلاش خود را برای درک حقیقت و صدور رأی منصفانه، بهکار بسته است. بنابراین، بر قاضی واجب است که مطابق شواهد و دلایل موجود و نمایان، رأی خود را صادر کند و باطن را به الله عزوجل واگذار نماید؛ یعنی اگر شخصی ادعا کرد که صد هزار تومان از فلانی، بستانکار است و برای اثبات ادعایش دو شاهد آورد، قاضی باید به نفع خواهان (مدعی)، رأی صادر کند و خوانده (مدعَی علیه) را به پرداخت این مبلغ ملزم سازد؛ مگر اینکه ایرادی اساسی در شهود وجود داشته باشد؛ یعنی دو شاهد، جزوِ کسانی باشند که شهادتشان اعتبار ندارد؛ اما اگر دو شاهد، معتبر باشند، قاضی باید مطابق شهادتشان حکم کند و برایش جایز نیست که بر خلافِ شهادتشان، رأی صادر نماید؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «من، مطابق چیزی که میشنوم، قضاوت میکنم».
این حدیث، وعید و هشدار شدیدی برای کسانیست که قاضی به نفع آنها رأی میدهد، ولی حق با آنها نیست؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پس، هر کسی که حق برادرش را بدینسان به او بدهم، در حقیقت، پارهای از آتش را به او دادهام»؛ یعنی حکم قاضی، حرام را حلال نمیکند. اگر قاضی بر اساس دلایل و نشانههای موجود و اظهارات خوانده و خواهان، به نفع کسی قضاوت کند که حق با او نیست، این رأی، آنچه را که برای این شخص حرام است، حلال نمیگرداند؛ زیرا او، از طریق باطل به چیزی دست یافته که برایش نارواست. از اینرو جُرم پایمال کردن حق دیگران از این طریقِ اظهارات بیاساس و دعاوی باطل، بهمراتب سنگینتر وشدیدتر است.
این حدیث، همچنین هشداری جدی به قاضیانیست که بدون در نظر گرفتن مستندات پرونده و اظهارات طرفین دعوا، قضاوت میکنند؛ از اینرو علما، اختلاف نظر دارند که آیا قاضی باید بر اساس مستندات پرونده و اظهارات طرفین دعوا، قضاوت کند یا بر اساس اطلاعات خود؟ برخی گفتهاند: صدور حکم برای قاضی بر اساس اطلاعات شخصی، جایز نیست؛ زیرا رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «مطابق چیزی که میشنوم، قضاوت میکنم»؛ یعنی اظهارات دو طرف دعوا، ملاک قضاوت است و اگر قاضی بر پایهی اطلاعات شخصی خود قضاوت نماید، این، خود زمینهساز ادعاهای بیاساس و نیز پیدایش بدبینی نسبت به قاضی یا رأی صادرشده خواهد بود؛ زیرا اطلاعات و دانشِ شخصِ قاضی، نمایان یا هویدا نیست که مردم آن را ببینند. بر عکس، برخی از علما گفتهاند: قاضی، بر اساس اطلاعات و برداشتهای شخصی قضاوت میکند. دیدگاهِ سومی هم وجود دارد؛ اینکه اگر برای قاضی محرز شد که حق، بر خلافِ اظهارات و مستندات موجود است، از صدور حکم خودداری کند و آن را به مرجع قضایی دیگری ارجاع دهد. در این میان، دیدگاه صحیح، این است که اساس قضاوت، اطلاعات و برداشتهای شخصیِ قاضی نیست و قاضی، فقط در موارد یا مسایل خاصی میتواند با تکیه بر اطلاعات خویش، رأی خود را صادر نماید؛ به عنوان مثال: اگر در یک قضیه یکی از طرفین دعوا حقیقت را بگوید، یعنی به حق اقرار کند، ولی در جریان دادرسی اقرارِ خود را پس بگیرد، قاضی میتواند بر اساس اطلاعاتی که از اقرار آن شخص بهدست آورده است، نسبت به صدور رأی اقدام نماید؛ زیرا این اطلاعات، در جریان دادرسی و در مجلسِ قضاوت، به دست آمده است.
مثالی دیگر: اگر قضیه، از شهرت عمومی برخوردار باشد، قاضی میتواند با تکیه بر اطلاعاتی که نسبت به این قضیه دارد، رأی خود را صادر کند. مثلاً همه میدانند که فلان زمین، وقفِ عام است یا به شهادت عمومِ مردم، فلان زمین، از آنِ فلانشخص میباشد. در چنین مواردی قاضی بر اساس دانش و اطلاعات خود (که مبتنی بر شهرت اصلِ قضیه است)، قضاوت میکند؛ زیرا در چنین مواردی، مسألهی تهمت یا بدبینی به قاضی، منتفیاست و با توجه به شهرت قضیه، جایی برای بدبینی به قاضی یا رأی او، وجود ندارد.
البته دیدگاه صحیح در اینباره، شرح و تفصیل بیشتری دارد؛ وگرنه، اساس قضاوت، مستندات پروندهی قضایی و اظهارات طرفین دعواست. این مسأله را با ذکر یک مثال توضیح میدهم: اگر شخصی ادعا کند که صد هزار تومان از فلانی بستانکار است و قاضی، خود یکی از شاهدان اوست، و در عین حال، مدعی علیه (خوانده) منکر این بدهیست؛ در این صورت، قاضی نه مطابق علم خود، قضاوت میکند و نه بر خلافِ آن. یعنی رسیدگی به این قضیه را به قاضی دیگری ارجاع داده، و به عنوان شاهد، در این قضیه به نفع مدعی (خواهان) شهادت میدهد و بدینسان قاضیِ دیگری، مسؤول رسیدگی به این دعوا میشود و بر اساس سوگند ِخواهان (مدعی) و نیز شهادت شهود (از جمله شهادت قاضیِ اول) رأی خود را صادر میکند.
([۱]) صحیح بخاری، ش: ۲۴۵۸ و چندین مورد دیگر؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۷۱۳.