۱۹۱- الثالث: عن أَبي الوليدِ عُبَادَةَ بنِ الصَّامِتِ رضي الله عنه قال: «بَايَعْنَا رسولَ الله صلی الله علیه و آله و سلم على السَّمعِ والطَّاعَةِ في العُسْرِ وَاليُسْرِ والمَنْشَطِ والمَكْرَه، وَعلى أَثَرَةٍ عَليْنَا، وعَلَى أَنْ لاَ نُنَازِعَ الأَمْرَ أَهْلَهُ إِلاَّ أَنْ تَرَوْا كُفْرًا بَوَاحًا عِنْدكُمْ مِنَ الله تعالَى فيه بُرهانٌ، وعلى أن نقول بالحقِّ أينَما كُنَّا لا نخافُ في الله لَوْمةَ لائمٍ». [متفقٌ عليه]([۱])
ترجمه: ابوولید، عباده بن صامت رضي الله عنه میگوید: با رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم پیمان بستیم که در سختی و گشایش، و در خوشی و ناخوشی، و آنگاه که دیگران بر ما ترجیح داده شدند، حرفشنوی و اطاعت نماییم و از ما پیمان گرفت که با حاکمان و فرمانروایان خود، بر سرِ قدرت درگیر نشویم، مگر زمانی که کفر آشکاری دیدید و برای آن دلیل و برهانی از سوی الله داشتید و نیز پیمان بستیم که هرجا (و در هر موقعیتی) که بودیم، حق را بگوییم و از سرزنش هیچ سرزنشگری در راه الله نترسیم».
شرح
مؤلف رحمه الله روایتی بدین مضمون نقل کرده که عباده بن صامت رضي الله عنه گفته است: با رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم پیمان بستیم که در سختی و راحتی، و در خوشی و ناخوشی، و آنگاه که دیگران در امر مشترکی بر ما ترجیح داده شدند، از حاکمان و فرمانروایان، حرفشنوی و اطاعت کنیم.
یعنی صحابه رضي الله عنهم با رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بر سرِ اطاعت و حرفشنوی از حاکمان و والیان خویش، بیعت کردند؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ﴾ [النساء : ٥٩]
ای مؤمنان! از الله اطاعت کنید و از رسولِ (او) فرمان ببرید و نیز از پیشوایان صاحبان امرتان (فرمانبرداری نمایید).
پیشتر به بیان این موضوع پرداختیم که منظور از پیشوایان، علما و حکام (مسؤولان حکومتی) هستند؛ البته علما، اولیای امور دینی یا پیشوایان دینی هستند و حکام، پیشوایان یا مسؤولان اجرایی دستورهای شرعی.
عباده رضي الله عنه میگوید: پیمان بستیم که حرفشنوی و اطاعت کنیم؛ البته معصیت و نافرمانی از الله عزوجل از این پیمان، مستثناست؛ زیرا نمیتوان و نباید بر سرِ نافرمانی از الله متعال با هیچکس پیمان بست و در برابر نافرمانی از الله، جای هیچ اطاعتی از مخلوق وجود ندارد؛ از اینرو ابوبکر صدیق رضي الله عنه پس از آنکه به خلافت رسید، در سخنرانی یا خطبهای که برای مردم ایراد کرد، چنین فرمود: «از من تا زماني كه از الله و رسولش اطاعت کردم، فرمان پذيريد و هرگاه از اطاعت الله و رسول سرتافتم، نبايد از من اطاعت كنيد». بنابراین، هرگاه حاکم یا فرمانروایی به نافرمانی از الله متعال دستور دهد، اطاعت و فرمانبرداری از او در چنین مواردی جایز نیست؛ زیرا شاهنشاه یا شاهِ شاهان، الله عزوجل، پروردگار جهانیان است و نباید بهخاطر فرمانبرداری از حاکمی که مخلوق و پروردهی پروردگار جهانیان است، از الله، پروردگار جهانیان نافرمانی کنیم. بهیقین همه، مملوک الله متعال و تحت سلطهی او هستند؛ پس چگونه انسان به خود جرأت میدهد که اطاعت از آنها را بر اطاعت از الله متعال ترجیح دهد؟ بنا بر متون و آموزههای دینی، فرمانبرداری از حکام و پیشوایان، منوط به این است که معصیت و نافرمانی از الله عزوجل نباشد.
عباده میگوید: پیمان بستیم که در سختی و گشایش، حرفشنوی و اطاعت نماییم؛ یعنی چه ثروتمند بودیم و چه فقیر و تنگدست، وظیفه داریم از حکام و صاحبان امر خویش پیروی کنیم؛ همینطور در خوشی و ناخوشی. یعنی چه به حکومت آنها راضی باشیم و چه نباشیم، وظیفهی ما، فرمانبرداریست و تنها در مواردی باید از آنها نافرمانی کنیم که به معصیت و نافرمانی از الله عزوجل دستور میدهند.
در این روایت آمده است: «و نیز آنگاه که دیگران، بر ما ترجیح داده شدند»؛ یعنی اگر حاکمان در تقسیم ثروت و بیتالمال، با تبعیض عمل کردند و در حقوق شهروندی، برخی از مردم را بر دیگران ترجیح دادند، باز هم باید از آنها اطاعت و فرمانبرداری نماییم و برای ما درست نیست که با چنین بهانهای از آنها نافرمانی کنیم یا به آنها بگوییم که چون حق ما را خوردهاید، دیگر حاضر به فرمانبرداری از شما نیستیم؛ بلکه میگوییم: بهخاطر الله و در راستای فرمانبرداری از او، از شما اطاعت میکنیم؛ گرچه شما، کاخنشین و ما، کوخنشین باشیم. اصلاً برای ما مهم نیست؛ زیرا این، زندگیِ فانیِ دنیاست که روزی از شما گرفته میشود یا میمیرید و آن را ترک میکنید. در هر حال، با وجود تمام خودکامگیها و تبعیضها، از حکام خود اطاعت میکنیم؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «اسْمَعْ وَأَطِعْ وَإِنْ ضَرَبَ ظَهْرَكَ وَأَخَذَ مَالَكَ»؛([۲]) یعنی: «حرفشنوی و فرمانبرداری نما؛ هرچند تو را بزند و اموالت را غصب كند». ولی روز قیامت، تلافی خواهی کرد؛ یعنی اگر چیزی از نیکیهایش باقی بماند، از نیکیهای او برای خود برمیداری؛ و گرنه، از بدیهای تو کاسته و به بدیهای او افزوده میشود و آنگاه او را در آتش دوزخ میاندازند. پناه بر الله. جای هیچ نگرانی نیست؛ زیرا هیچ چیزی نزد پروردگار متعال گم نمیشود.
در ادامهی این روایت آمده است: «و از ما پیمان گرفت که با حاکمان و فرمانروایان خود، بر سرِ قدرت درگیر نشویم»؛ زیرا درگیری بر سرِ قدرت، پیآمدهای منفی و خرابیهای زیادی در پی دارد و باعث تفرقه و پراکندگی در میان مسلمانان میگردد؛ چنانکه از زمان عثمان رضي الله عنه تا عصر ما، همواره امت اسلامی بر سرِ قدرت و حکومت، کشمکش داشتهاند و پیآمدهای ناگوارش بر هیچکس پوشیده نیست. در ادامهی این روایت آمده است: «مگر زمانی که کفر آشکاری دیدید و برای آن، دلیل و برهانی از سوی الله داشتید»؛ یعنی همینکه کفر آشکاری از حاکمان خود دیدید، قیام برای عزل آنها، جایز است؛ البته به سه شرط:
اول: اینکه کفر آشکارش را بهوضوح و به چشم خود ببینید؛ از اینرو با گمان یا تصور محض، خروج بر حاکمان، جایز نیست و آگاهی کامل در این زمینه، ضروریست.
دوم: اینکه آن عمل، واقعاً کفر باشد، نه فسق؛ زیرا حاکمان هرچهقدر که فاسق باشند، باز هم قیام در برابر آنها جایز نیست. لذا اگر حاکمی شراب بنوشد، زنا کند و بر مردم ستم نماید، شوریدن یا خروج بر او جایز نیست.
سوم: عملی که انجام میدهد، کفر آشکاری باشد که از سوی الله، دلیلی بر آن وجود دارد؛ از اینرو هر عملی که امکان تأویل در آن یافت شود، کفرِ آشکار محسوب نمیشود و در چنین مواردی، خروج بر حاکمان جایز نیست؛ اما اگر حاکمی به شهروندان خود بگوید که نوشیدن شراب، جایز است، یا همجنس بازی را حلال اعلام کند یا بگوید: زنا، حلال است و میتوانید زنا کنید، این، کفرِ آشکاریست که خروج بر او را جایز میگرداند و بر مردم، واجب است که برای خلع او از مقامش، بهپا خیزند؛ گرچه با پیکار و جهاد مسلحانه باشد؛ زیرا مرتکب کفرِ آشکار شده است.
البته شرط چهارمی هم وجود دارد و آن، اینکه: دلیل قاطعی از سوی الله وجود داشته باشد که عملش، کفر است؛ زیرا قیام بر ضد حاکمان یا خروج بر آنها، مسألهایست که پیآمدها و خرابیهای زیادی در پی خواهد داشت و از اینرو دقت نظر در این مورد، بسیار ضروریست و باید این شروط سهگانه یا چهارگانه را رعایت کنیم؛ همانطور که در این روایت آمده است: «مگر زمانی که کفر آشکاری دیدید و برای آن، دلیل و برهانی از سوی الله داشتید». آن عمل، کفرآمیز باشد؛ کفری آشکار و غیرقابل تأویل؛ خود، آن را ببینیم و مبنای آن، حدس و گمان نباشد؛ و دلیلی از سوی الله، بر کفرآمیز بودن آن وجود داشته باشد.
البته در صورتی قیام یا خیزش بر ضد حاکمی جایز است که با وجود این شرایط، قدرت مقابله با او را داشته باشیم و اگر چنین قدرتی نداشتیم، خیزش یا قیام و درگیری با حاکم، جایز نیست؛ زیرا این امر، به گسترش سیطره و غلبهی وی میانجامد و این امر، حاکم را بر آن میدارد تا همهی شعایر دینی موجود در جامعه را ریشهکن کند. بنابراین، در چنین شرایطی، قیام در برابر حاکمان جایز نیست و به هلاکت و نابودی مسلمانان میانجامد. لذا چه معنا دارد که با وجود این شرایط، با چاقوی آشپزخانه به جنگِ حاکمِ کافری برخیزیم که از توپ و تانک و قدرت نظامی بالایی برخوردار است؟ آیا جز این است که خود را در معرض نابودی قرار دادهایم؟ البته شکی نیست که باید در فکر چاره باشیم و تمام توانمندیها و امکانات خود را برای برکنار کردن او بهکار بندیم؛ اما با رعایت شرایط چهارگانهای که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ذکر فرموده است. اینک به بیان حقوق شهروندان یا وظایف حاکمان در قبال آنها میپردازیم. هر حاکمی وظیفه دارد، در میان مردم به عدل و داد، رفتار کند و دربارهی آنها از الله بترسد و بر آنان سخت نگیرد؛ در واقع، حاکم باید شایستهترین شخصی باشد که بر مردم، حکم میراند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعا کرده است: «اللَّهُمَّ مَنْ وَلِيَ مِنْ أَمْرِ أُمَّتِي شَيْئًا فَشَقَّ عَلَيْهِمْ فَاشْقُقْ عَلَيْهِ»؛([۳]) یعنی: «یا الله! هرکس، مسؤولیتی در امتم بر عهده گرفت و بر آنها سختگیری نمود، بر او سخت بگیر». فرقی نمیکند که مسؤولیتش، بزرگ باشد یا کوچک؛ لذا هر مسؤولی که بر مردم سخت بگیرد، الله متعال بر او سخت خواهد گرفت و کسی که الله عزوجل بر او سخت گیری نماید، بیگمان زیان خواهد کرد و راه به جایی نخواهد برد. به فرمودهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم: «مَا مِنْ أَمِيرٍ يَلِي أَمْرَ الْمُسْلِمِينَ ثُمَّ لاَ يَجْهَدُ لَهُمْ وَيَنْصَحُ لَهُمْ إِلاَّ لَمْ يَدْخُلْ مَعَهُمُ الْجَنَّةَ»؛([۴]) یعنی: «هر امیر و فرمانروایی که امور مسلمانان را بهدست گیرد، ولی برای خیر و صلاح آنها نکوشد و برای آنها خیرخواهی نکند، با آنان وارد بهشت نخواهد شد»؛ زیرا هر حاکم و فرمانروایی وظیفه دارد، خیرخواه شهروندانش باشد و برای خیر و صلاح آنها بکوشد و افراد شایستهای را بر مسؤولیتها یا پُستها بگمارد و مسؤولیتهایی که به افراد واگذار میشود، بر اساس شایستگیهای آنان باشد، نه بر اساس روابط یا امثال آن؛ مثلاً امام مسجد باید عالِمترین شخص به کتاب الله و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد؛ فرماندهی نظامی یا امیر جهاد، باید در فنون نظامی، از همه آگاهتر باشد. خلاصه اینکه حاکم وظیفه دارد پستها و مسؤولیتها را بر اساس شایستگی افراد، توزیع کند و عدمِ رعایتِ «شایستهسالاری» نوعی خیانت محسوب میشود که باید در پیشگاه الهی پاسخگو باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «مَا مِن عَبدٍ يسترعِيهِ الله رعيَّةً، يَمُوتُ يومَ يَموتُ وهُوَ غَاشٌ لِرَعِيَّتِه، إلاَّ حَرَّمَ الله علَيهِ الجَنَّةَ»؛([۵]) یعنی: «هر بندهای که الله، گروهی را تحت سرپرستی او قرار داده، اگر در حالی بمیرد که به زیردستانش خیانت کرده است، الله متعال بهشت را بر او حرام میگرداند». پناه بر الله.
لذا مسؤولان ردههای مختلف، وظایف و مسؤولیتهای سنگینی در قبال زیردستان خود دارند؛ همانطور که وظایف شهروندان یک جامعه نیز در قبال حکام و مسؤولانشان، سنگین است و نباید از آنها نافرمانی کنند؛ هرچند شاهد تبعیضها و حقکُشیهایی از سوی مسؤولان خود باشند؛ از اینرو در سختی و گشایش، و در خوشی و ناخوشی، از آنها اطاعت میکنند؛ مگر زمانی که به معصیت و نافرمانی از الله عزوجل دستور دهند که در این صورت، فرمانبرداری از آنها، جایز نیست.
برخی گمان میبرند که اطاعت از حکام و صاحبان امر، فقط زمانی واجب است که بهطور کامل و در تمام جنبهها، درستکار باشند. این، پندار نادرستیست و تنها «خوارج» بر این باور بودهاند که اطاعت از حکام، منوط به این است که در همهی مسایل ریز و درشت، مطابق حکم الله، عمل کنند؛ ولی دیدگاه درست، این است که حاکمان باید مجری احکام الهی باشند، اما در مورد یا مواردی که مطابق شریعت عمل نمیکنند، باید از آنها نافرمانی کرد و در سایر موارد، اطاعت از آنها واجب است. گفته میشود: به یکی از شاهان اموی، خبر رسید که پشت سرش سخنانی میگویند؛ از اینرو مردم و بزرگانشان را جمع کرد و گفت: ای مردم! گویا شما میخواهید که ما برای شما، مثل ابوبکر و عمر باشیم؟ گفتند: آری. گفت: اگر میخواهید که ما برای شما، همانند ابوبکر و عمر باشیم، شما برای ما مثل مردم و شهروندان ابوبکر و عمر باشید!
آری! الله عزوجل کسی را بر مردم مسلّط میکند که مطابق اعمالشان با آنها رفتار مینماید. اگر مردم، خود از روش خلفای راشدین رضي الله عنهم دور بودند و در عین حال انتظار داشتند که حکامشان مانند خلفای راشدین باشند، انتظار نابهجاییست. همانطور که الله حکیم و بلندمرتبه میفرماید:
﴿وَكَذَٰلِكَ نُوَلِّي بَعۡضَ ٱلظَّٰلِمِينَ بَعۡضَۢا بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ١٢٩﴾ [الأنعام: ١٢٩]
اینچنین برخی از ستمکاران را بر برخی دیگر به سبب کردارشان مسلّط میکنیم.
همچنین گفته میشود: یکی از خوارج نزد علی بن ابیطالب رضي الله عنه رفت و پرسید: ای علی! چرا مردم از ابوبکر و عمر اطاعت میکردند، ولی از تو اطاعت نمیکنند؟ علی رضي الله عنه پاسخ داد: «برای اینکه شهروندان ابوبکر و عمر، من و امثال من بودیم؛ اما شهروندان من، تو و امثال تو هستند». یعنی در تو و امثال تو، خیری نیست؛ و همین امر نیز باعث شد که در برابرِ ما سر برآورند و آشوب بهپا کنند؛ ولی شهروندان ابوبکر و عمر رضي الله عنهما بزرگمردانی مانند عثمان و علی و دیگر اصحاب بزرگوار رضي الله عنهم بودند.
نتیجه اینکه اطاعت و فرمانبرداری از حاکمان و پیشوایان در هر امری بر ما، واجب است؛ مگر در معصیت و نافرمانی از الله متعال؛ زیرا آنها حق ندارند به معصیت و نافرمانی از الله متعال دستور دهند و از اینرو مردم نیز نباید در چنین مواردی از آنها اطاعت کنند.
مردم وظیفه دارند خیرخواه ولی امر خویش باشند، به او دروغ نگویند، فریبش ندهند و به او خیانت نکنند. متأسفانه برخی از مردم، با دروغ و حیله و حتی با توسل به رشوه، مقررات و قوانین حکومتی را زیر پا میگذارند؛ حال آنکه چنین اعمالی سزاوار هیچ آدمِ عاقلی نیست، چه رسد به مسلمان. امروزه در کشورهای توسعهیافته هرکس رشوه بگیرد، تحت پیگرد قانونی قرار میگیرد و مجازات میشود؛ اگرچه جزو بالاترین مقامهای آن کشور باشد. ما به عنوان مسلمان بر این باوریم که الله عزوجل کسی را که رشوه میگیرد، مجازات خواهد کرد؛ زیرا رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم رشوهدهنده و رشوهگیرنده را نفرین کرده است و از اینرو مجازات الهی برای چنین کسانی، بهمراتب شدیدتر خواهد بود.
گذشته از رشوهخواری، گاه مشاهده میشود که برخی از مردم برای جلبِ کمکها و حمایتهای دولتی، به دروغ متوسل میشوند و با جعل سند و شهادتنامهی دروغین، مأموران و بازرسان را میفریبند و بیپروا مرتکب اعمالی میشوند که گناه و معصیت است؛ با این حال دوست دارند که حکام و مسؤولانشان، مانند ابوبکر و عمر رضي الله عنهما باشند!
یکی از مسایلی که بسیاری از مردم نسبت به آن سهلانگاری میکنند، این است که به آبروی مسؤولان، هیچ اهمیتی نمیدهند؛ بهگونهای که غیبت از علما و مسؤولان، نُقلِ مجلس آنهاست؛ اگر سخنانی که پشت سرِ علما و مسؤولان و حکام میگویند، سخنان مفید و اثرگذاری بود و وضعیت موجود را بهبود میبخشید، میگفتیم که گفتن چنین سخنانی ایرادی ندارد؛ ولی تنها نتیجهی چنین سخنانی، این است که مردم را نسبت به علما و مسؤولان آنها، بدبین و خشمگین میگرداند.
امروزه دیده میشود که برخی از مردم، همینکه دَورِ هم جمع میشوند، انگار دادگاهی تشکیل میدهند و آرام و قرار ندارند، مگر اینکه یکی از وزرا یا علما را بگیرند و او را به میزِ محاکمه بکشانند و دربارهی آبرو و حیثیت او سخن بگویند! اگر چنین کاری، مفید و اثرگذار بود، ما نخستین کسانی بودیم که به چنین کارهایی تشویق میکردیم؛ زیرا هر خطایی باید برطرف شود و هر کار زشت و ناپسندی از میان برود؛ اما تنها نتیجهای که چنین مجالسی دارد، این است که مردم را نسبت به علما و مسؤولانشان، خشمگین و بدبین میگرداند. بهیاد داشته باشیم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «مَن كَانَ یُؤمِنُ باللهِ وَالیومِ الآخِرِ فلیَقُل خیرًا أو لِیَصمُت»؛([۶]) یعنی: «هرکس به الله و آخرت ایمان دارد، باید سخن نیک بگوید و گرنه سکوت کند». شگفتانگیز است که برخی از دینداران، همینکه میخواهی دربارهی شخصی عادی سخنی بگویی، میگویند: «غیبت نکن؛ حرام است»، اما اگر دربارهی یکی از مسؤولان غیبت کنی، کیف میکنند! گویا غیبت کردن از مسؤولان و علما، هیچ ایرادی ندارد! به نظر من، این، بیمار و مرضیست که متأسفانه بسیاری از مردم به آن مبتلا شدهاند. از الله متعال درخواست میکنم که همهی ما را از این بیماری، محفوظ بدارد.
چه خوبست که مردم، خیرخواه مسؤولان خویش باشند و از آنها بدگویی نکنند. نمیگویم: در برابر اشتباهها و مشکلات موجود، سکوت کنید؛ بلکه از طریق نامهنگاری، مسؤولان را در جریان مسایل قرار دهید. اگر به مسایل و مشکلاتی که برای آنها مینویسید، رسیدگی کنند، به سود خودِ آنهاست و گرنه، گنهکار میشوند؛ البته در صورتی که واقعاً خطایی وجود داشته باشد و آنها به آن رسیدگی نکنند. و اگر نامهی شما به مسؤول ذیربط نرسد، کسی، گنهکار است که مانع ِرسیدن نامهی شما به او میشود.
در ادامهی این روایت آمده است که عباده بن صامت رضي الله عنه میگوید: «و نیز پیمان بستیم که هرجا (و در هر موقعیتی) که بودیم، حق را بگوییم و از سرزنش هیچ سرزنشگری در راه الله نترسیم»؛ یعنی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم از ما بیعت گرفت که در همه جا- در خشکی و دریا، و در کشورهای اسلامی و غیراسلامی- به اسلام عمل کنیم و شعایر دینی را برپا داریم و وقتی به دین و رهنمودهای اسلامی عمل کردیم، به سرزنشِ دیگران و حرفِ مردم اهمیت ندهیم؛ چون به حق عمل کردهایم. به عنوان مثال: اگر میخواهیم به سنتی عمل کنیم، نگرانِ واکنش مردن نباشیم. مثلاً راست کردن صفها در نماز جماعت سنت است؛ ولی برخی از مردم، خوشِشان نمیآید که امام (پیشنماز) به آنها تذکر دهد که صف را راست کنند و حتی ناراحت میشوند! یک بار، امام مسجد به یکی از نمازگراران گفت: فلانی! کمی عقبتر برو تا صف، راست شود؛ ولی آن شخص، سخت برآشفت و گفت: اگر میخواهی از مسجد بیرون بروم و همهاش را برای تو بگذارم! در چنین مواردی، انسان باید تحمل کند و بهخاطر الله، از چنین سرزنشهایی نترسد؛ بلکه صبر نماید و دیگران را به رعایت سنت تذکر دهد. بدینسان مردم، عادت میکنند و سنت را رعایت خواهند کرد. لذا اگر برخی از مردم، تندخو هستند، ابتدا باید بهنرمی و با روشی نیک و پسندیده، سنت را به آنها آموزش دهیم تا به آن، عادت کنند و چون با سنت اُنس بگیرند، به آن عمل خواهند کرد.
مثالِ دیگری ذکر میکنم: برخی از مردم، «سجود سهو» را پس از «سلام» رد میکنند؛ حال آنکه سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیانگر این است که اگر نمازگزار، عمل اضافهای در نمازش انجام دهد یا شکِ غالبش این باشد که عملی اضافی انجام داده است، پس از «سلام»، سجده میکند، نه پیش از آن. و سنت، همین است؛ حتی علامه ابوالعباس حرانی رحمه الله میگوید: اگر عمل اضافهای در نماز انجام دهد، واجب است که پس از سلام، سجدهی سهو بهجای بیاورد و برعکس، واجب است که پیش از «سلام» سجده کند. به عبارت دیگر شیخالاسلام رحمه الله این نکته را بیان کرده که بحث، در افضل بودنِ این نیست که سجدهی سهو، پس از سلام باشد یا قبل از آن؛ بلکه با توجه به نوع سهوی که در نماز صورت گرفته، واجب است که سجود سهو، قبل یا بعد از سلام باشد.
پیشنمازِ مسجدی، در نمازش عملی اضافی انجام داد یا شک غالبش، این بود که دچار چنین سهوی شده است؛ لذا پس از سلام، سجده کرد؛ یعنی سجدهی سهو بهجا آورد. نمازگزاران ناراحت شدند که چرا بعد از سلام سجدهی سهو کرده است، نه قبل از آن؟ میگفتند: دینِ جدیدی آورده است! این، درست نیست؛ شخصی میگوید: به آنها گفتم: روایتیست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سرِ دو رکعت، سلام داد؛ به ایشان گفتند: که نماز، تمام نشده است. لذا رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم برخاست و نمازش را کامل کرد و آنگاه سلام داد و پس از سلام، سجده نمود. این شخص میگوید: مردم قبول نکردند. به آنها گفتم: حرفِ کدام عالم را قبول دارید؟ گفتند: فلانی و فلانی. لذا نزد همان عالمی رفتیم که آنها قبولشان داشتند. او، به آنها گفت: بله، درست و سنت، همین است که محلّ سجدهی سهو (پس از سلام یا قبل از آن) به نوع سهو بستگی دارد. برخی از ائمهی مساجد، از حرفِ مردم می ترسند و در چنین مواردی بر خلافِ سنت عمل میکنند! حال آنکه این، مخالفت با پیمانیست که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم از یارانش گرفت؛ همانطور که عباده رضي الله عنه میگوید: «و پیمان بستیم که هرجا (و در هر موقعیتی) که بودیم، حق را بگوییم و از سرزنش هیچ سرزنشگری در راه الله نترسیم».
برخی از مردم در معاملات خود نیز چنین رویکردی دارند و از صدق و راستی در معامله یا گفتن واقعیت و عیبهای کالا، بهعنوان وسوسه تعبیر میکنند و میگویند: لازم نیست که مردم را از هر عیبی که در کالاست، باخبر کنیم؛ این، عیب کوچکیست و خریدار، خود راضی خواهد بود! حال آنکه باید تقوای الاهی پیشه نماییم و بهخاطر الله از هیچ سرزنشی نترسیم و حقیقت را بگوییم؛ اما اگر مخاطبان ما تندخو هستند، بهتر است که ابتدا حکم شریعت را بهنرمی برای آنها بیان کنیم تا نسبت به آن، آگاه و علاقهمند شوند و خود، آن را بپذیرند.
([۱]) صحیح بخاری، ش: (۷۰۵۵، ۷۰۶۷) و….؛ و صحیح مسلم، ش:۱۷۰۹.
([۲]) صحیح مسلم، ش: ۱۸۴۷ بهنقل از حذیفه رضي الله عنه.
([۴]) صحیح مسلم، ش:۱۴۲ بهنقل از معقل بن یسار رضي الله عنه.
([۵]) نک: صحیح مسلم، ش: ۱۴۲؛ مکرر است.
([۶]) صحیح بخاری، ش: (۶۰۱۸، ۶۱۳۶، ۶۱۳۸، ۶۴۷۵)؛ و مسلم، ش: ۴۷ بهنقل از ابوهریره رضي الله عنه؛ و نیز روایت: بخاری، ش: (۶۰۱۹، ۶۱۳۵،۶۴۷۶)، و مسلم، ش: ۴۸ بهنقل از ابوشریح خزاعی رضي الله عنه.