۹۵- الثامن: عنه أَنَّ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قال يوم خيْبر: «لأعطِينَّ هذِهِ الرايةَ رجُلاً يُحبُّ اللَّه ورسُوله، يفتَح اللَّه عَلَى يديهِ». قال عمر رضي الله عنه: ما أَحببْت الإِمارة إلاَّ يومئذٍ فتساورْتُ لهَا رجَاءَ أَنْ أُدْعى لهَا، فدعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم عليَ بن أبي طالب رضي الله عنه فأَعْطَاه إِيَّاها، وقالَ: «امش ولا تلْتَفتْ حتَّى يَفتح اللَّه عليكَ». فَسار عليٌّ شيئاً، ثُمَّ وقف ولم يلْتفتْ، فصرخ: يا رسول اللَّه، على ماذَا أُقاتل النَّاس؟ قال: «قاتلْهُمْ حتَّى يشْهدوا أَنْ لا إله إلاَّ اللَّه، وأَنَّ مُحمَّداً رسول اللَّه، فَإِذا فعلوا ذلك فقدْ منعوا منْك دماءَهُمْ وأَموالهُمْ إلاَّ بحَقِّها، وحِسابُهُمْ على اللَّهِ». [روایت مسلم]([۱])
ترجمه: ابوهریره رضي الله عنه میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم روز خیبر فرمود: «این پرچم را به مردی خواهم داد که الله و پیامبرش را دوست دارد و الله، فتح خیبر را به دست او رقم خواهد زد». عمر رضي الله عنه میگوید: هیچگاه دوست نداشتم که به امارات و فرماندهی برسم، جز روز خیبر که خودم را بالا گرفتم تا بلکه مرا بدین منظور صدا بزنند. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم علی بن ابیطالب رضي الله عنه را فراخواند و پرچم را به او داد و فرمود: «برو و روی برنگردان تا الله، تو را پیروز بگرداند». علی رضي الله عنه حرکت کرد و مقداری جلو رفت؛ آنگاه ایستاد و بدون اینکه روی بگرداند، با صدای بلند پرسید: ای رسولخدا! بر سرِ چه چیزی با آنها بجنگم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «با آنان پیکار کن تا گواهی دهند که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستادهی اوست. اگر شهادت دادند، جان و مالشان درامان است؛ مگر به حق آن و حسابشان با خداست».
شرح
مؤلف رحمه الله از ابوهریره رضي الله عنه نقل کرده است که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم روز خیبر فرمود: «این پرچم را به دست مردی خواهم داد که الله و پیامبرش را دوست دارد». و در روایتی آمده است: «و الله و پیامبرش، او را دوست دارند».
روز خیبر، یعنی روزی که غزوهی «خیبر» روی داد؛ خیبر، قلعهها و مزارعی از آنِ یهودیان بود که در فاصلهی یکصد میلی شمال غربی مدینه قرار داشت و همانطور که در کتابهای سیرت آمده است، توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فتح شد. مطابق قراردادی که میان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یهودیان خیبر بسته شد، یهودیان به کار کشاورزی در خیبر ادامه دادند و نیمی از محصولات کشاورزی آنجا از آنِ مسلمانان بود و این رویه تا خلافت عمر بن خطاب رضي الله عنه ادامه داشت تا اینکه عمر رضي الله عنه آنها را به شام تبعید کرد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «این پرچم را به دست مردی خواهم داد که الله و پیامبرش را دوست دارد». در گذشته، درفش یا پرچم لشکر به دست فرمانده بود تا سربازان یا رزمندگان، به دنبال او حرکت کند. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم مشخص نکرد که پرچم را به چه کسی خواهد داد؛ یعنی نام آن شخص را بیان نفرمود. عمر بن خطاب رضي الله عنه میگوید: هیچگاه آرزوی امارت و فرماندهی نکردم، جز روز خیبر که خودم را به امید اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مرا ببیند و پرچم را به من بدهد، بالا گرفتم. هر یک از صحابه رضي الله عنهم آن شب را در این آرزو سپری کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرچم را به دست او بدهد. صبح که شد، رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم پسرعمویش علی بن ابیطالب رضي الله عنه را صدا زد. به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خبر دادند که چشم علی رضي الله عنه درد میکند. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم علی رضي الله عنه را به حضور خواست و از آب دهان خویش به چشمانش مالید؛ علی رضي الله عنه بلافاصله بهبود یافت؛ انگار هیچ دردی نداشته است. بهیقین الله متعال بر هر کاری تواناست. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرچم را به علی رضي الله عنه داد و به او فرمود: «برو و برنگرد تا آنکه الله، تو را پیروز گردانَد». علی رضي الله عنه مطابق فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به راه افتاد و مقداری که جلو رفت، ایستاد و بدون اینکه روی بگرداند، با صدای بلند پرسید: بر سر چه چیزی با آنها بجنگم؟ علی رضي الله عنه روی برنگرداند؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرموده بود: «و روی برنگردان».
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «با آنان پیکار کن تا شهادت دهند که معبود برحقی جز الله وجود ندارد و گواهی دهند که محمد فرستادهی اوست». این، کلمهی بسیار بزرگیست که بر آسمانها و زمین، مزیت و برتری دارد. انسان با گفتن این کلمه، از کفر وارد اسلام میشود. لذا شهادتین، دروازهی اسلام است.
آنگاه رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اگر شهادت دادند، جان و مالشان درامان است؛ مگر به حق آن و حسابشان با خداست»؛ یعنی دیگر نباید با آنها جنگید و جان و مالشان در امان است؛ مگر بهحق آن. یعنی مگر در برابر حقوق «لاإلهإلاالله». زیرا این، فقط یک جمله یا عبارتی نیست که انسان، آن را بهزبان بگوید؛ بلکه شروطی دارد که باید بهطور کامل رعایت شود. از یکی از سلف صالح پرسیدند: مگر لاإلهإلاالله، کلید بهشت نیست؟ پاسخ داد: آری؛ کلید بهشت است؛ اما عمل نیز ضروریست؛ زیرا هر کلیدی باید دندانه داشته باشد.
خدا رحمتش کند که درست گفته است؛ هر کلیدی به دندانه نیاز دارد و کلید بدون دندانه درب را باز نمیکند؛ لذا اینکه رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «…مگر به حق آن»، شامل همهی مواردی میشود که گویندهی لاإلهإلاالله را از دایرهی اسلام خارج میکند؛ یعنی چهبسا کسی لاالهالاالله میگوید، اما مرتکب اعمال کفرآمیزی میشود که باعث خروجش از اسلام میگردد و این کلمه، سودی به او نمیرساند.
منافقان لاإلهإلاالله میگفتند و اگر آنها را میدیدی، ظاهرشان، شما را به شگفت وامیداشت و گمان میکردید که ایمانشان، از همه قویتر است! آنها نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میآمدند و به ایشان میگفتند: «نشهد أنَّكَ لَرَسُول الله». سه تأکید در این عبارت وجود دارد: «نشهد»، «أنّ» و حرف «لام» در «لَرَسولالله». لذا ادعا میکردند و میگفتند: ما، گواهی میدهیم که بهطور قطع، و بهیقین، تو فرستادهی خدا هستی؛ ولی پروردگار متعال که از راز سینهها آگاه است، فرمود:
﴿وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ ١﴾ [المنافقون: ١]
و الله میداند که تو فرستادهی او هستی. و الله، گواهی میدهد که منافقان، دروغگویند.
لذا الله عزوجل گواهی منافقان را که از سرِ ایمان نبود، رد کرد و گواهی داد که آنها در ادعایشان که چنین شهادتی میدهند، دروغگویند. بنابراین، جان و مال کسی که لاالهالاالله بگوید، فقط بنا بر ضوابط و شرایط این کلمه، در امان است؛ زیرا رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «…مگر به حق آن».
عدهای از عربها پس از وفات رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم از ادای زکات امتناع ورزیدند؛ ابوبکر صدیق رضي الله عنه آمادهی جنگیدن با آنها شد. برخی از صحابه در اینباره با او سخن گفتند و پرسیدند: چگونه میخواهی با کسانی که لاالهالاالله میگویند، بجنگی؟ ابوبکر رضي الله عنه پاسخ داد: «به الله سوگند، با کسی که میان نماز و زکات فرق بگذارد، میجنگم؛ چراکه زکات، حق مال میباشد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: مگر به حق و حقوق آن». و بدین ترتیب با کسانی که حق اسلام را در اموالشان رعایت نکردند و از ادای زکات امتناع ورزیدند، جنگید و الحمدلله پیروز شد.
نتیجه اینکه هرکس لاالهالاالله بگوید، جان و مالش درامان است؛ مگر آنکه از ادای حقوق این کلمه یا رعایت ضوابط و شرایط آن، امتناع نماید؛ از اینرو علما رحمهمالله گفتهاند: اگر مردم یک منطقه یا آبادی، اذان و اقامه را ترک کنند، اگرچه کافر نیستند، اما باید با آنها جنگید و کشتنشان جایز است تا آنکه اذان و اقامه بگویند. روشن است که اذان و اقامه، جزو ارکان اسلام نیست؛ اما جزو حقوق اسلام میباشد. همچنین اگر نماز عید را ترک کنند، پیکار با آنها و کشتنشان واجب است؛ اگرچه نماز عید، مانند نمازهای پنجگانه نمیباشد. لذا باید با آنان جنگید تا نماز عید را برپا کنند. نماز عید، فرض کفایه یا نزد برخی از علما، سنت است؛ یا بنا بر قول راجح، فرض عین میباشد. سخن اینجاست که پیکار با چنین کسانی، جایز میباشد تا به شعایر ظاهری دین، اذعان نمایند؛ از اینرو رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بدین نکته تصریح نمود که با گفتن شهادتین، جان و مال انسان در امان خواهد بود؛ مگر در برابر حق و حقوق اسلام.
از حدیث ابوهریره رضي الله عنه چنین برداشت میشود که برای انسان جایز است که بدون گفتن «انشاءالله»، بگوید که در آینده، چنین خواهم کرد؛ البته خبر دادن از عزم و ارادهی درونی برای انجام کاری در آینده، با اینکه انسان بهطور قاطعانه بگوید که میخواهد فلانکار را انجام دهد، متفاوت است. در حالت اول که انسان از عزم و ارادهی درونی خود خبر میدهد، اشکالی ندارد که «انشاءالله» نگوید؛ اما هنگامی که میگوید: میخواهم این کار را بکنم، باید با قید «انشاءالله» باشد. الله عزوجل میفرماید:
﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا ٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ﴾ [الكهف: ٢٣، ٢٤]
و هیچگاه نگو که من فردا این کار را خواهم کرد، مگر اینکه (بگویی:) اگر الله بخواهد.
فردا، دست تو نیست و چه بسا قبل از اینکه فردا فرا برسد، بمیری یا اگر زنده بمانی، موانعی پیش بیاید که نتوانی آن کار را انجام دهی یا شاید الله متعال، تو را از انجام آن کار، منصرف کند. زیاد پیش میآید که انسان تصمیم میگیرد فردا یا بعد از ظهر همان روز کاری انجام دهد، اما از تصمیمش منصرف میشود. صحرانشینها، گاه پاسخی میدهند که برآمده از فطرت و نهاد آنهاست؛ به صحرانشینی گفتند: پروردگارت را چگونه شناختی؟ پاسخ داد: آثار قدمها، بیانگر راه است؛ پشگل شتر، نشان میدهد که شتری آنجا بوده است؛ آسمان، برج و بارو دارد و زمین، دارای درهها و پستی و بلندیست و دریا، مواج و پرتلاطم میباشد؛ آیا اینها، نشانهی وجود پروردگار شنوا و بینا نیست؟
الله اکبر؛ صحرانشینی بیسواد، با فطرت خود استدلال میکند که عظمت هستی، بیانگر وجودِ خالق و آفریدگاریست که آن را آفریده و اداره میکند.
از صحرانشین دیگری پرسیدند: پروردگارت را چگونه شناختی؟ گفت: بدینسان که آدم تصمیمی میگیرد، اما بدون سبب یا دلیل مشخصی نمیتواند آن را عملی کند. چه کسی، مانع عملی شدن این تصمیم میشود یا آن را نقض میکند؟ آری، همان ذاتی که چنین تصمیم و ارادهای را در دل انسان میاندازد؛ الله عزوجل.
لذا اشکالی ندارد که انسان بدون گفتن «إنشاءالله» از عزم و ارادهی درونی خود در آینده خبر دهد؛ اما وقتی که قاطعانه از انجام کاری در آینده سخن میگوید، باید «إنشاءالله» بگوید. چون آینده، از آنِ الله متعال است.