۳۰- وعنْ أبي زيْد أُسامَة بن زيد حَارثَةَ موْلى رسُولالله صلی الله علیه و آله و سلم وحبَّهِ وابْنِ حبِّهِ رضي الله عنهما قال: أَرْسلَتْ بنْتُ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم: إنَّ ابْنِي قَدِ احتُضِرَ فاشْهدْنَا، فأَرسَلَ يقْرِئُ السَّلامَ ويَقُول: «إن للَّه مَا أَخَذ، ولهُ مَا أعْطَى وكُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بأجَلٍ مُسمَّى، فلتصْبِر ولتحْتسبْ». فأرسَلَتْ إِليْهِ تُقْسمُ عَلَيْهِ ليأْتينَّها. فَقَامَ وَمَعَهُ سَعْدُ بْنُ عُبادَةَ، وَمُعَاذُ ابْنُ جَبَل، وَأُبَيُّ بْنَ كَعْب، وَزَيْدُ بْنِ ثاَبِت، وَرِجَالٌ رضي الله عنهم فَرُفِعَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم الصبي، فأقعَدَهُ في حِجْرِهِ ونَفْسُهُ تَقعْقع، فَفَاضتْ عَيْناه، فقالَ سعْد: يَا رسُولَ الله مَا هَذَا؟ فقالَ: «هَذِهِ رَحْمةٌ جعلَهَا اللَّهُ تعَالَى في قُلُوبِ عِبَادِهِ». وفي روِايةٍ : «في قُلُوبِ منْ شَاءَ مِنْ عِبَادِهِ وَإِنَّمَا يَرْحَمُ اللَّهُ منْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ». [متّفق عليه]([۱])
ترجمه: ابوزید، اسامه فرزند زيد- غلام آزادشدهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم- که هم خودش و هم پدرش، به حبیب و دوست رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم مشهور بودند، ميگويد: دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، پیکی برای پدرش فرستاد که فرزندم در حالِ مرگ است؛ پیشِ ما بیایید. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به قاصد دخترش فرمود: سلام مرا به دخترم برسان و به او بگو: «از آنِ خداست آنچه بدهد و بگيرد. همه، نزد او مهلت و زمان مشخّصی دارند. پس صبر كند و اميد ثواب داشته باشد». دخترِ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم براي بار دوم، قاصدي فرستاد و سوگندش داد كه حتماً بيايد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بههمراه سعد بن عباده، ابي بن كعب، زيد بن ثابت و چند تن ديگر از يارانش نزد دختر خود رفت. بچه را به رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم دادند در حالي كه نفسش تند میزد و سینهاش بالا و پایین میرفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بچه را در آغوش گرفت و اشك از چشمانش سرازير شد. سعد رضي الله عنه گفت: اي رسولخدا! اين چيست؟ پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اين، رحمتيست که الله متعال در دل بندگانش نهاده است». و در روایتی آمده که فرمود: «این، رحمتیست که الله متعال در دل هر بندهای که بخواهد، قرار میدهد و الله به بندگاني رحم میکند که رحم و شفقت داشته باشند».
شرح
راوی، اسامه بن زید بن حارثه است؛ زید بن حارثه، غلام آزادشدهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. وی، ابتدا غلامی بود که خدیجه رضي الله عنها به رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بخشید و ایشان، آزادش کردند. زید رضي الله عنه به حبیب (دوست) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ملقّب بود. و همینطور فرزندش، اسامه رضي الله عنه.
یکی از دختران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قاصدی برای پدرش فرستاد که فرزندش، در حال مرگ است؛ او، از پدرش خواست که نزدشان برود. پیک خبر را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رساند؛ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «به او بگو: صبر كند و اميد ثواب داشته باشد؛ از آنِ خداست آنچه بدهد و بگيرد. همه، نزد او زمان مشخّصی دارند». این، فرمان و سفارش رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به دخترش بود.
«فلتصْبِر» یعنی: مصیبت را تحمل نماید و بیصبری نکند.
«ولتحْتسبْ» یعنی: با صبر و تحملش، امید ثواب داشته باشد. برخی از مردم صبر میکنند، ولی به ثواب امید ندارند. در برابر مصيبت اگرچه بیصبری نمیکنند، اما به پاداش الهی نیز دل نمیبندند و بدینسان خیرِ زیادی را از دست میدهند. در صورتی که اگر صبر کنند و در کنارش به اجر و ثواب امیدوار باشند، به این میگویند: احتساب.
فرمود: «از آنِ خداست آنچه بدهد و بگيرد». این، جملهی بزرگیست. وقتی همه چیز از آنِ خداست، اگر چیزی از تو بگیرد، ملک اوست و اگر چیزی به تو بدهد، باز هم ملک اوست؛ پس وقتی آنچه را که از خودِ اوست، بگیرد، چرا ناراحت شویم یا چرا بیصبری کنیم؟ بنابراین اگر چیزی از تو گرفت که دوستش داری، بگو: این، از آن خداست؛ هرچه بخواهد، میبخشد و هرچه بخواهد، میگیرد. از اینرو سنت است که انسان، بههنگام مصیبت، بگوید: «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون»؛ یعنی ما، ملک الله و از آنِ او هستیم و او، هرطور که بخواهد با ما رفتار میکند. همچنین اگر چیزی را که دوستش داریم، از ما میگیرد، در حقیقت، از آنِ خود اوست و حتی چیزی را که به ما میبخشد، به او تعلق دارد و ما، مالکش نیستیم. از اینرو فقط اجازه داریم طوری از آن استفاده کنیم که او، به ما اجازه داده است و حق نداریم طبق میل خود یا هرگونه که دوست داریم، در آن تصرف کنیم. اگر انسان بخواهد، بیقید و بند و هر طور که میخواهد در اموالش تصرف کند، به او میگوییم: دست نگه دارد؛ تو حق نداری، چنین کاری بکنی؛ زیرا این مال، در حقیقت، از آنِ خداست. چنان که میفرماید:
﴿وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ٱللَّهِ ٱلَّذِيٓ ءَاتَىٰكُمۡ﴾ [النور : ٣٣]
و از مالِ الله که به شما بخشیده است، به آنان بدهید.
پس در ثروتی که الله به تو بخشیده، بهگونهای تصرف کن که به تو اجازه داده است. از اینرو رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «از آنِ خداست آنچه بدهد و بگيرد». پس وقتی آنچه خدا میگیرد، از آنِ اوست، چرا بیتابی میکنیم. اینکه مالک، ملکش را پس بگیرد و ما ناراحت شویم و بیصبری نماییم، با عقل و آموزههای دینی سازگار نیست.
فرمود: «هر چیزی نزد او، سرآمد و زمان مشخصی دارد». همانگونه که الله جل جلاله میفرماید:
﴿وَكُلُّ شَيۡءٍ عِندَهُۥ بِمِقۡدَارٍ ٨﴾ [الرعد: ٨]
و هر چیزی نزدش بهاندازه است.
یعنی زمان، مکان، وجود، درونمایه و ویژگیهای هر چیزی، نزد الله عزوجل به اندازهی مشخصیست.
وقتی انسان به اجل یا موعد و زمان مشخص باور داشته باشد، به قسمت خویش راضیست و میداند که هرگز نمیتواند آن را پس و پیش نماید. الله عزوجل میفرماید:
﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌۚ إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَلَا يَسۡتَٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا يَسۡتَقۡدِمُونَ ٤٩﴾
[يونس : ٤٩]
هر امتی، موعد و اجل مشخصی دارد؛ وقتی اجلشان فرا رسد، لحظهای تأخیر یا تعجیل نخواهند داشت.
آری، هنگامی که اندازهی هر چیزي مشخّص است و هیچ پس و پیش نمیشود، بیتابی و بیصبری، هیچ فایدهای ندارد و واقعیت را تغییر نمیدهد.
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم پس از تأکید دخترش، با تعدادی از یارانش نزدشان رفت. بچه را پیشِ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم آوردند. بچه، طوری نفَس میزد که سینهاش بالا و پایین میرفت. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم با دیدن این حالت نوهاش، گریست و اشک از چشمانش سرازیر شد. سعد بن عباده رضي الله عنه که رییس قبیلهی «خزرج» بود، پرسید: «این، چیست؟» گویا گمان کرد رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم از بیتابی میگرید. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «این، رحمت است»؛ یعنی از روی دلسوزی و شفقت به بچه ميگریم، نه از روی بیصبری. سپس افزود: «الله به بندگانی رحم میکند که رحم و شفقت دارند». این، دلیلیست بر اینکه گریستن از روی مهر و دلسوزی بر کسی که به دردی دچار شده است، اشکالی ندارد؛ مثلاً از روی دلسوزی بر کسی که معلولیت ذهنی یا جسمی دارد، میگریید؛ این، اشکالی ندارد و نشاندهندهی رحمتیست که خداوند عزوجل در دلتان قرار داده است. و اگر الله جل جلاله در دل بندهاش چنین رحمت و شفقتی قرار دهد، در این صورت، انسان از بندگان دلسوز و مهربانی خواهد بود که الله به آنان رحم میکند.
از این حدیث همچنین به وجوب صبر و شکیبایی پی میبریم؛ زیرا رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «به او بگو: صبر کند و امید ثواب داشته باشد». بنابراین بهترین روش در تسلیت دادن، این است که مصیبتدیده را به صبر و شکیبایی و امیدوار بودن به پاداش الهی، سفارش کنیم. و اگر با همان عبارتی به مصیبتدیده تسلیت بگوییم که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به دخترش تسلیت داد، بهتر از عبارتیست که برخی از مردم میگویند: «أعظم الله أجرک، وأحسن عزاءک وغفر لمیّتک». گرچه برخی از علما این عبارت را برگزیدهاند، ولی عبارت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم افضل است و بیشتر، مایهی خرسندی و آرامش خاطر مصیبتدیده میگردد. تعزیت، بر خلاف پندار عوام و تودهی مردم، یک گردهمایی یا جلسهی عمومی نیست که صندلی بچینند و شمع روشن کنند و قرآن بخوانند و غذا بدهند. خیر؛ بلکه تعزیت، برای تسلی دادن به مصیبتدیده و تقویت روحیهی صبر در اوست. در واقع به کسی تسلیت میگویند که با مرگِ کسی، متأثر شود و مصیبتدیده محسوب شود؛ اگر کسی با مرگ نزدیکش مثلاً با مرگ پسرعمویش احساس مصیبت نکند، یعنی برایش مهم نباشد، دیگر، تسلیت گفتن چه معنایی دارد. از اینرو علما، «تسلیت گفتن به مصیبتدیده» را سنت میدانند، نه «تسلیت گفتن به نزدیک و خویشاوند مرده» را؛ زیرا چهبسا یک خویشاوند، از مرگ قوم و خویش خود احساس مصیبت نمیکند؛ ولی کسی که پیوند دوستی محکمی با او دارد، دچار مصیبت میشود و مصیبتدیدهبهشمار میرود. متأسفانه اینک معیارها، عوض شده و به خویشاوند، تسلیت میگویند؛ اگرچه با وجود مرگِ نزدیکش، شاد باشد و طبل بزند. شاید کسی فقیر باشد و پسرعمویش میلیونرش بمیرد و با مرگ او، پول و ثروت زیادی به این بینوا برسد؛ آیا این بینوا، از مرگ پسرعمویش ناراحت میشود یا خوشحال؟ چهبسا بگوید: خدا را شکر که مُرد و مرا از نداری نجات داد! روشن است که به چنین کسی، تسلیت نمیگویند و تبریک گفتن، بیش تر مناسب حالش میباشد.