۱- عَنْ أمیر المؤمنینَ أبیحفصٍ عُمَرَ بْنِ الْخطابِ بن نفیل بنِ عَبدالعُزّی بن ریاح بن عبدالله بن قُرط بن رزاح بن عدیِّ بن کعب بن لُؤَیِّ بن غالبٍ القرشیِّ العدویِّ رضي الله عنه قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم يَقُولُ: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللهِ ورسولِهِ فهِجْرَتُهُ إِلَى اللهِ ورسولِهِ ومن كَانَتْ هِجْرَتُهُ لِدُنْيَا يُصِيبُهَا أَو امْرَأَةٍ يَنْكِحُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ». [متفق علیه]([۱])
ترجمه: امیر مومنان، ابوحفص، عمر بن خطاب بن نفیل بنِ عَبدالعُزّی بن ریاح بن عبدالله بن قُرط بن رزاح بن عدیِّ بن کعب بن لُؤَیِّ بن غالب قریشی عدوی رضي الله عنه ميگويد: از رسولالله صلی الله علیه و سلم شنيدم كه فرمود: «اعمال به نيتها بستگي دارند و دستآوردِ هر کسی، همان چیزیست که نیت کرده است. پس هركس هجرتش برای الله و پیامبرش باشد، هجرتش برای الله و پیامبر اوست (که پاداش آن را مییابد) و هرکس برای کسب دنیا يا ازدواج با زني هجرت نمايد، دستآورد هجرتش، همان چيزيست كه به خاطر آن، هجرت کرده است».
[نووی: صحت این حدیث، مورد اتفاق است و دو امام و پیشوای محدثان، «ابوعبدالله، محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره بن بردزبه جُعفی بخاری» و «ابوالحسین، مسلم بن حجاج بن مسلم قشیری نیشابوری»، آن را در دو کتاب صحیح خود که صحیحترین کتابهای حدیث است، روایت کردهاند.]
شرح
از آنجا که این باب، پیرامون اخلاص عمل برای الله است و از آن روی که در هر کردار و گفتاری و در هر حالتی باید که نیت خالص برای الله باشد، مؤلف رحمه الله آیههایی از قرآن را در این موضوع یادآور شده و سپس تعدادی حدیث در اینباره آورده و روایت عمر بن خطاب رضي الله عنه را سرآغاز این دسته از احادیث قرار داده است که: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى».
علما دربارهی این دو جمله اختلاف نظر دارند؛ برخی هر دو جمله را به یک معنا میدانند و بر این باورند که جملهی دوم، برای تأکید بر جملهی نخست است؛ ولی این، درست نیست؛ زیرا اصل در کلام این است که بنیادین، ریشهای و دارای مفاهیم مستقل است، نه اینکه تأکیدی یا استقراری باشد. اندکی تأمل در این دو جمله نشان میدهد که تفاوت زیادی با هم دارند. جملهی اول، سبب است و جملهی دوم، نتیجه. در جملهی نخست رسولالله صلی الله علیه و سلم بیان میکند که ناگزیر هیچ عملی، بدون نیت انجام نمیشود و هر عملی که انسان، با اختیار و ارادهی خویش انجام میدهد، بهطور قطع قصد و نیتی از انجام آن دارد و امکان ندارد که کسی با وجود عقل و قدرت انتخاب و اراده، عملی را بدون نیت انجام دهد. حتی یکی از علما گفته است: «اگر الله، ما را مکلّف میکرد که عملی بدون نیت انجام دهیم، تکلیفی خارج از توان و نیروی ما بود». و این، سخن درستیست؛ زیرا چگونه میتوانی با وجود عقل و اراده و بدون هیچ اجباری، کاری بکنی که از انجامش هیچ نیتی نداری؟ این، غیرممکن است؛ چراکه عمل، نتیجه و برآیند اراده و نیروست و اراده، همان نیت است. بنابراین مفهوم جملهی اول، این است که انجامدهندهی هر عملی، نیتی از انجام آن دارد. البته نیتها، تفاوت زیادی با هم دارند. برخی از مردم، نیتهای بلند و بالایی دارند و برخی هم نیتهای پست و ناچیزی. بهطوری که دو نفر، یک کار میکنند و در آغاز، میانه و پایان کار و حتی در حرکات و سکنات و در گفتار و رویکرد، یکسان به نظر میرسند؛ ولی به سبب تفاوت نیتها، بهاندازهی زمین و آسمان از هم فاصله دارند. پس اساساً هیچ عملی، بدون نیت نیست.
نتیجهی جملهی دوم «وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى»، این است که اگر در فعالیتها و کارهای دینی خود، نیت الله و آخرت را داشته باشی، این امر برای تو حاصل میشود و اگر نیت و قصدت دنیا باشد، ممکن است به دست آید و ممکن است بهدست نیاید. الله جل جلاله میفرماید:
﴿مَّن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِيهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِيدُ﴾ [الإسراء: ١٨]
هر کس خواهان دنیای زودگذر باشد، خیلی زود در همین دنیا آنچه بخواهیم، به او؛ بلکه به هرکه بخواهیم، عطا میکنیم.
نگفت: «آنچه بخواهد، به او میدهیم»؛ بلکه فرمود: «آنچه بخواهیم و به هرکه بخواهیم، عطا میکنیم». آری! برخی از مردم به آنچه از دنیا بخواهند، میرسند و برخی هم به برخی از خواستههای دنیوی خویش دست مییابند؛ عدهای نیز هرگز به خواستههای خود نمیرسند. و همین، مفهوم فرمودهی الله [در آیهی ۱۸ سورهی إسراء] میباشد. همچنین پروردگار متعال میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡيَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ كَانَ سَعۡيُهُم مَّشۡكُورٗا ١٩﴾
[الإسراء: ١٩]
و هر که آخرت را بخواهد و چنانکه باید برای آن تلاش نماید و مؤمن باشد، از سعی و تلاش چنین کسانی قدردانی میشود.
آری؛ انسان ثمرهی عملی را که بهقصد آخرت و با نیت خالصانه برای الله انجام داده است، میچیند.
این سخن رسولالله صلی الله علیه و سلم که فرمود: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ…»، میزان و معیار هر عملیست؛ البته میزانِ باطن یا اعمال باطنیست؛ ولی میزان اعمال ظاهری، حدیثیست بهروایت شیخین- بخاری و مسلم- از عایشه رضي الله عنها که رسولالله صلی الله علیه و سلم فرموده است: «مَن عَمِلَ عَمَلاً لَیسَ عَلَیهِ أمرُنا فَهُوُ رَدٌّ»؛([۲]) یعنی: «هرکس عملی انجام دهد که امر (دین) ما بر آن نیست، عملش مردود است». [یعنی ملاک و سنجهی درستی هر عملی، این است که مطابق دستورها و آموزههای دین باشد.]
برخی از علما، این دو حدیث را جامعِ تمام دین دانستهاند. سپس رسولالله صلی الله علیه و سلم مثالی عینی برای گفتارش بیان میکند: «فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللهِ و رسولِهِ فهِجْرَتُهُ إِلَى اللهِ و رسولِهِ ومن كَانَتْ هِجْرَتُهُ لِدُنْيَا يُصِيبُهَا أَو امْرَأَةٍ يَنْكِحُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ».
هجرت، به معنای نقل مکان انسان از دار کفر به سرای اسلام است. به عنوان مثال کسی در آمریکا که دارکفر است، مسلمان میشود و چون نمیتواند دینش را در آنجا آشکار کند، به سرزمینی اسلامی میرود؛ این، همان هجرت است. البته انسانها در هجرتشان، متفاوتند. برخی از آنان، مهاجرت میکنند و سرزمین خود را بهخاطر الله و پیامبرش رها مینمایند؛ یعنی بهخاطر شریعتی که الله به زبان پیامبرش، محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم فراروی انسانها قرار داده، زادگاه و سرزمین خود را ترک میکنند. چنین کسانی به خیر و نیکی دست مییابند و به مقصود خویش میرسند. به همین سبب رسولالله صلی الله علیه و سلم فرمود: «فهِجْرَتُهُ إِلَى اللهِ ورسولِهِ».
برخی هم برای کسب دنیا مهاجرت میکنند. به عنوان مثال شخصی که به ثروتاندوزی علاقهمند است، میشنود که در فلان سرزمین اسلامی شرایط خوبی برای کسب مال و ثروت وجود دارد و از اینرو از دارکفر به آن سرزمین مهاجرت میکند و قصدش از مهاجرت، پایداری بر دینش نیست؛ بلکه مهاجرتش، فقط بهقصد کسب مال و ثروت است.
همچنین شخصی بهقصد ازدواج با زنی، از سرزمین کفر به سرزمینی اسلامی مهاجرت میکند؛ چون به او گفتهاند: فقط در اینجا یعنی در سرزمین اسلامی به تو زن میدهیم و حق نداری او را با خود، به دارکفر ببری. و بدینسان بهخاطر زنی، ناگزیر به مهاجرت میشود. روشن است که این دو شخص، به خاطر الله و پیامبر هجرت نکردهاند؛ از اینرو رسولالله صلی الله علیه و سلم فرمود: «فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ»؛ یعنی: «دستآورد هجرتش، همان چيزيست كه به خاطر آن، مهاجرت کرده است». میبینیم که رسولالله صلی الله علیه و سلم از ذکر دنیا و زن در این بخش گفتارش، خودداری نمود و نگفت که دستآورد هجرت چنین اشخاصی، دنیا یا زنیست که برای آن هجرت کردهاند. چرا؟
برخی گفتهاند: برای اینکه سخنش، طولانی نشود. برخی نیز سببش را در نیت فاسد و ناچیز چنین مهاجرانی دانستهاند و گفتهاند: رسولالله صلی الله علیه و سلم به سبب حقارت و ناچیز بودن هجرت برای کسب دنیا و یا ازدواج با زن، در این بخش از حدیث، نامی از دنیا و زن به میان نیاورد.
در هر حال و بدون شک، نیت شخصی که با هجرتش قصد کسب دنیا یا ازدواج با زنی را دارد، خراب و پست و ناچیز است؛ بر خلاف شخصی که به خاطر الله و پیامبرش هجرت میکند.
انواع هجرت: هجرت از کار (ترک محرمات)، هجرت از عملکننده و ترک ارتباط با انسان گنهکار، و هجرت از یک مکان یا سرزمین.
هجرت از یک مکان، بدین معناست که انسان، سرزمینی را که در آن بهکثرت معصیت و نافرمانی، و فسق و فجور میشود، ترک کند؛ هجرت از دارکفر به سرای اسلام در این نوع هجرت میگنجد و بزرگترین نوع مهاجرت بهشمار میرود. علما گفتهاند: در شرایطی که انسان نتواند آزادانه به دینش عمل کند، مهاجرت از سرزمین کفر به سرای اسلام، واجب است. البته اگر توانایی اظهار دینش را در سرزمین کفر داشته باشد، هجرت بر او واجب نیست و فقط مستحب است. البته در اینجا این نکته درخور یادآوریست که آسیبها و اشکالهای مسافرت به سرزمین کفر از اقامت در آن، بیشتر و بزرگتر است؛ وقتی مهاجرت انسان از زادگاه و وطنش که دارکفر است، در شرایطی که نمیتواند آزادانه به دینش عمل نماید، واجب است، بهطور قطع برای مسلمانی که در سرزمینی اسلامی زندگی میکند، روا نیست به سرزمین کفر مسافرت کند؛ زیرا دین و اخلاقش در معرض خطر قرار دارد و مالش نیز بیهوده خرج میشود و حتی با چنین مسافرتهای بیهودهای، به تقویت اقتصاد کافران کمک میکند. حال آنکه ما دستور یافتهایم تا آنجا که میتوانیم بر کافران سخت بگیریم. الله جل جلاله میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ ٱلۡكُفَّارِ وَلۡيَجِدُواْ فِيكُمۡ غِلۡظَةٗۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ ١٢٣﴾ [التوبة: ١٢٣]
ای مومنان! با آن دسته از کافران که به شما نزدیکند، پیکار نمایید و باید در شما درشتی بیابند. و بدانید که الله با پرهیزکاران است.
همچنین فرموده است:
﴿وَلَا يَطَُٔونَ مَوۡطِئٗا يَغِيظُ ٱلۡكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنۡ عَدُوّٖ نَّيۡلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِۦ عَمَلٞ صَٰلِحٌۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٢٠﴾ [التوبة: ١٢٠]
و در هیچ مکانی که مایهی خشم کفار میشود، قدم نمیگذارند و بر هیچ دشمنی پیروز نمیشوند مگر آنکه در برابرش برایشان عمل شایستهای ثبت میگردد. همانا الله پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند.
کافر، هرکه باشد؛ فرقی نمیکند که نصرانی باشد یا یهودی و یا بیدین و ملحد، و تفاوتی ندارد که خود را به اسلام نسبت دهد یا نه؛ در هر صورت، کافر، دشمن الله و کتاب و پیامبر اوست و با همهی مسلمانان کینه دارد و در هر پوششی که باشد، دشمن است. بنابراین برای مسلمان، روا نیست که به سرزمین کافران مسافرت نماید؛ مگر به سه شرط:
شرط اول: اینکه توانایی و دانش رفع شبهات و شبههافکنیهای آنان را داشته باشد؛ زیرا کافران برای مسلمانان شبههایی در زمینهی دین، پیامبر، کتاب و اخلاقشان مطرح میکنند و میکوشند در هر زمینهای شبههافکنی نمایند تا مسلمان دچار شک و تردید شود. واضح است که وقتی مسلمان در اموری که یقین به آنها واجب میباشد، دچار شک و شبهه گردد، از انجام واجب بازمیماند. ایمان به الله، فرشتگان و کتابهای پروردگار، و همینطور ایمان به آخرت و تقدیر نیک و بد، باید بر اساس یقین و بهدور از شک و تردید باشد و اگر انسان در یکی از آنها شک کند، کافر شده است. کافران هموار میکوشند که مسلمانان را در شک و تردید بیندازند؛ چنانکه یکی از سرانشان، آشکارا گفته است: «سعی نکنید که مسلمان را از دینش به دین نصارا درآورید؛ بلکه فقط کافیست که او را دربارهی دینش دچار شک و تردید کنید؛ زیرا در این صورت او را از دینش جدا کردهاید و این، کافیست». آری! همین کافیست که او را از حصاری که در آن عزت و کرامت است، بیرون بیاورید؛ ولی اگر سعی کنید او را به دین نصارا که بر گمراهی و بیخردی استوار است، درآورید، به نتیجه نمیرسید. نصارا همانطور که در حدیث رسولالله صلی الله علیه و سلم آمده است، گمراهند. هرچند دینشان در اصل، حق بوده است؛ البته در زمان خودش و پیش از آنکه با بعثت پیامبر صلی الله علیه و سلم، منسوخ شود. شرط دوم: اینکه مسلمان، بهاندازهای دین و ایمان داشته باشد که از او در برابر شهوتها و امیال نفسانی حمایت کند؛ زیرا کسی که دین و ایمانی ندارد، با مسافرت به سرزمین کافران و مشاهدهی دنیای فریبندهی آنجا و هرزگیهایی چون شرابخواری و زنا و همجنسبازی و دیگر انحرافهای رفتاری، بیشتر در معرض انحراف قرار دارد.
شرط سوم: سومین شرط روا بدون سفر به سرزمین کفر، این است که سفر از روی ضرورت باشد؛ به عنوان مثال برای درمان بیماری یا فراگرفتن دانشی که تخصصش در سرزمینهای اسلامی نیست و یا بهقصد تجارت به آنجا سفر میکند و پس از تجارت، باز میگردد. مهم این است که سفر از روی ضرورت و نیاز باشد؛ بنابراین بنده کسانی را که به قصد گردش به سرزمینهای غیراسلامی سفر میکنند، گنهکار میدانم و هر ریالی که برای اینچنین سفرهایی هزینه و خرج میکنند، حرام است و تباه کردن مال بهشمار میرود و روز قیامت بازخواست خواهند شد؛ در آن هنگام که دیگر جایی برای تفریح نمییابند و تنها اعمال خود را مشاهده میکنند. آنها بازخواست میشوند؛ زیرا وقت و مالشان را تَلَف و اخلاقشان را نابود و تباه کردهاند و چه بسا خانوادههایشان را نیز در این سفرها با خود بردهاند. عجیب است که اینها در حالی به سرزمینهای کفر مسافرت میکنند که آنجا نه صدای اذانی میشنوند و نه ذکر و یادی از نام الله؛ بلکه فقط صدای شیپور کنشتهای یهودیان و صدای ناقوس کلیساهای نصارا را میشنوند! تازه مدتی هم با خانواده، همسر، دختر و پسرشان در آنجا میمانند! از الله میخواهیم که همه را از این شر، مصون بدارد.
این، مصیبت نکبتباریست و همهی این مشکلاتی که به ما میرسد، نتیجهی گناهان و معصیتهای ماست. الله متعال میفرماید:
﴿وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٖ فَبِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ ٣٠﴾
[الشورى: ٣٠]
هر مصیبتی که به شما برسد، به سبب گناهانیست که دستآورد خود شماست. و الله از بسیاری (از گناهان) در میگذرد.
ما غافل و بیخبریم و انگار پروردگارمان را نیز غافل و بیخبر میپنداریم؛ ولی در حقیقت، سنت الله بر این است که به ظالم فرصت میدهد و چه بسا بهناگاه او را میگیرد و گرفتارش میکند. ولی افسوس که دلها، سخت شده و مردم از این حوادث پند نمیگیرند و به سوی الله روی نمیآورند. الله عزوجل میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ فَمَا ٱسۡتَكَانُواْ لِرَبِّهِمۡ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ ٧٦﴾ [المؤمنون : ٧٦]
و آنان را گرفتار عذاب کردیم؛ پس برای پروردگارشان فروتنی و زاری نکردند.
گرفتار عذاب شدند، ولی برای پروردگارشان فروتنی و زاری نکردند و از عذاب سخت پروردگار و از عظمتش نترسیدند؛ بلکه دلها، سخت شده و مردهاند و به همین خاطر است که اینهمه حوادث عبرتانگیز، تأثیری بر دلها ندارد. از دلمردگی و سنگ شدن دلها به الله پناه میبریم؛ بهراستی اگر مردم، بیدار و آگاه بودند و دلهای زندهای داشتند، چنین وضعی پیدا نمیکردند و در وضعیتی قرار نمیگرفتند که اینک ما در آن بهسر میبریم. وضعیتی که گویا در جنگی خانمانسوز قرار داریم؛ جنگ اعصاب؛ جنگی که خیلیها را در آستانهی جنون و دیوانگی قرار داده است. با این حال، در این شرایط ناگوار، عدهای با خانوادههایشان برای تفریح به سرزمینهای کفر، و بلاد فسق و فجور مسافرت میکنند. دوباره میگویم: هجرت از دارکفر به سرای اسلام برای کسی که نمیتواند در آنجا به دینش عمل کند، واجب است و مسافرت به سرزمینهای کفر بهقصد دعوت جایز میباشد؛ البته به شرط اثرگذار بودن دعوت در سرزمین کفر؛ زیرا چنین سفری از نوع سفرهای مصلحتی و ضروریست. بسیاری از مسلمانانی که در سرزمین کفر زندگی میکنند، چیزی از اسلام نمیدانند و دچار انحراف و گمراهی شدهاند؛ به آنان گفتهاند: اسلام، دین وحشیگریست؛ بهویژه پس از این اتفاقات که به دست برخی از مدعیان اسلام روی داد. در نتیجه خواهند گفت: اسلام کجاست؟ اینکه وحشیگریست. و بدین ترتیب به سبب رویکرد زشت و نامناسب برخی از مسلمانان، از اسلام بیزار میشوند. از الله متعال میخواهیم که همهی ما را هدایت کند.
نوع دوم: هجرت از کار؛ یعنی انسان کاری را که الله منع کرده است، کنار بگذارد و ترکش کند؛ چنانکه رسولالله صلی الله علیه و سلم فرموده است: «الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسانِهِ ويَدِه، والْمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ ما نَهَى اللَّهُ عَنْهُ»؛([۳]) یعنی: «مسلمان كسيست كه ساير مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند. و مهاجر، كسيست كه آنچه را الله منع كرده است، ترک نمايد». پس هر چه را که الله منع کرده است، ترک کن؛ چه به حقوق الله، متعلق باشد و خواه به حقوق بندگان. ناسزاگویی، قتل، تقلب و خیانت، خوردن مال دیگران، نافرمانی از پدر و مادر، قطع ارتباط با خویشاوندان، و هر چیز دیگری را که الله منع کرده، رها کن؛ هرچند هوا و هوس، تو را به سوی محرمات بخواند، ولی به نفست یادآوری کن که الله، چنین کارهایی را حرام کرده است و بدینسان از بدیها و کارهای حرام دوری نما.
نوع سوم: هجرت از عملکننده؛ هجرت بر کسی که مرتکب کارهای زشت میشود، در پارهای از موارد واجب است. علما گفتهاند: کسی که آشکارا معصیت میکند، در صورتی که در هجرت و ترک او، فایده و مصلحتی وجود داشته باشد، میتوان ترکش کرد. به عنوان مثال شخصی، به تقلب و خیانت در داد و ستد مشهور است و مردم، ترکش میگویند تا توبه کند؛ و اين اتفاق میافتد و از کردهاش پشیمان میشود. یا شخص دیگری بهربا داد و ستد و معامله میکند؛ مردم، ترکش مینمایند و با او سخن نمیگویند و حتی به او سلام نمیکنند؛ بدین ترتیب آن شخص، به اشتباهش پی میبرد و خجالتزده میشود و اصلاح میگردد.
ولی در صورتی که ترک ارتباط با افراد گنهکار سودمند نباشد، هجرت از او یا ترک ارتباط با او، درست نیست. بر خلاف ترک ارتباط با کافر که در آن فایده و مصلحتی باشد یا نباشد، باید با او ترک ارتباط نمود. قهر کردن بیفایده با مسلمان گنهکار، درست نیست؛ زیرا رسولالله صلی الله علیه و سلم فرموده است: «لايَحِلُّ لِمؤمنٍ أَنْ يَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاثٍ، يَلْتَقِيَانِ فَيُعْرِضُ هَذَا، وَيُعْرِضُ هَذَا، وَخَيْرُهُمَا الَّذِي يَبْدَأُ بِالسَّلامِ»؛([۴]) «براي هيچ مؤمنی، جايز نيست كه بيش از سه شبانهروز، با برادر مسلمانش، قهر باشد؛ بهطوري كه وقتی همدیگر را میبینند، از هم روي میگردانند. و بهترينشان، كسيست كه سلام (و آشتی) را آغاز میکند».
میدانید که به اعتقاد اهل سنت و جماعت، جز شرک و کفر، ارتکاب هیچ معصیتی باعث خروج انسان از دایرهی ایمان نمیشود؛ البته باید خوب بررسی کرد که آیا قهر کردن با مسلمان گنهکار، مفید است یا نه؛ اگر مفید بود و باعث اصلاح وی میشد، باید با او قهر کرد. دلیلش، داستان کعب بن مالک، هلال بن امیه و مراره بن ربیعy است که از شرکت در غزوهی تبوک تخلف نمودند و رسولالله صلی الله علیه و سلم با آنان قهر کرد و به مسلمانان نیز دستور داد با آنان، قطع رابطه کنند. در نتیجه، نفع زیادی به آنان رسید؛ بدینسان که به الله پناه بردند و زمین با همهی گستردگیاش، بر آنان تنگ شد و حتی از خود به تنگ آمدند، ولی یقین کردند که هیچ پناهی جز الله ندارند و از اینرو توبه کردند و الله هم توبهی آنان را پذیرفت.
بنابراین سه نوع هجرت وجود دارد: هجرت از کار (ترک محرمات)، هجرت از عملکننده يا ترک ارتباط با انسان گنهکار، و هجرت از یک مکان یا سرزمین.
([۱]) صحیح بخاری، ش:۱ و صحیح مسلم، ش: ۱۹۰۷؛ بر اساس شمارهگذاری محمد فؤاد عبدالباقی رحمه الله بر صحیحین.
([۳]) صحیح بخاری، ش: (۱۰، ۱۱، ۶۴۸۴)؛ و مسلم، ش: (۴۰، ۴۱، ۴۲).