۷۱۶- وعن ابنِ شُماسَةَ قال: حَضَرْنَا عَمْرَو بنَ العاصِ رضي الله عنه وَهُوَ في سِيَاقَةِ المَوْتِ فَبَكى طَويلاً، وَحَوَّلَ وَجْهَهُ إِلى الجدَار، فَجَعَلَ ابْنُهُ يَقُول: يا أَبَتَاه، أَمَا بَشَّرَكَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم بكَذَا؟ أَما بشَّرَكَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم بكَذَا؟ فَأَقْبلَ بوَجْههِ فَقَال: إِنَّ أَفْضَلَ مَا نُعِدُّ شَهَادَةُ أَنْ لا إله إلاَّ الله، وأَنَّ مُحمَّداً رسُولُ الله؛ إِنِّي قَدْ كُنْتُ عَلى أَطبْاقٍ ثَلاث: لَقَدْ رَأَيْتُنِي وَمَا أَحَدٌ أَشَدَّ بُغْضاً لِرَسُولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم مِنِّي، وَلا أَحبَّ إِلیَّ مِنْ أَنْ أَكُونَ قَدِ استمْكنْتُ مِنْهُ فقَتلْتُهُ، فَلَوْ مُتُّ عَلى تِلْكَ الحالِ لَكُنْتُ مِنْ أَهْلِ النَّار. فَلَمَّا جَعَلَ الله الإِسْلامَ فِي قَلْبي أَتيْتُ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله و سلم فَقُلْتُ: اُبْسُطْ يمينَكَ فَلأُبَايعْكَ، فَبَسَطَ يَمِينَهُ فَقَبَضْتُ يَدِي، فقال: «ما لَكَ يا عمرو؟» قلتُ: أَرَدْتُ أَنْ أَشْتَرطَ قال: «تَشْتَرطُ ماذَا؟» قُلْتُ: أَنْ يُغْفَرَ لِي، قَال: أَمَا عَلمْتَ أَنَّ الإِسْلام يَهْدِمُ ما كَانَ قَبلَهُ، وَأَن الهجرَةَ تَهدمُ ما كان قبلَها، وأَنَّ الحَجَّ يَهدِمُ ما كانَ قبلَه؟» وَمَا كان أَحَدٌ أَحَبَّ إِلیَّ مِنْ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، وَلا أَجَلّ في عَيْنَيَّ مِنْه، ومَا كُنتُ أُطِيقُ أَن أَملأَ عَيْنَيَّ مِنهُ إِجلالاً لَهُ، ولو سُئِلتُ أَن أَصِفَهُ ما أَطَقْتُ، لأَنِّي لم أَكنْ أَملأُ عَيْنَيَّ مِنه ولو مُتُّ على تِلكَ الحَال لَرَجَوتُ أَن أَكُونَ مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ.
ثم وُلِّينَا أَشيَاءَ ما أَدري ما حَالي فِيهَا؟ فَإِذا أَنا مُتُّ فلا تصحَبنِّي نَائِحَةٌ ولا نَارٌ، فإذا دَفَنْتُمُونِي، فشُنُّوا عليَّ التُّرَابَ شَنًّا، ثُمَّ أَقِيمُوا حولَ قَبري قَدْرَ ما تُنَحَرُ جَزورٌ، وَيُقْسَمُ لحْمُهَا، حَتَّى أَسْتَأْنِسَ بِكُم، وأَنظُرَ ما أُراجِعُ بِهِ رسُلَ ربِّي. [روایت مسلم]([۱])
ترجمه: ابنشمّاسه میگوید: هنگامی که عمرو بن عاص رضي الله عنه در لحظات مرگ بهسر میبُرد، بر بالینش حاضر شدیم؛ وی، طولانی گریست و صورتش را به سوی دیوار کرد. پسرش به دلداری از او پرداخت و گفت: پدر جان! مگر رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فلانمژده را به شما نداد؟ آیا رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فلانمژده را به شما نداد؟ آنگاه عمرو رضي الله عنه رو به سوی حاضران کرد و گفت: برترین چیزی که تدارک دیدهایم، شهادتِ «لاإلهإلاالله، محمدٌ رسولالله» میباشد. من سه حالت را پشت سر گذاشتهام: زمانی بر من گذشته است که هیچکس بهاندازهی من با رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم دشمنی نداشت و بیشترین چیزی که دوست داشتم، این بود که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست یابم و او را بکُشم. لذا اگر در این حالت میمُردم، بهقطع دوزخی بودم. اما هنگامی که الله اسلام را در دلم جای داد، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدم و گفتم: دست راستِ خویش را دراز کن تا با تو بیعت کنم. و چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست راستش را گشود، من دست خود را جمع کردم. فرمود: «ای عمرو! چه شده است؟» گفتم: میخواهم شرطی بگذارم. فرمود: «چه شرطی؟» گفتم: اینکه آمرزیده شوم. فرمود: «آیا نمیدانی که اسلام، گناهانِ پیش از خود را نابود میکند و هجرت، گناهانِ قبل از خود را از میان میبرد و حج نیز گناهان گذشته را نابود میگرداند؟». از آن پس، کسی نزدِ من محبوبتر از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم نبود و هیچکس به اندازهی ایشان در نگاهم، بزرگوار و پُرشکوه نبود؛ از بس پرشکوه بود، نمیتوانستم سیر نگاهش کنم. اگر از من بخواهند که او را توصیف کنم، نمیتوانم؛ زیرا هیچگاه نتوانستم چشمانم را از نگاهش سیر نمایم. اگر در این حالت میمُردم، امیدوار بودم بهشتی باشم. سپس مسؤولیتهایی به ما داده شد که نمیدانم حالِ من در آنها چگونه است؟ وقتی مُردَم، زنِ نوحهخوان و آتش، جنازهام را همراهی نکند.([۲]) آنگاه که مرا در قبر گذاشتید، اندکاندک روی من خاک بریزید و سپس در اطراف قبرم بهاندازهای که یک شتر را میکُشند و گوشتش را تقسیم میکنند، بمانید تا با شما اُنس بگیرم – و وحشت من از میان برود- و ببینم به فرستادگان پروردگارم، چه جوابی میدهم.
شرح
مؤلف رحمه الله در ادامهی احادیثی که در این باب ذکر کرده، حدیثی بدین مضمون آورده است که عمرو بن عاص رضي الله عنه در لحظات مرگ بهسر میبُرد و برخی از دوستانش بر بالینش حاضر شدند؛ عمرو رضي الله عنه بهشدت گریست و آنگاه صورتش را به سوی دیوار کرد. پسرش گفت: پدر جان! چرا میگریی؟ مگر رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فلانمژده را به شما نداد؟ عمرو رضي الله عنه فرمود: «إِنِّي قَدْ كُنْتُ عَلى أَطبْاقٍ ثَلاث»: «من، سه حالت را پشت سر گذاشتهام». «أَطبْاقٍ»، یعنی «احوال»؛ چنانکه الله عزوجل میفرماید:
﴿لَتَرۡكَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٖ ١٩﴾ [الانشقاق: ١٩]
شما دگرگونیها و احوال گوناگونی را پشت سر مینهید.
سپس عمرو رضي الله عنه این مراحل سهگانه را برشمرد و فرمود: «زمانی بر من گذشته است که هیچکس بهاندازهی من با رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم دشمنی نداشت و بیشترین چیزی که دوست داشتم، این بود که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست بیابم و او را بکُشم». این، بدترین حالتِ کفر است. اما الله متعال اسلام را در دلِ عمرو رضي الله عنه جای داد؛ از اینرو عمرو رضي الله عنه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: ای رسولخدا! دست خویش را بگشا تا با تو بیعت کنم. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم که خوشاخلاقترین مردم بود، دستش را گشود؛ اما عمرو بن عاص رضي الله عنه دستش را عقب کشید. البته نه اینکه از بیعت کردن با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پشیمان شود؛ بلکه هدفش، چیزِ دیگری بود که خودش در اینباره فرموده است: «من دست خود را جمع کردم». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای عمرو! چه شده است؟» گفتم: میخواهم برای پذیرش اسلام، شرطی بگذارم. فرمود: «چه شرطی؟»
عمرو رضي الله عنه پاسخ داد: «اینکه آمرزیده شوم». این، بزرگترین درخواستِ عمرو رضي الله عنه بود که الله متعال او را بیامرزد؛ زیرا گمان میکرد بهخاطر سوء پیشینهای که در جنگ با دین داشت، آمرزیده نخواهد شد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: «آیا نمیدانی که اسلام، گناهانِ پیش از خود را نابود میکند و هجرت، گناهانِ قبل از خود را از میان میبرد و حج نیز گناهان گذشته را نابود میگرداند؟» سه مورد شد: اسلام، هجرت و حج.
بنا بر آیهی صریح قرآن، اسلام، گناهان گذشتهی انسان را از میان میبرد؛ یعنی همینکه کسی مسلمان میشود، گناهان گذشتهاش آمرزیده میگردد. همانگونه که الله عزوجل میفرماید:
﴿قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِن يَنتَهُواْ يُغۡفَرۡ لَهُم مَّا قَدۡ سَلَفَ وَإِن يَعُودُواْ فَقَدۡ مَضَتۡ سُنَّتُ ٱلۡأَوَّلِينَ ٣٨﴾ [الأنفال: ٣٨]
به کافران بگو: اگر (از کفر) باز آیند، گذشتههایشان بخشیده میشود و اگر به کفر و سرکشی بازگردند، (مطابق) سنت (الهی که بر) پیشینیان گذشته است، (با آنان رفتار خواهد شد).
هجرت نیز گناهانِ گذشتهی مهاجر را از میان میبرد؛ یعنی وقتی انسان سرزمین کفر را رها کند و به سرزمین ایمان هجرت نماید، گناهان گذشتهاش بخشیده میشود.
و نیز حج؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «مَنْ حَجَّ فَلَم يرْفُث وَلَم يفْسُق، رجَع مِن ذنُوبِهِ كَيَومِ ولَدتْهُ أُمُّهُ».([۳]) یعنی: «هرکس حج بگزارد و از همبستری با همسرش و مقدمات آن خودداری نماید – یا بدگویی و دعوا نکند- و مرتکب معصیت نشود، از گناهانش مانندِ روزی که به دنیا میآید، پاک میگردد».
عمرو رضي الله عنه با رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بیعت کرد؛ از آن پس، کسی نزدِ وی محبوبتر از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم نبود؛ بهگونهای که از شکوهِ دیدنِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نمیتوانست نگاهش را روی ایشان متمرکز کند یا سیر نگاهشان نماید. سبحان الله! این پروردگار است که دلها را دگرگون میکند؛ دیروز عمرو بهشدت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم متنفر بود و با ایشان کینه داشت و حتی آروزی قتل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در سر میپروراند؛ اما حال که مسلمان شده، نمیتواند از شکوه و هیبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، بهطور مستقیم نگاهشان کند! از اینرو توانایی توصیفِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نداشت؛ زیرا هیچگاه نتوانست چشمانش را از تماشای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سیر نماید و مستقیم، نگاهش کند.
عمرو رضي الله عنه میگوید: «اگر در حالتِ نخست میمُردم، بهقطع دوزخی بودم. و اگر در حالتِ دوم میمُردم، امیدوار بودم بهشتی باشم». فراست و احتیاط عمرو رضي الله عنه را بنگرید که دربارهی حالتِ نخستش قاطعانه فرمود: «اگر در این حالت میمُردَم، بهقطع دوزخی بودم»؛ اما دربارهی حالتِ دومش فرمود: «اگر در این حالت میمُردم، امیدوار بودم بهشتی باشم»؛ و نفرمود: «بهقطع بهشتی بودم». این، نشانگر فراست و ترسِ آن بزرگوار است. زیرا نمیتوان دربارهی بهشتی بودن کسی، قاطعانه نظر دارد. امید است که الله عزوجل ما را در جرگهی بهشتیان قرار دهد. سپس پُستها و مسؤولیتهایی به عمرو رضي الله عنه داده شد؛ در همان دوران مسایلی چون جنگِ معاویه رضي الله عنه و دیگران، پیش آمد. عمرو رضي الله عنه به فراست و زیرکی در میان عربها شهرت داشت؛ و چنانکه عمرو رضي الله عنه خود فرموده، از این رخدادها نگران بوده است. فرمود: «وقتی مُردَم، زنِ نوحهخوان و آتش جنازهام را همراهی نکنند». آنگاه دستور داد: وقتی او را در قبر گذاشتند، اندکاندک بر او خاک بریزند و سپس در اطراف قبرش بهاندازهای که یک شتر را میکُشند و گوشتش را تقسیم میکنند، بمانند وحشتش در قبر از میان برود و پاسخ به فرستادگان الاهی را بدهد؛ فرستادگان الاهی، همان فرشتگانی هستند که پس از خاکسپاریِ مُرده، نزدش میآیند. وقتی مُرده را دفن میکنند، دو فرشته نزدش میآیند و او را مینشانند و از او سه سؤال میپرسند؛ میگویند: پروردگارت کیست؟ دینت چیست؟ و پیامبرت کیست؟ مؤمن که الله عزوجل او را در زندگی دنیا و آخرت با سخن استوار، ثابت و پایدار میگراند، میگوید: پروردگار من، الله متعال است و دینم، اسلام و پیامبرم، محمد صلی الله علیه و آله و سلم. بدینسان الله عزوجل او را در آن موقعیت سخت، پایدار میسازد.
و اما منافق یا کسی که در دینش شک و تردید داشته است، میگوید: نمیدانم؛ چیزهایی از مردم شنیدم و من هم تکرارش کردم. زیرا ایمان، در قلبش جای نگرفته است؛ از اینرو همان حرفی را میگوید که از مردم میشنود. لذا او را در قبر، با گُرز آهنی بزرگی میزنند؛ آنجاست که انسان، آه و فغان سر میدهد و فریاد میزند؛ هر چیزی جز انسان، آه و فغانش را میشنود و اگر انسانها آه و فغانش را بشنوند، بیهوش میشوند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «وَلَوْ سَمِعَهَا الإنسان لَصَعِقَ».([۴]) یعنی اگر انسانها صدای کسی را که در قبرش عذاب میشود، بشنوند، بیهوش به زمین میافتند؛ زیرا در دنیا، هرچه صدا یا داد و فریاد، بلند باشد، مرگبار نیست و باعثِ مرگِ کسی نمیشود؛ اما فریادِ چنین کسی در قبر، بهاندازهای شدید است که همه، جز انسانها آن را میشنوند و اگر انسانها این صدا را بشنوند، بیهوش میشوند.
عمرو بن عاص رضي الله عنه از نزدیکانش خواست که وقتی او را دفن کردند، بهاندازهای که یک شتر را میکُشند و گوشتش را تقسیم میکنند، در اطراف قبرش بمانند تا با آنها انس بگیرد و وحشت قبر از میان برود. این، نشان میدهد که مِرده، حضورِ نزدیکانش را درک میکند. چنانکه از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ثابت شده که فرموده است: وقتی دوستان و نزدیکان مُرده، او را به خاک میسپارند و بر میگردند، مرده، صدای پای آنها را میشنود.
همچنین در حدیثی حَسَن آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که از خاکسپاریِ مُردهای فارغ میشد، بر سرِ قبرش میایستاد و میفرمود: «اسْتَغْفِرُوا لأَخِيكُمْ وَسَلُوا لَهُ التَّثْبِيتَ فَإِنَّهُ الآنَ يُسْأَلُ».([۵]) یعنی: «برای برادرتان درخواست آمرزش کنید و – از الله- بخواهید که او را بر سخنِ استوار- یعنی بر توحید و اسلام- ثابت و پایدار بماند؛ زیرا اینک از او سؤال میکنند». لذا مستحب است که انسان پس از خاکسپاریِ مُرده بر سر قبرش بایستد و بگوید: «اللّهمّ ثَبِّتْهُ»، «اللّهمّ ثَبِّتْهُ»، «اللّهمّ ثَبِّتْهُ»؛ «اللّهمّ اغْفِرْ لَهُ»، «اللّهمّ اغْفِرْ لَهُ»، «اللّهمّ اغْفِرْ لَهُ». زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی سلام میکرد، سه بار سلام میگفت و هنگامِ دعا نیز آن را سه بار تکرار مینمود.
امید است که الله متعال در دنیا و آخرت، ما را با سخن استوار، ثابت و پایدار بگرداند.
شاهدِ موضوع از این روایت، اینست که پسرِ عمرو بن عاص رضي الله عنه به پدرش گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شما را به بهشت نوید داده است؛ و این، جزو مژده دادن یا بشارت به خیر و نیکیست.
([۲]) این، اشارهایست به اینکه برافروختن آتش در تشییع جنازه، درست نیست؛ چنانکه در حدیثی تصریح شده که این عمل، از عادتهای دوران جاهلیت میباشد و از آن نهی شده است. [مترجم]
([۳]) مسلم، ش: ۱۳۵۰؛ [بخاری رحمه الله نیز این حدیث را بهشمارهی ۱۵۲۱ آورده است. (مترجم)]
([۴]) صحیح بخاری، ش: (۱۳۱۶، ۱۳۸۰).
([۵]) روایت ابوداود، ش: ۳۲۲۱؛ آلبانی رحمه الله در أحکام الجنائز، این حدیث را صحیح دانسته است.