۷۰۷- وَعَن الْعِرْباضِ بْنِ سَارِيَة رضي الله عنه قال: وَعَظَنَا رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم مَوْعِظَةً بليغةً وَجِلَتْ مِنْهَا الْقُلُوبُ وَذَرَفَتْ مِنْهَا الْعُيُون. [این حدیث پیشتر بهطور کامل در باب پایبندی به سنت ذکر شد؛ آنجا یادآوری کردیم که ابوداود و ترمذي این حدیث را روایت کردهاند و ترمذی، این حدیث را حسن صحیح دانسته است.]([۱])
ترجمه: عِرباض بن ساریه رضي الله عنه میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم برای ما سخنرانی شیوایی ایراد فرمود که دلها از آن ترسید و از چشمها، اشک سرازیر شد.
شرح
مؤلف، نووی رحمه الله میگوید: «باب موعظه و میانهروی در آن»؛ یعنی موعظه نباید بهگونهای باشد که مردم را خسته و دلسرد کند.
مؤلف رحمه الله در این باب، به این آیه استدلال کرده است که الله عزوجل میفرماید:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾ [النحل: ١٢٥]
با حکمت و پند پسندیده به راه پروردگارت فرابخوان و به بهترین روش با آنان گفتگو کن.
پیشتر دربارهی این آیه، سخن گفتیم. سپس مؤلف رحمه الله حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که عمار بن یاسر رضي الله عنهما میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «طولانی بودن نماز انسان و کوتاه بودن خطبهاش، نشانهی دانش و آگاهی اوست؛ پس نماز را طولانی و خطبه- سخنرانی- را کوتاه کنید». منظور، نماز جمعه است.
نماز جمعه دو خطبه دارد که پیش از نماز است. گرچه ظاهر حدیث دربارهی کوتاه کردن خطبهی جمعه میباشد؛ اما حکمش عام است و شامل همهی سخنرانیها میشود. لذا شایسته نیست که انسان، خطبهها یا سخنرانیها را طولانی کند و خطبه هرچه کوتاه تر باشد، بهتر است؛ به دو دلیل:
نخست: برای اینکه مردم، خسته و دلسرد نشوند.
دوم: سخنانِ خطیب را خوب دریابند. زیرا وقتی سخنی، طولانی شود، انسان بخش زیادی از آن را فراموش میکند. اما سخنِ کوتاه، بیشتر قابل هضم و قابل درک میباشد؛ از اینرو هم مفیدتر است و هم باعث خستگی و دلسردیِ مردم نمیشود.
البته منظور از طولانی کردن نماز، اینست که مانندِ نمازِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد که خیلی طولانی نیست؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معاذ رضي الله عنه را که نمازهای عشاء را طولانی میخواند، سرزنش کرد؛ و نیز آن مردی را که نمازهای صبح را طول میداد؛ چنانکه فرمود: «يَا أَيهَا النَّاس! إنَّ مِنكم مُنَفِّرين».([۲]) یعنی: «ای مردم! برخی از شما دیگران را از دین گریزان میکنید».
لذا منظور از طولانی کردن نماز دین جا، اینست که مطابق نماز رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم باشد؛ این، زمانیست که انسان، پیشنماز است. ولی هنگامی که بهتنهایی نماز میخوانَد، هرچه دوست دارد، نمازش را طولانی بخواند و هیچکس او را منع نمیکند؛ چون تنهایی نماز میخواند و به خودش مربوط میشود. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پس نماز را طولانی و خطبه را کوتاه کنید». یعنی نماز جماعت را به همان اندازه ای طول دهید که در سنت، ثابت شده است؛ البته خطبه را کوتاه کنید. ضمن اینکه خطبه، باید اثرگذار، شورآفرین، آگاهیبخش و سودمند باشد.
سپس مؤلف رحمه الله، حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که معاویه بن حَكَم رضي الله عنه با رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم نماز میخواند که مردی از میانِ جماعت، عطسه زد و «الحمدلله» گفت؛ لذا معاویه رضي الله عنه در جوابش «يَرْحَمُكَ الله» گفت. زیرا اگر کسی عطسه بزند و «الحمدلله» بگوید و شما این را بشنوید، بر شما واجب است که در جوابش «يَرْحَمُكَ الله» بگویید؛ اگرچه مشغول مطالعه یا خواندنِ کتابی باشید. البته جواب عطسه، در نماز جایز نیست؛ زیرا حرف زدن در نماز، جایز نمیباشد. از اینرو مردم نگاهِ خود را به سویِ معاویه بن حکم رضي الله عنه دوختند و با نگاهِ خود، او را سرزنش کردند. معاویه رضي الله عنه که یکّه خورده بود، گفت: ای وای مادر جان! مگر من چهکار کردم؟ لذا حاضران با دستان خود بر روی پاهایشان میزدند تا او را ساکت کنند. لذا معاویه رضي الله عنه ساکت شد و به نمازش ادامه داد. نماز که تمام شد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را صدا زد و به او فرمود: «هیچیک از سخنان مردم، شایستهی این نماز نیست؛ زیرا نماز، تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن است». معاویه بن حکم رضي الله عنه خود میگوید: پدر و مادرم فدای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باد؛ من هیچ معلمی پیش از او و پس از او ندیدم که از نظرِ نحوهی آموزش از او بهتر باشد. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم نه با خشم و ترشرویی به من نگاه کرد و نه مرا زد و نه به من بد گفت»؛ بلکه فرمود: «هیچیک از سخنان مردم، شایستهی این نماز نیست؛ زیرا نماز، تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن است». یا چنین سخنی فرمود.
این، پندِ کوتاه و مفیدی بود که معاویه رضي الله عنه از آن استفاده کرد و آن را به آیندگان منتقل نمود.
از این حدیث چنین برداشت میشود که در دقت نیاز یا ضرورت، توجه یا نگاه کردن نمازگزار به به سمتی دیگر ایرادی ندارد؛ گرچه بهتر است نمازگزار به سجدهگاهش نگاه کند و هنگامی که نشسته است، نگاهش به محل اشارهاش، یعنی به انگشت اشاره اش باشد؛ زیرا نمازگزار در تشهد یا در میان دو سجده، انگشتِ اشارهاش را اندکی بالا میبَرَد و هنگام دعا، آن را حرکت میدهد. البته اشکالی ندارد که نمازگزار به روبهروی خود نگاه کند؛ اما نگاهش در حالتِ قیام و رکوع، به سجدهگاهش باشد.
برخی از علما گفتهاند: به روبهروی خود نگاه کند. لذا گنجایش هر دو وجود دارد؛ اگر بخواهد، به سجدهگاهش بنگرد و اگر دوست داشته باشد، به روبهرویش نگاه کند. اما اگر ضرورتی پیش آمد، ایرادی ندارد که نگاهش را به سمتِ دیگری بگرداند.
از این حدیث درمییابیم که عملِ اندک، یعنی عملِ ناچیزی که افزون بر اعمال نماز انجام میشود، خللی در نماز ایجاد نمیکند یا نماز را باطل نمیگرداند؛ زیرا صحابه رضي الله عنهم در نماز دستانشان را روی پاهایشان میزدند؛ اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را از این کار بازنداشت. بلکه در حدیثی دیگر فرموده است: «إذَا نَابَكُمْ شَيْءٌ فِي الصَّلاةِ فَلْيُسَبِّح الرِّجَالُ وَلْيُصَفِّح النِّسَاءُ».([۳]) یعنی: «اگر در نماز بودید و مسألهای پیش آمد، مردان سبحانالله بگویند و زنان دست بزنند».
از این حدیث چنین برمیآید که سخن گفتن در نماز جایز نیست و نماز را باطل میکند؛ مگر اینکه نمازگزار این مسأله نداند یا از روی فراموشی یا غفلت، در نماز سخن بگوید. مثلاً مشغول نماز هستید و شخصی به شما سلام میکند یا درب میزند و شما ناخواسته و از روی غفلت، جواب سلامش را میدهید یا میگویید: «بفرما داخل»؛ میگوییم: در چنین حالتی، نمازتان، درست است. زیرا الله متعال، انسان را در رابطه با عملی که از روی جهل، نسیان یا غفلت باشد، مؤاخذه نمیکند:
﴿لَّا يُؤَاخِذُكُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِيٓ أَيۡمَٰنِكُمۡ وَلَٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتۡ قُلُوبُكُمۡۗ﴾ [البقرة: ٢٢٥]
الله، شما را به خاطر سوگندهای بیهودهای که میخورید، مؤاخذه نمیکند؛ ولی شما را به خاطر آنچه در دل دارید، مؤاخذه خواهد کرد.
این حدیث، نشان میدهد که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم از لحاظ شیوهی آموزش نیز بهترین بود؛ چنانکه با مدارا و مهر و محبت آموزش میداد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم الگوی امت خویش است و این، روشِ آن بزرگوار بود. لذا باید هر کسی را در جایگاهِ خودش قرار دهیم و با هر کسی مطابق منزلتش رفتار کنیم؛ با آدمِ لجوج و سرکش بهگونهای صحبت نماییم که لایق اوست و با کسی که جویای علم و آگاهیست، رفتارِ مناسب با خودش را داشته باشیم.
از دیگر نکاتی که در این حدیث به آن تصریح شده، اینست که هیچیک از سخنان مردم، شایستهی نماز نیست؛ زیرا نماز، تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن است. آری؛ همانطور که میدانیم در نماز، تکبیر، تسبیح، قرائت قرآن، دعا و تشهد است.
در این حدیث واعظی که بهنیکی پند میدهد و تُند و خشن نیست، ستوده شده است؛ لذا حدیث مذکور تشویقی برای واعظان است که در موعظهها و سخنان خویش به این رهنمود و روش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عمل کنند.
در ادامهی حدیث معاویه بن حَكَم رضي الله عنه آمده است که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: «ای رسولخدا! من، تازهمسلمانم و اینک الله، اسلام را فرستاده است». این سخن را از آن جهت عرض کرد که وضعیتِ خود را پیش از پذیرش اسلام و پس از آن، بیان کند و لطف و نعمت پروردگار متعال را بر خود بازگو نماید. زیرا آنها پیش از اسلام، نیکی را نیک نمیدانستند و بدی را بد قلمداد نمیکردند و تنها به عادتهایی باور داشتند که در میانشان رایج شده بود.
اما الله متعال، اسلام، این نورِ آشکار و شاخص حق و باطل را برای ما نازل فرمود و حق و باطل را از هم جدا کرد و سود و ضررِمان را به ما نشان داد و میان کفر و ایمان، فاصله انداخت و مرز توحید و شرک را مشخص نمود و بدینوسیله نعمتهای فراوانی به این امت عنایت کرد. معاویه رضي الله عنه در ادامه افزود: «در میانِ ما کسانی هستند که نزد کاهنان میروند؟» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «تو نزدِ کاهنان نرو».
کاهنان، کسانی بودند که شیطانهای جنّی، خبرهایی را که در آسمان استراق سمع کرده بودند، نزدشان میآوردند و سپس کاهنان دروغهای فراوانی بر این سخنان میافزودند و آن را تحویل مردم میدادند! اگر مردم یک در صدِ سخنانشان را درست میدیدند، از آنها پیروی میکردند؛ لذا برای رسیدگی به مشکلات خود، نزدشان میرفتند و به این دروغگویان تزویرگر اعتماد مینمودند.
لذا کاهن، کسیست که با شیاطین در ارتباط است و خبرهایی را که شیاطین از آسمان برایش میآورند، به دروغهای فراوانی در هم میآمیزد و به خوردِ مردم میدهد؛ مردم نزدشان میروند و از آنها میپرسند: وضعِ ما چگونه است و چه آیندهای خواهیم داشت؟ یعنی از آنها دربارهی آینده یا دربارهی مسایل خاصّی سؤال میکنند! و آنها نیز خبرهایی را که از شیاطین شنیدهاند، بازگو مینمایند.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «نزدِ کاهنان نرو». یک کلمه؛ نزدشان نرو. اصلاً نمیتوان گمان کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به معاویه بن حکم رضي الله عنه یا هر یک از سایر صحابه رضي الله عنهم بگوید: «این کار را نکن» و او، به سراغ آن کار برود؛ هرگز! ما، چنین پنداری دربارهی آن بزرگواران نداریم؛ آنها به فرمانِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پایبند بودند و مانندِ بسیاری از مردم این دوران نبودند که بارها از یک کار منع شوند و باز به سراغِ آن کار بروند یا کارِشان را تأویل و توجیه نمایند و بگویند: این، نهی حرمت که نیست؛ نهی کراهت است! یا بگویند: یک نهی عادی در چارچوب ادب است که انجامش، بر خلاف فضیلت است، نه بیشتر.
گفتنیست: کاهن، کسیست که از امور غیبی در آینده خبر میدهد؛ یعنی مدّعی پیشگوییِ آینده است. کسی که نزد کاهن میرود، سه حالت دارد:
حالت نخست: نزد کاهن میرود و از او سؤال میکند، اما تصدیقش نمینماید. در «صحیح مسلم» حدیثی آمده است که هرکس، چنین عملی انجام دهد- یعنی نزد کاهن برود و فقط از او سؤال نماید و تصدیقش نکند- نمازِ چهل روزِ وی پذیرفته نمیشود.
حالت دوم: نزد کاهن برود، از او سؤال کند و تأییدش نماید؛ چنین کسی، کافر است. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «مَنْ أَتَى كَاهِنًا فَصَدَّقَهُ بِمَا يَقُول فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّد».([۴]) یعنی: «کسی که نزد کاهن برود و سخنانش را تصدیق کند، به آنچه بر محمد( صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده، کفر ورزیده است». وجه کفرش، اینست که تصدیق یا تأییدِ کاهن، به معنای تکذیب این فرمودهی الله عزوجل میباشد که فرموده است:
﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ﴾ [نمل:۶۵]
بگو: جز الله هیچیک از موجودات آسمانها و زمین، غیب نمیداند.
زیرا کاهن، از امور غیبی در آینده خبر میدهد؛ لذا تصدیق یا تأییدش به معنای تکذیب این آیه است و این، کفر میباشد.
حالت سوم: اینست که بهقصدِ امتحان و تکذیبِ کاهن، از او سؤال کند. این حالت، ایرادی ندارد؛ زیرا رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم از ابنصیاد پرسید: «من چیزی برایت پنهان کردهام؛ آیا میتوانی بگویی که چیست؟» پاسخ داد: «الدُّخُّ» و منظورش، دخانِ مورد اشاره در سورهی «دخان» بود.([۵]) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: «اخْسَأْ فَلَنْ تَعْدُوَ قَدْرَكَ».([۶]) یعنی: «خوار و ذلیل شوی؛ تو نمیتوانی از حدّ خود بگذری».
لذا اگر انسان از کاهن سؤال کند تا رسوایش نماید و دروغ و دغلش را برای مردم آشکار سازد، ایرادی ندارد؛ بلکه چنین عملی، نیک و پسندیده است و روشنگری و ابطالِ باطل بهشمار میآید.
سپس معاویه بن حکم رضي الله عنه سؤال دیگری از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید؛ عرض کرد: «در میانِ ما کسانی هستند که – هر چیزی را- به فال بد میگیرند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «این، وسوسهایست که در دلهایشان خطور میکند و نباید آنها را از تصمیم و کارِشان باز دارد». عربها بیشتر بدین شکل فال میگرفتند که ابتدا پرندهای را پرواز میدادند؛ آنها بنا بر خرافاتی که به آن باور داشتند، معتقد بودند که اگر پرنده به هر سمتی پرواز کند، حالت و صورتِ قضیه یا تصمیمشان فرق میکند؛ لذا اگر پرنده به سمتِ راست پرواز میکرد، نزدشان تعبیرِ خودش را داشت و اگر به سمت چپ میپرید، تعبیرِ دیگری برایش داشتند؛ و چنانچه مستقیم یا در جهت مقابل پرواز میکرد، نظرِشان متفاوت بود و اگر پرنده برمیگشت و به جهت مخالف میپرید، طورِ دیگری تعبیرش میکردند! آنها بدینسان فال میگرفتند و این، جهتِ پروازِ پرندگان بود که نقشی اساسی در تصمیمگیریهای عربهای پیش از اسلام داشت و باعث میشد که کاری را انجام دهند یا از کاری منصرف شوند! مثلاً اگر کسی قصدِ سفر میکرد و پرندهی فالَش به سمت چپ میپرید، میگفت: این، یک هشدار است؛ پس به سفر نمیروم. ولی اگر پرندهاش به سمت راست پرواز میکرد، میگفت: این، سفرِ خوبیست. یعنی به چنین خرافههایی معتقد بودند.
همانطور که گفتم، بیشتر با پرندگان، فال میگرفتند؛ آنها همچنین برخی از روزها و برخی از ماهها را بدشگون میدانستند و برخی از صداها و حتی برخی از اشخاص را به فالِ بد میگرفتند. چنانکه امروزه نیز برخی از مردم، به چنین خرافاتی باور دارند؛ مثلاً اگر هنگام خروج از خانه، با شخصی بدسیما روبهرو شوند، آن روز را بد میپندارند و میگویند: امروز، روزِ بدشانسیست و اگر شخصِ خوشسیمایی ببینند، میگویند: امروز، روزِ خوششانسیست!
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «این، وسوسهایست که در دلهایشان خطور میکند و نباید آنها را از تصمیم و کارِشان باز دارد».
لذا اگر کسی به این حالتِ روانی یا وسوسهی درونی توجه کند، زندگیاش تیره و ناگوار میشود و آرام و قرار نخواهد داشت؛ حتی چهبسا جنها یا شیاطین جنّی به این حالتش دامن بزنند تا همواره در غم و اندوه باشد. پس هیچگاه فالِ بد نزنید.
عربها ازدواج در ماه شوال را بدشگون می پنداشتند و میگفتند: کسی که در ماه شوال ازدواج کند، در ازدواجش دچارِ شکست میشود! این، پندارِ عربها دربارهی ازدواج در ماه شوال بود. امالمؤمنین عایشه رضي الله عنها میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در شوال با من ازدواج کرد؛ یعنی عقد نکاح ایشان در شوال بود و در ماه شوال نیز عایشه را به خانه بُرد. لذا عایشه رضي الله عنها میفرمود: هیچکس خوشبختتر از من نیست.
بدون شک رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم پس از اینکه با عایشه رضي الله عنها ازدواج کرد، او را بیش از سایر همسرانش دوست داشت؛ گرچه عقد نکاح و نیز ازدواج آنها هر دو در ماه شوال بود. اما عربها از روی نادانی و بیخردی، میگفتند: ازدواج در ماه شوال، فرجامِ نیکی ندارد. در صورتی که ما بسیاری از مردم را میبینیم که در ماه شوال ازدواج میکنند و ازدواج موفّق و مبارکی دارند.
لذا باید این وسوسه را از قلب و درون خود محو کنیم و همواره خوشبین باشیم و دنیا را در برابر خویش، گسترده ببینیم و راهِ پیشِ روی خود را همواره باز بدانیم؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدشگونی و فالِ بد را نمیپسندید و خوشبینی و به فالِ نیک گرفتن را دوست داشت. پس همواره خوشبین باشید و بدانید که آنچه ارادهی الله باشد، روی خواهد داد؛ بنابراین خوشبین و خوشحال باشید. دنیای گستردهای پیشِ روی شماست و راه، باز است. سینه بگشایید و به دنیا لبخند بزنید. اما بدبینی و فالِ بد زدن و اینکه انسان فکرش را در همه چیز غوطه دهد، دنیا را بر او تیره و تنگ میگرداند. این، از خوبیهای اسلام است که بدبینی و فال بد زدن را مردود و به فالِ نیک گرفتن را درست دانسته است؛ زیرا فالِ بد، بد است و به فالِ نیک گرفتن، خوب.
([۱]) السلسلۀ الصحیحۀ، آلبانی رحمه الله، ش: ۹۳۷؛ صحیح الجامع، ش: ۲۵۴۹؛ و إرواءالغلیل، ش: ۲۴۵۵. ر.ک: حدیث شمارهی ۱۶۱.
([۲]) صحیح بخاری، ش: (۹۰، ۷۰۲، ۷۰۴)؛ و صحیح مسلم، ش: ۴۶۶.
([۴]) ابنماجه، ش: ۶۳۹؛ آلبانی رحمه الله در آداب الزفاف (۳۱)، و إرواء الغلیل (۲۰۰۶) و المشکاۀ (۵۵۱) این حدیث را صحیح دانسته است.
([۵]) مترجم گوید: اشارهایست به آیهی ۱۰ سورهی دخان که الله عزوجل میفرماید:
﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ﴾
پس منتظر روزی باش که آسمان، دودی آشکار بیاورد.
([۶]) بخاری، ش: (۱۳۵۵، ۳۰۵۵، ۶۱۷۳، ۶۶۱۸)؛ و مسلم، ش: (۲۹۲۴، ۲۹۳۱).