۷۰۶- عَنْ مُعاويةَ بْنِ الحَكَمِ السُّلَمِيِّ رضي الله عنه قال: «بَيْنَمَا أَنا أصَلِّي مَعَ رسولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم، إِذْ عَطَسَ رجُلٌ مِنْ القَوْمِ فَقُلت: يَرْحَمُكَ الله، فَرَمانِي الْقَوْمُ بِأَبْصَارِهِم، فَقُلْتُ: وَا ثُكْلَ أُمَّيَاه! مَا شَأنُكُم تَنْظُرُونَ إِلیَّ؟ فَجَعَلُوا يَضْرِبُونَ بِأيْدِيهِم عَلَى أَفْخَاذِهِم فَلَمَّا رَأَيْتُهُم يُصَمِّتُونَنِي لكِنِّي سَكَتُّ، فَلَمَّا صَلَّى رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم فَبِأبِي هُوَ وأُمِّي، مَا رَأَيْتُ مُعَلِّماً قَبْلَهُ وَلا بَعْدَهُ أَحْسنَ تَعْلِيماً مِنْهُ، فَوَالله مَا كَهَرنَي ولا ضَرَبَني وَلا شَتَمَني، قال: «إِنَّ هَذِهِ الصَّلاةَ لا يَصْلُحُ فيها شَيءٌ مِنْ كَلامِ النَّاس، إِنَّمَا هِيَ التَّسْبِيحُ والتَّكْبِير، وقرَاءَةُ الْقُرآنِ». أَوْ كَمَا قال رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم. قُلْتُ: يا رسول الله، إنِّي حديثُ عهْدٍ بجَاهِلِيَّةٍ، وقدْ جاءَ الله بِالإِسْلام، وإِنَّ مِنَّا رجالاً يَأْتُونَ الْكُهَّان؟ قال: «فَلا تأْتِهِمْ» قُلْتُ: وَمِنَّا رِجَالٌ يَتَطيَّرونَ؟ قال: «ذَاكَ شَيْء يَجِدونَه في صُدورِهِم، فَلا يَصُدَّنَّهُمْ». [روایت مسلم]([۱])
ترجمه: معاویه بن حَكَم سُلَمی رضي الله عنه میگوید: با رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم نماز میخواندم که مردی از میانِ جماعت، عطسه زد؛ لذا «يَرْحَمُكَ الله» گفتم. ناگاه همه نگاهِ خود را به سوی من دوختند. گفتم: ای وای مادر جان! چرا اینطور به من نگاه میکنید؟ مردم شروع به زدنِ دستانشان بر روی پاهایشان کردند. و چون متوجه شدم که میخواهند مرا ساکت کنند، ساکت شدم. به الله سوگند پس از پایان نماز، رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم – که پدر و مادرم فدایش باد و هیچ معلمی پیش از او و پس از او ندیدم که از نظرِ نحوهی آموزش از او بهتر باشد- نه با خشم و ترشرویی به من نگاه کرد و نه مرا زد و نه به من بد گفت؛ بلکه فرمود: «هیچیک از سخنان مردم، شایستهی این نماز نیست؛ زیرا نماز، تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن است». یا چنین سخنی فرمود. عرض کردم: ای رسولخدا! من، تازهمسلمانم و اینک الله، اسلام را فرستاده است. در میانِ ما کسانی هستند که نزد کاهنان میروند؟ فرمود: «تو نزدِ کاهنان نرو». گفتم: در میانِ ما کسانی هستند که – هر چیزی را- به فال بد میگیرند؟ فرمود: «این، وسوسهایست که در دلهایشان خطور میکند و نباید آنها را از تصمیم و کارِشان باز دارد».
[یعنی به این حالتِ روانی یا وسوسهی درونی توجه نکنند و مطابقِ معمول، کارِ خود را انجام دهند.]([۲])