۷۰۴- عن أبي وائِلٍ شَقِيقِ بنِ سَلَمَةَ قال: كَانَ ابْنُ مسْعُودٍ رضي الله عنه يُذكِّرُنَا في كُلِّ خَمِيسٍ مَرّةً، فَقَالَ لَهُ رَجُل: يَا أَبَا عبْدِ الرَّحْمنِ لَوَدِدْتُ أَنَّكَ ذَكَّرْتَنَا كُلَّ يَوْمٍ، فَقَالَ: أمَا إِنَّهُ يَمْنَعُنِي مِنْ ذلكَ أنِّي أَكْرَهُ أنْ أُمِلَّكُمْ وإِنِّي أَتخَوَّلُكُمْ بِالموْعِظةِ، كَمَا كَانَ رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم يَتَخَوَّلُنَا بِهَا مَخافَةَ السَّآمَةِ علَيْنَا. [متفقٌ عليه]([۱])
ترجمه: ابووائل، شقیق بن سلمه رحمه الله میگوید: ابنمسعود رضي الله عنه هر پنجشنبه ما را اندرز میداد. شخصی به او گفت: ای ابوعبدالرحمن! دوست دارم هر روز ما را پند و اندرز دهی. ابنمسعود رضي الله عنه فرمود: «چیزی که مرا از این کار باز میدارد، اینست که دوست ندارم شما را خسته و ملول کنم؛ لذا وضعیت و رغبتِ شما را در نظر میگیرم و هر از چند گاهی – هفتهای یک بار- شما را موعظه میکنم. همانگونه که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم از ترسِ دلسردی و ملالت ما، از موعظهی روزانه دوری میکرد و حالِ ما را رعایت مینمود.
شرح
مؤلف رحمه الله میگوید: «باب موعظه و میانهروی در آن». یعنی باید در موعظه و سخنرانی میانهروی کرد تا مردم، خسته و ملول نشوند و از پند و اندرز، دلسرد نگردند.
موعظه، یعنی پند و اندرز و یادآوری احکام شرعی به همراه تشویق و ترغیب. مثلاً به کسی میگویید: فلانعمل و فلانعمل بر تو واجب است؛ پس تقوای الله پیشه کن و واجبات الاهی را انجام بده.
بزرگترین واعظ و بهترین پند، کتابالله میباشد؛ چنانکه الله عزوجل میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡكُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَشِفَآءٞ لِّمَا فِي ٱلصُّدُورِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ ٥٧﴾ [يونس : ٥٧]
ای مردم! بهراستی پندی از سوی پروردگارتان آمده که مایهی بهبودی و درمان بیماریهاییست که در سینههاست و هدایت و رحمتی برای مومنان است.
لذا بزرگترین موعظهای که مایهی پند است، کتاب الله میباشد؛ زیرا هم در آن تشویق و ترغیب وجود دارد و هم هشدار و ترهیب؛ همچنین در آن از بهشت و دوزخ یاد شده و از پرهیزگاران و بدکاران، سخن به میان آمده است؛ لذا قرآن، بزرگترین کتاب پنددهنده میباشد؛ البته برای کسی که عقل دارد یا با جان و دل، به حقایق و پندها گوش میسپارد. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَإِذَا مَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ فَمِنۡهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمۡ زَادَتۡهُ هَٰذِهِۦٓ إِيمَٰنٗاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَهُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ ١٢٤﴾ [التوبة: ١٢٤]
و هنگامی که سورهای نازل شود، برخی از منافقان میگویند: این سوره بر ایمانِ کدامیک از شما افزود؟ ولی این سوره بر ایمان مومنان افزود و آنان (از نزول این سوره) شادمان میشوند.
مؤمن هر بار که آیه ای از کتاب را قرائت میکند، بر ایمانش افزوده میشود و از نوری که الله عزوجل از این کتاب بزرگ در دلش قرار میدهد، برخوردار میگردد.
﴿وَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَتۡهُمۡ رِجۡسًا إِلَىٰ رِجۡسِهِمۡ وَمَاتُواْ وَهُمۡ كَٰفِرُونَ ١٢٥﴾ [التوبة: ١٢٥]
و اما بر پلیدی و شک بیماردلان، پلیدی و شکی دیگر افزود و در حال کفر مُردند.
پناه بر الله متعال.
لذا شایسته است که انسان،مردم را با قرآن و سنت و سخنان ائمه و هر چیزی که دلها را نرم میگرداند وآن را متوجه الله عزوجل میگرداند، پند و اندرز دهد.
سپس مؤلف رحمه الله یادآور شده که در موعظه باید میانهروی کرد؛ لذا برای مردم زیاد موعظه نکنید که آنها را دلسرد و خسته مینمایید و آنان را از قرآن و سنت و سخنان علما، فراری میگردانید؛ زیرا وقتی روح و روان انسان خسته شود، رنجور و دلسرد میگردد و چهبسا از حق و حقیقت دوری میکند. از اینرو فرزانهترین موعظهگر از میان انسانها، رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بود که در رابطه با پند و موعظه، حالِ مردم را رعایت میکرد و برای آنها زیاد موعظه نمیفرمود تا خسته و دلسرد نگردند و از سخن حق بیزار نشوند.
سپس مؤلف رحمه الله این آیه را در رأس این باب ذکر کرده است که الله عزوجل میفرماید:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾
[النحل: ١٢٥]
با حکمت و پند پسندیده به راه پروردگارت فرابخوان و به بهترین روش با آنان گفتگو کن.
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ﴾: «به راهِ پروردگارت فرا بخوان»؛ یعنی به دینِ الله عزوجل دعوت بده. زیرا راهِ پروردگار، همان دین اوست که به الله متعال منتهی میشود. به عبارت دیگر هرکس راه این دین را در پیش بگیرد، این دین، او را به الله متعال میرساند. چراکه الله متعال این دین را برای بندگانش مقرر فرموده است. لذا واژهی «سبیل» یا راه به کلمهی «الله» اضافه میشود و منظور از سبیلالله، دین الله عزوجل میباشد.
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾
[النحل: ١٢٥]
با حکمت و پند پسندیده به راه پروردگارت فرابخوان و به بهترین روش با آنان گفتگو کن.
در این آیه به سه چیز امر شده است:
نخست: حکمت: حکمت، اینست که هر چیزی را سرِ جایش قرار دهیم؛ وقتِ مناسب، سخن مناسب، و مکان مناسب را در نظر بگیریم؛ زیرا برخی از مکانها و زمانها برای پند و اندرز، مناسب نیست. برخی از افراد نیز در وضعیت یا حالتی بهسر میبرند که باید صبر کنید تا شرایط برای پند و اندرزِ آنان فراهم شود و آنگاه آنان را در زمانی پند دهید که آمادهی پذیرش آن باشند. از اینرو الله متعال فرمود: ﴿بِٱلۡحِكۡمَةِ﴾؛ علما گفتهاند: حکمت، یعنی قرار دادن هر چیزی سرِ جایش.
دوم: پند نیک و پسندیده: یعنی دعوت خود را با پند نیک و پسندیده به انجام برسانید؛ موعظه یا پندی که دلها را نرم و متوجهی پروردگار متعال بگرداند. یعنی موعظه، باید نیک و پسندیده باشد؛ اگر ترغیب و تشویق، تأثیر بیشتری دارد، پس از طریق تشویق و ترغیب دعوت دهید و اگر ترساندن یا هشدار دادن، مؤثرتر است، از این روش در دعوت خویش استفاده کنید.
موعظه و دعوت، باید از لحاظ ساختار و روش نیز نیک و پسندیده باشد و نیز قانعکننده؛ یعنی با دلایل قانعکننده دعوت دهید؛ دلایلی از شریعت و دلایلی عقلی که مبتنی بر شریعت است. زیرا برخی از مردم، مانندِ مؤمنان مخلص و راستین، با دلایل شرعی قانع میشوند. چنانکه الله متعال میفرماید:
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ﴾ [الأحزاب : ٣٦]
سزاوار هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که چون الله و پیامبرش به کاری حکم دهند، برای آنها در کارشان اختیاری باشد.
اما برخی از مردم به دلایل شرعی بسنده نمیکنند؛ بلکه خواهانِ دلایل عقلی هستند. از اینرو الله متعال در بسیاری از آیاتی که بر پیامبرش نازل کرده، به دلایلی عقلی استدلال نموده است. مثلاً به برانگیخته شدن پس از مرگ بنگرید؛ کفار برانگیخته شدن پس از مرگ را انکار کردند و گفتند: چه کسی استخوانِ پوسیده را زنده میکند؟ انسان میمیرد و زمین، گوشت و پوست و استخوانش را میخورد و باز این انسان، برانگیخته میشود؟ الله متعال در پاسخشان فرمود:
﴿قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِيٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾ [يس: ٧٩]
بگو: همان ذاتی آن را زنده میکند که نخستین بار آن را آفرید.
چه کسی این استخوان را نخستین بار آفرید؟ آری؛ الله عزوجل. و بازآفرینی از نخستین آفرینش، آسانتر است:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَيۡهِ﴾ [الروم: ٢٧]
و او، ذاتیست که آفرینش را آغاز میکند و سپس تکرارش مینماید و این کار برای او آسانتر است.
همچنین میفرماید:
﴿أَوَ لَيۡسَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يَخۡلُقَ مِثۡلَهُم﴾ [يس: ٨١]
آیا ذاتی که آسمانها و زمین را آفریده است، توانایی آن را ندارد که مانند اینها را بیافریند؟
اینها دلایلی عقلیست که الله عزوجل با استدلال به سرآغاز آفرینش، معاد را اثبات کرد.
الله متعال همچنین در اینباره به احیای دوبارهی زمینِ مرده، استدلال فرموده است. چنانکه الله متعال بر زمینِ خشک و مرده ای که گیاه و علفی در آن نیست، باران فرو میفرستد و آنگاه زمین، سرسبز میشود. چه کسی، به این گیاهان حیات میبخشد؟ آری؛ الله عزوجل. پس ذاتی که گیاهان مرده و خشکیده را زنده میکند، توانایی زنده کردن مردگان را دارد.
وجود زندگی و حیاتی دوباره، قطعیست؛ زیرا بدور از حکمت است که الله متعال مخلوقاتش را بیافریند و آنها را از نعمت و روزی برخوردار سازد و کتابهایی بر آنها نازل کند و پیامبرانی به سویِ آنان بفرستد و به جهاد و پیکار با دشمنانش دستور دهد و همهی اینها بهخاطر دنیایی فانی و گذرا باشد. امکان ندارد؛ این، بر خلافِ حکمت است. بلکه بهقطع زندگی دیگری هم وجود دارد که زندگیِ حقیقیست. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي قَدَّمۡتُ لِحَيَاتِي﴾ [الفجر: ٢٤]
(در آخرت، انسان متذکر میشود و) میگوید: ای کاش برای زندگی (حقیقی و پایانناپذیر) خود، (اعمال نیکی) پیش میفرستادم.
لذا زندگیِ حقیقی، زندگیِ آخرت است:
﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾ [البقرة: ٢٠١]
ای پروردگامان! در دنیا به ما نیکی عطا فرما و در آخرت نیز نیکی بده و ما را از عذاب آتش محفوظ بدار.
سوم: و اما سومین نکتهای که الله عزوجل دربارهی دعوت به آن سفارش میکند، اینست که میفرماید: ﴿وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾: «و به بهترین روش با آنان گفتگو کن». یعنی وقتی با حکمت و پند پسندیده به دین الله عزوجل فرا خواندی، اما طرفِ مقابل نپذیرفت، به بهترین روش با او گفتگو کن؛ اگر برای ردّ سخنت دلیل میآورد، با روشی درست و اخلاقی، دلایل نادرستی پندار و دلیلش را بیان کن و اگر رد دلیلش، به درازا میانجامید، به سراغ سایر دلایل برو و با او جر و بحث نکن؛ یعنی دلایلی برایش بیاور که پاسخی برایش نداشته باشد تا بدینسان قانع شود.
به عنوان نمونه به ابراهیم علیه السلام بنگرید که شخصی دربارهی الله با او مجادله کرد؛ الله متعال در اینباره میفرماید:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِي حَآجَّ إِبۡرَٰهِۧمَ فِي رَبِّهِۦٓ أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡكَ إِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ رَبِّيَ ٱلَّذِي يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا۠ أُحۡيِۦ وَأُمِيتُۖ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ فَإِنَّ ٱللَّهَ يَأۡتِي بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِي كَفَرَۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٢٥٨﴾ [البقرة: ٢٥٨]
آیا ماجرای آن پادشاهی را میدانی که چون الله به او فرمانروایی داده بود، با ابراهیم دربارهی پروردگارش جر و بحث کرد؛ وقتی ابراهیم به او گفت: پروردگارم ذاتیست که زنده میکند و میمیراند؛ پاسخ داد: من نیز زنده میکنم و میمیرانم. ابراهیم فرمود: الله، خورشید را از شرق طلوع میدهد؛ پس (اگر راست میگویی) آن را از مغرب طلوع بده. در نتیجه کسی که کفر ورزیده بود، مات و مبهوت شد (و دیگر نتوانست چیزی بگوید). و الله، ستمگران را هدایت نمیکند.
ابراهیم علیه السلام به آن پادشاه سرکش گفت: «پروردگارم زنده میکند و میمیراند»؛ یعنی تو، توانایی زنده کردن و میراندن نداری. اما آن پادشاه سرکش، دست از مجادله و سرکشی برنداشت و گفت: من هم میتوانم این کار را انجام دهم. آنگاه دستور داد شخصی را آوردند که برایش حکم اعدام صادر کرده بود؛ پس او را آزاد کرد و گفت: بدینسان زندگی میبخشم. همچنین به دستورِ او، شخصی را که سزاوار قتل نبود، آوردند و کشتند؛ و گفت: اینگونه میکُشم. یعنی از این کار، به زنده کردن و میراندن تعبیر کرد!
آنجا بود که ابراهیم علیه السلام به این ادعایش هیچ توجه نکرد؛ گرچه میتوانست با او مجادله کند و بگوید: کاری که تو انجام دادی، در حقیقت زنده کردن و میراندن نیست؛ بلکه تو با دستورِ خود سبب مرگ یک نفر شدی که همان قتل است و با برداشتن حکمِ اعدام، سبب مرگش را برطرف کردی. اینکه زنده کردن و میراندن نیست. اما ابراهیم علیه السلام برای اینکه طرفِ مقابلش حرفی برای گفتن نداشته باشد، موضوع دیگری را پیش کشید و گفت: پروردگارم، خورشید را از شرق طلوع میدهد؛ اگر راست میگویی آن را از غرب طلوع بده. لذا پادشاهِ سرکش پاسخی نداشت. همانطور که الله متعال میفرماید: ﴿فَبُهِتَ ٱلَّذِي كَفَرَ﴾ : «پس کسی که کفر ورزیده بود، مات و مبهوت شد و نتوانست چیزی بگوید».
بههر حال الله متعال میفرماید: ﴿وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾: «و به بهترین روش با آنان گفتگو کن». از این آیه چنین برداشت میشود که اگر کسی، توانایی مجادله و گفتگو ندارد، هرگز وارد بحث و مجادله نشود. گاه یک مؤمن راستین که هیچ شبهه و اشکالی برایش وجود ندارد، با فردی لجوج و ورّاج وارد بحث میشود و در برابرش کم میآورد. در چنین مواردی با هیچکس وارد بحث نشوید؛ زیرا اگر با او بحث و گفتگو کنید، نمیتوانید به بهترین روش گفتگو نمایید. این گفتگو را به زمان دیگری بیندازید یا اینکه شخصی قویتر و توانمندتر از شما با او مباحثه کند.