۶۹۲- وعن عائشة رضي الله عنها قالت: كُنَّ أَزْواجُ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم عِنْدَهُ، فَأْقْبلتْ فَاطِمةُ رضي الله عنها تَمْشِي، مَا تُخْطِئُ مِشْيتُهَا مِنْ مِشْيَةِ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شَيْئًا، فَلَمَّا رآها رَحَّبَ بِهَا وقال: «مرْحبًا بابنَتِي»؛ ثُمَّ أَجْلَسهَا عنْ يَمِينِهِ أَوْ عَنْ شِمالِهَ، ثُمَّ سارَّها فَبَكتْ بُكَاءً شديدًا، فلَمَّا رَأى جَزَعَها سَارَّها الثَّانِيةَ فَضَحِكَت؛ فقلتُ لَهَا: خصَّك رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم مِن بَيْنِ نِسائِهِ بالسِّرارِ، ثُمَّ أَنْتِ تَبْكِين؟
فَلَمَّا قَام رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم سأَلْتُهَا: ما قالَ لكِ رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم؟ قَالَت: ما كُنْتُ لأُفْشِيَ عَلى رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سِرَّهُ. فَلَمَّا تُوُفِّيَ رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم قُلْتُ: عَزَمْتُ عَلَيْكِ بِمَا لِي عَلَيْكِ مِنَ الحَقِّ، لَمَا حدَّثْتِنِي مَا قال لكِ رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم؟ فَقَالَتْ: أَمَّا الآنَ فَنَعَمْ، أَمَّا حِينَ سَارَّنِي فِي المَرَّةِ الأولى فَأخْبَرَنِي «أَنَّ جِبْرِيلَ كَان يُعارِضُهُ القُرْآن في كُلِّ سَنَةٍ مرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ، وأَنَّهُ عَارَضهُ الآنَ مَرَّتَيْنِ، وإنِّي لا أُرَى الأجَل إلاَّ قدِ اقْتَرَبَ، فَاتَّقِي الله واصْبِرِي، فَإنَّهُ نِعْمَ السَّلَفُ أَنَا لكِ». فَبَكَيْتُ بُكَائِيَ الَّذِي رأيْتِ، فَلَمَّا رَأَى جَزَعِي سَارَّنِي الثَانيةَ، فقال: «يَا فَاطمةُ أَما تَرْضِينَ أَنْ تَكُونِي سيِّدَةَ نِسَاء المُؤْمِنِين، أوْ سَيِّدةَ نِساءِ هذهِ الأمَّة؟» فَضَحِكْتُ ضَحِكي الَّذي رأَيْتِ. [متفقٌ عليه؛ این، لفظ مسلم است.]([۱])
ترجمه: عایشه رضي الله عنها میگوید: همهی زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزدش بودند؛ در این میان فاطمه رضي الله عنها آمد که راهرفتنش با راه رفتنِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هیچ تفاوتی نداشت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی او را دید، به او خوشآمد گفت و فرمود: «خوش آمدی دخترم!» سپس فاطمه را سمت راست یا چپِ خود نشاند و درِ گوشی چیزی به او گفت؛ فاطمه رضي الله عنها سخت گریست. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم وقتی بیقرار و گریهی شدید دخترش را دید، دوباره درِ گوشی چیزی به او گفت و این بار فاطمه خندید. به فاطمه گفتم: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در حضورِ زنانش، بهطور ویژه با تو در گوشی سخن گفت و رازی با تو در میان نهاد؛ اما تو میگریی؟
وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برخاست و رفت، از فاطمه رضي الله عنها پرسیدم: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به تو چه فرمود؟ گفت: من، راز رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم را فاش نمیکنم. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درگذشت، به فاطمه رضي الله عنها گفتم: بهخاطر حقّی که بر تو دارم، به من بگو رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به تو چه فرمود؟ فاطمه رضي الله عنها پاسخ داد: اینک بله، به تو میگویم؛ نخستین بار که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با من درِ گوشی سخن گفت، به من خبر داد که جبرئیل علیه السلام سالی یک یا دو بار قرآن را با ایشان میخواند و دوره میکرد؛ اما امسال دو بار دوره کرد «و من، فکر میکنم اجلم نزدیک شده است؛ پس تقوای الله و صبر و شکیبایی پیشه کن که بهراستی من، برای تو بهترین نیاکان و پیشمرگِ خوبی هستم». لذا همانطور که دیدی، گریستم. و چون بیقرار و گریهام را دید، دوباره با من درِ گوشی سخن گفت و فرمود: «ای فاطمه! آیا دوست نداری که سرور و بزرگبانوی زنان باشی یا سرور و بزرگبانوی زنان این امت باشی؟» در نتیجه همانطور که دیدی، خندیدم.
شرح
اما نووی رحمه الله میگوید: «باب: رازداری و حفظ اسرار دیگران».
راز به کارِ پوشیده یا سخنِ پنهانی میگویند که میان دو دوست است؛ لذا برای شما جایز نیست که رازِ دوست خود را به کسی بگویید یا آن را فاش کنید. چه دوستتان به شما گفته باشد که این راز را به کسی نگو؛ و چه از شواهد و قراین چنین معلوم شود که دوست ندارد کسی از این راز اطلاع یابد. شواهد و قراین، دو حالت دارد:
شواهد و قراین فعلی: یعنی وقتی با تو سخن میگوید، این سو و آنسو را بپاید
و حرکاتش یا نحوهی نگاه کردنش بهگونهای باشد که گویا دقت میکند تا مبادا کسی
از رازش مطلع شود.
شواهد و قراین کیفی که به کیفیت و چگونگی موضوع فیما بین شما برمیگردد؛ یعنی موضوعی که با شما در میان میگذارد، جزو مسایل و موضوعهاییست که از ذکر آن در همه جا شرم میکند یا از این میترسد که مباد کسی از آن اطلاع یابد. لذا چنین موضوعی جزو اسرار است و برای شما جایز نیست که آن را فاش کنید.
سپس مؤلف رحمه الله به این آیه استدلال کرده است که الله متعال میفرماید:
﴿وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ كَانَ مَسُۡٔولٗا ٣٤﴾ [الإسراء: ٣٤]
و به پیمانها وفا نمایید که دربارهی عهد و پیمان سؤال خواهد شد.
یعنی اگر بهزبانِ حال یا بهزبانِ گفتار، قول و قراری گذاشتید و پیمانی بستید، به پیمان خود وفادار باشید. البته مفهوم پیمان، عام و فراگیر است و شامل تمام شرایطی میشود که در داد و ستد، اجاره دادن یا اجاره گرفتن و رهن و دیگر قراردادهای شرعی، در میان دو طرفِ معامله رد و بدل میشود و بر سرِ آن به توافق میرسند.
همچنین شاملِ پیمانهایی میگردد که میانِ مسلمانان و کافران بسته میشود و بر مسلمانان واجب است که به این پیمانها پایبند باشند. البته الله متعال، در سورهی «توبه» بیان فرموده که کافرانِ همپیمان بر سه دستهاند:
دستهی نخست: کافرانی که همواره به عهد و پیمان خود پایبند هستند؛ بر ما نیز واجب است که به پیمان خود با چنین کسانی وفادار باشیم.
دستهی دوم: کافرانی هستند که پیمانشکنی میکنند؛ روشن است که هیچ پیمانی میانِ ما و اینها وجود ندارد؛ زیرا آنها، خود پیمانشکنی کردهاند. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿أَلَا تُقَٰتِلُونَ قَوۡمٗا نَّكَثُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُمۡ وَهَمُّواْ بِإِخۡرَاجِ ٱلرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ [التوبة: ١٣]
آیا با کسانی که سوگندهایشان را شکستند و قصدِ اخراج پیامبر را نمودند و خود، آغازگر جنگ با شما بودند، پیکار نمیکنید؟
دستهی سوم: کسانی هستند که گرچه پیمان خود را نقض نکردهاند، اما بیم آن میرود که هر لحظه پیمانشکنی کنند. لذا به اینها خبر میدهیم که هیچ پیمانی، میان
ما و شما نیست. الله متعال دربارهی اینها میفرماید:
﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوۡمٍ خِيَانَةٗ فَٱنۢبِذۡ إِلَيۡهِمۡ عَلَىٰ سَوَآءٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡخَآئِنِينَ ٥٨﴾ [الأنفال: ٥٨]
و اگر از خیانت قومی نگران بودی، پس متقابلاً پیمانشان را به سویشان بیفکن تا در وضعیت برابر قرار بگیرید. همانا الله، خیانتکاران را دوست ندارد.
لذا همهی شروطی که مردم در تعامل با یکدیگر میپذیرند، جزو عهد و پیمان است و وفای به آن واجب میباشد که پایبندی کارگران و کارمندان به شرایط استخدام، از این جمله است. هر کارمندی باید به شروطِ تعریفشده در نظام اداری پایبند باشد؛ مانند حضورِ بهموقع سرِ کار و عدمِ خروج از محل کار مگر پس از پایان وقتِ اداری و نیز انضباط کاری و امثال آن که در نظامِ اداری بهروشنی تعریف شده است.
پایبندی به این شرایط، واجب است و اگر تواناییِ التزام به این شرایط را ندارید، این کار را ترک کند و شغلی آزاد انتخاب نمایید تا در اختیار خود باشید؛ زیرا خود در پی استخدام بودهاید و باید به شرایطی که پذیرفتهاید و تعهد کردهاید، پایبند باشید؛ و گرنه، خود از کارِ دولتی یا اداری و سازمانی بگذرید تا تنها در برابرِ الله عزوجل پاسخگو باشید.
سپس مؤلف رحمه الله حدیثی روایت کرده است که ابوسعید خدری رضي الله عنه میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إنَّ مِنْ أَشَرِّ النَّاسِ عِنْدَ الله مَنْزِلَةً يَوْم الْقِيامَةِ». یعنی: «روز قیامت، از میان مردم بدترین جایگاه را نزد الله، مردی دارد که با همسرش همبستر میشود و زنش با او همخواب میگردد و آنگاه مرد، رازِ زن را فاش میکند».
واژهی «أَشَر» که در این حدیث ذکر شده، خیلی کم استعمال میشود. گرچه در زبان عربی برای بیان فراوانی یا برتری یک چیز، از وزن «أفعل» استفاده میشود، اما در واژههایی مثل «شر» و «خیر» برای بیان فراوانی شر و خیر، حرف همزه حذف شده شده است؛ لذا «اَشَر» و «أخْیر» کاربردِ کمتری دارند و به جای آنها از واژههای «شر» و «خیر» استفاده میشود. الله متعال میفرماید:
﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ يَوۡمَئِذٍ خَيۡرٞ مُّسۡتَقَرّٗا وَأَحۡسَنُ مَقِيلٗا ٢٤﴾ [الفرقان: ٢٤]
قرارگاه و استراحتگاه بهشتیان در آن روز، بهتر و نيكوتر است.
و میفرماید:
﴿فَسَيَعۡلَمُونَ مَنۡ هُوَ شَرّٞ مَّكَانٗا وَأَضۡعَفُ جُندٗا ٧٥﴾ [مريم: ٧٥]
آنگاه خواهند دانست که جایگاه چه کسی بدتر و لشکرش ضعیفتر است.
گرچه همزه در خیر و شر، حذف شده است، اما گاه بنا بر اصل خود، بهصورت «أخْیر» و «اَشَر» میآیند. چنانکه در این حدیث به جای «شرّ النّاس»، «أَشَرّ النَّاس» آمده است. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث بیان فرموده است: که روز قیامت بدترین جایگاه را نزد الله عزوجل مردی دارد که شب با همسرش همبستر میشود و روز، رازش را فاش میکند و پیش شخصِ سومی بازگو مینماید که دیشب با زنش چه کرده است؛ گویا آن شخص شبِ گذشته در بسترشان حضور داشته است! پناه بر الله.
و همچنین زن؛ بدینسان که داستان شب گذشتهاش با شوهرش را برای سایر زنان بازگو میکند! این، حرام است و چنین کسانی روز قیامت بدترین جایگاه را نزد الله عزوجل خواهند داشت.
لذا حفظ اسرار زناشویی و دیگر مسایل خانوادگی و بهطور کلی رازداری، واجب است. هرکس سرّ برادرِ مسلمانش را حفظ کند، الله متعال رازش را حفظ مینماید و رسوایش نمیگرداند؛ زیرا مکافات هر عملی از جنسِ آن عمل است.
([۱]) صحیح بخاری، ش: (۳۶۲۴، ۶۲۸۵، ۶۲۸۶)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۴۵۰.